پرسش از  آیت الله خویی درباره شیخ محمد کوفی

شخصی از آیت الله خویی درباره جریان شیخ محمد کوفی سوال کرد و ایشان چنین پاسخ دادند:
مرحوم آقای شیخ محمد شوشتری که قبلا ساکن نجف و بعدا سالها ساکن کوفه شد شخصا و بدون واسطه برای این جانب چنین نقل نمودند که:

تصمیم گرفتم یکی از شبهای قدر ماه مبارک رمضان را نوزدهم یا بیست و یکم (تردید از بنده است) به مسجد کوفه مشرف شده و در آنجا احیا نمایم؛ بدین قصد از نجف حرکت به سمت کوفه نمودم.

چون هوا گرم بود، قبل از ورود به مسجد به سمت نهر احمَیدیّه که مقداری بالاتر از مسجد بود رفته و جهت رفع گرما قدری آب به خود زده و بعدا وارد مسجد شده، مستقیما به محراب حضرت امیر رفتم و پس از اذان مغرب نماز خوانده و پس از نماز جهت افطار حرکت کردم. قبلا به ذهنم خطور کرده بود که چقدر خوب است چشمم به جمال حضرت ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه، منور [شود] و تسلیت بگویم. همین که از محراب مذکور مقداری دور شدم دو نفر را در یکی از ایوانهای مسجد که یکی دراز کشیده و دیگری نشسته بود دیدم. شخص نشسته مرا به نام صدا کرده و گفت

”شیخ محمد کجا می روی؟“

تعجب کردم که این مرد ناشناس نام مرا از کجا می داند. جوا ب دادم

”می خواهم بروم جایی افطار کنم،“

و افطار من آن شب نان و خیار چنبر بود.

گفت ”همین جا بنشین افطار کن.“

من هم نشستم و مشغول افطار شدم. آن شخص شروع به سؤال از آقایان علمای موجود نجف نموده و حال یک به یک را سؤال نمود تا تمام شدند. من تعجب از کثرت اطلاع او نمودم که باز از حال مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی (رحمة الله عليه) نمود—در آن وقت ایشان یکی از طلاب علمی بودند و چندان نمی شناختم؛ ولی از ترس اینکه مبادا بخواهد حال فرد فرد طلاب را بپرسد گفتم ”همه خوبند.“ در این وقت شخصی که دراز کشیده بود چیزی به او گفت که من نفهمیدم؛ لذا او ساکت شد و بنده شروع به سؤال نموده گفتم

”اینکه خوابیده که است؟“

جواب گفتند ”ایشان آقای عالَمند.“

عالم به فتح لام، عربهای عوام به ملا می گویند، ولی نظر به اینکه صحبت ما فارسی بود توضیح خواسته پرسیدم

”آقای عالِمند یا آقای عالَمند؟“

تعجب کرده و از این حرف خوشم نیامده و در دل گفتم” چقدر مبالغه می کند! این لقب سزاوار حضرت ولی عصر است نه کس دیگر“—و ایشان هنگام نقل این قصه زار زار گریه می کردند.

در این اثنا شخص نشسته گفت ”برای شیخ محمد آب بیاورید.“

ناگهان دیدم شخصی حاضر و آماده جام آبی به دست داشت.

من گفتم ”تشنه نیستم و آب را رد کردم.“ پس از صرف افطار به جای خود برگشتم که دوباره نماز بخوانم و مشغول اعمال شوم، ناگاه احساس کسالت کرده و سر خود را به دیوار تکیه دادم و خوابم برد.

وقتی چشمم باز شد، دیدم هوا بی اندازه روشن است که من درز آجرهای دیوار مقابل را به خوبی می دیدم. یقین کردم صبح شده [است]. بسیار افسوس خوردم که آمده بودم شب را به عبادت احیا نمایم خواب برده است.

در این اثنا دیدم که آن شخص خوابیده و جمعی از علما مشغول نماز جماعت و خودش امام آنها بود و نمازشان تمام شده و مشغول تعقیب هستند. گفتم”اینها نماز صبح را خوانده اند و مشغول تعقیبند“ و شخص نشسته نیز جزء مأمومین بود.

از امام سؤال نمود که ”این جوان را همراه خود ببریم؟“

جواب داد”نه، ایشان باید سه امتحان بدهد،“

و برای هر امتحانی وقتی معین کردند که وقت آخرین امتحان مصادف با سن شصت سالگی احقر می شد.

چون دیدم قریب است نماز صبح قضا شود از جا بلنده شده رفتم وضو گرفته و به مسجد برگشتم. دیدم هوا بی اندازه تاریک است و اثری از آن اشخاص نیست. بی نهایت تعجب کردم و معلوم شد که هنوز اول شب است و خواب من چندان نبوده و دانستم که آن آقا حضرت ولی عصر بوده و نمازی که می خواندند نماز عشا بوده [است]

دانلود خلاصه کتاب البیان آیت الله خویی

دانلود خلاصه کتاب البیان آیت الله خویی

Download the summary of the book Al-Bayan by Ayatollah Khoei

مشخصات فایل:

فرمت: PDF

تعداد صفحه: 23

خط: تایپ شده

دانلود فایل با لینک مستقیم

لینک پشتیبان

قاعده قرعه (استصحاب)

قاعده قرعه (استصحاب)

چهارمین و آخرین قاعده ای که در اصول به بهانه اخص مطلق بودن نسبت به استصحاب مطرح شده است، قاعده قرعه است که مقدم بر استصحاب است. به همین مناسبت قاعده قرعه مورد بحث واقع شده است.

قرعه در لغت

قبل از بررسی روایات قاعده قرعه، معنای لغوی قرعه را بیان می کنیم. قرعه در لغت از اقتراع است که در لسان العرب گفته است: «الاقْتِراعُ: الاختيارُ. يقال: اقتُرِعَ فلان أَي اخْتِيرَ»[2] . البته قرعه نوعا در مواردی به کار برده شده است که به واسطه ابزاری اختیار صورت بگیرد که مالک که مشتبه شده است، کدام یک از دو نفر است و گاهی در فرضی که تزاحم بین دو نفر شده باشد، اختیار می کنند که مال را به کدام یک از آنان بدهند. مورد اول اشتباه حقوق و مورد دوم تزاحم حقوق است.

در برخی موارد مالک و یا به تعبیر وسیع تر ذوالحق مجهول و مردد بین دو یا چند نفر است و برای مشخص کردن مالک یا ذوالحق واقعی از قرعه استفاده می شود؛ مثل اینکه فرزندی مشتبه بین دو پدر باشد و بخواهند پدر او را مشخص کنند که در روایت وارد شده است: «أقرع بینهما» و به واسطه قرعه پدر او مشخص می شود. گاهی هم تزاحم حقوق است؛ مثل اینکه دو وارث وجود داشته و دو فرش به آنها به ارث رسیده باشد که تنها در رنگ تفاوت داشته باشند، در این صورت اگر دو وارث توافق نکنند، با توجه به اینکه نمی توان هیچ کدام از آنها را به فرش خاصی الزام کرد، برای تعیین مالک هر کدام از دو فرش از قرعه استفاده خواهد شد.

قرعه در قرآن کریم

در قرآن کریم در دو مورد به قرعه اشاره شده است:

1. مورد اول مربوط به امر خیر بوده است که برای تعیین کسی که سرپرستی حضرت مریم سلام الله علیها را بر عهده می گیرد از قرعه استفاده شده است و در قرآن کریم به تعبیر ﴿وَ مَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَم﴾[3] از قرعه یاد شده است.

2. دومین موردی که در قرآن کریم به قرعه اشاره شده است، مربوط به داستان حضرت یونس علی نبینا و آله و علیه السلام است که برای تعیین فردی که می خواستند از کشتی به درون دریا بیندازند، از قرعه استفاده کردند و در قرآن کریم به تعبیر ﴿فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ﴾[4] به این داستان اشاره شده است.

بررسی ادله روایی قاعده قرعه

عمده روایات مربوط به قاعده قرعه مربوط به موارد خاصه است. اما روایات عام هم وجود دارد که در ابتداء روایات عامه را بررسی و در ادامه به روایات خاص می پردازیم.

روایات عامه قاعده قرعه الف: روایت محمد بن حُکیم

اولین روایت عامی که در بحث قرعه وارد شده است، روایت محمد حکیم است. در این روایت آمده است: «رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَكِيمِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنْ شَيْ‌ءٍ فَقَالَ لِي كُلُّ مَجْهُولٍ فَفِيهِ الْقُرْعَةُ فَقُلْتُ إِنَّ الْقُرْعَةَ تُخْطِئُ وَ تُصِيبُ فَقَالَ كُلُّ مَا حَكَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ فَلَيْسَ بِمُخْطِئٍ.»[5]

در مورد این روایت گفته شده است که تعبیر «كُلُّ مَجْهُولٍ فَفِيهِ الْقُرْعَةُ» عام است و لذا مرحوم ابن طاووس فرموده است: «ملتزم می شویم در اشتباه قبله هم، می توان جهت قبله را با قرعه تعیین کرد». ایشان این مطلب را در کتاب الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان فرموده اند.[6]

بررسی سندی روایت محمد بن حکیم

این روایت تا محمد بن حکیم صحیح است؛ چون جناب شیخ صدوق به اسناد خود از محمد بن حکیم نقل کرده است و اسناد شیخ صدوق به محمد حکیم تام است؛ چون ایشان در مشیخه دو سند صحیح به محمد بن حکیم نقل کرده است.[7]

البته جناب مجلسی اول در کتاب روضه المتقین فرموده اند: در فقیه «محمد بن حکم» وجود دارد.[8] اگر سند این روایت به محمد بن حکم باشد، شیخ صدوق به او سند ندارد.

اگرچه جناب مجلسی این گونه نقل کرده است، اما به نظر ما وثوق حاصل می شود که مراد محمد بن حکیم است و اگر مراد به محمد بن حکم شده است، مقصود محمد بن حکیم بوده است؛ چون فرزند او جعفر است و گاهی تعبیر شده است که جعفر بن محمد بن حکم و گاهی تعبیر شده است که جعفر بن محمد بن حکیم. علاوه بر اینکه اساسا در این طبقه با این خصوصیات محمد بن حکم وجود ندارد. شیخ طوسی هم در تهذیب از محمد بن حکیم نقل کرده است. البته سند جناب شیخ طوسی به محمد بن حکیم ضعیف است؛ چون ایشان در تهذیب از محمد بن احمد بن یحیی از موسی بن عمر نقل کرده است که بین ابن بضیع که ثقه است و ابن یزید که مجهول است و در ادامه از علی بن عثمان نقل کرده است مجهول است و علی بن عثمان از محمد بن حکیم نقل می کند. [9]

بنابراین مطمئنا در فقیه محمد بن حکیم بوده است و سند مشیخه فقیه شامل او می شود.

بررسی شمول طریق مشیخه فقیه نسبت به موارد نقل شده به صورت «رُوی»

البته در اینجا بحث دیگری وجود دارد که در این حدیث تعبیر «رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَكِيمِ» ذکر شده است که برخی در شمول اسناد فقیه نسبت به مواردی که شیخ صدوق به صورت «روی عن فلان» نقل کرده است، تشکیک کرده اند که از جمله کسانی که تشکیک کرده اند، آقای زنجانی است که فرموده اند: در شمول اسناد فقیه بر این موارد تردید وجود دارد.

به نظر ما تردید وجهی ندارد و سند فقیه در مشیخه شامل مواردی که با «رُوی» نقل شده است می شود. علاوه بر این، مطلبی وجود دارد که آقای سیستانی و زنجانی به آن اشاره کرده اند که ترتیب ذکر اسناد در مشیخه فقیه بر اساس ترتیب احادیث بیان شده در خود کتاب فقیه است و به همین جهت در مشخیه ترتیب الفبایی یا هیچ ترتیب دیگری وجود ندارد بلکه صرفا مشیخه فقیه ناشی از ملاحظه متن کتاب است و در متن کتاب به مواردی برخورد می کنیم که اولین حدیث از یک شخص به لسان «رُوی عن فلان» نقل شده است و به همان ترتیب در مشیخه بیان شده است: «ماکان فیه عن فلان». این مطلب را ما در قاعده فراغ مورد بررسی قرار دادیم که طبق بر این اساس وقتی جناب شیخ صدوق در متن فقیه به مواردی رسیده است که تعبیر «رُوی عن فلان» وجود داشته است، بر اساس متن در مشیخه سند را ذکر کرده است. با توجه به اینکه شیخ صدوق به ترتیب ذکر کرده است، وثوق حاصل می شود کما اینکه آقای زنجانی هم با این بیان قانع شده اند.

اما دو نوع تعبیر که در برخی موارد «رَوی» و در مواردی دیگر «رُوی» به کار رفته است، از باب تفنن در تعبیر بوده است.

وثاقت محمد بن حکیم به جهت نقل ابن ابی عمیر

بنابراین اشکال در مورد خود محمد بن حکیم است که در مورد او هیچ توثیق خاصی پیدا نشده است ولکن به نظر ما قابل توثیق است؛ چون ابن ابی عمیر کتاب محمد بن حکیم را نقل کرده است و ابن ابی عمیر از کسانی است که در مورد او گفته شده است: «لایروی و لایرسل الا عن ثقه».

مؤید بر وثاقت محمد بن حکیم روایتی است که کشی نقل کرده است. البته با توجه به اینکه در سند این روایت خود محمد بن حکیم وجود دارد، به عنوان مؤید ذکر می کنیم. روایت به این صورت است که «ذكر لأبي الحسن عليه السّلام أصحاب الكلام، فقال: أما ابن حكيم فدعوه.»[10] معنای این روایت این است که متعرض محمد بن حکیم نشوند. اما با توجه به اینکه سند روایت به صورت «حَدَّثَنِي حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ» است، برای توثیق محمد بن حکیم اعتبار ندارد.

علاوه بر این روایت، روایت دیگری وجود دارد که از نظر سندی تمام است و محمد بن حکیم در سند آن وجود ندارد: «حمدویه، قال حدثنی محمد بن عیسی، قال حدثنی یونس بن عبدالرحمن، عن حماد، قال كَانَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) يَأْمُرُ مُحَمَّدَ بْنَ حَكِيمٍ أَنْ يُجَالِسَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ أَنْ يُكَلِّمَهُمْ وَ يُخَاصِمَهُمْ! حَتَّى كَلَّمَهُمْ فِي صَاحِبِ الْقَبْرِ، فَكَانَ إِذَا انْصَرَفَ إِلَيْهِ، قَالَ لَهُ: مَا قُلْتُ لَهُمْ وَ مَا قَالُوا لَكَ وَ يَرْضَى بِذَلِكَ مِنْهُ.»[11] طبق این روایت امام علیه السلام به محمد بن حکیم فرموده اند: در مسجد النبی صلی الله علیه وآله نشسته و با عامه تخاصم کند و بعد از اطلاع از کلمات او، امام علیه السلام از او راضی شده اند. از این روایت مدح محمد بن حکیم استفاده می شود و نهایتا روایت او حسنه خواهد شد و کسانی که روایت حسنه را می پذیرند، می توانند به روایات محمد بن حکیم اعتماد کنند.

البته راه واضح برای توثیق محمد بن حکیم، نقل روایت ابن ابی عمیر از او است. اما مرحوم استاد با توجه به اینکه توثیقات عامه را در مشایخ ابن ابی عمیر نپذیرفته بودند، فرموده اند: این روایت ضعیف است، اما به نظر ما روایت قابل تصحیح است.

مؤید دیگر بر تصحیح سند این روایت، این است که شیخ طوسی در کتاب خلاف در مورد گفته است: «دلیلنا اجماع الفرقة علی أن کل مجهول یستعمل فیه القرعة»[12] [13] [14] تعابیر ایشان می تواند مؤید باشد که مستند حدیث ذکر شده است و این تعبیر در روایت ذکر شده است. علاوه بر شیخ طوسی، شهید اول در کتاب قواعد فرموده اند: «ثبت عندنا قولهم عليهم السلام كل أمر مجهول فيه القرعة»[15]

عدم امکان اخذ به عموم «کل مجهول ففیه القرعة»

بحث دیگری که در مورد روایت محمد بن حکیم وجود دارد، اخذ به عموم تعبیر «كُلُّ مَجْهُولٍ فَفِيهِ الْقُرْعَةُ» است که عموم آن اقتضاء می کند در شبهات حکمیه که نوبت به اصل عملی می رسد، با قرعه حکم شرعی تشخیص داده شود که این مطلب قابل التزام نیست. مورد دیگر شبهات موضوعیه قبل فحص است که عموم این تعبیر شامل است، اما فقهاء ملتزم به جریان قاعده قرعه نشده اند و در روایات هم از قرعه استفاده نشده است بلکه به عنوان مثال در مورد انائین مشتبهین در روایت وارد شده است: «يُهَرِيقُهُمَا وَ يَتَيَمَّم‌»[16] . هیچ فقیهی هم ملتزم نشده است که با قرعه اناء نجس تعیین شود. در مورد ثوبین مشتبهین هم وارد شده است: «يُصَلِّي فِيهِمَا جَمِيعاً»[17] بنابراین همه این موارد از ذیل قاعده قرعه خارج شده است و تخصیص های متعددی بر این قاعده وارد شده است؛ لذا اشکال این است که عموم این روایت قابل اخذ نیست؛ چون منجر به تخصیص مستهجن شده و روایت مجمل می شود و نتیجه این است که در مواردی که تصریح به قرعه نشده باشد، اخذ به عموم قرعه صحیح نخواهد بود.

از اشکال مطرح شده، پاسخ هایی داده شده است:

پاسخ مرحوم خویی (مجهول به معنای مالم یعلم حکمه الواقعی و الظاهری)

مرحوم خویی در پاسخ از اشکال عدم امکان تمسک به عموم قاعده قرعه فرموده اند: مجهول به قول مطلق یعنی چیزی که حکم واقعی و ظاهری آن مجهول باشد و لذا در صورتی که حکم ظاهری شیء روشن باشد، دیگر مجهول نخواهد بود. بنابر این بیان هر دلیلی که حکم ظاهری شیء را بیان کند، وارد بر موضوع قرعه خواهد بود؛ چون آن را از مجهول بودن خارج می کند.

آقای خویی در کتاب خمس فرموده اند: حتی اگر دلیل عقلی هم وجود داشته باشد، شیء دیگر مجهول نخواهد بود؛ چون با توجه به حکم عقل حکم ظاهری آن معلوم است.

ممکن است به مرحوم خویی اشکال شود که در روایتی که در مورد گله ای از گوسفندان که یکی از آنها موطوء بوده است، از قرعه استفاده شده است تا گوسفند موطوء معین شود، در حالی که در این فرض حکم ظاهری احتیاط بوده است. ایشان در پاسخ از این اشکال فرموده اند: این مورد نص خاص وجود دارد و کلام ما در مواردی که نص خاص وجود دارد، نیست بلکه می گوئیم: مجهول چیزی است که حکم ظاهری آن معین نباشد.

ایشان در بیان موردی که حکم واقعی و ظاهری آن معین نباشد، موردی را مثال زده اند که نسبت به مالی تداعی صورت بگیرد که شارع هیچ اصلی را در این مورد معتبر نکرده است؛ چون اگر فرض این است که هر دو ید دارند، ید آنها تعارض می کنند و یا اگر هیچ کدام ید ندارند، ید آنها تعارض می کند و استصحاب هم جاری نیست و لذا حکم ظاهری توسط هیچ قاعده ای مشخص نمی شود و مورد قاعده قرعه خواهد بود.[18]

[1] تکملة العروة الوثقی، السید محمد کاظم الطباطبائی الیزدی، ج2، ص123.
[2] لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور، ج8، ص267.
[3] آل عمران/سوره3، آیه44.
[4] صافات/سوره37، آیه140.
[5] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج3، ص92.
[6] الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص93.
[7] شیخ صدوق در مشیخه فقیه فرموده اند: « و ما كان فيه عن محمّد بن حكيم فقد رويته عن أبي- رحمه اللّه- عن عبد اللّه بن جعفر الحميريّ، عن أحمد بن أبي عبد اللّه، عن أبيه، عن حمّاد بن عيسى، عن حريز عن محمّد بن حكيم. و رويته عن محمّد بن الحسن- رحمه اللّه- عن محمّد بن الحسن الصفّار عن يعقوب بن يزيد، عن محمّد بن أبي عمير، عن محمّد بن حكيم‌» من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج4، ص489.
[8] روضة المتقین، محمد تقی المجلسی، ج6، ص215.
[9] سند جناب شیخ طوسی به محمد بن حکیم به این صورت است: «محمد بن أحمد بن يحيى عن موسى بن عمر عن علي بن عثمان عن محمد بن حكيم قال...» تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج6، ص240.
[10] رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 449.
[11] رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 450.
[12] الخلاف، شیخ طوسی، ج3، ص298.
[13] الخلاف، شیخ طوسی، ج3، ص522.
[14] الخلاف، شیخ طوسی، ج4، ص178.
[15] القواعد والفوائد، محمد بن مکی (الشیهد الاول)، ج2، ص183.
[16] تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج1، ص229.
[17] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج1، ص249.
[18] مصباح الاصول، السید أبوالقاسم الخوئی، ج2، ص342.

درمان وسواس (آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی)

درمان وسواس

آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی:

● وسواس، بیماری عجیبی است! آقای حاج آقا نصرالله شاه‌آبادی می‌گفت: آقای خویی می‌گفت: گاهی وسواس به جایی می‌رسد که وسواسی سرش به ته حوض می‌خورد، ولی می‌گوید: من در آب نرفتم! من به ایشان عرض کردم: آقا، چطور ممکن است؟ آقای خویی گفت: «خود من این‌جور بودم. سرم به ته حوض می‌خورد، ولی باورم نمی‌شد که غسل محقق شده باشد».

● آقای جلیلی کرمانشاهی از پدرش، مرحوم شیخ هادی، نقل می‌کرد: در نجف در زمان حیات میرزای رشتی، شخصی به نام ملا هادی بود که وسواس در غسل داشت. در آب فرو می‌رفت، ولی می‌گفت غسل محقّق نشد.

● سرانجام نزد میرزای رشتی می‌رود و می‌گوید که موقع غسل نیّتم نمی‌آید. میرزای رشتی می‌گوید: «احتیاج به نیّت ندارد. تو بدون نیّت غسل کن؛ گناهش به گردن من».

● آن شخص اوقاتش تلخ می‌شود که این چه حرفی است که بدون نیّت غسل کن! لذا از میرزای رشتی نزد مرحوم آخوند خراسانی شکایت می‌کند. مرحوم آخوند در زمان میرزای رشتی از نظر حوزه تدریس استقلال کامل داشت. وقتی قضیه را برای آخوند بیان می‌کند، ایشان می‌فرماید: «پیش خداوند گردنی کلفت‌تر از گردن میرزا نیست. اگر ایشان به گردن گرفته، تو بدون هیچ دغدغه‌ای بی‌نیّت به جا بیاور!».

● آن شخص اوقاتش بیشتر تلخ شد که آقایان او را مسخره کرده‌اند. بعد از آن برای غسل داخل آب می‌شد و پیوسته در آب فرو می‌رفت و بیرون می‌آمد و این کار را بارها تکرار کرد و سرانجام بر سر خود زد و غش کرد.

● آن شخص گفته بود: در حال غشوه دیدم حضرت امیر (سلام الله علیه) بالای گنبد است. به حضرت ملتمس شدم که به دادم برسید که مُردم. آن حضرت اشاره‌ای کرد و من بلافاصله بالای گنبد مقابل آن حضرت قرار گرفتم. از وضع خودم به آن حضرت شکایت کردم. حضرت فرمود: ما با شما چه کنیم؟ ما که شما را به این آقایان ارجاع می‌کنیم، ولی شما از این‌ها قبول نمی‌کنید! از خواب بیدار شدم و تسکین پیدا کردم.

📚 جرعه‌ای از دریا؛ ج ۴؛ ص ۴۳۶

شعر آیت الله خوئی (ره) در مدح مولا امیرالمومنین (علیه‌السلام)

شعر آیت الله خوئی (ره) در مدح مولا امیرالمومنین (علیه‌السلام)

کتاب «علی إمام البررة» اثر آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خویی (م، ۱۴۱۳ ق)، ارجوزه‌ای است در مدح و بیان فضایل امیرالمومنین علی (علیه السلام) که به زبان عربی نوشته شده و با شرح‌ و حاشیه‌ سید محمدمهدی موسوی خرسان، عرضه شده است. این ارجوزه از آخرین آثار مکتوب آن مرحوم است که سرودن آن در‌ سال‌ ۱۴۱۰ق پایان یافته و از همان زمان، کار علمی بر روی ارجوزه آغاز شده و تا‌ چند‌ ساعت قبل از رحلت مؤلف، ادامه داشته است.

🔻بخشی از منظومه+ترجمه:

قالَ النَّبِیُّ قَولُهُ قَدِ اشْتَهَرْ * حُبُّ عَلِیٍّ لِلانامِ مُخْتَبَرْ

پیامبر فرمود و فرمایش او مشهور است:

دوست‌ داشتن علی مایه آزمایش مردمان است

یُحِبُّهُ المُؤمِنُ بِاللهِ التَّقِیّ *** یُبغِضُهُ المُنافِقُ الشَّرُّ الشَّقِیّ

پرهیزگاری که به خداوند ایمان دارد، او را دوست دارد. و منافقِ شرورِ شقاوت پیشه، او را دشمن می‌ دارد.

ما عَرَفَ اللهَ سِواکَ وَ أنَا *** تَعرِفُنی أنتَ وَ مَن أنْشَأنا

جز تو و من، کسی خدا را آنچنان که باید نشناخته است و مرا، تنها تو و آفریننده ما می شناسد.

وَ أنْتَ لَمْ یَعْرِفْکَ غَیرُ الخالِقِ ** وَ مَنْ هُوَ المُرْسَلُ لِلْخَلائِقِ

تو را نیز کسی نمی شناسد جز آفریننده هستی و کسی که فرستاده خدا به سوی بشر است.

أنْتَ وَزِیری وَ أمیرُ أُمَّتی * عَلَی الْعُصاةِ المارِقینَ حُجَّتی

تویی وزیر من، امیر امّت من و حجّت من بر مارقین طغیانگر.

إنَّ عَلِیّآ وَ أنَا مِن شَجَرَهْ * وَ غَیرُنا مِنْ شَجَرٍ ما أکثَرَهْ

من و علی از یک درختیم و...

تصویری کمیاب از آیت الله سیستانی در کنار استادشان مرحوم حضرت آیت الله خویی

تصویری کمیاب از آیت الله سیستانی در کنار استادشان مرحوم حضرت آیت الله خویی

نظر جان برتن درباره جمع و تدوین قرآن و نظرات آیت الله خویی و معرفت

جان برتن از محققانی است که مانند آیت‌الله خویی، از مراجع معاصر شیعه، ولی با روشی کاملا متفاوت، معتقد است قرآن نه در زمان عثمان بلکه در زمان خود پیامبر جمع‌آوری و تدوین و نهایی شد. ترجمۀ کار او به تازگی در انتشارات دانشگاه مفید قم انجام شده است. باید در نظر داشت که با توجه به روش تاریخ گذاری جدید با آزمایش کربن‌ 14 و کشف مصحف صنعا، و تحلیل هایی دربارۀ آن، فرضیه ی برتن هنوز می‌تواند درست باشد. جان برتن معتقد بود باور به وجود مصاحفِ صحابه (مثل ابن مسعود) و اهمیت دادن به قرائات مختلف پیش و پس از مصحف عثمان برای این بود که در واقع تلقین‌ کنند عثمان حذف یا تغییری در آیات انجام داده‌است. اما برتن مصحف عثمانی را عین نسخه پیامبر می‌داند. او همچنین باور دارد مسئله ی نسخ که در قرآن تصریح شده‌، نسخِ قوانین و احکام انبیاء پیشین است نه نسخ آیات خود قرآن در قرآن. به نظر او تغییراتی که در قرآن و احادیث شاهد آن هستیم عمدتا در آیات‌الأحکام و با انگیزه سیاسی، کلامی، فقهی بوده‌ است. دیدگاهی که باز هم نزدیک به دیدگاه مرحوم‌ خویی و دیدگاه اخیرِ محمد هادی معرفت است. گفتنی است دیدگاه برتن و موافقان او در سه دهه ی گذشته مخالفان جدی نیز داشته است. لازمۀ سخن برتن، خویی و دیگران این است که پیامبر سواد خواندن و نوشتن داشته باشد و از این مهارت ها استفاده هم کرده باشد. در بین متکلمان مسلمان مشهور شده است که پیامبر امّی بود، به معنای استفاده نکردن از این مهارت ها. اما محققانی امّی را به معنای پیامبری از اقوام عرب دانسته‌اند که تا پیش از ظهور اسلام از کتابی برخوردار نبودند و اکنون با ظهور قرآن کتابی به لسان عربی مبین به دست پیامبری از قبایل خودشان (اُمّی) پیدا کرده اند.

کتاب جمع آوری قرآن مشتمل بر دو بخش و هر بخش دارای پنج فصل است.

برتن در بخش اول به مسئله ی نسخ در قرآن می‌پردازد و از این مسئله به تفصیل بحث می‌کند که آیا قرآن سنت را می‌تواند نسخ کند و بالعکس. او دیدگاه‌های شافعی و مخالفانش را در این باره به طور مشروح بیان می‌کند.

برتن در بخش دوم کتاب، ابتدا روایات جمع آوری قرآن در عهد ابوبکر و عثمان را مطرح و در ادامه آنها را تجزیه و تحلیل کرده است. برتن معتقد است قرآنی که امروزه در دستان ماست، در عصر پیامبر(ص) و توسط خود آن حضرت گردآوری شده بود. مسئله نسخ و مصاحف صحابه، و علل حذف نقش پیامبر (ص) از عرصه جمع آوری قرآن از دیگر مباحث کتاب‌اند. به نظر او موضوعات نسخ تلاوت و حکم، نسخ تلاوت و بقای حکم و اختلاف قرائات مصاحف صحابه فاقد واقعیت خارجی بوده و ساخته اذهان فقیهانی است که در مناظرات خود با دیگر فقیهان سعی کردند با تمسک به آنها آن دسته از احکام فقهی خود را که مستند آنها در نصوص مصحف فعلی وجود نداشت، مستند به قرآن کنند.

نظر آیت الله خویی درباره ثقه بودن علي بن الحسن الطاطري

یکی دیگر از کسانی که ادعا شده است مشایخ او همگی ثقه هستند علی بن حسن طاطری است. عبارتی در فهرست شیخ وجود دارد که از آن استظهار شده است مشایخ او همگی ثقه هستند.

علي بن الحسن الطاطري

الكوفي كان واقفيا شديد العناد في مذهبه صعب العصبية على من خالفه من الإمامية. و له كتب كثيرة في نصرة مذهبه و له كتب في الفقه رواها عن الرجال الموثوق بهم و برواياتهم فلأجل ذلك ذكرناها.

محقق خویی اعتراض کرده‌اند که این عبارت ظهور در این ندارد که ایشان از غیر ثقات نقل روایت نمی‌کند بلکه در کتب فقهی اینچنین است که از رجال مورد اعتماد نقل روایت کرده است. لذا در تهذیب و استبصار اگر اسم علی بن حسن طاطری در وسط سند واقع شود این جا مشایخ او ارزشی ندارند. ولی اگر در اول سند باشد از کتاب او نقل شده است و مشایخ او توثیق می شوند. البته محقق خویی که این را پذیرفته اند که مشایخ او ثقه هستند، مصادیق آن را ذکر نکرده‌اند. در مورد سایر توثیقات عامه مثل کامل الزیارات محقق خویی افرادی که بواسطه توثیق کامل الزیارات توثیق شده‌اند را نام می‌برد. لکن در مورد مشایخ طاطری این کار را نمی‌کند. شاید دلیل آن در آینده روشن شود.

نکته‌ای که باید عرض کنیم این است که موثوق بهم و بروایاتهم یعنی چه؟

ظهور اولیه این است که موثوق بهم یعنی مشایخ ایشان از جهت مذهب مورد اعتماد هستند. یعنی باوجود اینکه خودش واقفی شدید است ولی مشایخش امامی هستند. موثوق بروایاتهم یعنی روایاتشان هم صادقانه است. لکن عبارتی شبیه همین در مورد حسن بن علی بن الفضال است که این استظهار ابتدایی را زیر سؤال می‌برد. در مورد ایشان آمده است:

الحسن بن علي بن فضال

التيملي بن ربيعة بن بكر مولى تيم الله بن ثعلبة روى عن الرضا علیه‌السلام و كان خصيصا به كان جليل القدر عظيم المنزلة زاهدا ورعا ثقة (في الحديث و) في رواياته.[1]

ثقه فی الحدیث و فی الروایه یعنی چه؟ احتمال می‌دهیم که ثقه فی الحدیث یعنی در نقل‌قول صادق است. ثقه فی روایاته یعنی روایاتش بطور کلی مورد اطمینان است. نه اینکه همه روایاتش مورد اطمینان است بلکه بطور کلی در روایت کردن انسان سخت‌گیری است و روایات درست را نقل می‌کند و اکثار روایت از ضعفا نمی‌کند.

لذا بنظر می‌رسد منظور شیخ از این عبارت این است که مشایخ او اعتبار کلی در روایت دارند و ایشان از ضعفا اکثار روایت نمی‌کند.

نکته دیگر اینکه ایشان می فرمایند لاجل ذلک ذکرناها. این جمله یعنی چه؟ ظاهر اولیه این است که ابتدائا گفته شد که ایشان واقفی شدید العناد است و اگر ما کتب او را نقل کنیم ترویج یک چنین انسان ضعیف و لجوجی خواهد بود. لذا دفع دخل مقدر می‌کند و می‌گوید ازآنجاکه مشایخ او مورد اعتماد بودند ما کتب ایشان را نقل میکنیم. یک نکته عبارت ذکرنا ها است نه ذکرناه. یعنی کتاب‌ها را نام بردیم نه اینکه شخص را ذکر کردم. در مقدمه کتاب فهرست شیخ عبارتی است که اگر درست تحقیق شود این عبارت را باید طور دیگری معنا کنیم. در مقدمه آمده است:

و إذا ذكرت كل واحد من المصنفين و أصحاب الأصول فلا بد من أن أشير إلى ما قيل فيه من التعديل و التجريح و هل يعول على روايته أو لا و أبين عن اعتقاده و هل هو موافق للحق أم هو مخالف له لأن كثيرا من مصنفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة و إن كانت كتبهم معتمدة. فإذا سهل الله إتمام هذا الكتاب فإنه يطلع على ذكر أكثر ما عمل من التصانيف و الأصول و يعرف به قدر صالح من الرجال و طرائقهم.

«و إن كانت كتبهم معتمدة» یعنی چه؟ ظاهر بدوی عبارت این است که شیخ می فرمایند افراد فاسد المذهب را در صورتی می آورم که کتبشان مورد اعتماد باشد. لذا ارباب مذاهب فاسده ممکن است کتب مورد اعتماد داشته باشند و ممکن است کتب غیر مورد اعتماد. من آن دسته از افراد فاسد المذهبی را می آورم که کتبشان مورد اعتماد باشد. اگر این استظهار را کردیم باید بگوییم همه افراد غیر امامی مذکور در فهرست شیخ کتب مورد اعتماد داشته‌اند. و به تبع خودشان هم ثقه هستند. زیرا معتبر بودن کتاب نوعا ملازمه دارد با معتبر بودن نویسنده کتاب. وقتی در فهرست شیخ هم فحص می‌کنیم می‌بینیم که معمول کسانی که واقفی و فطحیه هستند شیخ تصریح می‌کند به اینکه کتبشان معتبر است. به‌عنوان مثال:

إسحاق بن عمار الساباطي

مطالعه بیشتر

https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/shobeiry_mohammad/rejal/91/064


يظهر الجواب عنه بما ذكرناه آنفا. ۵- و منهم: علي بن الحسن الطاطري: و استدل علي وثاقة من روي عنهم بقول الشيخ في ترجمته: «و له كتب في الفقه رواها عن الرجال الموثوق بهم و برواياتهم.. ». و الجواب عن ذلك: أنه لا دلالة في هذا الكلام علي أن كل من يروي عنه علي بن الحسن الطاطري ثقة، غاية ما هناك أن رواياته في كتبه الفقهية مروية عن الثقات، فكل ما نقله الشيخ عن كتبه بأن كان علي بن الحسن قد بدأ به السند يحكم فيه بوثاقة من روي عنه، ما لم يعارض بتضعيف شخص آخر. و أما من روي عنه علي بن الحسن في أثناء السند فلا يحكم بوثاقته، لعدم إحراز روايته عنه في كتابه. و المتحصل مما ذكرناه: أنه لم يثبت دلالة رواية المذكور أسماؤهم عن شخص علي وثاقة المروي عنه. هذا، و قد أفرط المحدث النوري في المقام، فجعل رواية مطلق الثقة عن أحد كاشفا عن وثاقته و اعتباره، و من هنا استدرك علي صاحب الوسائل جماعة كثيرة لرواية الثقات، كالحسين بن سعيد، و محمد بن أبي الصهبان، و التلعكبري، و الشيخ المفيد، و الحسين بن عبيد الله الغضائري، و أمثالهم عنهم. و هذا غريب جدا، فإن غاية ما يمكن أن يتوهم أن تكون رواية ثقة عن رجل دليلا علي اعتماده عليه، و أين هذا من التوثيق أو الشهادة علي حسنه و مدحه. و لعل الراوي كان يعتمد علي رواية كل إمامي لم يظهر منه فسق و لو صحت هذه الدعوي لم تبق رواية ضعيفة في كتب الثقات من المحدثين، سواء في ذلك الكتب الأربعة و غيرها، فإن صاحب الكتاب المفروض

تعریف تفصیلی توثیقات عام و نقدهای آیت الله خویی (ره)

تعریف تفصیلی توثیقات عام و نقدهای آیت الله خویی (ره)

افزون بر توثیقات خاص شیوه‎ های دیگری وجود دارد که راویانی را به صورت عام و به صورت ضمنی در قالب عناوینی کلّی، هم‎چون اصحاب اجماع، به عنوان ثقه معرفی می‎کند که ازآنها به توثیقات عام تعبیر می‎شود. اینک به بررسی آنها می‎پردازیم:

اصحاب اجماع

عنوان اصحاب اجماع که در مجموع ۲۲ تن از راویان مهم را در برمی‎گیرد، گسترده‎ترین و مهم‎ترین شیوه در میان توثیقات عام به شمار می‎رود. از این رو محدث نوری آورده است:

«از مباحث مهمّ رجال مبحث اصحاب اجماع است؛ زیرا طبق برخی از برآوردها هزاران حدیثی که صحیح قلمداد نمی شوند به یمن همین بحث، صحیح یا در حکم صحیح تلقی خواهند شد». [۱]

شواهد رجالی نشان می‎دهدکه نخستین بار ابو عمروکشی (م ۳۲۹) در رجال خود از مسأله اصحاب اجماع سخنی به میان آورد. [۲]

او در سه جا تحت عنوان نامگذاری اصحاب امام باقر و امام صادق ‌علیه السّلام ‌، اصحاب امام صادق ‌ علیه السّلام‌ و اصحاب امام کاظم علیه السّلام و امام رضا ‌ علیه السّلام‌، از اجماع امامیّه بر صحیح دانستن روایات گروهی از اصحاب آنان گفت و گو کرده است. به عنوان مثال می‏گوید: «امامیه بر صحیح دانستن روایات صحیح آنان اصحاب (امام صادق ‌علیه السّلام‌) بر تصدیق گفتارشان اجماع و به فقاهتشان اذعان دارند». [۳]

یا درباره ی دسته سوم، یعنی اصحاب امام کاظم و امام رضا ‌علیه السّلام‌ می‎ گویند:

«اصحاب ما بر تصحیح روایات صحیح آنان و تصدیق ایشان اجماع دارند و به فقه و علمشان اذعان نموده اند، آنان شش نفرند». [۴]

پس از کشی شیخ طوسی (۴۶۰) از گفتار او پیروی کرد. شیخ در رجال خودکه تلخیص رجال کشی است از اصحاب اجماع و از شمار آنان سخن به میان آورد. [۵]

ادامه نوشته

شرح فصول کتاب البیان فی علوم القرآن آیت الله خویی

شرح فصول کتاب البیان فی علوم القرآن آیت الله خویی

البیان فی تفسیرالقرآن، کتابی مهم در تفسیر و علوم قرآنی، اثر فقیه شیعی معاصر، آیت الله سیدابوالقاسم خویی (متوفی ۱۳۷۱ ش) است.

موضوعات علوم قرآنی در البیان

این کتاب مشتمل است بر برخی مباحث علوم قرآنی از جمله اعجاز ، تحریف ، نسخ و نیز تفسیر سوره حمد .به رغم خواسته و هدف مؤلف در ارائه تفسیرِ سوره‌های دیگر قرآن ، البیان تنها مشتمل بر تفسیر سوره حمد است.

فصل‌های کتاب البیان

این مجموعه در واقع، حاصل درس‌های آیت الله خویی در حوزه علمیه نجف است. [۱]

← فصل اول
مؤلف در آغاز، به اجمال، از شیوه تفسیر خود سخن گفته. سپس در فصل نخست با عنوان «فضل قرآن» جایگاه قرآن را در پرتو آیات آشکار ساخته و بر لزوم تدبر در آن تأکید کرده است.

← فصل دوم
در فصل دوم، در بحث از «اعجاز قرآن» به تبیین لغوی اعجاز، معنای اصطلاحی آن و فرق آن با سحر پرداخته است.

برترین معجزه نزد مؤلف

وی برترین معجزه را آن می‌داند که با برترین جریان روزگار هماوردی کند، از این‌رو با تبیین جایگاه بلاغت و فصاحت در روزگار جاهلی، به اثبات برتری قرآن در اعصار و مانندناپذیری آن در بیان و عرضه حقایق والا می‌پردازد.در بیان ابعاد مانندناپذیری قرآن، به تشریع و اِخبار از غیب نیز اشاره می‌کند. [۲]

ادامه نوشته

رابطه دلالت تصدیقی ثانیه با مراد جدی (درس اصول استاد حمید درایتی)

رابطه دلالت تصدیقی ثانیه با مراد جدی (درس اصول استاد حمید درایتی)

رابطه دلالت تصدیقی ثانیه با مراد جدی:

دلالت تصدیقی ثانیه با مراد جدی متفاوت است و این فارق را می توان در اوامر امتحانیه دید، زیرا در این موارد توهم اراده جدی هست (که این دلالت تصدیقی ثانیه است) اما مولا مراد جدی ندارد.

نظر مرحوم خویی در دلالت تصوری:

سابق بر این سخن در این بود که آیا دلالت وضعیه تصوریه است یا تصدیقیه؟ از کلام مرحوم خویی بیان شد که بنابر تعهد، دلالت تصدیقی است و دیگران هم پذیرفتند.

شهید صدر و دیگران در این خصوص قائل به این شدند که: بنابر مسلک اعتبار، دلالت وضعیه، دلالت تصوریه است و امکان ندارد که این دلالت، تصدیقیه باشد. اما مرحوم خویی فرمودند: بنابر مسلک اعتبار هم باید دلالت تصدیقیه باشد.

دلیل ایشان بر این مطلب این است که: حکمت وضع الفاظ، سهولت و امکان تفهیم و تفهم است، بدین معنا که واضع، الفاظ را به این هدف برای معانی قرار داده است که وقتی می خواهیم معانی و مقاصدی را به دیگران بفهمانیم از این الفاظ استفاده می کنیم. لذا، وضع لفظ بر معنا در فرض تفهیم و تفهم معنا دارد و آن جایی که قرار نیست معنایی را به دیگری بفهمانیم، حکمت وضع وجود ندارد.

در نتیجه: دلالت لفظ بر معنا محدود است به مواردی که شما اراده تفهیم و تفهم را دارید، چون همیشه عمل شما تابع غرض شماست.

ادامه نوشته

کتاب ها و آثار آیت الله العظمی خویی

کتاب ها و آثار آیت الله العظمی خویی

سید ابوالقاسم خوئی

 

ادامه نوشته

مفهوم نسخ و شرایط آن در دیدگاه آیت الله خویی

مفهوم نسخ و شرایط آن در دیدگاه آیت الله خویی

محمدرضا شاهرودی - استادیار دانشگاه تهران

رضا قربانی زرین - دانشجوي دکتری دانشگاه تهران

چکیده مقاله:

فقیه، اصولی و مفسر گرانقدر معاصر، آیت الله خویی در کتاب البیان، نظریـاتی جامع درباره ی نسخ ارائه کرده و با استفاده از شروطی برای نسخ اصطلاحی، جز در یک مورد، ادعای نسخ سایر آیات را قابل مناقشه برشمرده اند. با توجه به این که مفهوم نسخ در زمره جعل اصـطلاح نبـوده و دارای آثـار شرعی اسـت؛ توسعه یا تضییق مفهوم آن، تنها در پرتو مبانی و ادله معتبـر، قابـل انجام است. در این مقاله، شروط متعددی که ایشان برای صدق نسخ قائـل شـده انـد، استخراج شده است. سپس 3 مبنای «صدق معنای لغوی»، «کاربردهای روایـی و قرآنی» و «لوازم عقلی کلامی»، بـه عنـوان مبـانی لازم بـرای داوری دربـاره شروط تعیین شده است. در نهایت، «وجود تعارض مستقر» و «هـم زمـان نبـودن تشریع و نسخ حکم»، به عنوان شروط اصلی و در رده بعد، انشاء بودن آیه منسوخ، شروط قابل قبول خواهند بود. با این فرض، بین آراء قرآنی، روایـات و فتاوای فقهی تلائم برقرار خواهد شد؛ نیز باید تصریح کـرد کـه منـسوخ نبـودن برخی آیات، در آثار فقهی این اندیشمند، انعکاس نیافته است......

نتیجه گیری

تمایل معاصران بر زدودن پدیده ی نسخ - در برابر افراط برخی متقدمان - امری قابل تقدیر بوده و خدمتی به ساحت قرآن کریم و جاری دانستن آیات در زمان است؛ اما همواره باید در این راستا مسلم بودن پدیده ی نسخ را در قرآن مد نظر داشت. نسخ در قرآن، جدا از باور عمومی متقدمان به آن، دارای ریشه های روایی است. بنابراین لازم است تا با دقت در شروط نسخ در قرآن و مدلل ساختن آنها از در غلتیدن به دامان افراط یا تفریط پرهیز شود؛ امری که مورد اهتمام ویژه آیت الله خویی قرار داشته و استدلالات مکرر ایشان بر هر یک از شروط بیان شده، بیانگر آن است.

در این مقاله، با دقت در آثار ایشان - به ویژه البيان - شروط نسخ قرآن توسط قرآن» استخراج شده است؛ آن گاه مبانی سه گانه ی اصدق معنای لغوی»، «آیات و روایات در موضوع نسخ» و «لوازم عقلی و کلامی»، به عنوان مبانی مرجع در تشخیص شروط نسخ تبیین شده است. در پرتو این مبانی، به نظر می رسد دو شرط وجود تعارض مستقر میان دو آیه» و «هم زمان نبودن تشریع و نسخ حکماء، شروط اصلی مد نظر ایشان بوده و این شروط، در کنار «انشاء بودن آیه ی منسوخ»، به صورت قطعی، قابل دفاع است؟ اما سایر شروط، می تواند محل تامل قرار گیرد؛ به این ترتیب، هم سو با روایات اهل بیت عليهم السلام، راه بر امکان تصدیق وجود آیات منسوخ در قرآن کریم گشوده می شود." تأمل در مباحث مطرح در البيان، نشان می دهد این مباحث تا حدی نظری بوده و آثار فقهی مؤلف آن، نشانه ی تعامل ایشان با تعدادی از آیات به شکل آیات منسوخ است.

تحقیق درباره ی مصادیق آیات منسوخ در قرآن، موضوع پژوهشی دیگر خواهد بود که توفیق انجام آن را توسط پژوهشگران، از ایزد منان خواستاریم.
 

دانلود مقاله به صورت کامل از لینک زیر

http://ensani.ir/fa/article/download/244961

نظر حضرت آیت الله خویی (قرائات اجتهادی از سوی قراء)

آنگاه ایشان در این که قرائتها باید به عنوان اجتهاد از سوی قرّاء تلقّی گردد به ادلّه زیراستشهاد می نماید:

دلیل اول: ابن ابی هاشم می گوید: علت اختلاف قرائتهای سبع و قرائتهای دیگر این است که مناطقی که مصاحف عثمانی فرستاده شد یکی از صحابه در آن منطقه به سر می برد و اهل آن منطقه قرائتها را از او اخذ می کردند و مصاحف مزبور نیز عاری از هر گونه مشخصات اعراب و نقطه های حروف متشابه بوده است.

ادامه نوشته

نظر ابن حاجب درباره قرائات و پاسخ آیت الله خویی

نظر ابن حاجب درباره قرائات و پاسخ آیت الله خویی

ادامه نوشته

دلایل آیت الله خویی بر اجتهاد قراء

دلایل آیت الله خویی بر اجتهاد قراء

دلیل اولابن ابی هاشم می گوید: علت اختلاف قرائت های سبع و قرائتهای دیگر این است که مناطقی که مصاحف عثمانی فرستاده شد یکی از صحابه در آن منطقه به سر می برد و اهل آن منطقه قرائتها را از او اخذ می کردند و مصاحف مزبور نیز عاری از هر گونه مشخصات اعراب و نقطه های حروف متشابه بوده است.

ادامه نوشته

اِنَّ الْقُرانَ واحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ واحِد

حضرت امام باقر علیه السلام مى فرمايد:

«اِنَّ الْقُرانَ واحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ واحِد وَلكِنَّ الاخْتَلافَ يَجىءُ مِنْ قِبَلِ الُرواةِ؛ قرآن يكى است و از نزد يكى[ خداى يگانه]نازل شد، ولى اختلاف از سوى راويان پديد آمد.»

اين روايات را عالمان شيعى نيز رد كرده اند؛

آية اللّه خويى مى نويسد: «روايات نزول قرآن بر هفت حرف، به معناى صحيحى بر نمى گردد و بايد طرد شود.»

مرحوم استاد معرفت نيز اين روايات را نپذيرفته و در نهايت با فرض قبول آنها را بر وجوهى مانند «لهجه» «بطن» و لفظ «سبعة» را بر «كثرت» حمل كرده است

مراد از عبارت «اسند عنه» در برخی کتاب‌های رجالی

مراد از عبارت «اسند عنه» در برخی کتاب‌های رجالی

در کتاب‌های رجالی در توصیف برخی راویان از عبارت «أسند عنه» استفاده شده است. در بین عالمان رجال و متخصصان این رشته؛ درباره نحوه قرائت این عبارت اختلاف شده است. برخی آن‌را به صیغه فعل ماضی معلوم و برخی فعل ماضی مجهول و برخی دیگر به عنوان فعل متکلم قرائت کرده‌اند که برخی از این قرائت‌ها می‌تواند معنای توثیق و مدح راوی را داشته باشد.

ادامه نوشته

آیات نفی اعجاز (مقاله)

آیات نفی اعجاز (مقاله)

در قرآن مجید، معجزه جاودانی پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) برای اثبات پیامبریش آیاتی وجود دارد که به نظر می‌رسد می‌خواهند ثابت کنند که پیامبر اکرم به جز قرآن مجید هیچ معجزه‌ای نداشته است. عده‌ای از افراد ظاهربین و کوته‌نگر نیز با توسل به چنین آیاتی درصد، تکذیب معجزه‌های پیامبر غیر از قرآن بوده و می‌گویند که پیامبر فقط یک معجزه داشته و آنهم قرآن مجید می‌باشد در حالیکه تاریخ گواهی می‌دهد که پیامبرل اکرم معجزه‌ فراوانی داشته است و فقط منحصر به قرآن کریم نمی‌باشد و علاوه بر آنها پیامبر اکرم حتی در تمامی معجزات پیامبران گذشته نیز شریک بوده است که در جای خودش تابت گردیده است.

ادامه نوشته

بررسی چند دیدگاه درباره نسخ

یکی از مسایلی که از دیر‌باز در مباحث علوم قرآنی نظر پژوهشگران را به خود معطوف داشته و به بحث و بررسی درباره آن واداشته است مسأله نسخ در قرآن کریم است، تا آنجا که کم‌تر کتابی در علوم قرآنی از متقدمان و متأخران نگاشته شده که بحثی را به ناسخ و منسوخ اختصاص نداده باشد.1

اهل سنّت با طرح مسأله نسخ در آیات قرآن، ابدیت و عدم تحریف قرآن را بعنوان معجزه‌ای ابدی، زیر سؤال برده‌اند و بعض علمای مکتب اهل البیت نیز در بررسی آیات به اصطلاح منسوخه آنچه را که به نظر ایشان متضمن نسخ نیست رد کرده و در عین حال بعضی از آنها را پذیرفته‌اند. به‌طور مثال شیخ طوسی ـ‌رحمة اللّه علیه‌ـ در مقدمه تفسیر تبیان نوعی از انواع نسخ را پذیرفته و متذکر آن شده است در حالی که تفاسیر دیگری چون تفسیر ابوالفتوح رازی و تفسیر گازر که متأثر از تبیان هستند این مطلب را از ایشان نگرفته و متذکر نشده‌اند.

آیت اللّه خوئی (ره) در این خصوص در مقدمه البیان می‌فرمایند:‌

در کتب تفسیر و غیر تفسیر بسیار معمولی و متعارف است که قسمتی از آیات قرآن نسخ گردیده است و ابوبکر نعاس در کتاب خود «الناسخ و المنسوخ» تعداد این‌گونه آیات را به 138 رسانیده است.2

ما در این مقاله بر‌آنیم تا با مقایسه آراءِ سه تن از علمای معاصر (آیت‌اللّه خوئی(ره)، آیت اللّه معرفت و علاّمه عسکری)، به بررسی کیفیت و اسلوب بحث این بزرگواران پرداخته و دریچه‌ای تازه به روی بحث نسخ بگشاییم.

آنچه ما را به این مهم واداشته است در کلام آیت اللّه خوئی(ره) متجلی است، آنجا که در مقدمه البیان، ضمن دلیلِ بحث و بررسی آیات منسوخه، می‌نویسند:

این فصل،3 قسمت معظم و مهمی از آیات قرآن را که به صورت تعطیل در آمده است از صورت تعطیلی در می‌آورد و این ثروت عظیم را به نفع مسلمانان به جریان می‌اندازد تا شاید خدماتی به پیشگاه قرآن گردد.4
به حقیقت، کلام اساسی همان است که در فرمایش ایشان آمده است که منسوخ بودن آیه‌ای یا بعض آیات قرآن کریم، به منزله تعطیل آن بخش از قرآن است و درست در همین‌جا است که بحث و بررسی پیرامون مسأله نسخ از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

نخست به اصول بحث در کتاب البیان می‌پردازیم و بعد از بیان نظرات استاد بزرگوار آیت‌اللّه معرفت در کتاب «التمهید»، به مقایسه این نظرات با رأی علامه عسگری خواهیم پرداخت.

آیت اللّه خوئی(ره) در مقدمه البیان ضمن بیان تقسیم بندی‌های مختلف در مسأله نسخ: 1.‌نسخ در تلاوت و نه در حکم 2.نسخ در تلاوت و حکم 3.نسخ در حکم و نه در تلاوت، مورد آخر را پذیرفته و برای آن نیز دو صورت صحیح بیان فرموده‌اند، سپس ایشان با بررسی حدود 36 آیه به‌اصطلاح منسوخه، نسخ را در تمام آنها رد کرده و تنها قایل به وجود یک آیه منسوخه در قرآن کریم شده‌اند و آن هم آیه 12 سوره مجادله که مشهور به آیه نجوی است.

آیت‌اللّه معرفت، ضمن بحث متقن و مفصلی در خصوص مسأله نسخ در جزء دوم «التمهید فی علوم القرآن»، به بررسی حکمت وجود نسخ در احکام الهی پرداخت و از آن به عنوان یک ضرورت واقعی برای مصلحت امّت نام برده‌اند و در بحثی دیگر، بخشی از مطالب خویش را به بررسی نسخ در قرآن کریم اختصاص داده‌اند و متذکر می‌شوند که مسأله نسخ از جمله مباحثی بوده است که موجب طعن دشمنان اسلام نسبت به کتاب آسمانی قرآن شده است که چگونه ممکن است در قرآن آیات منسوخ الحکم باشد که هیچ فایده‌ای بر آن، جز قرائت و تلاوت آن مترتب نیست

ایشان سپس پاسخ می‌دهند که اینان غفلت کرده‌اند که ثبت آیه‌ای در قرآن تنها برای بیان حکم و تشریع نیست؛ و برای رفع شبهه مذکور متذکر شده‌اند که: اولاً: فایده آیه قرآنی در حکم تشریعی، به تنهایی نیست بلکه تشریع، یکی از اهداف متنوع و بسیاری است که قرآن به خاطر آن نازل شده است دلیل ما بر این مسأله این است که آیات احکام در قرآن از 500 آیه تجاوز نمی‌کند در حالی که آیات قرآن بالغ بر 6000 آیه در شؤون مختلف است، که متضمن هدایت عامّه و معجزه جاویدی است که قرآن به واسطه آنها در طول تاریخ تحدّی کرده است. ثانیاً: بسیاری از آیات قرآنی به شؤون خاصی مرتبط است و در مناسبت‌های خاصی نازل شده که عمومیّت به اعصار و احیال نداشته و به غیر از مسأله اعجاز و تحدّی عمومی آن، هیچ اثری برای آن نیست، جز اینکه به مراحل دعوت اسلامی و حوادثی که بر آن گذشته دلالت دارد. البته این بزرگ‌ترین فایده ماندگار آن است، همانند نصوص تاریخی که مراحل سیر زمان را برای عبرت حاضران و آیندگان بیان می‌کند، بنابراین دلالت داشتن این آیات به مراحل تشریع اسلامی از مرحله‌ای به مرحله دیگر از بزرگ‌ترین فایده‌های مترتب بر این آیات است.

استاد معرفت ضمن بیان تقسیم بندی انواع نسخ (آن‌گونه که آیت‌اللّه خوئی نیز بدان اشاره کرده‌اند)، نسخ در حکم و نه در تلاوت را پذیرفته و دو مورد دیگر را از مصادیق تحریف قرآن دانسته‌اند. ایشان ضمن بحث و بررسی مفصل درباره 228 آیه به اصطلاح منسوخه، 20 مورد از این آیات را به عنوان آیه منسوخه پذیرفته‌اند و در رأس همه آنها به بحث درباره آیه نجوی پرداخته و عنوان می‌کنند که در این آیه احدی مناقشه نکرده است.

بنابراین در مقایسه آرای آیت‌اللّه خوئی و آیت‌اللّه معرفت در‌می‌یابیم که هر دو در میان اصناف نسخ، به نسخ در حکم و نه در تلاوت قایل‌اند، و دو نوع دیگر از نسخ را مصداق تحریف قرآن دانسته‌اند، جز اینکه استاد معرفت قایل به 20 مورد آیات منسوخه در قرآن هستند و آیت‌اللّه خوئی تنها یک مورد (آیه نجوی) را پذیرفته‌اند. اما آنچه که وجه اشتراک هر دو این بزرگواران است پذیرش «امکان وجود نسخ در قرآن کریم» می‌باشد.

آن‌گاه که به مباحث علامه بزرگوار سیّد مرتضی عسکری در جلد دوم «القرآن الکریم و روایات المدرستین» نظر می‌افکنیم دریچه بحث را متفاوت می‌بینیم. ایشان ضمن بحث مفصلی در مسأله نسخ با بیان قواعد و اصول علمی، ما را به نگاهی جدید در مبحث نسخ رهنمون می‌سازند، نگاهی که خواننده، خود را در آن، به دور از همه بحث‌های متقدمان و متأخران می‌یابد و گویا از هیچ‌یک از آنان متأثر نیست، نه آن تقسیم‌بندی‌هایی که به واسطه طرح آن از دیر‌باز در مکتب خلفا جایگاه اصلی یافته و نه آن موارد که در نزد علمای متأخر تصریح شده است، که هیچ مناقشه‌ای در آن نیست!!!

بحثی جامع درباره حکمت نسخِ احکام، با بهره‌گیری از تاریخ و سیره پیامبر(ص) که هر یک از اجزاء و قواعد آن در اتمام موضوع و نتیجه گیری مدخلیت تام دارد.

در واقع ایشان به دور از هر توجهی و تأثیری از تقسیم بندی‌های مختلف در مسأله نسخ، ضمن رد مقامی انواع نسخ در قرآن کریم، تصریح می‌کنند که در قرآن حتی یک آیه منسوخه نیز وجود ندارد و بدین وسیله ساحت مقدس این کتاب آسمانی را از هر شبهه و خللی مصون می‌دارند.

اینک برای روشن شدن این ادّعا به بیان نموداری مختصر از کیفیت بحث ایشان در کتاب «القرآن الکریم» می‌پردازیم: ایشان در ابتدا به معنای نسخ در لغت و اصطلاح پرداخته‌اند که نسخ در لغت: از بین بردن چیزی با چیز دیگری است که در پی آن می‌آید و در اصطلاح اسلامی: نسخ احکام در شریعتی به وسیله احکام در شریعت دیگر و همچنین از بین بردن حکم موقت در شریعت خاتم به وسیله حکم ابدی در آن شریعت مانند نسخ حکم توارث میان مهاجر و انصار در مدینه قبل از فتح مکه به وسیله حکم توارث ذی‌الارحام بعد از فتح مکه.

سپس به بیان انواع نسخ قرآنی در مکتب خلفا پرداخته و ضمن ردّ همه انواع آن تصریح می‌کنند که:

واقعیت این بوده است که خداوند سبحان، حکم موقتی را با وحی غیر قرآنی بر پیامبرش نازل می‌فرموده و مسلمانان به آن عمل می‌کردند و بعد از تمام شدن مدت آن، خداوند، آن را با وحی غیر قرآنی دیگری نسخ می‌فرمود یعنی ایشان را از منقضی شدن مدت حکم آگاه می‌کرد، سپس خداوند در وحی قرآنی خبر آن حکم و نسخ آن را اعلام می‌فرمود و جایز است در یک مورد یا بیشتر بگوییم که حکم موقت بعد از اینکه با وحی غیر قرآنی نازل می‌شد و مسلمانان به آن عمل می‌کردند، بیان اینکه آن حکمِ موقت نسخ شده یکباره در قرآن نازل می‌گردید. بنابراین در قرآن یک آیه منسوخه هم نیست.

البته اینکه آیاتی از قرآن بیانگر وحی غیر قرآنیِ‌سابق بر پیامبر(ص) باشد یعنی امری در وحی غیر قرآنی بر پیامبر(ص) نازل شده و بعد از مدتی آن وحی را خداوند متعال همراه با حوادث پیرامونش در وحی قرآنی بیان فرموده باشد، در سیره پیامبر(ص) موارد متعدد داشته است که بطور مثال به داستان ازدواج زینب همسر پسر خوانده پیامبر(ص) (زید) با پیامبر(ص) به امر الهی، اشاره می‌کنیم:‌

بعد از ازدواج زینب دختر عمه پیامبر(ص) با زید پسر خوانده پیامبر(ص) به دستور پیامبر(ص)، به دلیل برتری جویی‌های زینب بر زید، زید به رسول خدا(ص) شکوه کرده و سعی داشت او را طلاق گوید. خداوند نیز چنین خواسته بود که زینب پس از زید به ازدواج پیامبر(ص) در آید تا بدین وسیله پسر خواندگی را در میان مسلمانان الغا نماید و این امر را با وحی غیر قرآنی پس از شکایت زید از بد رفتاری همسرش به اطلاع پیامبر(ص) رسانده بود، اما رسول خدا(ص) از آن می‌ترسید که مردم بگویند با زن پسر خود ازدواج کرده است. بنابراین خبر وحی را در جان خود مخفی می‌داشت و خداوند در این باره مجموعه آیات 37 تا 40 سوره احزاب را بر پیامبر(ص) نازل کرد و از واقعه خبر داد و حکم پسر خواندگی در شریعت اسلام را بیان داشت.

در این مجموعه آیات، آیه ذیل بیانگر وحی غیر قرآنی و جریان مخفی کردن آن توسط پیامبر(ص) می‌باشد: «و اذ تقول للّذی أنعم اللّه علیه و أنعمت علیه أمسک علیک زوجک و اتّق الله و تخفی فی نفسک ما اللّه مبدیه و تخشی الناس و اللّه أحقّ‌أن تخشیه فلمّا قضی زیدّ منها وطراً زوّجنا کها لکی لا‌یکون علی المؤمنین حرج فی ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهنّ وطرا و کان امر اللّه مفعولاً.»


(احزاب، 33/37)

«و هنگامی که به آنکس که خداوند نعمتش داد می‌گفتی: همسرت را نگهدار و از خدا بترس و در دل چیزی را پنهان می‌داشتی که خداوند آشکارش می‌کند و از مردم ترسیدی در حالی‌که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی، پس هنگامی‌که زید نیازش را از آن زن پایان داد ما او را به ازدواج تو دادیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با زنان پسر خوانده‌شان = (هنگامی که طلاق می‌گیرند) نباشد و فرمان خدا انجام شدنی است.»
استاد معرفت معتقد‌اند نظیر این، در نسخ احکام موقتی‌ای که با وحی غیر قرآنی نازل شده بود صورت می‌گرفته است که آیات قرآن بیانگر آن حکم موقت و نسخ آن به وسیله احکام ابدی بوده است.

علاّمه عسکری در مقام اثبات این امر مباحث خود را بر چند محور اصلی بنا کرده‌اند:‌

1. تناسب احکام اسلام با فطرت انسان: در این بخش کوشش می‌شود تا با ذکر شواهدی، تناسب احکام اسلام با فطرت انسان به طور کلی و تناسب احکام اسلام با فطرت زن و مرد و تناسب احکام اسلام با انسان در حالت خاص و تناسب احکام اسلام با فطرت انسان در زمان و مکان خاص، ثابت گردد.

این بحث می‌تواند اساساً حکمت تشریع موقت و سپس انقضای مدت آن و بیان حکم ابدیِ مطابق با فطرت انسان در همه اعصار را روشن کند.

2. چگونگی تفسیر آیات در سوره‌های بزرگ را باید توجه کرد، گاه آیه‌ای از قرآن که مبیّن حکمی یا حقیقتی است، از آیات ما قبل و ما بعد خود مستقل است لذا می‌توان آیه را جدا کرد و مستقلاً آن را معنا کرد، اما گاه آیه مرتبط با قبل و بعد خود است، در این صورت جدا کردن آیه از سیاق کلام و آن را جداگانه و بدون ارتباط به ما قبل و ما بعدش تفسیر کردن خطا است.

3. بسیاری از احکام، ابتدا با وحی غیر قرآنی بر پیامبر(ص) نازل می‌شد و بعد از عمل مسلمانان، آیه قرآن، اتمام مدت آن حکم را بیان می‌داشت. در این خصوص به مطلب سیوطی در «الاتقان فی علوم القرآن» تحت عنوان «آنچه نزولش از حکمش متأخر است» استدلال شده است.

4. برای فهم دو آیه از قرآن، آیه نسخ: «ما ننسخ من آیةٍ او ننسها نأت بخیرٍ منها او مثلها…»

(بقره، 2/106)

و آیه تبدیل: «و اذا بدّلنا آیةً مکان آیة و اللّه أعلم بما ینزّل…» (نحل، 16/101) …باید به معنای دو کلمه «آیه» و «ننسها» توجه کنیم. لفظ آیه از میان سه معنای مشترک لفظی با توجه به قراین موجود، به معنای «حکمی است که در کتاب آسمانی آمده است»؛ و ننسها از ماده نسأ به معنای «به تأخیر انداختن» می‌باشد.

ضمن اینکه هر دو آیه، به ما قبل و ما بعد خود مرتبط می‌باشد، آیه نسخ در ارتباط با بنی اسرائیل و نزول تورات و انجیل و آیه تبدیل در ارتباط با افترای مشرکان به پیامبر(ص) است.

بنابراین به معنای حقیقی آیات، زمانی دست می‌یابیم که آیه را در سیاق و با توجه به قبل و بعد آن معنا کنیم.

بنابراین معنای دو آیه به ترتیب ذیل می‌باشد:‌

آیه نسخ: هر حکمی را نسخ و یا نسخ آن را به تأخیر می‌اندازیم بهتر از آن یا همانند آن را می‌آوریم آیا نمی‌دانستی که خداوند بر هر چیزی تواناست. (بقره/106)

این آیه در ضمن مجموعه آیاتی آمده است که خداوند در آنها یهود را مورد عتاب قرار می‌دهد، اینکه به قرآن و شریعت پیامبر(ص) و به انجیل و شریعت عیسی(ع) ایمان نیاوردند. بنابراین مقصود آیه این است که هر حکمی که نسخ کنیم (مثل حکم قبله و عید در روز شنبه) از تورات کتاب موسی یا انجیل کتاب عیسی، بهتر از آن را (حکم استقبال به کعبه در قرآن و عید در روز جمعه)، در قرآن و سنت پیامبر(ص) می‌آوریم.

آیه تبدیل: هنگامی که حکمی را به حکم دیگر مبدّل کنیم (حکمی را نسخ نماییم) و خدا بهتر می‌داند که چه حکمی را نازل نماید، می‌گویند تو افترا می‌بندی، بلکه بیشترشان نمی‌دانند. (نحل/101)

البته این آیه در ضمن مجموعه‌ای از آیات که خداوند عزوجلّ در آنها از قرآن سخن می‌گوید و ادب قراءت آن و تشکیک مشرکان مکه و رد کردن افترای ایشان بر پیامبر(ص) می‌باشد. بنابراین مقصود از آیه با عبارت نزلَّه روح القدس، قرآن یا حکمی در قرآن است و اگر مقصود، آیه سوره (یعنی جزئی از سوره) بود می‌بایست نزّلها می‌آمد.

بعد از بیان این مقدمات، علاّمه بزرگوار به بررسی چند نمونه از آیاتِ به اصطلاح منسوخه پرداخته و چگونگی نسخِ حکم در آنها را با توجه به سیره پیامبر(ص) بیان می‌دارند، که ما مهم‌ترین آن ها را که همان آیه مشهور نجوی است ـ‌یعنی تنها موردی که به ظاهر در نسخ آن مناقشه‌ای نیست‌ـ بررسی می‌کنیم:

آیه 12 و 13 سوره مجادله: «یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدّموا بین یدی نجواکم صدقةً ذلک خیر لکم و أطهر فإن لم تجدوا فإنّ اللّه غفور رحیم. ءاشفقتم أن تقدّموا بین یدی نجواکم صدقاتٍ فإذ لم تفعلوا وتاب اللّه علیکم فأقیموا الصلوة و أتوا الزکوة و أطیعوا اللّه و رسوله و اللّه خبیر بما تعملون.»

استاد، ضمن بیان این مطلب که این آیه به گمان بسیاری از علما منسوخه می‌باشد و با کلام خدای تعالی در آیه ءاشفقتم… نسخ شده است، به شرح آیه و شأن نزول آن بدین‌گونه می‌پردازند:‌

رسول خدا(ص)، کلام و نگاهش را در مجلس میان حضار به طور مساوی تقسیم می‌فرمود و احدی را بر دیگری امتیاز نمی‌داد اما بعض از صحابه از طریق نجوی کردن با حضرت می‌خواستند امتیازی برای خود بر دیگران کسب کنند و از آنجایی که رسول خدا(ص)، کریم بود و خواسته کسی را جز در مواردی که خلاف شرع بود رد نمی‌کرد، و این امر گرچه بر پیامبر(ص) سنگین بود طبق عادتش صبر می‌فرمود، خداوند سبحان که در چنین مواردی مسلمانان را ادب می‌فرمود حکم صدقه دادن قبل از نجوی را با وحی غیر قرآنی نازل فرمود، پس همگی از عملشان دست کشیدند و احدی به این حکم عمل نکرد جز علی(ع)5، که قبل از هر خواسته‌ای صدقه می‌داد و سپس با پیامبر(ص) نجوی می‌کرد. سپس مدت این حکم با دست برداشتن آن افراد از عمل خود در غیر موارد ضروری، به پایان رسید و خداوند این حکم را از جهت شفقت بر آنان که نیاز داشتند و نمی‌توانستند صدقه بدهند نسخ کرد. پس دو آیه نازل شد که این قصه را حکایت می‌کرد. چنان‌که از سیاق کلام در آیه دوم به دست می‌آید. بنابراین واقعیت این است که آیه دوم، تفریع بر کلام در آیه قبل و تتمه آن است و خود به تنهایی مستقل نیست تا اینکه بگوییم آیه سابق با حکمی جداگانه آمده، بعد حضرت علی(ع) به آن عمل کرده و بعد آیه دوم برای نسخ آیه قبل نازل شده و در بیان مستقل از قبل خود است!!! در این گونه موارد آیات قرآن بعد از نزول حکم موقت و نسخش به وسیله وحی غیر قرآنی، نازل می‌شوند تا از خبر ناسخ و منسوخ حکایت کنند.

در حقیقت علاّمه عسگری معتقد‌اند بعض از آیاتی که به نظر عدّه‌ای منسوخ می‌آید نظیر آیه نجوی، آیه منسوخ نیست بلکه آیه بیانگر حکم منسوخ است، آیه برای بیان انتهای حکم موقت و بیان حکم جدید و ابدی نازل شده است، بنابراین متضمن گزارشی از منسوخ و حکم ناسخ است.
اینکه چرا همراه حکم ناسخ که حکم ابدی است، حکم منسوخ نیز بیان گردیده، علاّمه قایل به حکمت‌هایی هستند که به بعض آنها اشاره فرموده‌اند و آن اینکه:

اولاً) چون بعد از نسخِ یک حکم تشویش ایجاد می‌شد آن چنان که در مسأله تغییر قبله چنین بوده است و برای اینکه در این تشویشها این شبهه ایجاد نشود که پیامبر(ص) حکم را از جانب خود گفته است، حکم منسوخ نیز، همراه حکم ناسخ و ابدی بیان شده و انتهای مدت آن اعلام گردیده است. در حقیقت حکمت بیان آن در عصر پیامبر(ص) خاموش کردن تشویشها بوده است.

ثانیاً) به جهت اینکه برای بعد از عصر پیامبر(ص)، با توجه به رفتارهای متفاوت پیامبر(ص) ـ‌در یک عمل و نقل آن توسط صحابه‌ـ شبهه ایجاد نشود که مثلاً اینکه زمانی پیامبر(ص) به طرف بیت المقدس نماز خوانده و زمانی به طرف کعبه، پس حکم واقعی چیست، لازم می‌آمد که انتهای حکم موقت به وسیله آیه‌ای از قرآن بیان گردد، که در واقع بیان حکم منسوخ را می‌کند و در عین حال حکم ابدی را نیز به همراه دارد.

البته علاّمه بزرگوار به این مقدار بحث اکتفا نکرده و به بررسی روایات نقصان و زیاده در قرآن که بواسطه آنها از جانب علمای مکتب خلفا به مسأله نسخ استدلال شده است پرداخته‌اند که محورهای اصلی آن چند مطلب می‌باشد:

اولاً: روایات نقصان و زیاده خود دارای اختلاف‌های بسیاری است که نشان عدم هماهنگی آنها با یکدیگر می‌باشد که مفصلاً به موارد اختلاف و نتایج آن اشاره شده است.

ثانیاً: با بررسی یک مورد از موارد این روایات که نمونه منسوخ الحکم و التلاوة می‌باشد، جایگاه این روایات روشن می‌شود و آن روایات رضاعِ کبیر است که تنها راوی آن ام‌المؤمنین عائشه است که به همین جهت علاّمه آن را فتوای ام‌المؤمنین عائشه نام نهاده‌اند. روایتی که عایشه نقل می‌کند که آیه‌ای از قرآن دالّ بر ایجاد محرمیّت بزرگسالان از طریق شیر خوردن در5 نوبت وجود داشت که بعد از وفات پیامبر(ص) زیر تخت من بود و ما مشغول امر تجهیز پیامبر(ص) بودیم که حیوان خانگی آن را خورد!!!

علاّمه در دو محور به بررسی این حدیث می‌پردازند:

الف) اهتمام پیامبر به نشر و تبلیغ و حفظ آیات قرآنی در مکه و مدینه، دلیلی روشن بر جعلی بودن این روایت است که علاّمه بزرگوار در جلد اولِ «القرآن الکریم» کوشیده‌اند تا به خوبی این نکته را بیان دارند و سپس در جلد دوم با اشاره به آن تصویر، بیان می‌دارند که چگونه آیه‌ای که تا لحظه وفات پیامبر(ص) به ادّعای خود ام‌المؤمنین عائشه در میان مردم قراءت می‌شد بعد از خورده شدن در خاطر هیچ یک از مسلمانان و حافظان قرآن جز عایشه نبوده است!!!

ب) روایت مخالف آیه قرآن و سنت پیامبر(ص) و سایر روایات پیامبر(ص) در این موضوع، اساساً مخالف با فطرت انسان است و احدی مسأله شیر‌خوارگی و بزرگسالی را نشنیده است و البته لا‌تبدیل لخلق الله.

ثالثاً: استاد به مواردی از اعتقاد اهل تسنن به اینکه روایت قرآن باید متواتر باشد و به اخبار آحاد نمی‌توان استدلال کرد، اشاره کرده‌اند و بدین وسیله روایات نقصان و زیاده را زیر سؤال برده‌اند، با استناد به کلام بعض علمای اهل سنت از متقدمان چون زرکشی تا متأخران چون دکتر صبحی صالح؛ و با استناد به آرای علمایی از مکتب اهل البیت چون شیخ مفید(ره) و صاحب معالم(ره) و از متاخران نظیر آیت‌اللّه خوئی(ره) که می‌فرمایند: «نسخ تلاوت، عین تحریف است» استدلال کرده‌اند.

نکته قابل توجه در بحث و بررسی علاّمه عسگری این است که ایشان در مسأله نسخ تنها به ردّ مسأله اکتفا نکرده‌اند بلکه به ریشه اشتباهات موجود اشاره کرده و معتقد‌اند که:

آنچه بعض مفسّران را در مسأله نسخ با توجه به دو آیه نسخ و تبدیل به اشتباه انداخته است:

اولاً: جدا کردن این آیات از جایگاه‌شان و تفسیر و معنا کردن آنها جداگانه و به صورت مستقل بوده است.

ثانیاً: اضافه کردن اجتهادات قرّاء به آن و در انتها اعتماد به احادیث و روایات غیر صحیحه در این خصوص می‌باشد؛ و سپس به مسأله انتقال اجتهادات علمای مکتب خلفا (که از نظر ایشان مبتکرانِ انواع نسخ بوده‌اند)، به بعض تفاسیر مکتب اهل البیت اشاره کرده‌اند، همچون تفسیر تبیان شیخ طوسی‌(ره) و از آنجا به مجمع البیان طبرسی‌(ره) و سپس به تفاسیری چون تفسیر ابوالفتوح رازی و تفسیر گازر.

به هر حال استاد علاّمه عسگری در این بحث با بینش ژرف گرایانه خویش با ردّ هر گونه انواع نسخ در قرآن، وجود هر گونه آیه منسوخه در قرآن را نفی کرده و بدین وسیله دریچه تازه‌ای را به روی هر پژوهشگر نقاد و خالصی گشوده‌اند و بار دیگر راه هر گونه شبهه و خللی در قرآن را از سوی دشمنان اسلام مسدود کرده‌اند.

پی نوشت ها:

1. کشف الظنون، ج2، فهرست اسامی کسانی که در باب نسخ مطلبی نگاشته‌اند را به قرن سوم می‌رساند، بدین ترتیب:
ـ ابو عبید قاسم بن سلام (ت. 224)
ـ ابو داوود سجستانی (ت. 275)
ـ ابن المنادی (احمد بن جعفر بن محمد بغدادی) (ت. 334)
ـ ابو الحسین (محمد‌بن محمد نیشابوری حافظ و مقری) (ت. 368)
ـ ابوالقاسم هبة‌الله سلامة بن نصر… المقری النحوی البغدادی (ت. 410)
ـ ابن طاهر التیمی (ت. 429)
ـ ابن العربی (ت. 543)
ـ بدر الدین زرکشی (ت. 794)
ـ جلال الدین سیوطی (ت. 911)
2. مقدمه البیان، ترجمه محمد صادق نجمی/7.
3. مقصود فصل مربوط به بررسی آیات به اصطلاح منسوخه و ردّ نسخ آنها می‌باشد.
4. مقدمه البیان/7.
5. این مسأله که علی(ع) تنها عامل به این آیه است، به اجماع فریقین است.

وبلاگ علوم قرآن و حدیث

 

نظر آیت الله خویی درباره نسخ عبارت عشر رضعات معلومات

نظر آیت الله خویی درباره نسخ عبارت عشر رضعات معلومات

حضرت آیت الله خویی درباره ی عبارت «عشر رضعات معلومات» بر این عقیده اند که نوع نسخ آن عبارت است از نسخ تلاوة مع الحکم.

بررسی حجيت خبر واحد در تفسير

بررسی حجيت خبر واحد در تفسير

آنچه در علوم حدیث، درباره تقسیمات روایات گفته میشود، این است که برخی از روایات آنقدر از طریق راویان متعدد نقل شده که به حد تواتر رسیده و حجیت اینگونه روایات، محل اتفاق همه دانشمندان اسالمی است؛ لیکن آنچه جای بحث و بررسی دارد، روایاتی است که به حد تواتر نمیرسند و اصطالحاً خبر واحد گفته میشود. شیخ طوسی، عالمه نائینی و آقا ضیاء عراقی معتقدند، حجیت خبر واحد اختصاص نوعی تعبّد است که اختصاص به مقام عمل دارد و در امور معرفتی جای تعبد نیست. در دوران معاصر عالمه طباطبایی طالیه دار این دیدگاه است. در مقابل، آیت الله خوی ، آیتاهلل فاضل لنکرانی و آیتاهلل معرفت با استناد به اطالق ادله حجیت خبر واحد معتقد به حجیت خبر واحد در غیر فقه می باشند.

ادامه نوشته

حجیت خبر واحد در تفسیر قران

حجیت خبر واحد در تفسیر قران

با تكیه بر آرای آیت الله معرفت

چكیده

یكی از مباحث مطرح در حوزه تفسیر، بهره گیری از اخبار آحاد در تفسیر است. اگرچه عالمان اسلامی در حجیت سنت و مقام بلند آن هم داستانند، اما در دامنه كاربرد آن در مقام تفسیر، دیدگاه های متفاوتی دارند. بررسی جایگاه و حجیت خبر واحد در تفسیر از این جهت اهمیت دارد كه مشخص می كند: آیا می توان براساس خبر واحد به فهم و معنایی كه از آیه استفاده نمی شود و یا نكته ای كه در حدیث آمده و قرائن ادبی، سیاق و شواهد دیگر اطمینان آور قرآنی و غیر قرآنی بر آن دلالت ندارد، استناد كرد، تا جایی كه اگر این روایت نباشد، هیچ گونه دلیل و شاهدی بر فهم آن معنا نیست، تكیه كرد؟ هدف از این نوشته، طرح نظریه های موافقان و مخالفان و مخالفان حجیت روایات تفسیری در قلمرو یاد شده است. این بررسی در این مقام نیست كه جایگاه و مرتبه و شأن سنت را نسبت به قرآن مورد تردید قرار دهد، یا استفاده روایات را در معرفت این كتاب انكار كند. اما این نكته بسیار مهم است كه محدوده موافقت و مخالفت در روایات تفسیری را روشن سازد. این روایات، دارای یكی از مشخصات زیر در حوزه تفسیر می باشد: روایت، مفهوم واژه را شرح می دهد، یا اگر جمله آیه، دارای احتمال های گوناگونی است، و روایت تنها یك احتمال را بیان می كند و احتمال های دیگر را نفی و به صورت انحصاری از معنایی خاص یاد می كند. در روایت قرائتی را ذكر می كند كه معنای جمله را تغییر می دهد و این قرائت به تواتر هم ثابت نشده و در حكم خبر واحد است. بنابراین در تمام این صورت ها، خبر تفسیری و تأویلی، نوعی پذیرفتن معنا، مفهوم، مصداق، ترجیح دادن احتمال انحصاری در میان احتمال های گوناگون لغت و جمله است. در چنین جایی است كه گفته اند با خبر واحد می توان به اثابت معنا پرداخت. این جانب با طرح نظریات موافق و مخالف، و به ویژه نظر محقق والا مقام شادروان استاد آیت الله معرفت در تأیید نظر مخالف پرداخته و نظر موافقان را نقد كرده است.

ادامه نوشته

البیان فی تفسیر القرآن آیت الله خویی

البیان فی تفسیر القرآن آیت الله خویی

البیان فی تفسیرالقرآن

البیان فی تفسیرالقرآن، کتابی مهم در تفسیر و علوم قرآنی، اثر فقیه شیعی معاصر، آیت الله سیدابوالقاسم خویی (متوفی 1371 ش ). این کتاب مشتمل است بر برخی مباحث علوم قرآنی از جمله اعجاز، تحریف ، نسخ ، و نیز تفسیر سورة حمد. به رغم خواسته وهدف مؤلف در ارائة تفسیرِ سوره های دیگر قرآن، البیان تنها مشتمل بر تفسیر سورة حمد است. این مجموعه در واقع، حاصل درسهای آیت الله خویی* در حوزة علمیة نجف است (رجوع کنید به خویی، معجم رجال الحدیث، ج 22، ص 19).

مؤلف در آغاز، به اجمال ، از شیوة تفسیر خود سخن گفته ، سپس در فصل نخست با عنوان «فضل قرآن » جایگاه قرآن را در پرتو آیات آشکار ساخته و بر لزوم تدبر در آن تأکید کرده است . در فصل دوم ، در بحث از «اعجاز قرآن » به تبیین لغوی اعجاز، معنای اصطلاحی آن و فرق آن با سحر پرداخته است . وی برترین معجزه را آن می داند که با برترین جریان روزگار هماوردی کند، ازینرو با تبیین جایگاه بلاغت و فصاحت در روزگار جاهلی ، به اثبات برتری قرآن در اعصار و مانندناپذیری آن در بیان و عرضة حقایق والا می پردازد. در بیان ابعاد مانندناپذیری قرآن ، به تشریع و اِخبار از غیب نیز اشاره می کند (ص 33ـ77). از دیرباز، کسانی براین باور بوده اند که گاه در قرآن از لحاظ بیانی ، اموری ناهمگون با فصاحت و بلاغت راه یافته است (ابن قتیبه ، ص 22). مؤلف در فصلی جدا (ص 81 ـ99) به برخی از اشکالها و ایرادها در این زمینه پرداخته و با استناد به تاریخ بدانها پاسخ گفته ، و در اثر دیگر خود، نفحات الاعجاز ، نیز به نویسنده ای امریکایی که با نام ظاهراً مستعارِ نصیرالدین ظافر در کتابی با نام حُسن الایجاز (بولاق 1912) به معارضه با قرآن برخاسته بوده ، پاسخ گفته است ( البیان ، ص 93-94؛ رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج 24، ص 246).

بحث قرائت ، که از پیشینه ای کهن و اهمیتی ویژه برخوردار است ، بتفصیل در البیان ، مطرح شده است . مؤلف به جایگاه قرائت در آرای قرآن پژوهان اشاره می کند و با تصریح به عدم تواتر قرائتهای هفتگانه می گوید: عدم تواتر قرائتها سخنی مشهور در میان شیعه است و بعید نمی نماید که در میان عامه نیز چنین باشد (ص 123). مؤلف برای اثبات عدم تواتر قرائتها، ابتدا قاریان دهگانه را معرفی می کند و سپس چگونگی گزارش قرائتهای آنها را بازگفته ، می نویسد: توجه به واقع زندگانی قاریان و تأمل در طرق نقل قرائتها و چگونگی اسناد قرائتها، نحوة استدلال قاریان و پیروان آنها به قرائتهای خود و نقد دیگر قرائتها، و انکار بسیاری از محققان برخی از این قرائتها را (که نمونه هایی از آنها آورده است ) نشان می دهد که این قرائتها متواتر نیستند (ص 126ـ157)؛ آنگاه دلایل تواتر قرائتها را نقد می کند و نشان می دهد که هیچکدام دلایل استواری ندارند (ص 157ـ160). مؤلف گاه بر این نکته تأکید کرده است که این دلایل ، تواتر قرآن را ثابت می کند نه قرائتها را، و بین این دو فرقی است روشن . از آنجا که مؤلف تواتر قرائتها را نفی کرده ، در ادامة بحث ، پیوند «قرائتهای هفتگانه » را با حدیث «اَحرُف سبعه » گسسته دانسته و تأکید کرده است که این حدیث به هر معنایی که باشد، پیوندی با موضوع قرائتهای هفتگانه ندارد. وی در تأیید این نظر خود، آرای تنی چند از مفسّران و قرآن پژوهان بزرگ عامه را آورده است که از جمله به تأخر چند سده ای تعیینِ قرائتهای هفتگانه از سوی ابن مجاهد استناد کرده اند (ص 163). مؤلف پس از نقد حجیّت قرائتها، با استناد به روایتی از کافی ، تأکید می کند که در نماز قرائتی صحیح است که به روزگار امامان علیهم السلام متعارف بوده باشد (ص 167). بحث از روایت «احرف سبعه » در علوم قرآنی بسی درازدامن است ( رجوع کنید به حسن ضیاءالدین عتر). مؤلف ، گونه های مختلف نقل آن را آورده و پس از نقد تمامی آنها، تصریح کرده است که به دلیل تهافت و تناقض روایات و عدم امکانِ جمع ، نمی توان آنها را پذیرفت (ص 171ـ193). ازینرو، وی روایات «احرف سبعه » را یکسره مردود می شمارد (برای انتقاد از این نظر رجوع کنید به شاهین ، ص 29ـ32).

مهمترین بحث البیان ، بحث «تحریف ناپذیری » قرآن کریم است . مؤلف تحریف را معنی کرده ، انواع و ابعاد آن را نمایانده و محل نزاع بحث را روشن کرده است . وی ضمن تصریح به اینکه محققان هرگز به تحریف عقیده نداشته اند، «نسخ التلاوه » را گونه ای از تحریف دانسته است . وی در اثبات تحریف ناپذیری قرآن ، به آیات قرآن ، سنت ، روایات فضائل سوره ها و فضیلت قرائت قرآن استناد کرده است (ص 207ـ 235) و افزون بر اینها به لحاظ تاریخی و با توجه به واقع زندگانی مسلمانان ، وقوع تحریف را غیرممکن دانسته است . مؤلف ، اشکالهای برخی از عالمان را بر این موضوع آورده و نقدکرده است . بحث وی از مصحف حضرت علی علیه السّلام و نقد سندی و محتوایی روایتها شایان توجه است . از جمله اهم دلایل معتقدان تحریف ، چگونگیِ جمع قرآن است .

آنان براین باورند که چون قرآن در زمان رسول الله صلّی اللّه علیه وآله وسلّم جمع نشده ، به هنگام جمع آن در زمان خلفا تحریف صورت گرفته است . بدین سان ، مؤلف به بحث از

جمع قرآن پرداخته و پس از نقد و بررسی روایتها و تحلیل

ابعاد بحث و فرضهای مختلف آن ، به نتیجه رسیده است که قرآن به همین صورت کنونی به روزگار رسول اکرم جمع بوده است (ص 239ـ259؛ نیز رجوع کنید به تحریف * ).

مؤلف پس از اثبات سلامت ، استواری و وحیانی بودن قرآن ، به بحث «حجیّت ظواهر» آن می پردازد، و برای اثبات آن ، به دلایل عقلی ، قرآنی و روایی استناد می کند؛ آنگاه دلایل کسانی را گزارش می کند که به عدم حجیّت ظواهر قرآن اعتقاد دارند، از جمله : مخاطبان قرآن فقط امامان علیهم السلام اند؛ بهره گیری از ظواهر آیات و استناد بدان ، تفسیر به رأی است که از آن نهی شده است ؛ معارف قرآن بسی ژرف است و دست نایافتنی ؛ و بالاخره تحریف قرآن و از بین رفتن قرائن مهم آن . مؤلف که در بخشهای پیشین دلایل تحریف را نقد کرده است ، در این بخش ، دیگر دلایل آنان را به نقد کشیده بر حجیّت ظواهر قرآن تأکید می کند (ص 263ـ273).

در بحث از حجیّت ظواهر قرآن ، که عملاً حجیّت تمامت آیات آن است ، چگونگی «نسخ » آیاتی از قرآن مطرح می شود.

از اینجا مؤلف به بحث از «نسخ » می پردازد، و از یک سو اصل آن را می پذیرد و از سوی دیگر با بررسی اهم مصادیق آن ، که گاه تا به 214 آیه رسانده اند (احمدبن محمد نحّاس ؛ مصطفی زید، ج 1ـ 2، باب 3) و نقد و ردّ باورهای قرآن پژوهان ، در آخر فقط منسوخ بودن یک آیه ، یعنی «آیة نجوی » (مجادله : 12) را پذیرفته است . مؤلف در پی بحث از نسخ به بداء * هم پرداخته و دیدگاه شیعه را در این باره باز گفته است (ص 277ـ394).

بحث از اصول تفسیر، از دیگر بحثهای کتاب است که مؤلف در آن ، تکیه بر دیدگاه مفسّران را در تفسیر نااستوار می داند، و بر استناد به ظواهر کتاب ، با توجه دقیق به معانی واژگان در ادب عربی ، و خردورزی تأکید می کند و برای روایات صحیح در تبیین آیات ، جایگاه ویژه ای قایل می شود و اشکالهای پذیرفتن خبر واحد در تفسیر و حجیّت آن را پاسخ می گوید (ص 397ـ 402). «حدوث یا قدم قرآن »، که از نزاعهای کهن معتزله و اشاعره است ، بحث پایانی بخش علوم قرآنی این کتاب است . مؤلف آن را از بحثهای دخیل در فرهنگ اسلامی دانسته و از جمله آثار ورود بحثهای فلسفة یونان در حوزة فرهنگ اسلامی تلقی می کند. وی در این بحث ، به نقد دیدگاه اشاعره پرداخته ، دیدگاه معتزله و شیعه را در حدوث کلام الهی استوار می داند (ص 405ـ413).

تفسیر سورة حمد، بخش پایانی کتاب است که مؤلف در پرتو توجه به قرآن و سنت ، و تأمل در لغت و ادب عربی ، آیات را تفسیر کرده است . بحث لغوی کلمة «عبادت » و بحث فقهی واژة «بسمله » از جمله بحثهای سودمند و راهگشای کتاب است . بینش فقهی و دقتهای اصولیِ مؤلف در جای جای تفسیرِ وی آشکار است .

در تعلیقات این اثر، از حدیث ثقلین ، ترجمة قرآن ، جبر و اختیار، شفاعت و مانند آن بحث شده است (ص 499ـ 528).

مؤلف البیان در بحثهای مقدماتی ، و نیز در تفسیر سورة حمد، آشکارا از بحثهای کلامی استادش ، علاّ مه بلاغی ، در آلاءالرحمن اثر پذیرفته است . تأثیر این کتاب در حوزة علوم قرآنی ، بویژه در بحث تحریف ناپذیری قرآن کریم ، بسیار بارز است ، تا جایی که برخی آثار، نوعی ملخص یا مبسوط البیان به شمار می روند. توجه عالمان و قرآن پژوهان اهل سنت نیز نشانة دیگری از گسترة حضور این اثر است (نیز رجوع کنید به شاهین ؛ رومی ، ج 1، ص 190 به بعد).

البیان بار نخست در 1375 در نجف به چاپ رسید (مشار، ج 1، ص 241). هاشم هاشم زادة هریسی و محمدصادق نجمی آن را با عنوانِ بیان ، در علوم و مسائل کلی قرآنی ، به فارسی ترجمه کرده اند. ترجمة کاملی از آن نیز به زبان اردو، به مترجمیِ محمد شفاء نجفی ، در 1410/1989 در اسلام آباد به چاپ رسیده است. همچنین ، دو فصل «جمع و تدوین قرآن » و «مصونیت قرآن از تحریف » توسط اصغرعلی جعفر در 1987

به انگلیسی منتشر شده است . فصل «حجیّت ظواهر قرآن » نیز به ترجمة مجاهد حسین در مجله التوحید در 1989 منتشر شده است . انتشارات دانشگاه آکسفورد هم ترجمة انگلیسی کاملی از البیان به قلمِ عبدالعزیز ساشادینا در 1998 منتشرکرده است .

منابع : محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعة الی تصانیف الشیعة ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت 1403/1983؛ ابن قتیبه ، تأویل مشکل القرآن ، چاپ احمد صقر، قاهره 1393/1973؛ ابوالقاسم خویی ، البیان فی تفسیرالقرآن ، بیروت 1408/1987؛ همو، معجم رجال الحدیث ، بیروت 1403/1983، چاپ افست قم ] بی تا. [ ؛ فهدبن عبدالرحمان رومی ، اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر ، ریاض 1407/ 1986؛ مصطفی زید، النسخ فی القرآن الکریم : دراسة تشریعیة تاریخیة نقدیة ، بیروت 1391/1971؛ عبدالصبور شاهین ، تاریخ القرآن ، قاهره 1966؛ حسن ضیاءالدین عتر، الاحرُف السبعة و منزلة القراءات منها ، بیروت 1409/1988؛ خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی وعربی ، تهران 1340ـ1344 ش ؛ احمدبن محمد نحاس ، النّاسخ و المنسوخ فی القرآن الکریم ، چاپ شعبان محمداسماعیل ، قاهره 1407/1986.

محمدعلی مهدوی راد

مطالب مرتبط:  دانلود البیان آیت الله خویی - دانلود کتاب البیان آیت الله خویی

درستی انتساب کتاب الضعفاء به ابن غضائری

درستی انتساب کتاب الضعفاء به ابن غضائری

در میان بزرگان و عالمان دین، میان استناد این کتاب به ابن غضائری و دیگران اختلاف است و برخی انتساب این کتاب ابن غضائری را مردود دانسته و برخی از انتساب کتاب به ابن غضائری دفاع می‌کنند.

آقا بزرگ تهرانی و آیت الله خویی به شدت مخالف انتساب این کتاب به احمد بن ابی عبدالله غضائری هستند و آن را نوشته دشمنان شیعه می‌دانند که با آمیختن مطالب دروغ و انحرافی به بعضی از مطالب کتاب ابن غضائری، سعی در مخدوش کردن چهره بزرگان شیعه داشته‌اند. به باور اینان، از آنجا که ابن غضائری دوست و هم‌صحبت نجاشی بوده، چگونه نجاشی متذکر نشده که وی کتابی در رجال داشته است. بر اساس این دیدگاه نظراتی که نجاشی در کتاب خود از ابن غضائری نقل کرده از طریق شفاهی از او اخذ کرده و ابن غضائری کتابی ننوشته است. اینکه یگانه راوی کتاب احمد بن طاووس است و خود او اذغان کرده که کتاب را با سند متصل دریافت نکرده از دیگر شواهدی است که این نظریه را تقویت می‌کند.

موافقان انتساب کتاب به ابن غضائری به تصریح شیخ طوسی در کتاب الفهرست به وجود دو کتاب رجالی نوشته ابن غضائری استناد می‌کنند و اعتماد برخی از علمای رجال شناس مانند احمد بن طاووس و علامه حلی به این کتاب را از دلایل صحت انتساب آن به شمار می‌آورند از سوی دیگر در کلام ابن طاووس و علامه حلی نویسنده این کتاب ابن غضائری دانسته شده و نه پدر او. ابن داوود حلی، فاضل تونی، وحید بهبهانی، محقق کلباسی و محمد تقی شوشتری از موافقان و مؤیدان کتاب‌اند.

دلایل آیت الله خویی برای عدم پذیرش کتاب رجال ابن غضائری

دلایل آیت الله خویی برای عدم پذیرش کتاب رجال ابن غضائری

ادامه نوشته

دانلود البیان آیت الله خویی - دانلود کتاب البیان آیت الله خویی

دانلود البیان آیت الله خویی - دانلود کتاب البیان آیت الله خویی

برای دانلود ترجمه البیان آیت الله خوئی کلیک کنید.

دانلود البیان آیت الله خویی - دانلود کتاب البیان آیت الله خویی

پسورد: drmostafavi.blogfa.com

دانلود البیان آیت الله خویی - دانلود کتاب البیان خویی

دانلود البیان آیت الله خویی - دانلود کتاب البیان خویی

برای دانلود متن اصلی (زبان عربی) این کتاب ارزشمند در زمینه علوم قرآنی و تفسیر روی لینک ذیل کلیک کنید، رمز عبور فایل نیز در پایین قابل مشاهده است.

دانلود البیان آیت الله خویی - دانلود کتاب البیان خویی

پسورد: drmostafavi.blogfa.com

خلاصه بخش اعجاز در قرآن کتاب البیان فی تفسیر القرآن آیت الله خویی

خلاصه بخش اعجاز در قرآن کتاب البیان فی تفسیر القرآن آیت الله خویی

در این پست بی نظیر سعی شده است که تمامی نکات کلیدی، مهم و کنکوری که شما را برای آزمون دکتری علوم قرآن و حدیث یاری خواهد کرد، اورده شود. خلاصه برداری دقیق باعث می شود که وقت گرانبهای شما تنها صرف یادگیری نکات مهم و اساسی شود.

ادامه نوشته

خلاصه بخش تحریف قرآن کتاب البیان فی تفسیر القرآن آیت الله خویی

خلاصه بخش تحریف قرآن کتاب البیان فی تفسیر القرآن آیت الله خویی

این پست تلاش دارد تمامی نکات کلیدی، مهم و کنکوری که شما را برای آزمون دکتری علوم قرآن و حدیث یاری خواهد کرد، اورده شود. خلاصه برداری دقیق باعث می شود که وقت گرانبهای شما تنها صرف یادگیری نکات مهم و اساسی شود.

ادامه نوشته