20 لغت زبان انگلیسی در فلسفه اسلامی+ترجمه فارسی - بخش سوم

20 لغت زبان انگلیسی در فلسفه اسلامی+ترجمه فارسی - بخش سوم

1. Ontological: هستی‌شناختی
2. Epistemology: معرفت‌شناسی
3. Transcendent: متعالی
4. Immanence: حضور درونی
5. Essentia: ذات (به‌صورت فلسفی)
6. Quiddity: چیستی
7. Potentiality: قوه
8. Actuality: فعل (واقعیت عینی)
9. Hierarchy: سلسله‌مراتب
10. Emanation: صدور (فروغ الهی)
11. Theophany: تجلی الهی
12. A Posteriori: پسینی (بر اساس تجربه)
13. A Priori: پیشینی (قبل از تجربه)
14. Contemplation: تفکر عمیق
15. Ineffable: غیرقابل‌بیان
16. Peripatetic: مشائی (مربوط به فلسفه ارسطویی - اسلامی)
17. Illuminative: اشراقی
18. Cosmology: کیهان‌شناسی
19. Determinism: جبرگرایی
20. Soteriology: نجات‌شناسی

20 لغت زبان انگلیسی در فلسفه اسلامی+ترجمه فارسی - بخش اول

20 لغت زبان انگلیسی در فلسفه اسلامی+ترجمه فارسی - بخش دوم

20 لغت زبان انگلیسی در فلسفه اسلامی+ترجمه فارسی - بخش دوم

20 لغت زبان انگلیسی در فلسفه اسلامی+ترجمه فارسی - بخش دوم

1. Existence: وجود
2. Essence: ماهیت
3. Being: هستی
4. Substance: جوهر
5. Accident: عرض
6. Causality: علیت
7. Unity: وحدت
8. Plurality: کثرت
9. Intellect: عقل
10. Revelation: وحی
11. Knowledge: معرفت
12. Reality: حقیقت
13. Metaphysics: متافیزیک
14. Theology: کلام
15. Soul: نفس
16. Divinity: الوهیت
17. Contingency: امکان
18. Necessity: ضرورت
19. Illumination: اشراق
20. Transcendence: فراتر بودن

20 لغت زبان انگلیسی در فلسفه اسلامی+ترجمه فارسی - بخش اول

شبهه عدم جواز ساخت مسجد بر مقبره صالحان و پاسخ به وهابیت (سوره کهف آیه 21)

خداوند متعال در قضيّه اصحاب كهف مى‏ فرمايد: وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً؛
 «2» «و باز مردم را بر حال اصحاب كهف آگاه ساختيم تا خلق خدا بدانند كه وعده خدا به حق بوده و ساعت قيامت بى هيچ شك خواهد آمد تا مردمى كه ميانشان در مورد آنها تنازع و اختلاف بود، رفع بشود. با اين همه بعضى گفتند: بايد گرد آنها حصار و بنايى بسازيم، خدا به حال آنها آگاه‏تر است. آنان كه بر واقع احوال آنهااطلاع يافتند، گفتند: البته برايشان مسجد بنا كنيم».

خداوند متعال در اين آيه به چگونگى اطلاع مردم از آنان اشاره كرده است. آنان در طريقه تكريم اصحاب كهف اختلاف داشتند؛ برخى معتقد بودند كه بر روى آنان ساختمانى ساخته شود يا ديوارى دور آنان كشيده شود. ولى غالباً پيشنهاد دادند كه در كنار آنان مسجدى ساخته شود.

فخر رازى مى‏گويد: برخى گفته‏اند: اين گروه كه پيشنهاد ساختن مسجد را دادند پادشاهان مسلمان و طرفداران اصحاب كهف بودند. برخى نيز معتقدند: آنان كه پيشنهاد مسجد را دادند رؤساى شهر بودند تا در آن جا عبادت كرده و آثار اصحاب كهف را به سبب آن مسجد باقى بدارند. «3»

ادامه نوشته

عصمت امامان معصوم جبری یا اختیاری؟ - جلسه درس اخلاق آیت‌ الله قرهی

انزجار صاحبان عقل از برخی خطورات قلب

تقویت عمل و تخریب عمل، هر دو، به خطورات است. اگر خطورات، خطورات ربّانی و الهی شد، عمل، عمل صالح می‌شود و عمل الهی تقویت می‌شود. امّا اگر خطورات، نفسانی و شیطانی شد، عمل الهی، تخریب می‌شود و انسان در گناه، فرو می‌رود. لذا هر چه که هست، از این خطورات است.

بیان کردیم: اولیاء خدا فرمودند: خود شکل‌گیری عمل، دارای مراحل ناخودآگاه و مراحل خودآگاهی هست و تا یک عمل، عمل شود، چه خوب و یا بد، انسان اوّل مراحلی را در ذهنش طی می‌کند که گاهی انسان خودش هم از این طیّ مراحل، خبر ندارد و به سرعت می‌گذرد.

ادامه نوشته

نظر علمای اهل سنت در مورد صحابه و فسق، ظلم و تکفیر یکدیگر

نظر علمای اهل سنت در مورد صحابه و فسق، ظلم و تکفیر یکدیگر

آیا این قداستی که برای صحابه قائل شدند، که می‌گویند: همه صحابه اهل بهشت هستند، قطعاً، همه صحابه عادلند.[1] و غیره؛ آیا این صحابه برای خودشان هم‌چین قداستی قائل بودند یا نه؟ در متن حاضر بخشی از مطالب علمای اهل سنت را در مورد «صحابه و فسق، ظلم و تکفیر یکدیگر» بیان می‌کنیم.

1- کلام ذهبی

اگر درب «جرح و تعدیل» را به‌ روی خود بگشاییم، هر آینه عده فراوانی از صحابه و تابعین و ائمّه در آن داخل می‌شوند، در حالی‌که بعضی از صحابه بعضی دیگر را به شکلی تکفیر کرده‌اند. در حالی‌که خداوند از همه آنان راضی شده و آن‌ها را مورد مغفرت خویش قرار داده‌ است. در حالی‌که آن‌ها معصوم نبوده‌اند، و اختلاف و جنگ‌های آنان هم مطلب کم اهمیتی برای ما نیست. سپس می‌گوید: چه‌بسا مسلمانی که اشتباهی از او سر می‌زند، ولی اشتباه کوچکی بوده که ممکن است از هر کسی سربزند.[2]

ادامه نوشته

ابن أبي يعلى (451 / 526 هـ - 1059 / 1131 م)

ابن أبي يعلى (451 / 526 هـ - 1059 / 1131 م) أبو الحسين محمد بن محمد (أبي يعلى) بن الحسين بن محمد أبو الحسين ابن الفراء، المعروف ابن أبي يعلى، وهو ابن أبي يعلى الحنبلي، ويقال له ابن الفرّاء. مؤرخ وفقيه من فقهاء الحنابلة، وهو الأخ الأكبر لأبي خازم محمد بن محمد (المتوفى سنة 527 هـ).

ادامه نوشته

طبقات الحنابلة ابن أبي يعلى

طبقات الحنابلة هو كتاب الفقه للعلامة الحنبلي ابن أبي يعلى في تراجم رجال المذهب الحنبلي ابتداء من الإمام أحمد بن حنبل وحتى نهاية عهد المؤلف، وكان كتاب طبقات الحنابلة أول ما ألف من كتب طبقات المذاهب الأربعة، إذ عجب المؤرخون أن مذهب الإمام أحمد بن حنبل هو آخر المذاهب نشوءا ولكنه يعد أول مذهب ترجمت طبقات أعلامه في كتاب، وأن مذهب أبي حنيفة هو أول المذاهب الاربعة نشوء ولكنه آخر مذهب ترجمت طبقات اعلامه في كتاب، وقد جمع العلامة ابن أبي يعلي الفراء في كتابه طبقات الفقهاء المعروف بطبقات الحنابلة تراجم رجال المذهب الحنبلي إلى عصره أي من (القرن3هـ=9م إلى منتصف القرن 6هـ= 12م)، فكان كتابه أشهر كتاب في تراجم العلماء.

ولقد عبر الشيخ ابن أبي يعلي بإشارة وجيزة في صدر كتابه إلى موضوع كتابه الفريد فقال: "" هذا كتاب استخرنا الله في تأليفه وسألناه المعونة على تصنيفه، وسطرنا فيه ما انتهى إلينا من أخبار شيوخنا أصحاب إمامنا الإمام الأفضل أبي عبد الله "". ثم أفضى إلى كتابه الذي رتبه على حروف المعجم معتمداً الحرف الأول فقط من كل اسم وفقا لطريقة القدماء، ثم استهله بترجمة وافية للإمام أحمد بن حنبل إمام المذهب الحنبلي، ثم افتتح طبقات الكتاب وجعل تصنيف كتابه على ست طبقات، الأولى : لمن روى عن الإمام أحمد بن حنبل، ومن الثانية إلى الرابعة كانت للطبقات المتتابعة بعد ذلك، إلى أن وصل إلى عهد والده أبي يعلي الفراء الذي خصه وحده بالطبقة الخامسة، ثم ختم الكتاب بالطبقة السادسة وهي طبقة أصحاب والده أبي يعلي الفراء.

احتوى كتاب طبقات الحنابلة بالمعلومات والفوائد، وقد حرص على توثيق آراء وأقوال الشخصيات التي تعرض لها بالترجمة، وعلى الرغم مما يؤخذ على ابن أبي يعلى من عدم اعتنائه بالترتيب الدقيق للتراجم وعدم الوضوح المنهجي لتقسيم الطبقات لديه وتفويته الكثير من الحنابلة الذين لم يترجم لهم، إلا أن الكتاب لقي قبولا حسنا بين أهل العلم وطلابه، حيث عني الحافظ ابن رجب الحنبلي بتأليف ذيل عليه ليتمه إلى عصره في كتابه ذيل طبقات الحنابلة كما ألف العليمي كتابه الثمين المنهج الأحمد في تراجم أصحاب الإمام أحمد الذي جمع فيه بين طبقات الحنابلة لابن أبي يعلى وذيله لابن رجب الحنبيل ثم زاد عليهما، وألفت ذيول على تلك المؤلفات، لتكمل ما جاء بعدهم من فقهاء الحنابلة.

نام کامل شهید ثانی (زین‌الدین بن علی بن احمد عاملی جُبَعی)

زین‌الدین بن علی بن احمد عاملی جُبَعی (۱۳ شوال ۹۱۱ هجری قمری- ۹۶۵ یا ۹۶۶ هجری قمری[۱])، معروف به شهید ثانی، از افراد سرشناس علم فقه شیعه است.

زندگی

زین‌الدین شهید ثانی در روز ۱۳ شوال سال ۹۱۱ هجری قمری، برابر ۲۷ اسفند ۸۸۴، در دهکدهٔ جُبَع (یا جباع) جبل عامل لبنان، در یک خاندان اهل فقه، به دنیا آمد و در ۹۶۶ قمری، برابر ۹۳۸ خورشیدی، در سفر مکه به امر سلطان عثمانی بازداشت شد و بعد از ۴۰ روز شهید شده‌ است. در سال ۱۳۵۴ شمسی، محمد صادقی تهرانی بارگاه او را با کمک مردم همان دهکده با مشقت و مشکلات زیاد اقدام به ساخت کرد.

ادامه نوشته

منطق صوری Formal logic

منطق صوری (به انگلیسی: Formal logic) شاخه‌ای از منطق است که طرز صحیح صورت‌بندی اندیشه را به نحو کلی بیان می‌کند به گونه‌ای که با به‌کار بردن آن صورت‌ها، ذهن از خطای صوری مصون می‌شود.[۱]

تمام اهمیت ارسطو در منطق و بزرگ‌ترین کشف او در این دانش، کشف صورت (form) است.[۲] کشفِ پایه‌ای ارسطو این بود که درستی و نادرستیِ استدلال‌هایی که ما در زبانِ طبیعی انجام می‌دهیم نه به محتوای آن‌ها بلکه به‌صورت، تصور یا قالب آن‌ها بستگی دارد. به دلیلِ همین بستگی به‌صورت است که این منطق را «صوری» می‌نامند. این کشف بسیار مهم به‌شمار می‌آید، هر چند که شاید پس از حل گشتن، معمایی آسان به نظر رسد. هنگامی که استدلالِ زیر را انجام می‌دهیم:

همهٔ انسان‌ها فانی‌اند.

سقراط انسان است.

نتیجه: سقراط فانی است.

به دو جملهٔ نخست «مقدماتِ» استدلال (در سنت ایرانی کُبرا و صُغرا) و به جملهٔ پایانی نتیجه می‌گویند. به‌علاوه به «سقراط» در مقدمهٔ دوم «موضوع» گفته می‌شود و به «انسان» در همان جمله «محمول» گفته می‌شود.

درستی استدلال بالا ربطی به این امر ندارد که دربارهٔ انسان، سقراط یا فانی بودن صحبت می‌کند. بلکه فقط و فقط به این دلیل است که چینشِ واژه‌ها به نحوِ ویژه‌ای صورت گرفته‌است:

همهٔ Aها B هستند.

a یک A است.

نتیجه: a یک B است.

هر استدلالی که واژه‌هایِ آن همین صورت یا فرم را داشته باشند در زمرهٔ استدلال‌هایِ معتبر است. ارسطو استدلال‌هایِ سالم و عقیم را یافت و دسته‌بندی کرد. بعدها نشان داده شد که می‌توان برخی از انواعِ استدلال را به انواعِ دیگر دگرگون نمود و در نتیجه شمار آنها را کاهش داد.

منطق جدید (منطق ریاضی) که به دست فرگه تأسیس شد، نیز مانند منطق ارسطو، صوری است؛ با این تفاوت که منطق جدید، در تحلیل جمله، صورت دیگری کشف کرده‌است.[۲]

پانویس

قراملکی، منطق (1)، ص 19

موحد، از ارسطو تا گودل، ص 70-71

منابع

فرامرز قراملکی، احد.منطق (۱) چاپ دوازدهم. تهران: دانشگاه پیام نور، ۱۳۸۶.
موحد، ضیاء. از ارسطو تا گودل. تهران: هرمس، 1382. شابک ‎۹۶۴−۳۶۳−۱۰۵−۲

برهان انی و لمی +مثال

برهان، از اصطلاحات بکار رفته در علم منطق بوده و به دو نوع لمی و انی تقسیم می‌شود.

۱ - مقدمه

چیزی‌ که در قیاس‌ها از اهمیت ویژه برخوردار است "حد وسط" است. زیرا حد وسط چنان‌که از نامش پیداست، میان اصغر و اکبر پیوند برقرار می‌کند و از حذف آن نتیجه مورد نظر به دست می‌آید. با توجه به جای‌گاه مقدمات در قیاس برهانی و با توجه به جایگاه حد وسط در مقدمات، در قیاس برهانی مهم‌ترین نقش به عهده حد وسط نهاده می‌شود. در حقیقت حد‌ وسط علت برای تحقق و یقین به نتیجه است. بر اساس این‌که علیت حد وسط برای نتیجه از چه وضعیتی برخوردار است، برهان را به دو قسم انی و لمی تقسیم کرده‌اند که به اختصار بیان می‌شود.

ادامه نوشته

نام برجسته‌ ترین عالمان اشعری

هم‌اکنون اکثریت اهل سنت در مسائل کلامی، پیرو مکتب اشعری هستند. از برجسته‌ ترین عالمان اشعری می‌توان از قاضی ابوبکر باقلانی

عبدالقاهر بغدادی

امام الحرمین جوینی

ابوحامد غزالی

فخر رازی

عضدالدین ایجی و

سعدالدین تفتازانی

نام برد و مهم‌ترین کتاب‎های آنان عبارت‌اند از:

«الشامل فی اصول الدین» جوینی

، «شرح المواقف» سید شریف جرجانی

، «شرح المقاصد»، «شرح العقاید النسفیه» تفتازانی

، و «تفسیر کبیر» فخر رازی.

ابوبکر باقلانی اشعری بصری - متکلم قرن 4 اهل سنت

ابوبکر باقلانی اشعری بصری - متکلم قرن 4 اهل سنت

ابوبکر محمد بن طیب بن محمد باقلانی اشعری بصری از دانشمندان مسلمان اشعری در علم کلام و نحو سده چهارم هجری قمری در فارس زاده شد و در ۶۵ سالگی در مدینه درگذشت.

شرایط تاریخی

فروپاشی خلافت عباسی که حاصل پاره‌پاره شدن قدرت مرکزی اش بود تأثیرات مخرب بیواسطه ای بر جایگاه مسلمانان اهل سنت داشت. نظامیان شیعه همچون آل بویه در شرق و حمدانیان در سوریه شمالی و بین‌النهرین شمالی و غیره کنترل ممالک اسلامی را بدست داشتند. اهل سنت نه تنها مجبور به دفاع از جایگاه خود در مقابل اهل تشیع بودند بلکه همچنین مجبور بودند تا به انتقادات بسیار قوی متکلمان و عارفان و اخلاقیان شیعه پاسخ گویند. رویارویی با الهیات شیعه نه تنها بزرگترین پالش برای متکلمان اهل سنت بود بلکه یک چالش درونی نیز بود.

نام

نام وی ابو بکر محمد ابن طیب این محمد ابن جعفر این قاسم الباقلانی بصری است. او همچنین به نام قاضی ابو بکر نامبردار است. وی در بصره زاده شده‌است و اوضاع و احوال آن نامعلوم است. تاریخ زادروز وی نیز برای هیچ‌کدام از زندگی‌نامه نویسانش معلوم نیست. جوزف الیان سرکیس بر این باور است که قاضی باقلانی در سال ۳۳۸ هجری زاده شده‌است. هیچ چیزی در باب اوائل زندگانی باقلانی در بصره دانسته نیست. وی از بصره به بغداد نقل مکان می‌کند و اصول را زیر نظر فردی اشعری به نام مجاهد طائی، فقه را نزد ابو بکر ابهری از پیشروان مالکی در بغداد فرا می‌گیرد.

کنیه

در باب کنیه وی به بقلانی آمده‌است که ابن خلکان در باب این کنیه و تلفظ صحیح آن بتفصیل سخن رانده‌است و در نهایت نتیجه گرفته‌است که نام وی باید از بقلا باشد. گرچه که حریری بر این باور است که نام وی مشتق از بقلی است.

استادان

«علم معقول» را از ابوعبداللّه محمدبن احمدبن مجاهد طائی، شاگرد ابوالحسن اشعری، فراگرفته بود. از جمله استادان او در کلام ابوالحسن باهلی بصری بود که او نیز از شاگردان ابوالحسن اشعری بود و، به گفته خود باقلاّنی، او با ابواسحاق اسفراینی (اسفراینی، ابواسحاق) و ابن فورک به درس شیخ باهلی می‌رفته‌اند.

کتاب‌شناسی

الإنصاف فيما يجب اعتقاده ولا يجوز الجهل به. تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل. التقريب والإرشاد. إعجاز القرآن. كيفية الاستشهاد في الرد على أهل الجحد والعناد. شرح اللمع في الرد على أهل الزيغ والبدع. الفرق بين معجزات الأنبياء وكرامات الصالحين. الإبانة عن إبطال مذهب أهل الكفر والضلالة. كيفية الاستشهاد، في الرد على أهل الجحد والعناد. الرد على المعتزلة فيما اشتبه عليهم من تأويل القرآن. الرد على الرافضة والمعتزلة والخوارج والجهمية. المقدمات في أصول الديانات. الإنصاف في أسباب الخلاف. هداية المسترشدين. التعديل والتجوير. الإمامة الكبيرة. شرح أدب الجدل. مسائل الأصول. دقائق الكلام. مناقب الأئمة. الإيجاز. الكسب.

پانویس

باقلانی، لغت‌نامه دهخدا.

The political Doctrine of Baqillani,Yusuf IBIsh Beyrut 1966,p4-5

محمدبن احمد ذهبی، سِیَراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۱۹۱، چاپ شعیب ارنؤوط و حسین اسد، بیروت ۱۴۰۱–۱۴۰۹/ ۱۹۸۱–۱۹۸۸.

ابن عساکر، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ج۱، ص۱۷۸، چاپ حسام الدین قدسی، قاهره ۱۳۴۷/ ۱۹۲۸.

جبائی متکلم مشهور معتزلی (متوفی 303)

‌جُبّائی، ابوعلی محمد بن عبدالوهاب، متکلم مشهور معتزلی قرن سوم بود.

وی در ۲۳۵ در جُبّاء، شهری در ساحل شمالی رودخانه تُستَر (شاخابه ای از رود کارون) در خوزستان، به دنیا آمد. [۱][۲][۳][۴]

۲ - پیشینه جبائی

احتمالاً قبل از ۲۵۴ به بصره رفت و نزد ابویعقوب یوسف بن عبداللّه شَحّام به تحصیل پرداخت. [۵] شحّام مهم ‌ترین استاد او شناخته شده است، گرچه گفته‌اند که ابوعلی دیگر متکلمان معاصرش را نیز ملاقات کرده بود. در مورد شحّام گفته اند «جوان ‌ترین و بهترین» شاگرد ابوالهذیل‌علاف بود [۶] و به گزارش منابع متأخر، ریاست معتزله بعد از مرگ ابوالهذیل برعهده او قرار گرفت.

ظاهراً جبّائی بین ۲۵۷ و ۲۵۹ بصره را ترک کرد و عازم بغداد شد. در باره زندگی او در بغداد تقریباً هیچ اطلاعی در دست نیست. بنا به گزارشی، ابوالقاسم بلخی کعبی مدتی قبل از ۲۷۴ به مجلس جبّائی می‌رفته [۷] اما حکایت ملاقات جبّائی و ابن راوندی در بغداد بی شک ساختگی است.

ابو علی مدتی پیش از ۲۷۷ یا احتمالاً پیش از ۲۷۹، از بغداد به عسکر مُکْرَمِ خوزستان رفت و تا آخر عمر در همان‌جا سکونت کرد. در باره چند مسافرت او به شهرهای هم جوار، برای برگزاری جلسات و نیز سامان دادن به امور مالی، نیز اطلاعاتی وجود دارد.

ادامه نوشته

پاسخ به شبهات دینی - آیا ما مجبوریم؟ یا مختار؟ - قضا و قدر الهی

پاسخ به شبهات

آیا ما مجبوریم؟ یا مختار؟

آیا خدا هرچی بخواد همون میشه؟ پس انتخاب ما چی میشه؟

قضا و قدر الهی چیه؟

هم به اسباب مادی مثل دارو باید توجه داشت هم توکل به خدا، هر دو علت هستن. فقط نمیشه به خدا توکل کرد و با دعا مریضی رو خوب کرد، و کلی نکته دیگه...

دانلود فایل با لینک مستقیم

سخنرانی دکتر هاشم مروارید Workshop on Belief in God Hashem Morvarid

سخنرانی دکتر هاشم مروارید Workshop on Belief in God Hashem Morvarid


Workshop on Belief in God

Hashem Morvarid

University of Illinois at Chicago

Session 1: Kalam Cosmological Argument

کارگاه باور به خداوند

دکتر هاشم مروارید، دانشگاه ایلینوی در شیکاگو

جلسه اول: استدلال کیهانی کلام - بخش 1

19 اسفند ۱۴۰۱

10 مارس ۲۰۲۳

دانلود صوت (سخنرانی به زبان انگلیسی)

دانلود فایل با لینک مستقیم

43 Mins

20 MG

مجید قربانعلی دولابی (امر بین الامرین؛ نظریه مشترک مذاهب کلامی معاصر)

نشست «امر بین الامرین؛ نظریه مشترک مذاهب کلامی معاصر» با سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین مجید قربانعلی دولابی، استاد دانشگاه مذاهب اسلامی ۲۲ اسفندماه 1401 در محل دانشگاه برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

مجید قربانعلی دولابی (امر بین الامرین؛ نظریه مشترک مذاهب کلامی معاصر)

یکی از اهداف مهم این دانشگاه، تقریب میان مذاهب اسلامی است و یکی از چیزهایی که می‌تواند تقریب را حاصل کند همفکری و همزبانی است. من سعی کردم این همفکری و همزبانی را در مسائل اعتقادی پیاده کنم. یکی از مسائلی که در کلام تطبیقی مطرح است جبر و اختیار است. اختیار به چند شکل قابل فرض است که یکی از آنها تفویض است. اگر یک نمودار فرض کنیم، در منتهی الیه یک طرف جبر است و در منتهی الیه طرف دیگر تفویض است و بین این دو حالت‌های مختلف وجود دارد. جبر و اختیار به نوعی میانشان تناقض است ولی جبر و تفویض اینطور نیستند و میانشان حالت‌های مختلفی وجود دارد.

اولین قائل نظریه جبر که بود؟

برای اینکه مطلب روشن شود از اینجا شروع می‌کنم؛ این سوال همیشه برای انسان‌ها مطرح بوده که ما چقدر در سرنوشت خودمان نقش داریم و چقدر نداریم؟ وقتی قرآن را باز می‌کنیم انجام همه امور را به خدا نسبت داده است و هر اتفاقی در عالم می‌افتد به خدا نسبت داده می‌شود. اگر قرار است خالق همه امور خدا باشد پس مسئله اختیار چه می‌شود؟ مسئولیت اعمال من چه می‌شود؟ اگر بخواهیم مسئله را الهیاتی کنیم باید بگوییم دو اصل مهم با هم درگیر هستند یکی توحید در خالقیت و اصل دیگر مسئولیت‌پذیری انسان. از بین این دو باید کدام را انتخاب کنیم؟ اگر با این دید جلو برویم باید از جبر شروع کنیم. اصلی‌ترین قائل جبر یک نفر بوده است و آن جهم بن صفوان است. جهم با اینکه خیلی عقلگرا بود ولی معتقد به جبر خالص بود و می‌گفت هیچ بخشی از کارهایی که می‌کنیم تحت اختیار ما نیست. جهم، توحید در خالقیت را حل کرد ولی مسئولیت انسانی باقی ‌ماند و با این دیدگاه عدل الهی قابل توجیه نیست.

گروه دوم که اهل تفویض هستند برای اینکه مسئولیت انسان را درست کنند به تفویض قائل شدند یعنی خدا جهان را درست کرد و به ما قدرت و علم و حیات داد و ما با علم و قدرت و حیاتی که خدا به ما داده کارها را انجام می‌دهیم و خدا نقشی در اعمال حسن و قبیح ما ندارد. اگر این نظریه را با آن دو اصل بسنجیم می‌بینیم مسئولیت انسان را توجیه می‌کند ولی از توجیه توحید در خالقیت برنمی‌آید.

نظریه سوم و چهارم نظریه کسب است. این دو نظریه توسط دو دانشمند معاصر مطرح شده است؛ یکی ابوالحسن اشعری و یکی ابومنصور ماتریدی. اینها خواستند میان افراط و تفریط فرقه معتزله و اهل حدیث یک مکتب سوم ایجاد کنند و از عنوان کسب استفاده کردند. مبتکر به کارگیری کسب در علم کلام ابوحنیفه است. حتی در آیات کریمه قرآن هم مسئله کسب مطرح شده است، مثل «کل نفس بما کسب رهینه». ابوحنیفه می‌گوید ما خلق اعمال را به خدا نسبت می‌دهیم ولی کسب آنها را به انسان نسبت می‌دهیم. اشعری و ماتریدی کسب را به گونه دیگری توجیه کردند. اشعری می‌گفت زمانی که ما اراده می‌کنیم کاری ایجاد کنیم خدا آن فعل را در ما ایجاد می‌کند مثلا من قصد می‌کنم دستم را حرکت دهم خدا دستم را تکان می‌دهد. این نوعی جبر است حتی بزرگانی مثل ابن تیمیه و محمد عبده می‌گویند آنچه اشعری گفته منجر به جبر می‌شود، بدین نحو که اگر بگوید خالق اراده من هستم یعنی خالق دیگری هم غیر خدا وجود دارد و اگر بگوید خالق اراده خدا است، همان جبر است.

ماتریدی کسب را از طریق رابطه طولی میان خدا و بندگان توجیه می‌کند. وقتی در یک رابطه طولی رئیس به معاون و معاون به کارشناس دستور می‌دهد کاری انجام دهد، رئیس می‌تواند فعل را به خودش نسبت دهد، کارشناس هم فعل را به خودش نسبت دهد. وقتی رابطه طولی باشد می‌توان فعل را به همه فاعل‌ها نسبت داد. ما فاعل قریب هستیم و خدا فاعل بعید است به همین دلیل هر فعلی انسان انجام می‌دهد هم می‌توان به انسان نسبت داد و هم به خدا. معنای کسب ماتریدی این است؛ اگر کاری می‌کنیم مستقل نیستیم و وابسته به خدا هستیم.

نظریه پنجم امر بین الامرین است که به شیعه نسبت داده می‌شود. امیرالمومنین(ع) خطبه می‌خواند کسی سوال کرد این کارهایی که می‌کنیم ما می‌کنیم یا خدا می‌کند. حضرت فرمودند این دریای عمیقی است وارد آن نشو ولی طرف سوال را تکرار کرد و دوباره حضرت همان جواب را داد. این مسئله چهار مرتبه تکرار شد تا اینکه حضرت در مرتبه چهارم فرمود حالا که خیلی اصرار داری بدان که هیچ‌کدام از جبر و تفویض نیست بلکه امری بین امرین است. عرض کردم بین جبر و اختیار حالت سوم وجود ندارد ولی بین جبر و تفویض حالت‌های متعدد وجود دارد. بعدها شبیه همین مطلب توسط امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام رضا(ع) بیان شد.

بنده درصدد تبیین امر بین الامرین نیستم فقط یک کلمه اشاره کنم شیعه امامیه در تبیین امر بین الامرین هشت قول دارد. شیعه جبری نیست که بگوید مسئول صد درصد اعمال خدا است همانگونه که تفویضی هم نیست که بگوید مسئول صد درصد اعمال انسان است. ما باید طوری توجیه کنیم که هم نقش خدا محفوظ باشد و هم نقش انسان محفوظ باشد و اینجا امر بین الامرین است. هر هشت تفسیر امر بین الامرین هستند اما ممکن است من طرفدار قول ششم باشم و بگوییم اقوال دیگر گرچه ذیل امر بین الامرین است ولی فلان اشکالات را دارد.

کسب ماتریدی هم امر بین الامرین است

پس ما در امامیه هشت قول داریم که اگر قائل به یکی باشیم به معنای این است که بقیه را قبول نداریم ولی در عین حال آنها را نوعی از امر بین الامرین می‌دانیم. سوال من این است چرا ما این دیدگاه را منحصر در اقوال متکلمان امامیه کنیم؟ می‌توانیم این دیدگاه را به کسب ماتریدی هم سرایت بدهیم و بگوییم کسب ما تریدی هم امر بین الامرین است چون کسب ما تریدی می‌گوید فعل را هم می‌شود به خدا نسبت داد و هم به بنده، هم خدا نقش دارد و هم انسان نقش دارد.

در گام دوم می‌توانیم کسب اشعری را هم که مخالفانش می‌گفتند نوعی جبر است ذیل امر بین الامرین قرار دهیم. اینکه اشعری می‌گوید خالق خدا است و کاسب عبد است یعنی می‌خواهد هم فعل را به خدا نسبت دهد تا توحید در خالقیت درست شود و هم به عبد نسبت دهد تا مسئولیت انسان نسبت به اعمالش و عدل الهی قابلیت توجیه داشته باشد. پس اشعری هم خواسته هر دو طرف را داشته باشد.

در گام سوم می‌توانیم بگوییم در میان معتزله هم کسانی وجود دارند که دیدگاهشان ذیل امر بین الامرین قرار می‌گیرد. به این ترتیب مشخص می‌شود یکی از اعتقاداتی که همواره موجب اختلاف بوده است می‌تواند ذیل امر بین الامرین به یک وحدت منتهی شود.

حدیث الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق به چه معناست؟

حدیث متواتر "الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق" به چه معناست؟

جمله « الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق » در منابع حدیثی معتبر و معروف شیعه وجود ندارد بنابراین اصل حدیث بودن آن و نقل شدن آن از پیامبر صلی الله علیه و آله محل تردید است، چه برسد به متواتر بودن آن، این جمله تنها از بعضی از حکما و عرفا نقل شده است و از اینرو برای فهم معنای واقعی آن نیز باید بافت عرفانی آنرا در نظر گرفت. با توجه به اینکه عده ای تصور می­کنند جمله مذکور به نوعی تکثر گرایی دینی را ترویج می­کند لازم است به طور خلاصه به چند معنای معروف این جمله اشاره کنیم تا روشن شود که این جمله هیچ ارتباطی به بحث مذکور ندارد:

الف- چنانچه گفته شد این جمله از برخی از عرفا نقل شده است، چنانکه می­دانید در عرفان، بحث شناخت شهودی و حضوری مطرح است از اینرو مراد از این جمله در سیاق عرفانی اش آن است که هر انسانی از راه قلب و شهود می­تواند به خدا برسد و این راه در درون او نهفته است. از طرف دیگر با توجه به تفاوت عقول و فهم انسان در قبول مراتب عرفان و شناخت و نیز با توجه به اینکه شهود یک دریافت درونی و شخصی است راههای شناخت حضوری و شهودی نیز متعدد خواهد بود.

ب - معنای دیگری که برای این عبارت گفته شده آن است که اگر کسی اهل فکر و دقت و تعقل باشد، از راه های مختلفی می­تواند به گوهر هدایت و حقیقت دین، دست یابد. البته درست است که راههای اصلی وصول به معرفت الله را چهار راه می­دانند: 1- از راه عقل 2 – راه دل و فطرت 3 – راه تجربه 4 – راه دین، اما روشن است که تحصیل معرفت و حصول اطمینان از نظر کمیت و کیفیت و شدت و ضعف، مختلف است و هر کس به اندازه استعداد و ظرفیت خود، از معرفت بر خوردار است لذا راههای رسیدن به معرفت خداوند نیز از این حیث متعدد خواهد بود.

ج – مراد از این عبارت، آن است که هر یک از مخلوقات به تنهایی آیه و نشانه­ای از خداوندند و از اینرو راهی برای رسیدن به خداوند هستند.

توضیح آن که: چنانچه در آیات متعددی از قرآن اشاره شده همه مخلوقات آیات و نشانه های الهی هستند و با دقت و تامل در هر یک می­توان به شناخت خداوند رسید. از اینرو معنای جمله مذکور نیز آن است که چون هر یک از مخلوقات نشانه ای بر وجود خداوند و راهی برای رسیدن به شناخت اویند، راههای رسیدن به خداوند به تعداد مخلوقات خواهد بود.

بنابراین باید توجه داشت که این عبارت نمی­رساند که هر مسلک و مرامی که بالفعل افراد و فرقه ­های گوناگون دارند، همگی درست هستند و همه آنها مجازند بر طریقه خود بمانند این عبارت مثل این است که به کسی بگوییم : «تو اهل کارکردن نیستی و الا برای کار کردن و امرار معاش هزاران راه وجود دارد.» مراد از این جمله، این نیست که هر کس هر کاری می­کند و لو دزدی و جنایت – راه امرار معاش است بلکه مقصودش آن است که امکان کارکردن برای امرار معاش یکی دو تا نیست و اگر کسی بخواهد و انگیزه کار داشته باشد،از راههای گوناگونی می تواند به این امر دست یابد.

نکته پایانی و در خور تامل آ ن است که درست است راههای رسیدن به خدا و حقیقت، متعدد است اما چهار چوب کلی و محور اصلی این راهها، متعدد نیست چراکه قرآن در سوره آل عمران آیه 85 می­فرماید: « و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه : هر کس دینی غیر از اسلام برگزیند، از وی پذیرفته نمی­ شود» بنابراین چهار چوب کلی، تنها اسلام است و تنها حول این محور اصلی است که از راههای گوناگون (چنانکه تبیین شد) می توان به خدا رسید.

معرفی کتاب فرهنگ اصطلاحات فلسفی اسلامی

معرفی کتاب فرهنگ اصطلاحات فلسفی اسلامی

Dictionary of Islamic Philosophical Terms

This dictionary is an aid to the readers of Muslim philosophical works that are in Arabic. It includes most of the terminology that was developed by Muslim philosophers in their works and the terms that they borrowed -and sometimes translated- from Greek (Hellenistic), Syraic, Persian and Indian philosophical works. Also included are concepts that are Islamic but of a philosophical nature and were used by Muslim philosophers
The dictionary also includes the Arabized names of the philosophers and scientist of Greek, Roman, Byzantine, Persian and Indian Origin -namely those that worked with Helenistic and Indo-Persian works of science, mathematics and philosophy

Download

دانلود فایل با لینک مستقیم

اصل مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین معتزله

مَنزِلةٌ بَینَ المَنزِلَتَین به جایگاه مرتکب گناه کبیره از منظر معتزله اشاره دارد. چنین شخصی، نه مؤمن است و نه کافر بلکه فاسق است و در آخرت، به عذاب معمولی مبتلا می‌شود. منزلة بین المنزلتین از اصول مذهب معتزله است که در برابر عقاید وعیدیه و مرجئه مطرح شد. شیعه امامیه انجام گناه کبیره را سبب کفر و عذاب قطعی مسلمان نمی‌داند.

ادامه نوشته

همه چیز درباره فرقه قدریه

«قدریه» منسوب به «قدر» به معنی «تقدیر» و «تاء» آخر کلمه (که در فارسی هاء خوانده می‌شود)، نشانه انتساب به طائفه‌ای خاص به نام «طایفه قدریه» است.[۱]

۱ - مرداد از قدریه

مقصود از قدریه گروهی است که کارهای اختیاری انسان (به ویژه گناهان او) را از قلمرو مشیت و قدرت الهی خارج نموده و می‌گویند: همه چیز به قضاء و قدرالهی صورت می‌گیرد مگر گناهان انسان. هدف آنان از طرح این نظریه دفاع از عدل الهی و منزه دانستن ساحت خداوند از ظلم و کارهای ناروا بود؛ زیرا بر این باور بودند که هر گاه کارهای انسان متعلق اراده و قدرت خدا باشد، اولا: انسان مجبور بوده و تکلیف انسان بدون اختیار، عادلانه نیست و ثانیا: انسان مرتکب کارهای ناروا می‌شود و اگر کارهای او متعلق قدرت الهی باشد، لازمه آن انتساب قبایح به خداست.[۲]

ادامه نوشته

دلایل اثبات عصمت انبیاء الهی|Reasons to prove the infallibility of divine prophets

دلایل اثبات عصمت انبیاء الهی|Reasons to prove the infallibility of divine prophets

بسیاری ازکتب کلامی، مسأله عصمت از شرک و سایر انحرافات اعتقادی را به عنوان فصل جداگانه ای ذکر نکرده اند بلکه آن را تحت عنوان عصمت از گناهان آورده اند یا اصلاً آن را ذکرنکرده و پیرامون آن صحبت نکرده اند زیرا وقتی عصمت انبیاء از تمام گناهان، قبل و بعداز بعثت ثابت شود عصمت آنان از شرک و غیره نیز به اثبات می رسد.

اما چون اعتقاد با عمل تفاوت دارد و شبهاتی در مورد شریعت پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت مطرح شده است سزاوار است مقداری پیرامون آن صحبت شود.

اکثریت قریب به اتفاق علمای اسلامی، اتفاق نظر دارند که انبیای الهی قبل و بعد از بعثت، موحد و خدا پرست بوده اند اما بعضی از فرقه ها سخنان بی پایه ای گفته اند که ایمان پیامبر قبل از نبوت را نیز انکار کرده اند.

ادامه نوشته

دکتر ابوالفضل ساجدی‌ نیا (فلسفه دین، امکان رویکرد اسلامی و تفاوت آن با کلام جدید)

حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالفضل ساجدی‌نیا، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، امروز چهارشنبه ۱۴ دی ماه در نشست «فلسفه دین، امکان رویکرد اسلامی و تفاوت آن با کلام جدید» که از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به سخنرانی پرداخت.

در ادامه متن سخنان وی را می‌خوانید:

دکتر ابوالفضل ساجدی‌ نیا (فلسفه دین، امکان رویکرد اسلامی و تفاوت آن با کلام جدید)

درباره دلایل طرح کلام جدید لازم است به نکاتی اشاره کنم. صرف طرح مسائل کلامی جدید نشاگر تفاوت کلام جدید و قدیم نخواهد بود. به عبارت دیگر درست است که کلام جدید متمایز از کلام قدیم نیست اما هر دو در ناحیه موضوع که آموزه‌های دینی باشد و همچنین در زمینه غایت، به دفاع از آنها می‌پردازند ولی به رغم این وحدت غرض، باز هم می‌‌توانیم از کلام جدید و قدیم سخن بگوییم همانگونه که از طب جدید و قدیم سخن می‌گویم هرچند که مشترکات زیادی هم دارند. بعد از تحولات رنسانس و مدرنیسم که از انسان مدرن، عصر نو و فلسفه جدید سخن می‌‌گوییم، می‌توانیم از کلام جدید هم سخن بگوییم چراکه در کلام جدید معطوف بر اوضاع جدید فکری حاکم بر انسان و نگرش‌های فلسفی جدید هستیم. البته در هر کدام از این موارد اشتراکاتی هم هست اما قید جدید نشان دهنده تفاوت‌هایی میان آنهاست.

ادامه نوشته

تفاوت‌های شیعه با معتزلیان (دکتر عبدالله محمدی)

سمینار «عقل و الهیات» امروز دوشنبه ۲۱ آذرماه از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.

حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالله محمدی، عضو هیئت علمی گروه کلام مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در این نشست سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را در ادامه می‌خوانید؛

تفاوت‌های شیعه با معتزلیان (دکتر عبدالله محمدی)

برخی از مستشرقین و حتی برخی مسلمانان اعتقاد دارند آنچه در تفکر عقلانی شیعه مطرح شده صرفا ترجمان و تقلیدی از شاخه‌های دیگر است. برای مثال تفکر عقلانی شیعه در شاخه کلام را ترجمانی از جریان عقلانیت معتزلی مطرح کرده و جریان عقلانیت در فلسفه اسلامی را تقلیدی از فلسفه ارسطویی یونان می‌‌دانند لذا در مقاله‌ای که در این راستا نوشته‌ام تلاش کردم که نشان دهم در هر دو جهت کلام و فلسفه، عقلانیت شیعه علی‌رغم شباهت‌ها با تفکر معتزلی و یونان، تفاوت‌هایی هم با آنها دارد که می‌‌توان برای آنها اصالت و استقلالی در نظر گرفت.

ادامه نوشته

تمایزات مبنایى منطق قدیم و جدید (ضیاء موحد)

آنچه در پى مى‏ آید ویراسته کنفرانس استاد گرامى جناب آقاى دکتر ضیاء موحد مى ‏باشد که در جمع مدرسان و پژوهشگران و دانشجویان دانشگاه مفید و دیگر مراکز آموزشى - پژوهشى در تاریخ 8/2/76 در دانشگاه مفید ایراد گردیده است. همان‏گونه که در شماره پیش وعده داده بودیم متن کامل این کنفرانس را تقدیم خوانندگان گرامى مى ‏نماییم.

از تشریف فرمایى استادان و دانشجویان و طلاب عزیز خیلى متشکرم. بحث تمایزات مبنایى منطق قدیم و جدید; بخصوص در حوزه که منطق ارسطویى را به اسم «منطق قدیم‏» (1) مى‏شناسند و منظورشان از «کلاسیکال لوجیک‏» (2) منطق جدید است، بسیار مسلم مى ‏باشد. «کلاسیک‏» در این جا یعنى «جاافتاده‏»، «کلاسیک‏» دو معنى دارد یکى اثرى مربوط به یونان و روم قدیم و دیگر اثرى جاافتاده. امروز اصطلاح «کلاسیکال لوجیک‏» را اغلب براى منطق جدید به کار مى ‏برند نه منطق ارسطویى.

ادامه نوشته

تفاوت منطق جدید و منطق قدیم

منظور از منطق قدیم همان منطق ارسطویی است. منطقی که قواعد آن را ارسطو حدود ۴ قرن قبل از میلاد وضع کرد. این منطق در قرن ۲ هجری با شروع نهضت ترجمه آثار یونانی به جهان اسلام وارد شد و ۲ قرن بعد یعنی قرن ۴ هجری با کارها و ابداعات ابن سینا به اوج خود رسید. منطق ارسطویی در یونان همچون رودی بود که چون به جهان اسلام رسید به دریایی عمیق تبدیل گشت. باید خاطر نشان کنیم که منطقی را که ابن سینا ارائه کرد هر چند که ارسطویی بود اما وی هیچ گاه مقلد و شارح ارسطو نبود. وی هیچ کتابی در شرح و تفسیر ارسطوئیان قبل از خود به نگارش در نیاورد برخلاف کسانی چون فارابی و ابن رشد که عمدتا در این مورد شارح ارسطو هستند.

ادامه نوشته

برهان اعتماد (اثبات عصمت انبیاء الهی) آیت الله مکارم شیرازی

پیامبران به دلایل عقلی و نقلی دارای عصمت مطلق می باشند. مثل اینکه در پیامبران زمینه گناه مانند «جهل» و ناآگاهى و عدم تشخيص زشتى عمل یا اشتباه بودن افعال یا «غلبه شهوات» و هوس ها منتفی است.

علاوه بر آن مسأله جلب اعتماد مردم به آنان و لزوم تبعیت از اوامرشان در تمام شئون زندگی، مجاز بودن خطا برای آنان را عقلا از وجود مقدس شان سلب می کند. ضمن اینکه در صورت خطای پیامبران عامه مردم اغرای به جهل می گردند. از طرفی خطای پیامبران نقض غرض است و باعث عقيم ماندن اهداف بعثت‏ می شود.

علاوه بر دلایل عقلی، آیات و روایات فراوانی دلالت بر عصمت پیامبران در همه شئون زندگی دارد، از جمله آیه «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» که نشان می دهد پیامبران و امامان باید علاوه بر دریافت وحی در عمل و رفتار نیز معصوم باشند. نیز روایت معروفی از امام رضا(ع) تصریح کرده است حجت خداوند از هر خطا و لغزشى در امان است.

ادامه نوشته

دلالات الفاظ - اقسام دلالت (دلالت عقلیه، دلالت طبعیه، دلالت وضعیه)

مبحث دلالات از جمله مباحث الفاظ است؛ زیرا در حوزه ی الفاظ سه اتفاق رخ می دهد:

اتفاق اول: وضع است، وضع همان ایجاد ارتباط بین لفظ و معنا است زیرا بین لفظ و معنا فی نفسه رابطه ای وجود ندارد و باید واضعی بین آنها این ارتباط را برقرار کند.

اتفاق دوم: استعمال است، یعنی پس از آنکه واضع این ارتباط را برقرار کرد (و لفظ را برای اشاره ی به معنا قرار داد)، شخصی باید این لفظ را در آن معنا استعمال کند.

البته اینکه وضع را مقدم بر استعمال قرار دادیم به صورت غالب است و الا گاهی می شود که استعمال غیر مسبوق به وضع داریم مانند موارد وضع به استعمال. و لذا این ترتب بین این دو عقلی نیست بلکه عادی و غالبی است.

اتفاق سوم: دلالت، به معنای انتقال ذهن از شیئی به شیء دیگر. دلالت بعد از آن است که واضع، لفظی را برای معنایی وضع می کند و بعد از آن شخصی آن لفظ را استعمال می کند و بعد با شنیدن آن ذهن شنونده به شیئی منتقل می شود.

اقسام دلالت:

دلالت عقلیه: مواردی است که بین دو شیء ملازمه عقلی وجود دارد مانند اثر و مؤثر، علت و معلول. از علت له معلول منتقل می شویم. این دلالت اختصاص به غیر لفظ دارد و همیشه در این دلالت ذهن ما از معنایی به معنای دیگر منتقل می شود. مثلا با دیدن دود، ذهن ما به وجود آتش منتقل می شود.

البته هر گاه لفظ دود نیز شنیده شود ذهن ما به وجود آتش منتقل می شود اما در اینجا در واقع دو دال و دو مدلول وجود دارد، دلالت اول بین لفظ دود و معنای دود است که یک دلالت وضعیه است و دلالت دوم بین معنای دود و وجود آتش است که یک دلالت عقلیه است.

دلالت طبعیه: مواردی که طبعا بین دو چیز تلازم وجود دارد اما اینگونه نیست که این تلازم عقلی و لا ینفک باشد. مثلا از شنیدن آخ به وجود درد در گوینده، پی می بریم البته ممکن است بدون درد هم آخ بگوید و یا با درد هم آخ نگوید. چون طبعا بین این دو چیز تلازم وجود دارد ما با شنیدن آخ به وجود درد پی می بریم. این دلالت نیز اختصاصی به لفظ ندارد و دال می تواند غیر لفظ هم باشد مثلا از چهره ی برافروخته ی شخصی به عصبانیت او پی ببریم.

دلالت وضعیه: در مواردی که بین دو شیئ ملازمه وجود دارد اما این ملازمه بالذات و بالطبع نیست. بلکه به جعل و قرار دارد است.

این دلالت را به 2 قسم لفظیه و غیر لفظیه تقسیم کرده اند.

لفظیه مانند هر صوتی که برای رساندن معنایی وضع شده باشد و غیر لفظیه مانند خطوط که برای دلالت و اشاره به معنایی قرار داده شده اند. و ازین قبیل است علائمی که برای دلالت بر معنایی قرار داده شده اند.

البته در علم اصول لفظ معنایی اعم از صوت دارد و شامل خط هم می شود و لذا هر گاه گفته می شود لفظ مراد خط و صوت است. و به دوال دیگر غیر لفظیه می گوییم.

علت دلالت در همه ی این اقسام، وجود ملازمه بین دو شیء است، و اگر این تلازم وجود نداشته باشد، انتقال هم صورت نمی گیرد. این تلازم از سه حال خارج نیست؛ یا تخلف ناپذیر است که می شود دلالت عقلی و یا تخلف پذیر است که می شود طبعی و یا اینکه تلازم به جعل و قرارداد است که می شود دلالت وضعیه.

نکته: در دلالت، صرف وجود ملازمه موجب انتقال نیست بلکه علم به ملازمه نیز لازم است. مانند ملازمه ای که بین بیماری و علائم آن وجود دارد اما چون علم به این ملازمه وجود ندارد گاهی اطباء با دیدن علائم بیماری، پی به وجود بیماری نمی برند؛ زیرا علم به این ملازمه ندارند.

سؤالی که اینجا مطرح است این است که: گاهی از نگاه به تصویر یک شیئ، به وجود واقعی آن منتقل می شویم! این چه نوع از دلالت است؟

ممکن است گفته شود این دلالت هیچ کدام از دلالات فوق نیست.

اشکال: اینکه گفته می شود دلالت به خاطر وجود ملازمه بین دو شیء است محل تامل است زیرا بدون ملازمه هم دلالت وجود دارد مانند دلالت وجود ضد بر عدم وجود ضد دیگر، که در این موارد دلالت وجود دارد اما هیچ ملازمه ای بین ضد و عدم وجود ضد دیگر وجود ندارد.

و اما این سوال مطرح است که آیا دلالت وضعیه یک دلالت تصوریه است یا تصدیقیه؟

مراد از تصوری و تصدیقی:

دلالت تصدیقی به معنای انتقال ذهن از وجود شیئی به وجود شیء دیگر است، البته برخی معتقدند در دلالت تصدیقی مهم این است مدلول، «وجود» باشد هر چند دال صرف صورت و تصور باشد مانند اینکه گفته شود فلانی پشت درب است که از صورت همین کلمات به وجود خارجی او منتقل می شویم.

برخی دیگر گفته اند: دال، همیشه وجود خارجی است و این مدلول است که گاه وجود خارجی است و یا صورت ذهنی که اگر مدلول وجود خارجی باشد، دلالت تصدیقی است و اگر صورت ذهنی باشد دلالت تصوری است.

حال کدام معنا برای دلالت تصدیقی صحیح است؟

اشکال به نظریه سوم (که دال را همیشه وجود خارجی می دانند) این است که: وقتی ما کلمه آب را تصور می کنیم، از آن به آب خارجی منتقل می شویم در این حالت بدون شنیدن لفظ و یا دیدن خط به وجود واقعی آب منتقل شده ایم.

البته این را می پذیریم که دال لزوما نباید وجود خارجی باشد بلکه مهم این است که مدلول وجود خارجی باشد و لذا فارق دلالت تصوری با تصدیقی در مدلول است نه دال.

و اما دلالت تصوری به معنای انتقال ذهن از تصور (صورت) شیئی به تصور (صورت) شیء دیگر.

حال آیا دلالت وضعیه دلالت تصوری است یا تصدیقی؟ بدین معنا که انتقالی که از لفظ به معنا به جهت وضع واضع رخ می دهد، انتقال به وجود واقعی معنا است یا به صورت معنا است.

جواب این است که باید اول وضع تعریف شود، زیرا تعاریف مختلفی که در این باب وجود دارد، در تصدیقی و تصوری بودن آن تاثیر می گذارد.

مسالک در باب وضع:

مرحوم آیة الله خویی: نظر ایشان این است که وضع تعهد است، تعهد واضع به این که هر گاه بخواهد مثلا معنای آب را بفهماند از لفظ آب استفاده کند (البته تقریب دوم این است که هر گاه این لفظ را بگویم این معنا را اراده کرده ام).[1]

اگر وضع تعهد باشد، یک دلالت تصدیقی خواهد بود زیرا همیشه از شنیدن لفظ پی به وجود خارجی اراده ی متکلم می بریم.[2] و آن وجود خارجی که من آن را تصدیق می کنم اراده است. مثلا وقتی فردی گفت آب، می فهمیم که او اراده ی تفهیم معنای آب را دارد. البته تصدیق نمی کنم آب در خارج وجود دارد، پس آنچه که در خارج وجود آن تصدیق می شود، اراده ی تفهیم معنای آب است.

و اینکه آیا می شود اراده تفهیم کند اما وجود خارجی معنا نباشد؟ پاسخ این است که: بله می تواند هازل یا کاذب باشد.


[1] . و على ذلك فنقول: قد تبين ان حقيقة الوضع عبارة عن التعهد بإبراز المعنى الّذي تعلق قصد المتكلم بتفهيمه بلفظ مخصوص؛ فكل واحد من أهل أي لغة متعهد في نفسه متى ما أراد تفهيم معنى خاص، أن يجعل مبرزه لفظاً مخصوصاً.. محمد اسحاق الفیاض؛محاضرات فی اصول الفقه؛ج1 ص45؛چاپ انصاریان قم

[2] . و من هنا- أي من أن الغرض منه قصد التفهيم و إبراز المقاصد بها- ظهر ان حقيقة الوضع هي التعهد و التباني النفسانيّ، فان قصد التفهيم لازم ذاتي للوضع بمعنى التعهد. و ان شئت قلت: ان العلقة الوضعيّة- حينئذ- تختص بصورة إرادة تفهيم المعنى لا مطلقاً؛ و عليه يترتب اختصاص الدلالة الوضعيّة بالدلالة التصديقية كما سيأتي بيانه مفصلا من هذه الجهة- إن شاء اللّه تعالى-. همان.

انواع قیاس: قیاس اقترانی و قیاس استثنایی

انواع قیاس: قیاس اقترانی و قیاس استثنایی

اهداف کلی:

هدف از ارائه این مبحث این است که محقق:

1- بتواند به خوبی مفهوم (قیاس استثنایی) را درک کند.
2- بتواند به راحتی برای انواع قیاس استثنایی مثال هایی را فراهم آورد.
3- با انواع قیاس استثنایی آشنا شود.
4- با واژه ها، مفاهیم و اصطلاحات این مبحث به خوبی آشنا شود.

چکیده: دانستیم که قیاس به دو دسته اقترانی و استثنایی تقسیم می شود. همچنین در مباحث گذشته به خوبی با مفهوم قیاس اقترانی و انواع آن همچنین اشکال آن آشنا شدید. حال می خواهیم در این مبحث به شرح کاملی از قیاس استثنایی و انواع آن بپردازیم.

ادامه نوشته

قیاس استثنایی - مانعة الجمع - مانعة الخلو

در تقسیم‌بندی قیاس گفته می‌شود که برخی از قیاس‌ها به گونه‌ای است که نتیجه یا نقیض در مقدمات به تصریح یا با صورت نقیض آن ذکر شده و در برخی دیگر ذکر نشده است. اگر به لحاظ هیئت و صورت، نتیجه یا نقیض نتیجه در مقدمات ذکر شده بود قیاس را استثنایی می‌نامند. در قیاس استثنایی همیشه یکی از مقدمات شرطی است به همین دلیل به تبع تقسیم شرطیه به متصله و منفصله قیاس استثنایی نیز به دو قسم اتصالی و انفصالی تقسیم می‌شود. در زیر هر یک از اقسام و شرایط نتیجه بخش بودن قضایا بیان خواهد شد.

کلمات کلیدی: قیاس، مقدم، تالی، متصله، منفصله، حقیقیه، مانعة الجمع، مانعة الخلو

نویسنده: مهدی افضلی

ادامه نوشته

معنا و مفهوم اصطلاح «حجت» در منطق و علم اصول

معنا و مفهوم اصطلاح «حجت» در منطق و علم اصول

مفهوم حجت:

حجت در لغت به معنی؛ دلیل و برهان(1) و سبب پیروزی در هنگام نزاع(2) آمده است. کلمه حجت در چند آیه از کلام الهی نیز در همین معنای لغوی به کار رفته است مانند:

1- قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِینَ؛
بگو: برهان رسا ویژه خداست، و اگر [خدا] مى‌خواست قطعاً همه شما را هدایت مى‌كرد.
(3)

2- رُّسُلًا مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلَّا یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا؛
پیامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكیم است.

3- وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِیمٌ عَلِیمٌ؛
و آن حجّت ما بود كه به ابراهیم در برابر قومش دادیم. درجات هر كس را كه بخواهیم فرا مى‌بریم، زیرا پروردگار تو حكیم داناست.

در روایات نیز؛ حجت در معنای شخصی که از طرف خداوند منصوب شده تا بسوی او هدایت کند به کار رفته است.(6) و این معنا نیز چیزی غیر از همان معنای برهان نمی باشد، زیرا آن شخص منصوب، برهان و حجت خداوند بر سایر انسان هاست:

وَ اللّهِ، مَا تَرَكَ اللّهُ أَرْضاً مُنْذُ قَبَضَ‌اللّهُ آدَمَ علیه السلام إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ یُهْتَدى بِهِ إِلَى اللّهِ، وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلى عِبَادِهِ؛
به خداوند سوگند، از هنگام وفات آدم علیه السلام خداوند زمین را وا نگذاشته مگر آنکه در آن امامی قرار داده که به سوی خداوند هدایت می کند و او حجتش بر بندگانش می باشد.(7)

ادامه نوشته