مثال قرآنی برای قاعده خطاب مفرد به لفظ جمع

(خطاب واحد به لفظ جمع)

(خطاب کردن شيء واحد به لفظ جمع)

قرآن در برخى موارد با آوردن لفظ جمع، مفردى را در نظر گرفته است؛ مانند:

1. (يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا)… فَذَرْهُمْ فِى غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ) ؛ «‌اى پيامبران از چيزهاى پاكيزه بخوريد و كار شايسته كنيد… پس آنها را در ورطه گمراهى‌شان تا چندى واگذار» مؤمنون:51-54 .

خطاب آيات، به صيغه جمع، و مخاطب پيامبر خدا (ص) است؛ زيرا هيچ پيامبرى هم‌زمان با آن حضرت و پس از وى نبوده است؛ بنابراين، خطاب «يا أيّها الرسل» به معناى «يا أيّها الرسول» است.

2. (وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ) نحل: 126 که با صيغه جمع، خطاب به پيامبر اسلام (ص) است؛ به دليل آيه بعد که مى‌فرمايد: (وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ)… ).

https://ar.lib.eshia.ir/26683/1/2259

اضافه تشریفی در آیات قرآن+مثال

اضافه تشریفی در آیات قرآن مانند «ناقة الله»، «ایام الله» و... به چه معناست؟

آیا این مضاف ها از «الله» شرافت و تقدس كسب می كنند؟


در ادبیات عرب برای اهمیت دادن و بزرگ جلوه كردن و ارزش دادن به مطلب یا چیزی، آن را اضافه می كنند به چیزی كه از تقدس و ارزش به سزایی برخوردار است تا مضاف با توجه به ارزش مضاف الیه شرافت و منزلت یابد. مانند اضافه كردن «ناقه» به لفظ مباركه «الله» كه «ناقه یعنی شتر» به تنهایی فقط ارزش مادی دارد ولی با اضافه شدن به سوی «الله» ارزش معنوی پیدا می كند به طوری كه همه باید احترام او را نگه دارند و حتی پی كردن و كشتن چنین شتری موجب نزول عذاب الهی می شود. و یا اضافه شدن كلمه «بیت» به سوی «الله» كه «بیت» یعنی خانه به تنهایی ارزش معنوی ندارد ولی وقتی «بیت الله» شد، دیگر بی حرمتی بر آن حرام و وارد شدن ناپاك در آن غیرجایز خواهد بود و مثال های دیگر كه در قرآن كریم بارها آمده است مانند: «ارض الله»(1) و «كتاب الله»(2) و «ایام الله»(3) و... .

بنابراین كه خانه، ناقه، ارض، كتاب، ایام و... به تنهایی ارزش ندارد و با اضافه شدن به «الله» تقدس پیدا می كنند در اصطلاح ادبیات عرب به چنین اضافه ای، اضافه تشریفی یا اضافه تعظیمی می گویند. یعنی اضافه ای كه با اضافه شدنش به سوی مضاف الیه، ارزش، شرافت، فضیلت و تقدس پیدا می كند و از این جا پاسخ قسمت دوم نیز روشن می شود كه این مضاف ها با اضافه شدن به «الله» است كه دارای شرافت و تقدس می شوند و گرنه خودشان هیچ ارزش معنوی و شرافت الهی نداشته و ندارند.(4)

پاورقی:

1. ر.ک: اعراف : 73. هود : 64. نساء : 97. زمر : 10.
2. ر.ک: بقره : 109. آل عمران : 23. نساء : 24. مائده : 44. فاطر : 29 و... .
3. جاثیه : 14.
4. ر.ک: تفتازانی، سعد الدین. مختصر المعانی، قم، نشر دارالفکر، چاپ اول، 1411ق، ص57. و ر.ک: نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، تهران، کتابفروشی اسلامی، چاپ اول، 1398ق، ج8، ص322.

انواع دلالت التزامی (اقتضاء؛ تنبیه (ایماء)؛ دلالت اشاره)+مثال قرآنی

لوازم در دلالت التزامی سه گونه است‌:

بیّن بمعنی‌ الاخص

بیّن بمعنی‌ الاعم

غیر بیّن

در بیّن اخص، با تصور ملزوم، تصور لازم نیز حاصل ‌می‌شود. دلالت آتش بر حرارت و خورشید بر نور از این باب است.

دلالت بیّن اعم، در مواردی است که واسطه عقلی [۴] یا عرفی و مانند آن را برای ثبوت لازم نیاز داریم. در این دلالت، با تصور لازم و ملزوم و تحلیل نسبت میان آن دو، قطع به لزوم، حاصل می‌آید؛ مانند تصور زوجیت برای عدد چهار یا تصور این‌که دو، نصف چهار است. برخی از عالمان، دلالت بیّن بمعنی‌ الاعم را دلالت سیاقی نامیده‌اند. راز سیاقی نام گرفتن این دلالت آن است که مدلول، صریحاً در منطوق نیامده و در حوزه مفهوم نیز قرار نمی‌گیرد، بلکه در برابر دلالت مفهومی و منطوقی قرار دارد، و مقصود آن است که سیاق کلام بر معنای مفرد یا مرکب یا لفظ مقدر دلالت دارد.

دلالت بیّن به سه نوع دلالتِ اقتضاء ، تنبیه و اشاره تقسیم شده‌است. [۵]

دلالت غیر بیّن آن است که برای آگاهی یافتن از لزوم، افزون بر لزوم تصور لازم و ملزوم، به استدلال نیز نیازمندیم.

دلالت التزامی بر سه نوع است‌:

اقتضاء

تنبیه (ایماء)

دلالت اشاره

دلالت اقتضاء‌، دلالت کلام بر مطلبی مسکوت ‌عنه است که درستی کلام از نظر عقلی یا شرعی متوقف بر آن است. تفتازانی در التلویح گفته‌است: اقتضاء، ‌دلالت لفظ بر معنای خارج (از مدلول) است که درستی یا صحت شرعی یا عقلی سخن وابسته به آن است. [۶] مثلاً در آیه حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَه[۷] به دلیل آن‌که تحریم نمی‌تواند به اعیان تعلق گیرد، باید چیزی در تقدیر باشد تا این سخن، عاقلانه بوده، مفاد درستی بیابد. تقدیر در این‌ آیه، واژه «اکل» است؛ یعنی خوردن مردار بر شما حرام شده‌است. همچنین اگر کسی به دیگری بگوید: « خانه ‌ات را از طرف من بفروش» , در صورتی درست است که جمله ‌ی دیگر در تقدیر بگیریم؛ زیرا از نظر شرعی، چیزی را که ملک انسان نیست، نمی‌توان فروخت. بنابراین جمله «خانه‌ات را به من بفروش» در تقدیر خواهد بود تا صحت شرعی جمله اصلی به دست آید.

دلالت تنبیه و ایماء نیز همانند دلالت اقتضاء است، ولی صحت آن نیازی به تقدیر ندارد؛ مثلاً اگر فردی که در روز ماه مبارک رمضان، سر خود را به زیر آب برده، از حکم آن سوال کند، و در پاسخ بگویند: «روزه خود را قضا کن»، دلالت تنبیه یا ایمای این پاسخ آن است که سر به زیر آب بردن در حال روزه، مبطل روزه است. مدلول التزامی در دلالت اقتضا و ایماء و تنبیه مقصود گوینده‌است؛ بر خلاف مدلول اشاری که مقصود او نیست. [۸]

دلالت اشاره، دلالت لفظ بر حکم غیرمتبادر از لفظ است‌، اما لازمِ معنای مقصود است. خواه اصالتاً و خواه تبعاً و خواه به لزوم عقلی باشد و یا به لزوم عادی فهم این نوع دلالت، نیاز به تامل و دقت نظر دارد؛ مثلاً آیه وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَه قُرُوءٍ[۹] بر اساس عبارت، بر مدت زمان عده زن مطلقه دلالت دارد و به دلالت اشارت بر اباحه ازدواج او بعد از زمان انقضای عده دلالت می‌کند. نیز استفاده کمترین زمان بارداری زنان از آیه وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً [۱۰] و آیه وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ [۱۱] از باب دلالت اشاره است؛ زیرا این معنا مدلول لفظی هیچ‌یک از آن دو آیه نیست وگوینده نیز آن را قصد نکرده‌است.

معنی حصر اضافی یا نسبی+مثال قرآنی

معنی حصر اضافی یا نسبی+مثال قرآنی

حصر اضافی به اختصاص دادن چیزی به یک شیء و سلب آن از برخی اشیای دیگر اطلاق می‌شود.

۱ - تعریف

حصر اضافی، مقابل حصر حقیقی و به معنای اثبات حکم برای موضوعی و نفی آن از برخی از غیر آن است، مانند: ﴿وَما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ﴾. [۱][۲]

این آیه، در صدد نفی همه ی صفات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم - غیر از رسالت - نیست، بلکه به نفی صفت خاصی نظر دارد، زیرا برخی [مؤمنان] درباره پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بر این باور بودند که وی جاودانه است و هرگز از دنیا نمی‌رود. آیه در مقام رفع این شبهه، می‌فرماید: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فقط یک فرستاده است و همیشگی نیست؛ یعنی فقط جاودانگی او را نفی می‌کند نه سایر صفات او را. [۳]

۲ - پانویس

۱. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۴.

۲. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۱، ۲، ص۵۰۷.

۳. محمدی، علی، شرح اصول فقه، ج۱، ص۲۷۱.

۳ - منبع

فرهنگ‌نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۴۲۳، برگرفته از مقاله «حصر اضافی».

تعریف «تعریض در کلام» و تفاوت آن با «کنایه» (علوم قرآنی)+مثال قرآنی

تعریف «تعریض در کلام» و تفاوت آن با «کنایه» (علوم قرآنی)+مثال قرآنی

اشاره داشتن کلام به معنایی غیر از معنای حقیقی آن را تعریض گویند.

۱ - تعریف

«تعریض» یکی از انواع بدیع قرآن، در لغت به معنای «به کنایه سخن گفتن» است؛ بر خلاف تصریح. و در اصطلاح، آن است که گوینده کلامی را بیاورد و در معنای حقیقی خودش به کار ببرد و با آن به مفهوم دیگری اشاره کند که از سیاق و ظرف سخن برآید.

۲ - اقسام کنایه

سکاکی کنایه را پنج قسم می‌داند: تعریض؛ تلویح؛ رمز؛ ایماء؛ اشاره. سپس می‌گوید: «تعریض» کلامی است که برای موصوفی آورده می‌شود که ذکر نشده است.

ادامه نوشته

تعارض مدلول مطابقی و التزامی (اصول فقه)

تعارض مدلول مطابقی و التزامی (اصول فقه)

تعارض مدلول مطابقی و التزامی، تنافی مدلول مطابقی یک دلیل با مدلول التزامی دلیل دیگر را می‌گویند.

تعارض مدلول مطابقی و التزامی، به معنای تنافی میان مدلول مطابقی، دلیلی و مدلول التزامی دلیل دیگر است، مانند: تعارض مدلول مطابقی سخن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم: «من اصبح جُنُبًا فلا صیام له»؛ با مدلول التزامی آیه ی: ﴿اُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِسائِکُمْ﴾[۱] که مدلول مطابقی آن جواز آمیزش با همسر در شب‌های ماه رمضان است، که این جواز، تمام اجزای شب، حتی جزء آخر آن را هم شامل می‌شود و لازمه ی جواز نزدیکی کردن با همسر در جزء آخر شب، جواز ورود شخص با حالت جنابت در روز ماه رمضان است.

دلالت مطابقیِ دلیل اول، روز کردن روزه دار را با حالت جنابت جایز نمی‌داند، ولی دلالت التزامیِ دلیل دوم آن را جایز می‌داند. در تعارض مدلول مطابقی و التزامی، مدلول مطابقی مقدم است.[۲]

پانویس
۱.  بقرة/سوره۲، آیه۱۸۷.    
۲.  التعارض و الترجیح بین الادلة الشرعیة، عزیز برزنجی، عبداللطیف عبدالله، ج۲، ص۸۵.

لوازم در دلالت التزامی (بيّن بمعنی‌الأخص، بيّن بمعنی‌الأعم، غیر بيّن)

لوازم در دلالت التزامی سه گونه است‌: بيّن بمعنی‌الأخص، بيّن بمعنی‌الأعم و غیر بيّن. در بيّن أخص، با تصور ملزوم، تصور لازم نیز حاصل ‌می‌شود. دلالت آتش بر حرارت و خورشید بر نور از این باب است. دلالت بيّن اعم، در مواردی است که واسطة عقلی یا عرفی و مانند آن را برای ثبوت لازم نیاز داریم. در این دلالت، با تصور لازم و ملزوم و تحلیل نسبت میان آن دو، قطع به لزوم، حاصل می‌آید؛ مانند تصور زوجیت برای عدد چهار یا تصور اینکه دو، نصف چهار است. برخی از عالمان، دلالت بيّن بمعنی‌الاعم را دلالت سیاقی نامیده‌اند. راز سیاقی نام گرفتن این دلالت آن است که مدلول، صریحاً در منطوق نیامده و در حوزة مفهوم نیز قرار نمی‌گیرد، بلکه در برابر دلالت مفهومی و منطوقی قرار دارد، و مقصود آن است که سیاق کلام بر معنای مفرد یا مرکب یا لفظ مقدر دلالت دارد. دلالت بيّن به سه نوع دلالتِ اقتضاء، تنبیه و اشاره تقسیم شده است. دلالت غیر بيّن آن است که برای آگاهی یافتن از لزوم، افزون بر لزوم تصور لازم و ملزوم، به استدلال نیز نیازمندیم.

ادامه نوشته

کثرة المبانی تدل علی کثرة المعانی+مثال های قرآنی

در ادبیات عربی قاعده‌ای است به نام «کثرة المبانی تدل علی کثرة المعانی». معنی این قاعده این است که زیاد شدن حروف یک کلمه‌‌، موجب زیاد شدنِ معنای آن نیز خواهد شد.

به بیان دیگر، هر زمان به حروف اصلی یک کلمه، حروف دیگری اضافه شود، دلالت بر معانی فرعی جدیدی می‌کند که لفظ، در ریشه‌ی اصلی خود چنین دلالتی نداشت. برخی معتقدند دلیل این مطلب، ارتباط عمیق بین لفظ و معنا است؛ یعنی معنا تابع لفظ و صوت است؛ هرچه صوت قوی‌تر باشد، معنا شدیدتر است و هرچه صوت ضعیف‌‌تر باشد، معنا ضعیف‌‌تر خواهد بود.

استفاده‌ صرفیون از این قاعده به این صورت است که آنها این قاعده را منطبق کرده‌‌اند با معانی ابواب ثلاثی مزید و مباحث مفصلی را پیرامون حروفی که به ماده‌ی اصلی کلمه اضافه می‌شود، مطرح نموده‌‌اند. بنابراین میان دو لفظ «قطع» و «قطّع» و همچنین میان دو واژه‌ «کسر» و «کسّر» و همچنین «عشب» و «اعشوشب» و ... تفاوت قائل شده‌‌اند.

همان‌گونه که نحویون نیز به طریقی از این قاعده استفاده کرده‌‌اند و تأکید کرده‌‌اند در عبارت «زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی»، مقصود از «زیادت» همان زیادت در عمل نحوی است نه زیادت در معنا؛ لذا حروف زائده نیز داخل در این قاعده می‌شوند؛ زیرا دلالت بر تأکید و مبالغه و تقویت می‌کنند؛ مانند باء در «کَفى‏ بِاللَّه‏»[1] و من در «ما مِنْ إِلهٍ‏»[2]. همچنین این قاعده را در اسمای اشاره نیز جاری می‌دانند و تصریح می‌کنند که از موارد اعمال این قاعده، در اسمای اشارات است؛ تفاوت میان «ذا» و «ذلک»، که استفاده از «ذا» در جایی است که مشارالیه نزدیک است؛ اما زمانی که «کاف» به آن ملحق می‌شود معنای بیشتری را افاده می‌کند و آن همان معنای بُعد و دوری است و دلالت دارد که مشارالیه از متکلم دور است، البته در این‌که منظور از مبانی و زیاد شدن آن چیست؟ و نیز مقصود از زیاد شدن معنا چیست؟ موافقان و مخالفان چه کسانی هستند و چه دلایلی بر آن دارند؟ موضوعاتی است که در دانش صرف و نحو عربی به آن پرداخته شده و مقالاتی نیز در این زمینه نگاشته شده است.[3]


[1]. در آیات متعددی این جمله آمده است: نساء، 6؛ نساء، 45؛ نساء، 55، نساء، 70؛ نساء، 79 و ...

[2]. صاد، 65.

[3]. به عنوان نمونه، ر. ک: https://rasekhoon.net/article/show/719998

اطناب به بسط+مثال قرآنی+مثال از قرآن

اطناب به بسط+مثال قرآنی+مثال از قرآن

(کلامِ بيش از مقدار متعارف، به سبب تکثير جمله‌ها و تفصيل عبارات)

اطناب بر دو قسم است:

1. اطناب به بسط

2. اطناب به زيادت

«اطناب به بسط» عبارت است از تکثير و فراوانى جمله‌ها و به تفصيل آوردن کلام؛ مانند:

1. (إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَيْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) (بقره: 164).

اطناب در اين آيه براى بيان جوانب مختلف مطلب است که تکثير جمله‌ها را لازم دارد؛ يعنى چون خطاب اين آيه به همه انس و جن در همه عصرها براى دانشمندان و بى‌سوادان، موافقان و مخالفان و منافقان است، با جمله‌هاى متعدد و به گونه اطناب آورده شده است.

2. (الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ...) (مؤمن: 7). اطناب به «يؤمنون به» در اين آيه، براى اظهار شرف ايمان و ترغيب به آن است.

[1]سيوطي، عبد الرحمان بن ابي بكر، 849 - 911ق.؛ الاتقان فى علوم القرآن; جلد3; صفحه 216.


منبع: فرهنگ نامه علوم قرآن؛ نویسنده، دفتر تبلیغات اسلامی، جلد: 1،  صفحه 1004

جمله خبریه و انشائیه

جمله خبریه و انشائیه

ملاک تقسیم جمله به خبریه و انشائیه، نسبت بیرونی (خارجی) سخن است. در توضیح باید گفت، جمله خبریه دارای سه نسبت (لفظی، ذهنی و بیرونی) است، اما در جمله انشائیه نسبت بیرونی (خارجی) وجود ندارد. از این رو سخنی را که از پدیده‌ها صحبت کند و با جهان بیرونی در ارتباط باشد، جمله خبریه نامند؛ چه ما آن را دریابیم؛ مانند: ﴿اِنفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیناً﴾۷ و چه ما آن را درک نکنیم؛ مانند: ﴿إذا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾.

هرگاه مضمون سخن در ارتباط با عالم ذهن بوده و در پی آن مفاهیمی در ذهن مخاطب ایجاد گردد، آن جمله را انشائیه می‌نامند؛ مانند: ﴿اِذْهَبْ إلَی فِرْعَوْنَ إنَّهُ طَغَیَ﴾؛

تعریف صنعت مشاکله در اصطلاح علم بیان+مثال قرآنی

تعریف صنعت مشاکله در اصطلاح علم بیان

هر انسانی برای رساندن معانی مورد نظر خود و القای آن به مخاطب، ناچار باید از الفاظ استفاده نماید. بنابراین درست به کار بردن الفاظ و چگونگی کنار هم قرار دادن، و انتخاب نوع لفظ نسبت به مخاطبان مختلف، در زمان و مکان خاص می‌تواند نقش بسزایی در رساندن مقصود و تاثیر کلام بر مخاطب داشته باشد؛ از این‌رو علوم متعددی؛ مانند: علم صرف، نحو، لغت، منطق، و علم بیان، تدوین شده‌‌اند تا انسان را در ابراز و القای هر چه بهتر و زیباتر معانی مورد نظر کمک و یاری نمایند.

در میان این علوم متعدد برخی از علوم از قبیل علم صرف، نحو و علم بیان، نقش اصلی و کلیدی را دارند؛ چون علم صرف، براى نگرش در بنیاد واژه‌‏ها قرار داده شد و علم نحو، براى نگریستن در اعراب آنچه از واژه‌‏ها ترکیب یافته است؛ علم بیان هم براى ارزیابى و نگریستن به‏ موقعیّت این ترکیب، وضع گردید.[1]

علم بیان، یک اصطلاح عام است که شامل «علم معانى»،[2] «علم بیان»[3] و «علم بدیع»[4] می‌شود.[5]

سخن و کلام، با سنجش‌‌هاى «معانى و بیان» از حیث لفظ، «فصیح» نامیده می‌‏شود؛ چون فصاحت، تنها به لفظ می‌نگرد و از جهت لفظ و معنا «بلیغ»، نام می‌گیرد؛ زیرا در بلاغت، به دو بعد (لفظ و معنا) توجّه می‌شود. اما با سنجش بدیعى به سخن، فصیح و بلیغ گفته نمی‌شود؛ زیرا بدیع، چیزى خارج از ساختار اصلى سخن است و تنها براى نیکوسازى سخن، به کار می‌رود.[6]

شیوه‌‏هاى زیباسازى کلام در علم بدیع در دو مبحث «محسنات لفظی» و «محسنات معنوی» مورد بررسی قرار می‌گیرد که یکی از محسنات 36 گانه معنوی،[7] «مشاکله» می‌باشد.

تعریف مشاکله+مثال

مشاکله عبارت است از این‌که چیزى با لفظ غیر خودش ذکر گردد؛ چون همراه آن غیر واقع شده است.[8] به عبارت دیگر، مشاکله عبارت است از: اراده یک معنا از غیر آن لفظی که در اصل برای آن معنا وضع شده است، به جهت مصاحبت و همنشینی آن با این غیر. مانند سخن پروردگار حکیم که می‌فرماید: «نَسُوا اللَّهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ».[9]

«انساهم» در این آیه به معناى «اهملهم» است؛ یعنى آنان را واگذاشت. در این‌جا «اهمال» به لفظ «نسیان» ذکر شده؛ چون همراه آن آمده است.[10]

و یا در زبان فارسی شاعر می‌گوید:

«کند گر بر تو ظلم از کین، بد اندیش

تو هم آن ظلم کن، بر وی میندیش»

ظلم دوم، در این شعر، به معنای جزا است،[11]ولی به دلیل مصاحبت با ظلم اول، جزا به لفظ ظلم بیان شده است.
 


[1] . هاشمى، احمد، ترجمه و شرح جواهر البلاغه، مترجم، عرفان، حسن‏، ج 1، ص 8 - 9، قم، بلاغت، چاپ دهم، 1388ش.
[2]. «دانشى است که به وسیله آن از اشتباه در اداى معنایى که گوینده می‌خواهد به ذهن شنونده برساند، پرهیز می‌شود». ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج 1، ص 9.
[3]. «دانشى است که با آن، از پیچیدگى معنوى یعنى ناآشکارى دلالت کلام بر مقصود، پرهیز می‌گردد». ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج 1، ص 9.
[4]. «دانشى است که هدف آن، نیکوسازى سخن است». ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج 1، ص 9.
[5]. همان.
[6] . همان، ج 1، ص 9 – 10.
[7]. «1. توریه 2. استخدام 3. استطراد 4. افتنان 5. طباق 6. مقابله 7. مراعات نظیر 8. ارصاد 9. ادماج 10. مذهب کلامی 11. حسن تعلیل(دلیل تراشی یا دلیل آفرینی ادبی) 12.تجرید 13.مشاکله 14.مزاوجه 15. طی و نشر(لف و نشر یا به هم پیچاندن و بازگشودن) 16.جمع 17. تفریق(جدایی انداختن) 18. تقسیم 19. جمع با تفریق 20. جمع با تقسیم 21.مبالغه 22.مغایره 23.تاکید مدح با چیزی که شبیه به ذم است 24. تاکید ذم با چیزی که شبیه مدح است 25.توجیه 26.نفی کردن چیزی به سبب ایجاب آن 27. قول به موجب 28. ائتلاف لفظ با معنا(تناسب و سازگاری لفظ با معنا) 29. تفریع 30. استتباع 31.سلب و ایجاب 32. ابداع 33. اسلوب حکیم 34. تشابه اطراف(همانندی کرانه های سخن) 35. عکس(واژگون) 36. تجاهل عارف(جاهل نمایی آگاه).»، ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج ‏2، ص 239 – 317.
[8] . «المشاکله هى ان یذکر الشّى‏ء بلفظ غیره لوقوعه فى صحبته». همان، ج ‏2، ص 271.
[9] . «آنان خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار کرد». حشر، 19.
[10] . ترجمه و شرح جواهر البلاغه، ج ‏2، ص 271.
[11] . همان، ج ‏2، ص 272 – 273.

تعریف قید غالبی+مثال قرآنی

تعریف قید غالبی+مثال

قید غالبی به قید بیان گر ویژگی غالب افراد مقیَّد اطلاق می‌شود.

تعریف: قید غالبی، از اقسام قید غیر احترازی و مقابل قید توضیحی بوده و به قیدی گفته می‌شود که بیان‌گر خصوصیت موجود در غالب افراد مقید می‌باشد، مانند: «ربائبکم اللاتی فی حجورکم؛ دختران همسران شما، که در دامان شما و تحت سرپرستی شما بزرگ می‌شوند»؛ این قید بیان‌گر این است که غالبِ دخترانی که مادرانشان تن به ازدواج مجدد می‌دهند، در سنین کودکی بوده و تحت سرپرستی شوهر جدید پرورش می‌یابند، و از این قید، احتراز، قصد نشده است.

پانویس

۱. نساء/سوره۴، آیه۲۳.

۲. شرح اصول فقه، محمدی، علی، ج۱، ص (۲۵۸-۲۵۷).


منبع

فرهنگ‌نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۶۶۲، برگرفته از مقاله «قید غالبی»۶۶۲.    

تعریف مقام تخاطب+مثال

تعریف مقام تخاطب+مثال

وضعیت حاصل از مخاطَب قرار دادن فرد یا افرادی توسط متکلم است.

مقام تخاطب، وضعیت و موقعیتی است که از مورد خطاب قرار دادن شخص یا اشخاصی به وسیله متکلم پدید می‌آید، که در این حالت، متکلم در حال خطاب را «مخاطِب» و طرف خطاب را «مخاطَب» می‌نامند.

مخاطَب یا طرف خطاب ممکن است شخص خاصی باشد و ممکن است همه افراد باشند.

اصل در مقام تخاطب این است که متکلم عالم به وضع است و در مقام بیان تمام مراد خود، جدی بوده و قصد شوخی ندارد و قرینه‌ای بر خلاف مراد خود اقامه نکرده است، مگر این که خلاف آن اثبات شود.[۱]

ادامه نوشته

دلالت اقتضا به چه معناست

دلالت اقتضا به چه معناست

دلالت اقتضا به معنی دلالت سیاقیِ است كه غیر مقصود متکلم است.

دلالت اقتضا از اقسام دلالت سیاقی و دلالتی است که در هنگام استعمال، مقصود مستقیم گوینده نیست، ولی صدق یا صحت کلام از نظر عقل، شرع، لغت و یا عرف و عادت متوقف بر آن است

ادامه نوشته

دلالت لفظی قرآن+مثال قرآنی

دلالت لفظی قرآن+مثال قرآنی

گاهی قرآن همین معارف معنوی را با بیان الفاظ صریح ذکر می کند، تا به ما بفهماند فرهنگ محاوره اعم از مذکر و مؤنث است و اگر یک وقت به نام مردم مطلبی بیان شد منظور مرد در مقابل زن نیست، آیاتی نظیر آیات سوره آل عمران که در مورد مهاجرت مهاجرین صدر اسلام است از موارد صریح در این معنا است. چون وقتی علی بن ابی طالب علیه افضل صلوات المصلّین هجرت کرد، فواطم و چند بانوی دیگر هم با حضرت هجرت کردند.

خداوند تبارک و تعالی در این مورد می فرماید:

ادامه نوشته

حکم لقطه +مثال قرآنی

حکم لقطه +مثال قرآنی

«لقطه» (اشیای گمشده)، (به ضم لام و فتح قاف) به معنای اعم آن هر مالی است که مالکش آن را گم کرده و در اختیارش نباشد.

تعیین جایزه بر اشیای گمشده

تعیین و قرار دادن جایزه، برای پیدا کردن اشیای گمشده، مشروعیت دارد.
«قالوا نفقد صواع الملک ولمن جاء به حمل بعیر وانا به زعیم؛ گفتند: پیمانه پادشاه را! و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر (غله) به او داده می‌شود و من ضامن این (پاداش) هستم!»

ادامه نوشته

واو ثمانیه + مثال قرآنی

اما جريان اين «واو» ثمانيه در همان روزي كه از مرحوم امين‌الاسلام نقل كرديم كه فرمود: «فشيءٌ لا يعرفه النحويّون»[11] اما خب يك عده دست‌بردار نيستند از موارد فراواني اين «واو» را شناسايي كردند كه اين با كلمه ي هشت يا هشتمي يا هشت چيز در مي‌آيد البته ممكن است مصحّح ورود اين «واو» روي آن ثامنه نكات خاصّه ديگر هم داشته باشد ديگر ما «واو»ي داشته باشيم به نام «واو» ثمانيه اين‌طور نيست ولي اينها بالأخره جستجو كردند در قرآن كريم مواردي را پيدا كردند كه بخشي از اين موارد قبلاً گذشت بعضي از آن موارد هم الآن در اين نوبت مطرح مي‌شود.

ادامه نوشته

نمونه از تفاسير باطنی قرآن که مخالف قاعده اند

نمونه از تفاسير باطنی قرآن که مخالف قاعده اند

نمونه ای از تفسیرهای باطنی مخالف قاعده

برای روشن شدن اثر این قاعده، مناسب است نمونه ای از تفسیرهای باطنیِ مخالف این قاعده، بیان شوند:

میبدی در ذیل آیه کریمه «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ الله...» (بقره: 114) از روی اشارت می گوید: کیست ستمکارتر از آن کس که وطن عبادت، به شهوت خراب کند. کیست ستمکارتر از آن که وطن معرفت، به علاقت خراب کند. کیست ستمکارتر از آن که در مشاهدت، به ملاحظات اغیار خراب کند. وطن عبادت، نفس زاهدان است. وطن معرفت، دل عارفان است. وطن مشاهدت، سر دوستان است.

ادامه نوشته

تشبیه معقول به محسوس+مثال قرآنی

تشبیه معقول به محسوس+مثال قرآنی

إِنَّا لَمَّا طَغَی الْماءُ حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ

ادامه نوشته

انواع اضافات: بیانیه، لامیه و ظرفیه

انواع اضافات: بیانیه، لامیه و ظرفیه

ادامه نوشته

تشبیه معقول به معقول+مثال قرآنی

تشبیه معقول به معقول+مثال قرآنی

تشبیه به اعتبار حسی و عقلی بودن دو طرفش (مشبه و مشبه به) چهار نوع است. یک نوع آن، تشبیه معقول به معقول است؛ یعنی مشبه و مشبه به هر دو عقلی و معقولند؛

ادامه نوشته

تشبیه محسوس به معقول+مثال قرآنی

تشبیه محسوس به معقول+مثال قرآنی

«تشبیه محسوس به معقول» یعنی مشبه محسوس به مشبه به معقول تشبیه شود.

اختلاف در جواز و عدم جواز

فخررازی این نوع تشبیه را ممکن نمی‌داند؛ زیرا عقل مستفاد از حس است؛ از این رو، گفته‌اند: «من فقد حسا فقد فقد علما». و چون محسوس اصل برای معقول است، تشبیه به آن مستلزم این است که اصل را فرع و فرع را اصل قرار دهیم؛ و این جایز نیست.

ادامه نوشته

الاستخدام تتمیم اقتضاب/فصل الخطاب

الاستخدام تتمیم اقتضاب/فصل الخطاب

الاستخدام‌

أن یؤتی بلفظ یحتمل معنیین أو معانی، فیراد به أحد معانیه، ثم یتعقّب بما یفهم منه إرادة معناه الآخر، مجازا أو حقیقة بالاشتراک، أعمّ منه أو أخصّ أو مباین.

و هی طریقة فی البیان أشبه بالتوریة، قلّ من یستطیع سلوکها بسلام و تجنّب لأخطارها، من الوقوع فی الکذب أو التشویش علی السامع، بإجمال أو إبهام فی کلام.

ادامه نوشته

کابرد جدل در قرآن+مثال هایی از قرآن مجید

جدل در لغت و اصطلاح: به معنی ریسمان یا طناب را محکم تاباندن است پس معلوم می شود در جدل نوعی استحکام و شدت نهفته است بنابراین در اصطلاح شدت در کلام و تاباندن کلام را چه از روی حق و چه از روی باطل چه با زور و چه با اختیار و چه در مخاصمه و غیر آن جدل گویند. مجادله از باب مفاعله بر امتداد و ادامه دلالت دارد بنابراین بحث آنقدر ادامه می‌یابد تا یک طرف ساکت شود. لذا شخصی که جدل می‌کند جدلی گویند.

ادامه نوشته

تعریف قول به موجب+مثال قرآنی

قول به موجب: از مضمون کلام خصم برای رد عقیده و حرفش استفاده می‌کنیم: اصل کلام خصم را قبول می‌کنیم ولی برایش ثابت می‌کنیم که در تطابق با مصداق اشتباه کرده است. که این نوع خود بر دو قسم است:

ادامه نوشته

تعریف ایجاز قصر+مثال از قرآن

ایجاز قصر، ایجاز به سبب کلام دارای الفاظ اندک و معانی بسیار، بدون حذف را ایجاز قصر گویند.

ایجاز قصر هنگامی است که ساختار کلام بر الفاظ اندک و معانی بسیار بنا شود؛ بدون آن که حذفی در کار باشد؛

ادامه نوشته

مثال های قرآنی برای استفهام توبیخی

مثال های قرآنی برای استفهام توبیخی

استفهام توبیخی : پرسش به قصد توبیخ مخاطب به سبب فعل مورد سؤال
«استفهام توبیخی» که از اقسام استفهام مجازی است، یعنی آن‌چه پس از استفهام قرار گرفته، واقع شده است؛ ولی نمی‌بایست انجام می‌گرفت؛ لذا می‌گویند مخاطب را توبیخ می‌کند.

برخی استفهام توبیخی را همان استفهام انکاری دانسته‌اند؛ با این تفاوت که مفهوم «انکار» در اوّلی، توبیخی و در دومی، ابطالی است.

استفهام توبیخی را استفهام تقریعی نیز دانسته‌اند؛ مانند:

1. «أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی»؛ «که از من پیروی کنی آیا از فرمانم سر باز زدی» (طه// 93) .

2. «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ»؛ «آیا آنچه را می‏تراشید می‏پرستید» (صافات// 95) .

3. «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ»؛ «آیا برای کسانی که ایمان آورده‏اند هنگام آن نرسیده که دلهایشان به یاد خدا و آن حقیقتی که نازل شده نرم (و فروتن) گردد» (حدید/ 16) .

نیز ر.ک:استفهام انکاری.

وبلاگ تخصصی رشته علوم قرآن و حدیث

مثال برای تشبیه مقلوب در قرآن مجید

مثال برای تشبیه مقلوب در قرآن مجید

تشبیه مقلوب، وارد کردن ادات تشبیه بر مشبه است.

تعریف

یکی از قواعد تشبیه این است که ادات تشبیه بر مشبه به وارد شود؛ ولی گاهی به انگیزه‌های مختلف ادات بر سر مشبه درمی آید، که در این صورت، آن را «تشبیه مقلوب و معکوس» می‌نامند؛ زیرا به گمان این که وجه شبه در مشبه قوی تر و ظاهرتر است مشبه جای مشبه به، و مشبه به جای مشبه قرار می‌گیرد؛

مثال ها

۱. (... قالوا انما البیع مثل الربا...) . [۱] اصل این است که بگویند «انما الربا مثل البیع»؛ زیرا بحث در ربا است، نه بیع؛ ولی از قاعده عدول شده است. و ربا را اصل قرار داده و بیع را به آن ملحق کرده‌اند.

۲. (افمن یخلق کمن لا یخلق...) . [۲]

۳. (افنجعل المسلمین کالمجرمین). [۳] [۴] [۵] [۶] [۷]

پانویس

۱. بقره/سوره۲، آیه۲۷۵.
۲. نحل/سوره۱۶، آیه۱۷.
۳. قلم/سوره۶۸، آیه۳۵.
۴. زرکشی، محمد بن بهادر، ۷۴۵ - ۷۹۴ق، البرهان فی علوم القرآن (باحاشیه)، ج۳، ص(۴۲۶-۴۲۸).
۵. حسینی، جعفر، ۱۳۲۳-، اسالیب البیان فی القرآن، ص۳۴۲.
۶. عبدالقادر، حسین، القرآن والصورة البیانیة، ص۱۰۵.
۷. عبداللطیف، محمدعبدالوهاب، موسوعة الامثال القرآنیة، ج۲، ص۴۷۹.

منبع

فرهنگ‌نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «تشبیه مقلوب».

وبلاگ تخصصی رشته علوم قرآن و حدیث

استفهام تقریری یعنی چه|Estefham Taqriri

استفهام تقریری یعنی چه|Estefham Taqriri

استفهام تقریری به پرسش به قصد گرفتن اقرار و اعتراف از مخاطب اطلاق می‌شود.

تعریف

تقریر یعنی کسی را به اقرار واداشتن. «استفهام تقریری» -از اقسام استفهام مجاز ی- برای واداشتن مخاطب به اقرار و اعتراف به حقی است که نزد خودش آشکار است و به علتی از اقرار به آن طفره می‌رود.

تفاوت استفهام تقریری با استفهام انکاری

کلام، در استفهام تقریری برخلاف انکاری، مثبت است؛ به همین دلیل، جمله ایجابیه به آن عطف می‌شود؛ مانند: (الم یجدک یتیما فآوی ووجدک ضالا فهدی)؛ "مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد؛ و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد". [۱]

همچنین استفهام تقریری نیز بر جمله ایجابی عطف می‌شود؛ مانند: (... اکذبتم بآیاتی ولم تحیطوا بها علما...) ؛ "آیا نشانه‌های مرا به دروغ گرفتید و حال آنکه از نظر علم بدانها احاطه نداشتید" [۲]؛ البته این مطلب بنا بر تقریر جرجانی است که این آیه را از قبیل آیه (وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم...) [۳] دانسته است.

استفهام تقریری در اصل همان استفهام انکاری است، و انکار یعنی نفی، و نفی نفی، اثبات می‌شود؛ بنا براین، استفهام تقریری، مفهومی مثبت را افاده می‌نماید؛ مانند: (الیس الله بکاف عبده...) [۴]؛ (... الست بربکم...) [۵] و (... الم تعلم ان الله علی کل شیء قدیر). [۶] [۷] [۸]

پانویس

۱. سوره ضحی/۹۳، آیه۶ - ۷.
۲. سوره نمل/۲۷، آیه۸۴.
۳. سوره نمل/۲۷، آیه۱۴.
۴. سوره زمر/۳۹، آیه۳۶.
۵. سوره اعراف/۷، آیه۱۷۲.
۶. سوره بقره/۲، آیه۱۰۶.
۷. زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن (باحاشیه)، ج۲، ص۳۳۱-۳۳۸.
۸. سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳، ص۲۶۹.


منبع

فرهنگ‌نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «استفهام تقریری».

وبلاگ تخصصی رشته علوم قرآن و حدیث

اطناب (بلاغت قرآن)+مثال قرآنی

اطناب (بلاغت قرآن)+مثال قرآنی

ادامه نوشته