معنا و مفهوم اصطلاح «حجت» در منطق و علم اصول
معنا و مفهوم اصطلاح «حجت» در منطق و علم اصول
مفهوم حجت:
حجت در لغت به معنی؛ دلیل و برهان(1) و سبب پیروزی در هنگام نزاع(2) آمده است. کلمه حجت در چند آیه از کلام الهی نیز در همین معنای لغوی به کار رفته است مانند:
1- قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِینَ؛
بگو: برهان رسا ویژه خداست، و اگر [خدا] مىخواست قطعاً همه شما را هدایت مىكرد.(3)
2- رُّسُلًا مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلَّا یَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا؛
پیامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكیم است.
3- وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِیمٌ عَلِیمٌ؛
و آن حجّت ما بود كه به ابراهیم در برابر قومش دادیم. درجات هر كس را كه بخواهیم فرا مىبریم، زیرا پروردگار تو حكیم داناست.
در روایات نیز؛ حجت در معنای شخصی که از طرف خداوند منصوب شده تا بسوی او هدایت کند به کار رفته است.(6) و این معنا نیز چیزی غیر از همان معنای برهان نمی باشد، زیرا آن شخص منصوب، برهان و حجت خداوند بر سایر انسان هاست:
وَ اللّهِ، مَا تَرَكَ اللّهُ أَرْضاً مُنْذُ قَبَضَاللّهُ آدَمَ علیه السلام إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ یُهْتَدى بِهِ إِلَى اللّهِ، وَ هُوَ حُجَّتُهُ عَلى عِبَادِهِ؛
به خداوند سوگند، از هنگام وفات آدم علیه السلام خداوند زمین را وا نگذاشته مگر آنکه در آن امامی قرار داده که به سوی خداوند هدایت می کند و او حجتش بر بندگانش می باشد.(7)
حجّت در اصول:
در منابع اصولی، حجت به 3 معنا اطلاق می شود: (8)
1- آنچه اعتذار [پذیرش عذر بنده در صورت خلاف واقع بودن حجت] و احتجاج [دلیل موجه برای دریافت مصلحت در صورت اصابت به واقع] به آن صحیح است.
اطلاق این معنى از حجت - بدون هیچ مانع عقلی و شرعی - بر قطع، تمام امارات معتبر، اصول عملى و قواعد فقهى صحیح است.
2-حجّت منطقی: یعنی علت تحقق و ثبوت یک شىء. مانند تغییر در این مثال: «عالم متغیر است. هر متغیرى هم حادث است. پس عالم حادث است» كه علت تحقق و ثبوت حدوث، تغییر می باشد. به بیان دیگر؛ حجت در اینجا، همان حد وسط در قیاس منطقی است.
3-حجت اصولی: آنچه شرعا، واسطه در اثبات است. مانند ادله ی اجتهادى و قواعد معتبرى كه به واسطه آنها احكام شرعی ثابت مى شود. بنابراین؛ هر چیزی که شرع آن را معتبر دانسته و به تبع این اعتبار می تواند حكم یا موضوع حكمی را ثابت نماید، در اصطلاح اصولیان، «حجت» نامیده می شود. حجّت در این تعریف با اماره، طریق و دلیل در اصول فقه مترادف خواهد بود و شامل قطع نمی گردد.
البته؛ در تقسیم بندی دیگری حجت به دو قسم ذاتی و عرضی تقسیم می شود(9)؛
1- حجت ذاتی: این قسم از حجیت تنها به قطع اختصاص دارد. زیرا؛ حجیت از لوازم عقلى و غیر قابل انفکاک قطع است و از آن رو که قطع کاشف از واقع می باشد جعل حجیت از سوی شارع یا هر جاعل دیگری برای آن مستلزم تناقض بوده و محال است.
2-حجّت عرضى: حجتى كه ذاتا و فى نفسه صلاحیت حجیت ندارد، بلكه حجیت آن مستند به جعل شارع یا حكم عقل است. این قسم در امارات و اصول جریان دارد.
مصادیق حجت اصولی:
در منابع اصولی؛ برای حجت به معنای «واسطه در اثبات حکم شرعی»، مصادیق متعددی ذکر شده است. مهمترین این موارد عبارتند از:
1- ظواهر:
معنایی هستندکه از الفاظ متکلم در ذهن مخاطبان تبادر می کند.(10) حجت بودن ظواهر و عمل بر طبق آنها، نزد عموم عقلا امری مسلم و پذیرفته شده است. تنها برخی چون میرزای قمی (رضوان الله تعالی علیه) این حجیت را تنها مختص به مخاطبانی می داند که نزد متکلم حاضر بوده اند و نه همه مخاطبان، زیرا؛ مقصود وی از تکلم، تنها تفهیم ایشان بوده است.(11) البته؛ برخی از اخباریان نیز حجیت ظواهر قرآن را نسبت به غیر معصومین علیهم السلام انکار نموده اند.(12)
2- خبر واحد:
به معنی خبری که مفید قطع و یقین حقیقی یا عرفی نیست؛ بخلاف خبری که مفید قطع است.(13) اکثر علمای اسلامی [اعم از شیعه و سنی] خبر واحد را حجت می دانند.(14)
3- اجماع:
هر چند اصولیان در تعریف اجماع اختلاف دارند(15) اما می توان آن را متفق [القول] شدن جماعتی دانست که اتفاق ایشان قابلیتی برای اثبات حکم شرعی دارد.(16) اجماع اگرچه نزد اهل سنت در عرض ادله ای چون کتاب و سنت، یکی از ادله اثبات حکم شرعی به شمار می رود اما؛ امامیه آن را تنها در صورتی حجیت می دانند که کاشف از رای و نظر معصوم (ع) باشد.(17)
4- قول لغوی:
در مواردی که یک لغت شناس معنایی را برای یک كلمه ذکر می کند؛ آیا ظن حاصل شده از معنای مذکور در شرع اعتبار دارد و می توان آن را حجت دانست؟ هرچند شیخ انصاری (رض)،(18) حجیت قول لغوی را به مشهور نسبت می دهد اما خود وی و مشهور اصولیان متاخر منکر این حجیت هستند.(19)
5- شهرت فتوایی:
به معنی حکمی که هر چند مستند آن معلوم نیست اما مشهور به آن فتوا داده اند.(20) هرچند در حجیت شهرت فتوایی نظرات مختلفی به فقهای شیعه نسبت داده شده، اما؛ نظر مشهور بر عدم حجیت آن است.(21)
منابع:
1 - فیومى، احمد بن محمد مقرى، المصباح المنیر فی غریب الشرح الكبیر للرافعی، منشورات دار الرضی، قم ، اول، بی تا. ج2. ص 121
2 - فراهیدى، خلیل بن احمد، كتاب العین، نشر هجرت، قم، دوم، 1410 ه ق. ج3. ص 10.
3 - الانعام: 149.
4 - النساء: 165
5 - الانعام: 83.
6 - مازندرانى، محمد صالح، شرح الكافی، المكتبة الإسلامیة، تهران ، اول، 1382 ه ق. ج5. ص 94
7 - كلینى، محمد بن یعقوب، الكافی. دار الحدیث. قم ، اول، 1429 ه ق. ج1. ص 436
8 - سبزوارى، عبدالاعلى، تهذیب الأصول - قم، دوم، بی تا. ج2. ص 14 و 15؛ سبحانى، جعفر، إرشاد العقول الى مباحث الأصول. قم، اول، 1424 ق. ج3. ص 23 و ملكى اصفهانى، مجتبى، فرهنگ اصطلاحات اصول - قم، اول، 1379 ش. ج1. ص 265
9 - ملکی اصفهانی. پیشین. ج 1. ص 266.
10 - رجوع شود به: بدرى، تحسین، معجم مفردات أصول الفقه المقارن - تهران، اول، 1428 ق. ص 184
11 - خویى، سید ابوالقاسم، مصباح الأصول. موسسة إحیاء آثار السید الخوئی. قم، اول، 1422 ق. ج1. ص 137 و 138
12 - آخوند خراسانی. كفایة الأصول (با تعلیقه زارعى سبزوارى) - قم، ششم، 1430 ق. ج2. ص 291
13 - صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الأصول - بیروت، اول، 1417 ق. ج 10. ص 51
14 - حكیم، محمد تقى بن محمد سعید، الأصول العامة فی الفقه المقارن. قم، دوم، 1418 ق. ص 198
15 - پیشین. ص 243
16 - مظفر، محمد رضا، أصول الفقه (با تعلیقه زارعى). قم، پنجم، 1387 ش. ص 451
17 - پیشین
18 - انصارى، مرتضى بن محمدامین، فرائد الأصول. قم، نهم، 1428 ق. ج1. ص 73
19 - صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الأصول. قم، سوم، 1417 ق. ج4. ص 295
20 - خویى، پیشین. ج 1. ص 167
21- اصفهانى نجفى. محمد تقى بن عبدالرحیم، هدایة المسترشدین. قم، دوم، 1429 ق. ج 3. 441
منبع: گروه حوزه علمیه تبیان - علی محمد سرلک
راهنمای آزمون ارشد و دکتری رشته علوم قرآن و حدیث+مطالب آموزنده قرآنی و حدیثی+علایق شخصی