یا من بدنیا اشتغل قد غرهّ طول الامل

این بیت (یا بهتر بگوییم عبارت مشهور اخلاقی) از سخنان منتسب به امام علی علیه‌السلام است و معنایی بسیار عمیق و اخلاقی دارد.
بیایید آن را بخش‌به‌بخش توضیح دهیم 👇

🌿 متن:

يَا مَنْ بِالدُّنْيَا اشْتَغَلَ، قَدْ غَرَّهُ طُولُ الأَمَلِ، المَوْتُ يَأْتِي بَغْتَةً، وَالقَبْرُ صُنْدُوقُ العَمَلِ

💬 ترجمه:

ای کسی که به دنیا مشغول شده‌ای!
آرزوهای دراز تو را فریب داده‌اند،
مرگ ناگهان فرا می‌رسد،
و قبر، صندوق (و نتیجه‌گاه) اعمال توست.

🔍 شرح و تفسیر:

  1. «يا من بالدنيا اشتغل»
    یعنی: ای انسانی که تمام فکر و ذکرت دنیا شده است، به مال، مقام، شهرت و لذت‌ها سرگرم گشته‌ای.
    امام علی در این جمله، غفلت از آخرت و معنویت را هشدار می‌دهد.

  2. «قد غره طول الأمل»
    یعنی: آرزوهای طولانی و خیالات بی‌پایان فریبت داده‌اند.
    انسان گمان می‌کند وقت زیادی دارد، می‌گوید "بعداً توبه می‌کنم" یا "وقتش می‌رسد"، در حالی که عمر به‌سرعت می‌گذرد.

  3. «الموت یأتی بغتة»
    یعنی: مرگ ناگهانی می‌آید.
    کسی نمی‌داند چه زمانی مرگ به سراغش می‌آید؛ ممکن است همین فردا یا حتی همین لحظه باشد.

  4. «والقبر صندوق العمل»
    یعنی: قبر جایی است که اعمال انسان در آن ذخیره می‌شود.
    همان‌گونه که صندوق، محل نگهداری چیزهاست، قبر هم جایی است که نتیجه‌ی تمام رفتار و اعمال ما با ما خواهد بود — نه مال، نه مقام، نه فرزند، فقط عمل.

✨ پیام اخلاقی:

این جمله کوتاه خلاصه‌ای از یک مکتب اخلاقی است:

  • دلبستگی زیاد به دنیا = غفلت از حقیقت.

  • فریب خوردن از آرزوهای طولانی = از دست دادن فرصت‌های معنوی.

  • مرگ ناگهانی = ضرورت آمادگی دائمی.

  • قبر = جایی که فقط اعمال نیک یا بد ما با ما می‌مانند.

شعری در رثای مرحوم استاد حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌ اکبر الهی خراسانی

به روان استاد مرحوم علی اکبر الهی خراسانی

در حلقهٔ معرفت، الهی نامش

در ساحتِ قدسِ رضوی، آرامش

آن مردِ مجاهد و فقیهِ نستوه

در مکتبِ دین بود رضا پیغامش!

شد لطف الهی، تبِ جوشیدنِ او

از بادهٔ علم، جرعه نوشیدنِ او

مصداق مجاهدت در این درگه داشت...

در حفظ تراث شيعه کوشیدنِ او!

همرازِ شهیدان، دلِ بی پروایش

از یاد نرفته آن تبسّم هایش

تا روضه و مقتلِ علی اکبر(ع) خواند...

دیدیم به اشک او غمِ مولایش!

مصطفی جلیلیان مصلحی، شاگرد مکتب ادب ایشان.

این چه شور است که بر پا شده در ارض و سماء

▪️این چه شور است که بر پا شده در ارض و سماء

▪️این چه سوز است که در سینه هر مرد و زن است

▪️بانگ و فریاد به گوش آید از افلاک مگر

▪️رحلت ختم رسولان و عزای حسن است

▪️رحلت پیامبر اکرم حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و شهادت سبط اکبرش امام حسن مجتبی علیه‌السلام تسلیت باد.

سه رباعی پیشکش به روح شهدا (شاعر: مصطفی جلیلیان مصلحی)

با روضه ای از لسان رئیس جمهور شهیدمان
سه رباعی پیشکش به روح شهدا

(برادر منی؟!)
هنگام تفحّص مزار شهدا...
از آهِ جگرسوزِ تو خون شد دل ها!
ای عمهٔ سادات! به قرآن سوگند...
«آیا تو برادر منى؟!» کشت مرا!

🩶واگویهٔ امّ المصائب، زینب کبری(س)
(پارهٔ جان)
آغوشِ پر از مهر تو، بر ماست پناه
مظلومیِ ما راست خدای تو گواه
این پارهٔ جانت، این حسین است ببین!
این لالهٔ آغشته به خون، یاجدّاه!

(قربان)
هرچند که قطعه قطعه، این قرآن را...
با لحن خودت بخوان به معراج زمان
هر پاره ای از تنش گواهِ حقّ است
از ما بپذیر يارب این قربان را!

مصطفی جلیلیان مصلحی

با روضه ای از لسان رئیس جمهور شهیدمان  سه رباعی پیشکش به روح شهدا

با روضه ای از لسان رئیس جمهور شهیدمان

سه رباعی پیشکش به روح شهدا

(برادر منی؟!)

هنگام تفحّص مزار شهدا...

از آهِ جگرسوزِ تو خون شد دل ها!

ای عمهٔ سادات! به قرآن سوگند...

«آیا تو برادر منى؟!» کشت مرا!

🩶واگویهٔ امّ المصائب، زینب کبری(س)

(پارهٔ جان)

آغوشِ پر از مهر تو، بر ماست پناه

مظلومیِ ما راست خدای تو گواه

این پارهٔ جانت، این حسین است ببین!

این لالهٔ آغشته به خون، یاجدّاه!

(قربان)

هرچند که قطعه قطعه، این قرآن را...

با لحن خودت بخوان به معراج زمان

هر پاره ای از تنش گواهِ حقّ است

از ما بپذیر يارب این قربان را!

مصطفی جلیلیان مصلحی

سعدیا! دیگر بنی‌آدم برادر نیستند جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند

شعری درباره مظلومیت مردم غزه فلسطین

سعدیا! دیگر بنی‌آدم برادر نیستند

جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند

عضوهای بی‌شماری را به درد آورده چرخ

عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند

کودک چشم‌آبی غرب و سیه‌چشم عرب

در نگاه غربیان با هم برابر نیستند

شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زنده‌اند

تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند

از نگاه غربیان انگار در مشرق‌زمین

مادران داغ کودک‌دیده مادر نیستند

نزد آنانی که می‌گریند در سوگ سگان

صحنه‌های قتل‌ انسان گریه‌آور نیستند

کاش بی‌بی‌سی سوال از باربی‌سازان کند:

این عروسک‌ها که می‌سوزند دختر نیستند؟

ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ

گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند

بی‌مروت! کودک‌اند این‌ها نه مردان حماس

خانه‌‌اند این‌ها که شد ویرانه، سنگر نیستند

کودکان هرچند بسیارند در ویرانه‌ها

ساقه‌های ترد ریحان‌اند، لشکر نیستند

خادمان کعبه سرگرم‌اند در کاباره‌‌ها؟

یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟

بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟

یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟

پشته‌ها از کشته‌ها پیداست، دنیا کور نیست؟

آسمان از ناله‌ پر شد، گوش‌ها کر نیستند؟

تا به کی کودک‌کشی در غزه؟ آیا غربیان

در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟!

افشین علا

بی حسن سوی حسینش بروی باخته ای جان من صاحب امضای حسین است حسن

همه عزت دنیای حسین است حسن
به خداوند مسیحای حسین است حسن

بی حسن سوی حسینش بروی باخته ای
جان من! صاحب امضای حسین است حسن

این حسن کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
برترین اسم‌ به لبهای حسین است حسن

هرکسی گفت حسین، از برکات حسن است
تا ابد پرچم بالای حسین است حسن

بنویسید که آقای جهان است حسین
بنویسید که آقای حسین است حسن

زیر قبه همه گفتیم الهی به حسن
باب حاجات گداهای حسین است حسن

همه در کرببلایند حسین رفته بقیع
چه عجب؟! جنت اعلای حسین است حسن

او علی اکبر اگر داد حسن قاسم داد
در بلا هم شده هم پای حسین است حسن

بعد او خنده ندیدند به لبهای حسین
آی مردم غم عظمای حسین است حسن

سید پوریا هاشمی

ای دریغا! شد امیدم نا‌امید بی‌برادر گشتم و قدّم خمید

کس ندیده در عجم یا در عرب - هیچ سقایی بمیرد تشنه لب

کس ندیده در عجم یا در عرب

هیچ و سقای بمیرد تشنه لب بود

بود امیدم برادر جان مرا یاری کنی

سال‌ها بهرم علمداری کنی

ای دریغا شد امیدم نا امید

بی برادر گشتم و پشتم خمید

تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود

دشمنم در کربلا ناکام بود

تا تو بودی دست زینب باز بود

بودن تو در حرم اعجاز بود

تا تو بودی من پناهی داشتم

با وجود تو سپاهی داشتم

تا تو بودی خیمه‌ها غارت نشد

گوشواره‌ی بچه‌ها غارت نشد

تا تو رفتی تازیانه باب شد

اصغرم در خیمه‌گه بی تاب شد

تا تو بودی صورتی نیلی نبود

دست‌ها آماده‌ی سیلی نبود


کس ندیده در عجم یا در عرب - هیچ سقایی بمیرد تشنه لب

گفت: ای پشت و پناه و یاورم!

ای علم‌دار سپاه و لشکرم!

ای به هر غم، مونس و غم‌خوار من!

مَحرم راز و سپه‌سالار من!

آه! از آن قامت دل‌جوی تو

حیف! از این دست و از بازوی تو

رفت از بی‌دستی‌ات، کارم ز دست

از غم مرگ تو، پشت من شکست

بود امیدم تا مرا یاری کنی

سال‌ها، بهرم علم‌داری کنی

ای دریغا! شد امیدم نا‌امید

بی‌برادر گشتم و قدّم خمید

از چه رو؟ ای ساقی آب حیات!

تشنه جان دادی، لب شطّ فرات

کس ندیده در عجم یا در عرب

هیچ سقّایی بمیرد، تشنه‌لب

خیز از جا، ای علم‌دار سپاه!

آب بردار و ببر در خیمه‌گاه

در حرم گوید سکینه: «العطش»

طفل من از تشنه‌کامی کرده غش

امشب اندر چشم زینب، خواب نیست

در دل کلثوم،‌ صبر و تاب نیست

زین مصیبت، ای شه عالی‌مقام!

خواب، امشب گشت بر «ذاکر»، حرام

تکبر عزازیل را خوار کرد به زندان لعنت گرفتار کرد

تکبر مکن زینهار ای پسر که روزی زدستش درایی به سر

تکبر زدانا بود ناپسند غریب آید این معنی از هوشمند

تکبر بود عادت جاهلان تکبر نیاید ز صاحب دلان

تکبر عزازیل را خوار کرد به زندان لعنت گرفتار کرد

کسی را که خصلت تکبر بود سرش پر غرور از تصور بود

تکبر بود مایه ی مدبری تکبر بود اصل بد گوهری

چو دانی تکبر چرا می کنی خطا می کنی و خطا می کنی

شعری در رثای سردار رشید اسلام شهید پاسدار امیر علی حاجی‌زاده 

🌷 شعری در رثای سردار رشید اسلام شهید پاسدار امیر علی حاجی‌زاده

شعری در رثای سردار رشید اسلام شهید پاسدار امیر علی حاجی‌زاده

ای دلیر از نسل ایمان و یقین
پاسدارِ عهدِ یاسین و مبین

حاجی‌زاده، آن سرافراز سپاه
شعله‌ور در غیرت و نورِ پگاه

با تلاشش آسمان آرام شد
با دعایش فتح، در ایام شد

رهروی از نسل خورشید و قمر
پیشوایی با دل پاک و هنر

در دلش توحید چون کوه استوار
بر لبش نام خدا، در هر دیار

عدل را چون تیغِ حیدر برگرفت
قلبش از دست علی ساغر گرفت

در نبرد آتش به جان می‌زد چو شیر
خصم را در خون خود می‌کرد اسیر

ذوالفقار عشق، در دستش بلند
موشک ایمان، جواب هر گزند

حکم او از عشق و نور و صدق بود
موشکانش شعله‌ای از عشق بود

در رکوعش شوقِ قربِ کبریاست
در قیامش شورِ فتحِ نغمه‌هاست

آسمان در داغ او خاموش ماند
کربلا در سینه‌اش مدهوش ماند

زخم خورد و بر زمین افتاد، پاک
خون دل جاری شد از چشمان خاک

لاله‌ها رنگین ز خونش گشته‌اند
عرشیان ماتِ خلوصش گشته اند

لب به ذکرِ یا إلهی، باز کرد
تا به دامان خدا پرواز کرد

در نگاه آخرش، نور خدا
در سکوتش آیه‌ای از مصطفا

سربلند از خاک تا عرفان برفت
با شهامت در پی رضوان برفت

خاک منزلگاه آن مردِ شهید
لیک یادش رفته بالا، تا سپید

باد می خواند به گوش واژه ها
نزد الله است رزق لاله ها

هر کجا نام عدالت مانده است
حاجی‌زاده با شهیدان، زنده است

رحمت از راهت نمی‌گردد جدا
جان فدای خاک پاک کربلا

هرگز وجود حاضرِ غایب شنیده ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است

هرگز وجود حاضرِ غایب شنیده ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است

سعدی علیه الرّحمة:

از هر چه می رود سخن دوست خوشتر است ـــ پیغام آشنا نفَس روح پرور است

هرگز وجود حاضرِ غایب شنیده ای؟ ـــ من در میان جمع و دلم جای دیگر است

شاهد که در میان نبوَد، شمع گو بمیر ـــ چون هست، اگر چراغ نباشد منوّر است

اَبنای روزگار به صحرا روند و باغ ـــ صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است

جان می روم که در قَدم اندازمش ز شوق ـــ درمانده ام هنوز که نُزلی محقّر است

کاش آن به خشم رفتۀ ما آشتی کنان ـــ بازآمدی که دیدۀ مشتاق بر در است

جانا، دلم چو عود بر آتش بسوختی ـــ وِ این دَم که می زنم ز غمت دود مِجمر است

شب های بی توام شب گور است ـــ در خیال ور بی تو بامداد کنم روز محشر است

گیسوت عنبرینۀ گردن تمام بود ـــ معشوق خوب روی چه محتاج زیور است؟

سعدی، خیال بیهده بستی امید وصل ـــ هجرت بکُشت و وصل هنوزت مصوّر است

زنهار، از این امید درازت که در دل است ـــ هیهات، از این خیال محالت که در سر است

یا مظهر العجائب و یا مرتضی علی از شهریار پیر زمین گیر دستگیر ای دستگیر مردم بی دست و پا علی

ای جلوه ی جمال و جلال خدا علی[ع]

یا مظهر العجائب و یا مرتضی علی[ع]

از شهریار پیر زمین گیر دستگیر

ای دستگیر مردم بی دست و پا علی[ع]

جز یک نسب که از تو به خود بسته نیستم

من آن چنان که آل علی است نیستم

اما مرا هم ای علی از خود مران که من

تا چشم داشتم به حُسينت گریستم

فرزند محمدرضا لطفی: آهنگ ایران ای سرای امید انحصاری نیست

فرزند محمدرضا لطفی: «ایران ای سرای امید» انحصاری نیست

امید لطفی، فرزند استاد فقید موسیقی و سازندهٔ آهنگ «ایران ای سرای امید» که به‌تازگی توسط محمود کریمی در قالب مداحی بازخوانی شده، گفت: این قطعه انحصاری نیست و متعلق به تمام مردم ایران با هر سلیقه‌ای است. هر کس هر طور دوست دارد می‌تواند از آن استفاده کند.

برسر خوان بلا ایوب و شاه کربلا هر دو مهمانند اما این کجا و آن کجا

برسر خوان بلا ایوب و شاه کربلا

هر دو مهمانند اما این کجا و آن کجا

قتل حمزه در احد عباس اندر نینوا

هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا

اصغر اندر گاهواره یونس اندر بطن حوت

هر دو عطشانند اما این کجا و آن کجا

پور ابراهیم اسماعیل و اکبر کربلا

هر دو قربانند اما این کجا و آن کجا

مهر گردون در فلک ماه بنی هاشم بخاک

هر دو تابانند اما این کجا و آن کجا

یوسف اندر قعر چاه و شاه دین در قتلگه

هر دو عریانند اما این کجا و آن کجا

عابدین بهر پدر یعقوب از هجر پسر

هر دو گریانند اما این کجا و آن کجا

مریم از بهر مسیح و زینب از داغ حسین

هر دو نالانند اما این کجا آن کجا

شعر گیلکی به مناسبت شهادت امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا

به مناسبت شهادت امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا تقدیم شد:

بِسایی آتش مِئن

و آبا

جَه خجالت تی نیگا

پسا پسا بی نیشت.

تی اِیسمه

بی نیویشتید نِئزان سر

تا بمانه

حقیقت ِ داد

شمشیران تور بادَه مِئن.


برگردان:

در آتش ایستادی

و آب

از شرم ِ نگاهت

عقب نشست.

نامت را

بر نیزه‌ها نوشتند،

تا بماند

صدایِ حقّ

در طوفانِ شمشیرها.

حجت‌الاسلام رسول سعیدی زاده

پژوهشگر بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی

به مناسبت روز تاسوعا و به نام حضرت عباس علیه‌السلام ساقی تشنه‌لبانید و جهان مست شماست

📢 به مناسبت روز تاسوعا و به نام حضرت عباس علیه‌السلام؛

✍️ساقی تشنه‌لبانید و جهان مست شماست

▪️قلم اینک به تمنای تو در رقص آمد

این چه نی بود که با نای تو در رقص آمد

▪️این چه نی بود که بر صفحه به جز لا ننوشت

تا که بر کرسی الّای تو در رقص آمد

▪️قلم است این به کفم شعلۀ آتش شده است؟

یا به دستم ید بیضای تو در رقص آمد؟

▪️شبنمی هستم همسایۀ خورشیدم کن

با همان جذبه که عیسای تو در رقص آمد

▪️مستی‌ام، سلسلۀ هستی‌ام از پای گسست

تا که در سلسله مینای تو در رقص آمد

▪️تشنه‌ام ساقی لب‌تشنه بیاور جامی

سرخوش آن کس که به صهبای تو در رقص آمد

▪️موج در موج، فرات از هیجان کف می‌زد

تا که در علقمه سقای تو در رقص آمد

▪️خرّم آن سر که به راه تو شود خاک، حسین

ای خوش آن دست که در پای تو در رقص آمد

▪️قلم از پای فتاده‌ست و به سر می‌گردد

ساقی تشنه‌لب از علقمه برمی‌گردد

▪️ساقی تشنه‌لب از علقمه سرمست آمد

آنچنان دست بیفشاند که بی‌دست آمد

▪️آب، آتش شد و در حسرت لب‌های تو سوخت

لب آب از عطش حل معمای تو سوخت

▪️کفی از آب گرفتی و به آن لب نزدی

چه در آن آینه دیدی که سراپای تو سوخت

▪️«یک فروغ رخ ساقی‌ست که در جام افتاد

صوفی از خندۀ مِی، در طمع خام افتاد»

▪️صوفی خام توام، در طمع جام توام

هر که سرمست تو شد نیک‌سرانجام افتاد

▪️ساقی تشنه‌لبانید و جهان مست شماست

گر چه بی‌دست زمام دو جهان دست شماست

👈بخش «امین» شعر و ادب فارسی KHAMENEI.IR به مناسبت ایام عزاداری ماه محرم، شعرخوانی آقای عباس کیقبادی در حضور رهبر انقلاب در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۵ را بازنشر می‌کند.

شهادت حضرت علی اصغر ع ليتكم في يوم عاشورا جميعاً تنظروني  كيف أستسقي لطفلي فأبوا أن يرحموني

شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

مطابق برخی گزارشها امام حسین علیه السلام با غلاف شمشیر خود قبر کوچکی کنار خیمه ها کند و بدن این طفل شیرخوار را شخصاً در آن به خاك سپرد و او تنها شهیدی بود که به دست ابا عبدالله الحسین علیه السلام و در زمان خود آن حضرت به خاك سپرده شد.[۱] شاید راز کارش این بود که بدن این طفل طاقت سُم اسبهای مهاجمان اموی را نداشت. برخی نیز نقل کرده اند که بدن علی اصغر علیه السلام را در خیمه دارالحرب کنار دیگر شهدا نهادند.[۲]

حضرت سکینه در قتلگاه صدای ملکوتی و غیبی امام حسین علیه السلام را شنید که می فرمود:

ليتكم في يوم عاشورا جميعاً تنظروني

كيف أستسقي لطفلي فأبوا أن يرحموني [۳]

یعنی ای کاش روز عاشورا همه بودید و این صحنه را می‌دیدید که پس از بیتابی این طفل شیرخوار او را بردم تا سیرابش کنند.

در همان حال که طفل روی دست ابا عبدالله علیه السلام بود حلقوم مبارکش را با تیری سه شعبه هدف گرفتند و آن را شکافتند و در همان لحظه علی اصغر به شهادت رسید.[۴]


[۱] الاحتجاج ج۲ ص۳۰۱؛ مقتل الحسین، خوارزمی ج۲ ص۳۷

[۲] الارشاد ج۲ ص۱۰۸

[۳] الدمعة السابکة ج۴ ص۳۷۴

[۴] اللهوف ص۱۱۷

کوثر کربلا ص۲۷۵

آهنگ علاج (شاهکار کاظم بهمنی و محسن چاوشی در دفاع از ایران اسلامی)

کاظم بهمنی، شاعر ترانه‌ «علاج» که با صدای محسن چاوشی در روزهای پرالتهاب ایران منتشر شد، در متنی صمیمی، از شبی که این اثر متولد شد، نوشت.

کاظم بهمنی، شاعر ترانه‌ «علاج» که با صدای محسن چاوشی در روزهای پرالتهاب ایران منتشر شد، در متنی صمیمی، از شبی نوشت که این اثر متولد شد؛ شبی که صداهای پدافند خاموش نمی‌شد و چشم‌ها خواب را گم کرده بودند.او در صفحه شخصی خود نوشت: «شب با هم قدم می‌زدیم. بعد از کلی حرف، به شوخی بهش گفتم تو هم ترسیدی؟ گفت: ذره‌ای نمی‌ترسم. ما جنگ‌دیده‌ایم… اما خیلی از این مردم با مقوله‌ جنگ غریبه‌ان. باورم نمی‌شه دوباره به خاک‌مون تجاوز شده.»محسن چاوشی در آن شب، عمیقاً نگران مردم بود. بهمنی روایت می‌کند که گفت: «مردم خیلی مضطربن… همه بغض دارن. کاش می‌شد براشون کاری کرد.» بعد از قدم‌زدن، به خانه‌ چاوشی برگشتند. حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب بود و صدای ممتد پدافند در آسمان شنیده می‌شد. بهمنی می‌نویسد محسن یک ملودی آماده را پخش کرد و گفت «روی همین بنویس.» هم‌زمان، فوادیان –دوست نزدیک و همکارشان– قهوه‌ای درست کرد تا خواب بر چشم شاعر غلبه نکند. آن شب تا سحر، بند به بندِ ترانه نوشته می‌شد و چاوشی بند به بند آن را می‌خواند.ساعت ۳ صبح، فوادیان به خواب رفت. کاظم بهمنی می‌نویسد: «دیگه اثر کافئین رو هم حس نمی‌کردم اما اون (محسن) همچنان اصرار داشت که نخواب! به صورتش که نگاه می‌کردم، انگار موضوعی خوابو از چشماش گرفته بود…» در تمام طول شب، چاوشی هر پانزده دقیقه به اتاق می‌آمد تا مطمئن شود شاعر خوابش نبرده. می‌گفت: «کاظم! برای مردم بنویس! بگو هر چی بزنن، ما هم جواب می‌دیم… یه جوری بگو دلاشون قرص شه. بگو نترسن، این سر و صداها بیشترش برای نفوذیاست! بگو خدا هوامونو داره…».

آهنگ علاج (شاهکار کاظم بهمنی و محسن چاوشی در دفاع از ایران اسلامی)

و تکرار می‌کرد: «پیچیده‌ش نکن. ساده و صریح بنویس که همه مردم بفهمن.»تا ساعت ۷ صبح، متن کامل شد. کاظم می‌گوید: «روی زمین استودیو دراز کشیده بودم، چشمام بسته می‌شد، نمی‌تونستم بهش بگم کولر رو خاموش کن، حسابی سردم بود…» ساعت ۸ صبح، صدای بلند اسپیکرها او را بیدار کرد. چاوشی که از پشت صندلی برگشته بود، با لبخند رضا‌مندی نگاهش کرد و گفت: «تمومه!»لحظه‌ای بعد، ملحفه‌ای روی او کشیده شد و درِ اتاق آرام بسته شد. کار به پایان رسیده بود…اما این روایت تلخ و صادقانه، پایانی تأمل‌برانگیز هم دارد. کاظم بهمنی در واکنش به شایعه‌ دریافت چند میلیارد برای این ترانه که توسط اشکان خطیبی گفته شده است، نوشت:«ای کاش واقعاً درست بود… چون اون نمی‌دونه محسن بیشتر پولی که درمیاره رو کجا هزینه می‌کنه. که اگه خرج خودش کرده بود، الان تو یه خونه‌ی ۹۰ متری معمولی، مستأجر نبود…

قطعه‌ «علاج» سرانجام در روز شنبه، دوم تیرماه ۱۴۰۴ در فضای مجازی منتشر شد؛ این قطعه با استقبال گسترده‌ای در شبکه‌های اجتماعی روبه‌رو شد و کاربران از آن به‌عنوان «ندای آرام‌بخش در میانه‌ آشوب» یاد کردند.محسن چاوشی، خواننده، آهنگساز و تنظیم‌کننده‌ این اثر، از چهره‌های تأثیرگذار موسیقی ایران در دو دهه‌ اخیر است. او که با صدای منحصربه‌فرد و اشعار اجتماعی و عاشقانه‌اش شناخته می‌شود، در طول سال‌ها فعالیت خود، بارها در بزنگاه‌های حساس اجتماعی و ملی، صدای مردم بوده است.

من از کودکی عاشقت بوده ام قبولم نما گرچه آلوده ام به هنگام پیری مرانم زپیش که صرف تو کردم جوانی خویش

به هنگام پیری مرانم ز پیش
که صرف تو کردم جوانی خویش


الا ای جگر گوشه فاطمه
که بردی دل اهل دل را همه


کی ام من؟ که باشم هوادار تو
هوادار تو هست دادار تو


من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام


به عشق تو هرکس که منسوب شد
اگر بد بود عاقبت خوب شد


غمت حاصل زندگانی من
به راه تو طی شد جوانی من


من از ریزه خواران خوان تو ام
اگر چه بدم میهمان توام


به عشقت از آن دم که خو دادی ام
به چشم همه آبرو دادی ام


ز در راندگانت حسابم مکن
گدایم، کرم کن جوابم مکن


به کوی وفا آشیانم بده
سگ خانه ام، استخوانم بده


ازین رو سپیدم بر داورم
که منهم سیاهی این لشگرم


مبادا برانی مرا از درت
به بازوی بشکسته مادرت

رباعی دلنشین استاد محمدجواد غفورزاده «شفق»

به اقتفای رباعی دلنشین استاد محمدجواد غفورزاده «شفق»

برخیز که جلوهٔ خدا دیدنی است

اشکِ غزل و گلِ دعا، چیدنی است

آغوشِ محرّم است و آیینهٔ عشق...

دورِ همیِ کرببلا، دیدنی است!

مصطفی جلیلیان مصلحی

غزل عطش عشق درباره شروع ماه محرم (مصطفی جلیلیان مصلحی)

طلیعهٔ ماه شكوهِ نور، مُحرّم الحرام

غزل عطشِ عشق!

غزل عطش عشق درباره شروع ماه محرم (مصطفی جلیلیان مصلحی)

در محرّم ثمر عشق و وفا را دیدم
حاصل كوششِ ياران خدا را ديدم
شوق پرواز كه در بالِ نگاهم گل كرد
صحنۀ پُرتپش كرببلا را ديدم
بين باغي كه از ايثار معطّر شده بود
چشمۀ جاریِ خون شهدا را ديدم
ساقی تشنه‌لبان بر لبِ دريا جان داد
در دل عاشق او موج صفا را ديدم
عطش عشق به رگ‌های شفق می جوشيد
رنگِ آزادگی و مهر و وفا را ديدم
عاشقي در تب جان‌سوز شهادت می سوخت
در زلالِ دل او، روح دعا را ديدم
داغ زنجيرِ بلا گرچه بسی سوزان بود
اوج آزادیِ خيل اُسرا را ديدم
سوزِ آهنگِ عطش تا دلِ افلاک رسيد!
گاهِ جوشيدن خون از جگرِ خاک رسيد!

مصطفی جلیلیان مصلحی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی

شعر درباره پیروزی ایران بر رژیم صهیونیستی (مصطفی جلیلیان مصلحی)

مصطفی جلیلیان مصلحی، شاعر و پژوهشگر بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، پس از پیروزی دشمن شکن میهن عزیزمان ایران اسلامی، این ترانهٔ زیبا را نقش تاریخ کرد.

شعر درباره پیروزی ایران بر رژیم صهیونیستی (مصطفی جلیلیان مصلحی)

ترانه: (زیتون شرف)

بخون به گوشِ شرق و غرب

حدیثِ گُر گرفتنو

ببین به چِشمِ اعتبار

محشرِ خیبرشکنو

دنیا پر از حقیقت و

حکایتای تازه ی

رو لبِ مردمِ جهان

سرودِ انتفاضه ی

سربازای قنداقی مون

دوباره خط شکن شدن

صنوبری خاکی مون

فداییِ وطن شدن

نقشِ غرورِ شیرزن

مثل هزارتا موشکه

نقطه زنه سلاحمون

شُکوهِ رزممون تَکه

نقضِ بدونِ منطق و

لابیِ با اَعادیه!

حقوقِ بی بشر به شر

تُو مرزمون پیِ چیه؟

طرحِ فریب و حُقّه، پَر...

تلاش شیطون، بی ثمر...

«فرشچیان»! قلم بزن

به تابلوی فتح و ظفر

وعدهٔ ما با شهدا

حماسهْ تُو قلبِ هدف

یه طعمِ دلخواهی داره

زیتونِ رُسته از شرف

آی دیوِ نحسِ اورشلیم!

کو سقفای آهنی تون؟!

دوباره شاخ تون شکست

به اذنِ حق شدین زبون!

چیزی که مونده ازتون

ببین که مثل لاشه ی

بدون: سپاهِ حیدری

همیشه دَس به ماشه ی

غزل بشارت (پیروزی ایران بر رژیم کودک کش صهیونیستی)

غزل بشارت

غزل بشارت (پیروزی ایران بر رژیم کودک کش صهیونیستی)

بشارت می دهم یاران، دلم از نور لبریز است...

که ایمان باز پیروز و سپاهش وحدت آمیز است

به زودی لانهٔ این عنکبوتِ تیره می سوزد

که خشم دیرپای لشکر حق، رعب انگیز است

هلا! صهیون مدارانِ نهان در جلد میش، آری...

هژبر تیزچنگِ جبههٔ اسلام، خون‌ریز است

متانت در صلابت، استوار و قاطع و مؤمن

از این سان مردمی، ایرانِ حق پندار، لبریز است

درشتی می کند هرچند ابلیس زبون، اما...

شعاعِ هیبتش در باورِ خیبرشکن، ریز است

جهانی شد ندای فاتحان نور، برخیزید!

همیشه ذوالفقارِ اقتدارِ حیدری، تیز است

بگو پهلو درَد از این یهوداکرکسِ بی شرم

که در کودک کشی خون خوارتر از نسلِ چنگیز است

بگو آن نفله های مانده در گندابِ وحشت را

پس از این کام تان را نوشدارو، داغ پاییز است

به طوفانی که در راه است سوگند! ای سرانِ زور

سپاه ماست غالب، بی شک و این اولین خیز است

جلیلیان مصلحی

ما شبانگاهان بر سرشان بريزيم‌ همچون عقابان تيزپروازى كه شب و روز برايشان معنا ندارد

گزیده ای از آخرین سخنرانی سردار جاویدالأثر احمد متوسلیان: ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد...

گزیده ای از آخرين سخنراني سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسليان در جمع قواي محمد رسول الله، در پادگان زَبَداني در نزدیکی شهر دمشق 10 روز پیش از اسارت

تا آن زمانى كه افراد و كشورها، عليه كفر «يعنى اسراييل» بجنگند، ما نیز با آن ها همراه و همكار خواهيم بود. اكنون برادران سورى‏مان در اين جهت هستند و ما هم در كنارشان هستيم و با اين برادران همكارى مى‏كنيم و مى‏جنگيم و اعتقاد داريم كه انقلاب اسلامى را بايد به جهان صادر كنيم.

(ما) با اسراييل وارد جنگ خواهيم شد و عمليات‏مان را عليه آنها شروع خواهيم كرد. هر كس با ماست؛ بسم‏الله! هر كس با ما نيست، خداحافظ! ما با ايمانمان مى‏ جنگيم؛ جندالله با ايمانش مى‏جنگد.

روزى را نزدیک خواهيم نمود كه اسراييل چنان بترسد و در فكر اين باشد كه مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بيرون بيايد. باشد كه ما شبانگاهان بر سرشان بريزيم؛ همچون عقابان تيزپروازى كه شب و روز برايشان معنا ندارد. و باشد آنجايى به هم برسيم كه با گرفتن هزاران اسير از صهيونيست‏ها به جهانيان ثابت كنيم كه ما به اتكا به سلاح ايمان‏مان مى‏جنگيم؛ نه به اتكاى هواپيما، نه با موشك‏ هاى سام، نه با تانك، نه با توپ، نه با آتش جنگ‏افزارهاى مادى‏مان، ان ‏شاءالله.

شعر استاد کلامی زنجانی برای سحر امامی مجری شبکه خبر

شعر استاد کلامی زنجانی برای سحر امامی مجری شبکه خبر:

" افتخار آفرین "

وقارت فزون ای وقار آفرین
بدان نطق شیوا هزار آفرین
به خصم زبون ، بین آن انفجار
زدی ضربتی، انفجار آفرین
تو یاد آور غُرّش زینبی
علی یارت،ای افتخار آفرین

علی در عرش بالا بی نظیر است علی بر عالم و آدم امیر است

علی در عرش بالا بی نظیر است

علی بر عالم و آدم امیر است

به عشق نام مولايم نوشتم

چه عيدی بهتر از عيد غدير است؟

چون نامۀ اعمال مرا پيچيدند

بردند به ميزان عمل سنجيدند

بيش از همه کس گناه ما بود ولی

آن را به محبت علی بخشيدند

همتای علی نخواهد آمد والله  صد بار اگر کعبه ترک بردارد

نازد به خودش خدا که حيدر دارد دريای فضائلی مطهر دارد

همتای علی نخواهد آمد والله صد بار اگر کعبه ترک بردارد

شعر (غزل خورشیدِ انّما) درباره عید غدیر

السلام عليک یا امیرالمؤمنین ع

ضرب‌المثل شود سزد این بیتِ آشنا

با هیچ قیمتی نشود دل از او جدا

با هیچ سنجه‌ای نتوان یافت قدر او

با هیچ مدحتی نشود حقّ او ادا

در حیرت‌اند از ازل آیینه‌های عرش

در فرش رخ نموده چسان نقشِ «لا فَتی»؟!

در قالبی چگونه بگنجد شُکوهِ نور؟!

در پیکری چگونه شود روحِ اولیا؟!

در مدح او اگر که درختان قلم شوند

حاشا! کنند آن‌همه توصیف برملا

الکن ز شرحِ «کَیفَ بَشر»، «ها علی بَشر»

هم چامۀ فرشته و هم خامه‌های ما

والامقام: صفدرِ خیبرشکن شده‌ست

تا برنیاید از نفسِ دشمنان صدا

بیهوده نیست زخمِ تنش را گهِ اُحد

از جانبِ اَحد، به دعا می‌رسد شفا

دف در کف است و می‌رود از کف به نامِ او

نقّاره‌ها بگو بنوازند بارها

تیغِ دودَم، دمادم از آدم(ع) نشان گرفت

پیوست تا به قبضۀ خورشیدِ «اِنّما»

در ساحلش به «لؤلؤ و مرجان» وفاق یافت

اندوهِ موج‌های پریشان و بینوا

اذنِ خدا گرفت که شد «لَیلَۀُ المَبیت»

در بسترِ رسول خداوند(ص) جانفدا

نورِ نبی(ص) که سایه ندارد ولی قسم

چون سایه بوده در همه‌جا محوِ مصطفا(ص)

بنگر به روح صدقِ وجود مبارکش

حق با علی(ع)، همیشه علی(ع) با حق است، ها...

ای شهسوارِ مُلکِ عدالت علی(ع) مدد!

ماییم و غمگساریِ یادِ تو مقتدا

رازِ غدیرِ توست که دلگرم می‌کند

ما را به ماندگاریِ پیوند با خدا

لبخند می‌زنی و فلک رَشک می‌برَد

بر روضه‌ای که زهرۀ زهراست(س) دلگشا

ما را طوافِ کوی تو مقصود بوده است

حجّی اگر هرآینه آورده دل به‌جا

مولا! کرامتی به محبّانِ تشنه‌لب

قسمت کن از کرانۀ دریای «هَل اَتی»

استاد مصطفی جلیلیان مصلحی، گروه فرهنگ و هنر بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس

ای جانِ جانِ جانِ جان، ما نامدیم از بهر نان

من از کجا پند از کجا، باده بگردان ساقیا

آن جام جان افزای را، برریز بر جان ساقیا

بر دست من نِه جام جان، ای دستگیر عاشقان

دور از لب بیگانگان، پیش آر پنهان ساقیا

نانی بده نان خواره را، آن طامع بیچاره را

آن عاشق نانباره را، کنجی بخسبان ساقیا

ای جانِ جانِ جانِ جان، ما نامدیم از بهر نان

برجَه گدارویی مکن، در بزم سلطان ساقیا

اول بگیر آن جام مِه، بر کفهٔ آن پیر نِه

چون مست گردد پیر ده، رو سوی مستان ساقیا

رو سخت کن ای مرتجا، مست از کجا شرم از کجا

ور شرم داری، یک قدح بر شرم افشان ساقیا

برخیز ای ساقی بیا، ای دشمن شرم و حیا

تا بخت ما خندان شود، پیش آی خندان ساقیا


مولانا » دیوان شمس » غزلیات »

غزل شمارهٔ ۹

شعر درباره رحلت امام خمینی ره

در سوک تو ای قرارِ دل های امین

ماییم و دو چشم خون فشان و غمگین

ای روحِ خدا رفتی و تنها ماندیم

بر شانهٔ ما نشست باری سنگین!

▪️

بی تاب تر از موج، به حق پیوستیم

ما با نفس پاک تو پیمان بستیم

طوفان شده ایم چون تو در سینهٔ قرن

چون کوه از آشوبِ زمان نشکستیم!

▪️

رفتی...، ولی ای شُکوهِ فصلِ یاری

لب تشنهٔ حرف توست قرنِ جاری

موج نفسِ بت شکن توست هنوز

پیغامبرِ آینهٔ بیداری!

▪️

از تیرگی و غبار، عاری هستیم

چون پیک سحر، همیشه جاری هستیم

مديون توییم روح بیدارِ زمان!

امروز که سبزیم و بهاری هستیم!

مصطفی جلیلیان مصلحی