تفسیر آیه 47 سوره مریم-قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا

تفسیر آیه 47 سوره مریم - قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا

(ابراهیم) گفت: «سلام بر تو! من بزودی از پروردگارم برایت تقاضای عفو می‌کنم؛ چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است!

تفسير الميزان

ادامه نوشته

تفسير آیه 63 سوره یوسف - تفسير الميزان

تفسير آیه 63 سوره یوسف - تفسير الميزان - فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَىٰ أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

هنگامی که به سوی پدرشان بازگشتند، گفتند: «ای پدر! دستور داده شده که (بدون حضور برادرمان بنیامین) پیمانه‌ای (از غلّه) به ما ندهند؛ پس برادرمان را با ما بفرست، تا سهمی (از غلّه) دریافت داریم؛ و ما او را محافظت خواهیم کرد!»


بيان آيات [بيان و شرح آياتى كه بازگشتن برادران يوسف را نزد پدر و آوردن برادر تنى يوسف (عليه السلام) و نگاه داشتن او توسط يوسف را حكايت مى‏كنند]

اين آيات داستان برگشتن برادران يوسف را بسوى پدرشان و راضى كردن پدر به اينكه برادر يوسف را براى گرفتن طعام بفرستد، و نيز بازگشتن ايشان را بسوى يوسف و بازداشت كردن يوسف برادر خود را با حيله‏اى كه طرح كرده بود بيان مى‏فرمايد.

" فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى‏ أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ".

" اكتيال" به معناى گرفتن طعام است با كيل، در صورتى كه با كيل معامله شود، راغب گفته: كيل به معناى پيمان كردن طعام است، وقتى گفته مى‏شود:" كلت له الطعام" با تعبير" كلته الطعام" فرق دارد، اولى به معناى اين است كه مباشر پيمانه كردن طعام براى او من بودم، ولى دومى به اين معنى است كه من طعام را با كيل و پيمانه به او دادم، و معناى" اكتلت عليه" اين است كه با كيل از او گرفتم، و لذا خداى تعالى فرموده:" وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَ إِذا كالُوهُمْ ..." زيرا در گرفتن تعبير كرده به" اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ" و در دادن تعبير كرده به" كالوا الناس" «1» و اينكه فرموده:" قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ" معنايش اين است كه اگر ما برادر خود را همراه نبريم و او با ما به مصر نيايد ما را كيل نمى‏دهند، به دليل اينكه دنبالش فرموده:" فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا" زيرا اين جمله اجمال آن جريانيست كه ميان آنان و عزيز مصر گذشته، كه به مامورين دستور داده ديگر به اين چند نفر كنعانى طعام ندهند مگر وقتى كه برادر پدرى خود را همراه بياورند، اين معنا را با جمله كوتاه" مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ" براى پدر بيان كرده و از او مى‏خواهند كه برادرشان را با ايشان روانه كند تا جيره ايشان را بدهند و محرومشان نكنند.

و اينكه تعبير كردند به" اخانا- برادرمان را" به اين منظور بوده كه شفقت خود را در باره او به پدر بفهمانند و وى را دل خوش و از ناحيه خود مطمئن سازند. هم چنان كه جمله" إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ" هم با آن همه تاكيد كه در آن بكار رفته در مقام افاده همين غرض است.

تفسير آیه 45 و 46 سوره هود - تفسير اطيب البيان و الميزان - نتیجه استخاره

تفسير آیه 45 و 46 سوره هود - تفسير اطيب البيان و الميزان وَنَادَىٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ.

نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه حکم‌کنندگان برتری!»

قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ.

فرمود: «ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است [= فرد ناشایسته‌ای است‌]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو اندرز می‌دهم تا از جاهلان نباشی!»

ادامه نوشته

تفسير آیه 55 سوره یوسف

تفسير آیه 55 سوره یوسف - قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ

تفسير الميزان

تو باید امروز در این کشور، مصدر کارهای مهم باشی و بر اصلاح امور همت کنی، یوسف پیشنهاد کرد، خزانه‌دار کشور مصر باشد و «گفت: مرا در رأس خزانه‌داری این سرزمین قرار ده چرا که من هم حافظ و نگهدار خوبی هستم و هم به اسرار این کار واقفم» (قالَ اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ).

یوسف می‌دانست یک ریشه مهم نابسامانی های آن جامعه مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصادیش نهفته است، اکنون که آنها به حکم اجبار به سراغ او آمده‌اند، چه بهتر که نبض اقتصاد کشور مصر، مخصوصا مسائل کشاورزی را در دست گیرد و به یاری مستضعفان بشتابد، از تبعیضها تا آنجا که قدرت دارد بکاهد، حق مظلومان را از ظالمان بگیرد، و به وضع بی‌سر و سامان آن کشور پهناور سامان بخشد.

ضمنا تعبیر «إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» دلیل بر اهمیت «مدیریت» در کنار «امانت» است و نشان می‌دهد که پاکی و امانت به تنهایی برای پذیرش یک پست حساس اجتماعی کافی نیست بلکه علاوه بر آن آگاهی و تخصص و مدیریت نیز لازم است.

تفسير آیه 27 سوره یوسف(وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِين)

تفسير آیه 27 سوره یوسف (وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِين)

و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ می‌گوید، و او از راستگویان است».

تفسير نمونه

و اگر پیراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ می‌گوید و یوسف راستگوست» (وَ إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

شهادت دهنده، یکی از بستگان همسر عزیز مصر بود و کلمه «مِنْ أَهْلِها» گواه بر این است، و قاعدتا مرد حکیم و دانشمند و باهوشی بوده است و می‌گویند این مرد از مشاوران عزیز مصر، و در آن ساعت، همراه او بوده است.


تفسير الميزان

و شهد شاهد من اهلها ان كان قميصه قد من قبل فصدقت و هو من الكاذبين... و هو من الصادقين...

از آنجايى كه (شهادت ) به معناى گفتن است، لذا جمله (ان كان قميصه...) نسبت به آن به منزله مقول قول است و ديگر حاجتى نيست كه قبل از جمله مذكور قول در تقدير گرفته شود. بعضى گفته اند كه مقام اقتضاء دارد كه ماده قول در آن به كار رود، ولى از آنجايى كه قول اهل زليخا خاصيت شهادت را داشته از اين جهت از آن، تعبير به شهادت شده.

و اين شاهد، با گفتار خود به دليلى اشاره كرده كه مشكل اين اختلاف حل و گره آن باز مى شود و آن اين است كه اگر پيراهن يوسف از جلو دريده شده زليخا راست مى گويد و يوسف از دروغگويان است، چون در اينكه از يوسف و زليخا يكى راستگو و يكى دروغگو بوده حرفى نيست، و پاره شدن پيراهن يوسف از جلو دلالت مى كرد بر اينكه او و زليخا روبروى هم مشاجره كرده اند، و قهرا تقصير به گردن يوسف مى بود، ولى اگر پيراهن وى از پشت سر پاره شده باشد قهرا زليخا او را تعقيب كرده و او در حال فرار بوده، و او خواسته وى را به سوى خود بكشد، پيراهن او را دريده، پس تقصير به گردن زليخا مى افتد، و اين خود خيلى روشن است.

شاهد چه كسى بوده و چرا از او به (شاهد) تعبير شده نه به (قائل)

و اما اينكه اين شاهد چه كسى بوده مفسرين درباره آن اختلاف كرده اند: بعضى گفته اند كه وى مردى حكيم بوده كه در پاسخ عزيز كه مشكل خود را با او در ميان نهاده چنين حكم كرده است (نقل از حسن و قتاده و عكرمه ). بعضى ديگر گفته اند پسر عموى زليخا بوده كه با عزيز در پشت در قرار داشتند. بعضى ديگر گفته اند او از جنس جن و بشر نبوده، بلكه خلقى از خلايق خدا بوده (نقل از مجاهد). ولى اين وجوه مردود است، براى اينكه قرآن صراحت دارد بر اينكه (او از اهل زليخا) بوده.

و از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) و بعضى طرق اهل سنت نقل شده كه شاهد نامبرده، كودكى در گهواره و از كسان زليخا بوده، و به زودى رواياتش در بحث روايتى آينده خواهد آمد ان شاء اللّه تعالى.

آنچه جاى تاءمّل و دقّت است اين است كه آنچه اين شاهد به عنوان شهادت آورد بيانى بود عقلى، و دليلى بود فكرى، كه نتيجه اى را مى دهد به نفع يكى از دو طرف و به ضرر طرف ديگر و چنين چيزى را عرفا شهادت نمى گويند، زيرا شهادت عبارت است از بيانى كه مستند به حس و يا نزديك به حس باشد و هيچ استنادى به فكر و عقل گوينده نداشته باشد، همچنانكه در آيه (شهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم ) و در آيه (قالوا نشهد انك لرسول اللّه ) در آيه اولى شهادت آنها مستند به حس و در دومى مستند به قريب به حس است. آرى حكم به صدق رسالت هر چند فى نفسه مستند به فكر و تعقل است، و ليكن منظور از شهادت در اين آيه چيزى است كه مستند به آن نيست، و آن اداى حقى است كه نسبت به حقانيت آن، علم و قطع دارند و در اداى آن، ملاحظه اينكه ناشى از تفكر و تعقل باشند ندارند، و لذا مى بينيم همين شهادت در جاهاى ديگرى از آن به قول تعبير مى شود، (و مى گويند فلانى قائل و يا معتقد به فلان راى است، يعنى نسبت به آن يقين دارد. خلاصه كلام اينكه، چرا در آيه مورد بحث با اينكه بيان، بيانى عقلى و دليلى فكرى بود اداى آن را شهادت ناميد؟ جوابش را ممكن است اينطور بدهيم ) كه بعيد نيست به غير از گفتار آن گوينده به اينكه (شهد شاهد) اشاره به اين باشد كه كلام مذكور بدون فكر و تعقل از آن گوينده صادر شد، و چون مستند به تفكر و تعقل نبود، اطلاق شهادت بر آن صحيح است بلكه اصلا شهادت است، نه قول، چون عرفا بيانى را قول مى گويند كه مبتنى بر تاءمّل و تفكر باشد.

اين جواب بوسيله آن رواياتى كه مى گويند (گوينده اين كلام كودكى بود در گهواره ) تاييد مى شود، چون كودك اگر از باب معجره به زبان آيد، و خداوند به وسيله او ادعاى يوسف را تاييد كند. خود آن كودك در گفتارش فكر و تامّل اعمال نمى كند، و چنين كلامى بيان شهادت است، نه قول.

تفسير آيه 35 و 36 سوره سبأ

تفسير آيه 35 و 36 سوره سبأ

وَ قَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ ﴿٣٥﴾

و گفتند: اموال و فرزندان ما از شما بیشتر است و [این دلیل توجه ویژه خدا به ماست؛ بنابراین اگر عذابی هم باشد] ما را عذاب نخواهند کرد.

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٣٦﴾

بگو: یقیناً پروردگارم روزی را برای هرکس بخواهد وسعت می دهد یا تنگ می گیرد، ولی بیشتر مردم [نسبت به مصلحت خدا] معرفت و آگاهی ندارند. 


تفسير الميزان

"وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ" ضمير جمع به كلمه" المترفين" بر مى ‏گردد، و خاصيت اتراف، و ترفه، و غوطه‏ور شدن در نعمت‏هاى مادى همين است، كه قلب آدمى بدان‏ها متعلق شود، و آنها را عظيم بشمارد، و سعادت خود را در داشتن آنها بداند، حالا چه اينكه موافق حق باشد، يا مخالف آن، در نتيجه همواره به ياد حيات ظاهرى دنيا بوده، ما وراى آن را فراموش مى‏كند.

و لذا خداى سبحان از چنين افرادى حكايت مى‏كند كه گفتند: "نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً- ما اموال و اولاد بيشترى داريم"، يعنى سعادتى نيست جز در همين، هم چنان كه شقاوتى هم نيست جز در نداشتن آن، "وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ" و ما در آخرت معذب نيستيم، و اين نفى عذابشان نيست مگر از غفلت و بى خبرى از ما وراى بسيارى اموال و اولاد، وقتى سعادت و فلاح تنها در داشتن مال و اولاد بيشترى بود، و بس، معلوم است كه عذابى هم نيست، مگر در نداشتن آن، و با داشتن آن عذابى نخواهد بود.

در اينجا وجه ديگرى نيز هست، و آن اين است كه مشركين از آن جا كه برخوردار از مال و اولاد بودند، مغرور شدند، و پنداشتند كه در درگاه خدا احترامى دارند، و اين كرامت و حرمت را هميشه خواهند داشت، و معناى كلامشان اين است كه: ما در درگاه خدا داراى كرامتيم، شاهدش هم اين است كه اين همه مال و اولادمان داده، و ما هميشه اين كرامت را خواهيم داشت، پس اگر هم عذابى باشد، ما معذب نخواهيم بود. بنا بر اين وجه آيه شريفه در معناى آيه شريفه: "وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏" خواهد بود.

"قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ" اين آيه و سه آيه بعدش جواب از اين گفتار مشركين است، كه گفتند: "نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا"، و اين جواب از دو طريق و به دو صورت آمده، اول اينكه مساله رزق يعنى اموال و اولاد، و كمى و زيادى آن، به دست خدا است، كه هر كسى را به مقتضاى حكمت و مصلحت از آن روزى مى‏كند و اسباب بدست آوردنش را هم فراهم مى‏كند، و خواست انسان و كرامت و حرمتى كه نزد خدا دارد، هيچ اثرى در كمى و زيادى رزقش ندارد. براى اينكه چه بسا رزق يك مؤمن، و يك كافر، و يك عاقل دورانديش، زياد مى‏شود، هم چنان كه رزق يك احمق و بى عقل زياد مى‏شود، و چه بسا همين نامبردگان رزقشان كم مى‏شود، و يا در اول زياد، و در آخر كم مى‏شود، پس زيادى مال هيچ دلالتى بر سعادت و كرامت نزد خدا ندارد.

و همين است معناى جمله "قُلْ إِنَّ رَبِّي" كه در آن رب را به خود نسبت داده، چون طرف خطابش يعنى مشركين خدا را رب خود نمى‏ دانستند، و رزق دادن، خود از شؤون ربوبيت است، "يبسط" كه توسعه مى‏دهد، "الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ" رزق را براى هر كه بخواهد، و مصلحت و حكمتش اقتضاء كند" و يقدر" و تنگ مى‏گيرد آن را براى هر كه بخواهد "وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ" و ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند، اگر از رزق چيزى نصيبشان نشده باشد، محروميت خود را به اسباب ظاهرى، و اتفاقى نسبت مى‏دهند، و اگر نصيبشان بشود، آن را به زرنگى و حسن تدبير خود نسبت مى‏دهند، و همين كافى است در حماقت آنان.

تفسير آيه 38 و 39 سوره انبياء (وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)

تفسير آيه 38 و 39 سوره انبياء

وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿٣٨﴾

[به پیامبر و مؤمنان] می گویند: اگر راست می گویید، این وعده کی خواهد بود؟ 


لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ ﴿٣٩﴾

اگر کافران به آن وقتی که نمی توانند آتش را از چهره ها و پشتشان باز دارند و یاری هم نمی شوند، آگاهی داشتند [عجولانه عذاب را نمی خواستند] 

ترجمه مکارم شیرازی: 

ولی اگر کافران می‌دانستند زمانی که (فرا می‌رسد) نمی‌توانند شعله‌های آتش را از صورت و از پشت های خود دور کنند، و هیچ کس آنان را یاری نمی‌کند (این قدر درباره قیامت شتاب نمی‌کردند)!


تفسير الميزان

"وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ".

گويندگان اين حرف همان كفارند، و مخاطبين در اين آيه رسول خدا (ص) و مؤمنين ‏اند، و مقتضاى ظاهر اين بود كه بگويند:" ان كنت من الصادقين- اگر از راست‏گويانى"، ولى اينطور نگفتند بلكه گفتند:" اگر از راستگويانيد"، تا رسول خدا (ص) را به خيال خود بيشتر در فشار بگذارند، و از او چيزى بخواهند كه قادر بر انجام آن نباشد، و علاوه بر آن مؤمنين را هم گمراه نموده، عليه آن جناب بشورانند، و منظورشان از وعد، همان تهديدى است كه در آيه قبلى بود، و آيه بعدى هم آن را تفسير نموده مى‏ فرمايد:

[تهديد كافران استهزاء كننده به آتشى كه ناگهانى مى‏آيد و ...]

" لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ".

كلمه "لو" براى تمنا و آرزو است، و كلمه ي "حين" به طورى كه گفته‏ اند  مفعول كلمه "يعلم" است، و جمله" لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ"، معنايش اين است كه: نمى ‏توانند آن عذاب را وقتى كه ايشان را مى‏ گيرد از خود دفع كنند چون از پشت و رويشان (كنايه است از احاطه)، فرايشان مى‏ گيرد.

و جمله "وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ"، عطف است بر جمله قبليش، چون برگشت معنايش به ترديد به مقابله است، و معنايش اين است كه: نه مستقلا مى‏توانند آتش دوزخ را از خود دفع كنند، و نه به يارى كسى.

و اين آيه در محل جواب از سؤال از موعد است، و معنايش اين است كه: اى كاش كسانى كه كافر شدند مى‏ دانستند كه چه روزى در پيش دارند، روزى كه نمى‏ توانند از پيش رو و از پشت سر، نه به استقلال و نه به يارى كسى، عذاب آتش را از خود دفع دهند.

تفسير آيه 5 و 6 سوره انبياء (بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَل)

بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ ﴿٥﴾

[مشرکان] گفتند: [نه، قرآن سحر نیست] بلکه خواب هایی آشفته و پریشان است، [نه] بلکه آن را به دروغ بربافته، [نه] بلکه او شاعرِ [خیال پردازی] است، [اگر فرستاده خداست] باید برای ما معجزه ای بیاورد مانند معجزه هایی که پیامبران گذشته را [با آنها] فرستادند.


مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ ﴿٦﴾

پیش از آنان [اهل] هیچ شهری که آن را نابود کردیم [با دیدن معجزه] ایمان نیاوردند؛ پس آیا اینان ایمان می آورند؟!


تفسير الميزان

"بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ".

حكايت سخنان كفار است كه چگونه افترا و تكذيب به آن جناب را درجه به درجه شدت مى‏دادند، اول گفتند: سخنان وى خوابهاى پريشان است كه ديده و آن را نبوت خود پنداشته و كتاب آسمانيش گمان كرده، پس كار او و معلوماتش حتى از سحر هم بى‏ارزش‏تر است، (براى اينكه سحر هر چه باشد علمى است و قواعدى دارد).

سپس افتراى خود را ترقى داده، گفتند: بلكه خواب پريشان هم نيست، چون در خواب پريشان صاحبش عمدا دروغ نگفته، بلكه چند رقم رؤيا ديده وقتى بيدار شده از هر يك چيزى به يادش مانده، و با گوشه‏هاى ديگر هم رؤيايش مخلوط شده، ولى اين افترا مى‏بندد، و معلوم است كه افترا مستلزم تعمد است.

آن گاه مطلب را ترقى بيشترى داده گفتند:" بلكه او شاعر است" و اين از جهتى ديگر از تهمت قبلى سنگين‏تر است، چون كسى كه به كسى افترا مى‏بندد، فكر مى‏كند كه چه افترايى ببندم، ولى شاعر بدون هيچ تدبر هر چه به نظرش مى‏رسد مى‏گويد، و به هر تعبير كه از نظر فن شاعرى خوشش آيد تعبير مى‏كند، و چه بسا كه شاعرى ضروريات را هم انكار كند، و يا علنا بر باطلى اصرار ورزد، و چه بسا راستى را تكذيب و دروغى را تصديق كند.

جمله" فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ" سخنى است متفرع بر جملات قبل، و مراد از" اولين"، انبياى گذشته‏اند و معنايش اين است كه وقتى اين را كه وى آورده و آن را آيت خوانده، يعنى قرآن، خوابهاى پريشان، يا افترا، و يا شعر بود، ديگر ادعاى نبوتش تمام نيست، و قرآن او ما را قانع نمى‏كند، پس بايد آيتى براى ما بياورد، همانطور كه گذشتگان آوردند، مثلا ماده شتر از كوه بيرون كردند، عصا اژدها نمودند و يد بيضا داشتند.

و در اينكه فرمود:" كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ"، با اينكه ظاهر سياق اقتضا مى‏كرد بفرمايد:

"كما اتى بها الاولون- همانطور كه گذشتگان آن آيت را آوردند" براى اشاره به اين معنا بود كه آيت از لوازم ارسال است، و اگر اين شخص رسول است، بايد به رسولان گذشته اقتدا نموده، بر رسالت خود احتجاجى مانند احتجاج آنان بكند.

در اينجا سؤالى پيش مى‏آيد، و آن اين است كه مشركين از وثنى‏ها، از اصل منكر نبوتند، با اين حال در اين اعتراضى كه كردند مساله نبوت را مسلم گرفتند؟ جواب اين است‏ كه همين خود دليل روشنى است بر اينكه مشركين در كار خود دچار تحير شده و نمى‏فهميدند چه كار مى‏كنند؟ يك وقت از راه تهكم با رسول خدا (ص) مواجه مى‏شدند و نامربوط مى‏گفتند، وقتى ديگر دردسر فراهم مى‏نمودند، بار ديگر سخنانى بر خلاف عقيده خودشان گفته با اينكه اصلا نبوت را منكر بودند پيشنهاد معجزه مى‏كردند، معجزاتى كه انبياى گذشته آورده بودند، با اينكه نه آن انبيا را قبول داشتند و نه معجزاتشان را.

ولى به هر حال از اينكه گفتند:" بايد آيتى براى ما بياورد كه گذشتگان آوردند"، از اين وعده ضمنى بر مى‏آيد كه اگر يكى از آن آيات كه پيشنهاد كرده‏اند بياورد ايمان خواهند آورد.

"ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ" در اين جمله سخن قبلى مشركين و آن وعده‏اى كه ضمنا مشتمل بود رد و تكذيب شده، مى‏فرمايد: اگر آنچه را كه پيشنهاد مى‏كنند برايشان آورده شود، باز هم ايمان نمى‏آورند، چون اقوام گذشته وقتى معجزات پيشنهادى خودشان را هم ديدند ايمان نياوردند و هلاك شدند آن وقت اينان ايمان مى‏آورند؟! و حاصل معناى جمله به طورى كه سياق آن را افاده مى‏كند اين است كه: كفار در وعده‏ اى كه مى‏دهند دروغ گويند، و اگر معجزات پيشنهادى آنان را هم نازل كنيم باز ايمان نمى‏آورند، و در نتيجه به همين جرم هلاك خواهند شد، هم چنان كه امت‏هاى گذشته وقتى درخواست معجزه كردند، و معجزه برايشان نازل كرديم، ايمان نياوردند ما نيز هلاكشان نموديم، طبيعت اينان با طبيعت آنان يكى است، و مانند آنان اسراف‏گر و متكبرند، و به هيچ وجه، به هيچ آيتى ايمان نمى‏آورند، پس آيه مورد بحث از يك نظر شبيه به آيه" فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ" «1» مى‏باشد.

و بنا بر اين مى‏توان گفت: در آيه شريفه حذف و ايجازى (مختصر گويى) به كار رفته، و تقدير آن چنين است كه: مثلا بگوييم" ما آمنت قبلهم اهل قرية اقترحوا الآيات فانزلناها عليهم و اهلكناهم لما لم يؤمنوا بها بعد النزول ا فهم، يعنى مشركى العرب يؤمنون و هم مثلهم فى الاسراف" يعنى اهل قريه‏هاى قبل از ايشان كه پيشنهاد معجزه‏ها كردند ايمان نياوردند، و ما معجزه‏اى را كه خواستند فرستاديم و به جرم ايمان نياوردن هلاكشان كرديم، آيا اينان يعنى مشركين عرب با اينكه در اسراف مانند آنان هستند ايمان مى ‏آورند؟!

بنا بر اين اگر قريه را با وصف" اهلكناها" توصيف كرد، و در حقيقت به آخرين نقطه سرنوشتشان توصيفشان نمود، براى اين بود كه بفهماند عاقبت اجابت معجزه خواهى مردم هلاكت ايشان است، و لا غير.

ترجمه تفسير الميزان، ج‏14، ص: 355

تفسير آيه 88 و 89 سوره مريم (وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدً*ا لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا)

تفسير آيه 88 و 89 سوره مريم

وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا ﴿٨٨﴾

و [مشرکان] گفتند: [خدای] رحمان برای خود فرزندی گرفته است. 


لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا ﴿٨٩﴾

به راستی که چیزی بسیار زشت و نسبتی بس ناروا [به میان] آورده اید.


تفسير الميزان

" وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً".

اين جمله از كلمات بت‏پرستان است، و هر چند بعضى از خواص ايشان فرزندى آلهه يا برخى از آنها را براى خدا از باب تشريف دانسته‏اند، نه اينكه در حقيقت خدا فرزندى داشته باشد، بلكه خواسته‏اند از آلهه خود تجليل كرده باشند گفتند به مثل اينكه فرزند خدايند، و ليكن عامه بت‏پرستان و بعضى ديگر از خواص كه به عوام درس مى‏دادند اين معنا را جدى معتقد بودند، و معتقد بودند كه آلهه از حقيقت لاهوت اشتقاق يافته‏اند، و از همان جوهره‏اى كه از پدرشان (خدا) هست در آنها نيز هست، و مراد از آيه شريفه هم همين طائفه است، به دليل اينكه در آيه تعبير به" ولد" كرده، نه به" ابن"، و همچنين به دليل مضمون آيه" إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" تا تمام سه آيه، كه همه احتجاج بر نفى فرزند واقعى است، نه‏ تشريفى.

" لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا ... أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً" كلمه" اد"- به كسره همزه- به معناى هر چيزى است كه منكر و شنيع باشد، و كلمه" تفطر" به معناى انشقاق و دو نيم شدن است، و كلمه" خرور" به معناى سقوط، و كلمه" هد" به معناى هدم و ويرانى است.

اين آيات در مقام بزرگ شمردن گناه و عظيم دانستن آثار گناه است، كه آن را به محسوس مثل مى‏زند و مى‏فرمايد: شما با اين حرف خود، امرى منكر و زشت و شنيع مرتكب شديد، كه آن چنان آثار سوء آن بزرگ است كه نزديك است آسمان متلاشى گردد و زمين بشكافد و كوه‏ها فرو ريزد، آن طور فرو بريزد كه گويا يك خانه فرو مى‏ريزد.

ترجمه تفسير الميزان، ج‏14، ص: 153

تفسير آيه 24 و 25 سوره نحل

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿٢٤﴾

و هنگامی که به آنان گویند: پروردگارتان چه چیزهایی نازل کرده؟ می گویند: [چیزی نازل نکرده، آنچه به عنوان قرآن در دسترس مردم است، همان] افسانه های [دروغین] پیشینیان است!! 

لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ ﴿٢٥﴾

سرانجام روز قیامت بار گناهانشان را به طور کامل و بخشی از بار گناهان کسانی که از روی بی دانشی گمراهشان می کنند، به دوش می‌کشند. آگاه باشید! بد باری است که به دوش می کشند.


تفسير الميزان

"وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ".

راغب در مفردات مى‏گويد:" سطر"، هم به فتحه سين و سكون طاء و هم به فتحه هر دو استعمال مى‏شود، كه هم در كتابت و نوشته به رديف و هم در درختان كاشته شده به رديف، و هم در مردمى كه به رديف ايستاده باشند بكار مى‏رود، و جمع آن اسطر و سطور و اسطار مى ‏آيد.

اما در مورد كلمه" اساطير" در آيه مورد بحث، مبرد گفته: جمع" اسطوره" است، مانند كلمه اراجيح كه جمع ارجوحه و اثافى كه جمع اثفيه و احاديث كه جمع احدوثه است، و اساطير الاولين به معناى نوشته‏هايى از دروغ و خرافات است كه اهلش به خيال خود آن را مقدس مى‏شمرده‏اند، هم چنان كه خداى تعالى بدان اشاره نموده و در نقل كلام كفار فرموده كه: در باره قرآن گفتند:" أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا" اين بود كلام مبرد، و غير او گفته‏اند:

ادامه نوشته

تفسير آيه 7 سوره حجر (لَوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلَائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ)

تفسير آيه 7 و 8 سوره حجر

لَوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلَائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ

اگر راست مى‌گويى چرا فرشته‌ها را پيش ما نمى‌آورى؟»

*****

 

مَا نُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَا كَانُوا إِذًا مُنْظَرِينَ

(امّا اینها باید بدانند) ما فرشتگان را، جز بحق، نازل نمی‌کنیم،؛ و هرگاه نازل شوند، دیگر به اینها مهلت داده نمی‌شود (؛ و در صورت انکار، به عذاب الهی نابود می‌گردند)!


تفسير الميزان

"لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ".

كلمه "لوما" مانند كلمه "هلا" در مورد ترغيب و تحريص به كار مى‏ رود و معنايش اين است كه: چرا ملائكه را براى ما نمى‏آورى؟ اگر راست مى‏ گويى و اگر پيغمبرى، ملائكه را بياور تا بر صدق دعوتت شهادت دهند و تو را در انذارت كمك كنند. و بنا بر اين، آيه مورد بحث قريب المعنى با آيه "لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً" خواهد بود.

و وجه اينكه هميشه مشركين از انبياى خود مى‏خواستند كه ملائكه را بر ايشان بياورند و نشانشان دهند، اين اعتقاد خرافى بود كه بشر، موجودى است مادى و فرو رفته در آلودگى‏هاى شهوت و غضب و او با اين تيرگيش نمى‏تواند با عالم بالا كه نور محض و طهارت خالص است تماس داشته باشد، و ميان اين و آن هيچ مناسبتى نيست. پس كسى كه ادعاى نوعى اتصال و ارتباط با آن را مى‏كند بايد بعضى از سكنه و اهل آن عالم را با خود بياورد تا او وى را در دعوتش تصديق و يارى كند.

آرى، بت‏پرستان علاوه بر اين پندار غلط، ملائكه را آلهه مى ‏دانستند و چون خداى سبحان را قابل پرستش نمى‏ دانستند و معناى دعوت انبياء در چنين جوى اين مى‏شد كه اين آلهه خيالى شايسته عبادت و اختياردار شفاعت نيستند، و از نظر آنان اين دعوى محتاج به دليل بود، لذا مى‏ گفتند خود ملائكه را بياوريد تا بگويند و اعتراف كنند كه ما معبود نيستيم و انبياء در دعوت خود راست مى‏ گويند.

ترجمه تفسير الميزان، ج‏12، ص: 142

ادامه نوشته

تفسير آيه 91 سوره يونس (آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ)

تفسير آيه 91 سوره يونس (آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ)

اكنون؟ در حالى كه پيش از اين نافرمانى مى‌كردى و از تباهكاران بودى؟

(امّا به او خطاب شد:) الآن؟! در حالی که قبلاً عصیان کردی، و از مفسدان بودی!


تفسير الميزان

" آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ"

كلمه "آلان"- با "آ" ى مد دار- اصلش "أ ألان: آيا الان" بوده، يعنى آيا حالا ايمان مى‏آورى؟ حالا كه عذاب خدا تو را درك كرده؟ با اينكه ايمان و توبه هيچ كس در لحظه فرا رسيدن عذاب و آمدن مرگ از هر طرف قبول نيست. و تو قبل از اين عصيان كردى و از مفسدان بودى و عمرت را در معصيت خدا بسر بردى و توبه را در موقع خودش انجام ندادى، حال كه وقت توبه فوت شده ايمان چه سودى به حالت دارد، و اين موفق نشدنت به ايمان و توبه همان چيزى است كه موسى و هارون آن را از خداى تعالى خواستند. آرى، از خدا خواستند كه فرعون را به عذاب أليم خود بگيرد و راه او را به سوى ايمان ببندد تا در تمامى طول زندگى ايمان نياورد، مگر هنگامى كه عذاب از هر طرف احاطه‏اش كرده باشد، هنگامى كه نه ايمان سودى مى‏بخشد و نه توبه.

تفسير آيه 90 سوره يونس (وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ)

تفسير آيه 90 سوره يونس وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَز

(سرانجام) بنی اسرائیل را از دریا [= رود عظیم نیل‌] عبور دادیم؛ و فرعون و لشکرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ هنگامی که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده‌اند، وجود ندارد؛ و من از مسلمین هستم»!

و فرزندان اسرائيل را از دريا گذرانديم، پس فرعون و سپاهيانش از روى ستم و تجاوز، آنان را دنبال كردند، تا وقتى كه در شُرُف غرق شدن قرار گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آنكه فرزندان اسرائيل به او گرويده‌اند، نيست، و من از تسليم‌شدگانم».


تفسير الميزان

"وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً ..." كلمه "بغى" و كلمه "عدو" مانند كلمه "عدوان" به معناى ظلم است، و كلمه "ادراك" در جمله "حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ" و در هر جاى ديگر به معناى رسيدن و پيوستن به چيزى و مسلط شدن بر آن است، هم چنان كه كلمه" اتباع" به معناى اينست كه به آن چيز برسى و ملحق شوى.

"آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ"- يعنى همين كه بلاى غرق او را دريافت، گفت: "آمَنْتُ أَنَّهُ" كه تقديرش" آمنت بانه" است (ايمان آوردم به اينكه هيچ معبودى نيست به جز آن خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردند). و اگر نگفت: به "اللَّه" بلكه معبود را توصيف كرد به آن معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردند، براى اينست كه انگيزه ‏اش در ايمان آوردن طمعى بوده، كه شايد با ايمان آوردنش دست يابد به آنچه بنى اسرائيل با ايمان آوردنشان به آن دست يافتند، و آن عبور كردن از دريا و نجات يافتن از غرق شدن بود. و باز به همين جهت است كه بين ايمان و اسلام جمع كرد تا به اين وسيله اثر آن گناهى كه بر آن اصرار داشت يعنى گناه شرك به خدا و استكبار بر خدا را بشويد. و بقيه الفاظ آيه روشن است.


من وحي القرآن فضل الله

قالَ آمَنْتُ في لهجة خشوع و ابتهال أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ فهو الإله الحق، و كل ما عداه خرافة و تضليل وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ الذين يسلمون أمرهم إلى اللَّه و يطيعونه في ما يأمر به و ينهى عنه آلْآنَ تقول آمنت و تبت و أسلمت، في الوقت الذي لا تملك فيه أيّة قدرة أو سلطة أو اختيار وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ عند ما كنت تملك ما حولك و من حولك، فلم تفكر بالإيمان بل كنت تحاربه و تضطهد من يتبعه وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ الذين أفسدوا حياتهم بالكفر و العصيان، و أفسدوا حياة الناس بالظلم و العدوان.

ج11 - ص 361

تفسير آيه 86 سوره توبه (وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِه)

تفسير آيه 86 سوره توبه وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُو الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُنْ مَعَ الْقَاعِدِينَ

و چون سوره‌اى نازل شود كه به خدا ايمان آوريد و همراه پيامبرش جهاد كنيد، ثروتمندانشان از تو عذر و اجازه خواهند و گويند: «بگذار كه ما با خانه‌نشينان باشيم.»

و هنگامی که سوره‌ای نازل شود (و به آنان دستور دهد) که: «به خدا ایمان بیاورید! و همراه پیامبرش جهاد کنید!»، افرادی از آنها [= گروه منافقان‌] که توانایی دارند، از تو اجازه می‌خواهند و می‌گویند: «بگذار ما با قاعدین [= آنها که از جهاد معافند] باشیم!»


تفسير نمونه

تفسير: دون‏همتان و مؤمنان راستين‏

در اين آيات باز سخن در باره منافقان است، منتها زشتكاری هاى آنان با اعمال نیک مؤمنان راستين در اينجا مقايسه شده است، و با اين مقايسه انحراف و بيچارگى آنان روشنتر مي ى‏شود.

در آيه نخست مى ‏گويد: "هنگامى كه سوره‏ اى در باره جهاد نازل مى ‏شود و از مردم دعوت مى ‏كند كه به خدا ايمان بياورند (يعنى بر ايمان خود ثابت قدم بمانند و آن را تقويت نمايند) و همراه پيامبر خدا ص در راه او جهاد كنند، در اين هنگام منافقان قدرتمند كه توانايى كافى از نظر جسمى و مالى براى شركت در ميدان جنگ دارند از تو اجازه مى‏خواهند كه در ميدان جهاد شركت نكنند و مى گويند بگذار ما با قاعدين (آنها كه از جهاد معذورند) باشيم" (وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدِينَ).

" طول" (بر وزن قول) به معنى امكانات و توانايى مالى آمده است، بنا بر اين "أُولُوا الطَّوْلِ" به معنى كسانى است كه داراى قدرت مادى كافى براى حضور در ميدان جنگ هستند، و با اين حال مايل بوده‏اند در صف افراد ناتوان يعنى آنها كه از نظر جسمى يا مالى توانايى جهاد نداشته اند، بمانند.

اصل اين كلمه از "طول" (بر وزن پول) كه ضد "عرض" است گرفته شده و تناسب اين دو معنى با يكديگر روشن است، زيرا توانايى مالى و جسمى يك نوع كشش و ادامه و طول قدرت را مى‏رساند.

در آيه بعد قرآن آنها را با اين جمله مورد ملامت و مذمت قرار مى ‏دهد كه" آنها راضى شدند با متخلفان باقى بمانند" (رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ) همانطور كه سابقا نيز اشاره كرديم "خوالف" جمع "خالفة" از ماده "خلف" به معنى پشت سر است، به همين جهت به زنان كه به هنگام رفتن مردان به خارج از منزل، در منزل باقى مى‏مانند" خالفة" گفته مى‏شود، و در آيه مورد بحث منظور از "خوالف" تمام كسانى است كه به نحوى از شركت در ميدان جنگ معذور بودند اعم از زنان و يا پيران و يا بيماران و كودكان.

بعضى از احاديث كه در تفسير آيه وارد شده نيز به اين موضوع اشاره كرده است.

بعدا اضافه مى‏كند كه" اينها بر اثر گناه و نفاق به مرحله‏اى رسيده ‏اند كه بر قلب هايشان مهر زده شده، به همين دليل چيزى نمى ‏فهمند" (وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ).

در آغاز سوره "بقره" در باره معنى مهر نهادن بر قلب سخن گفتيم.

در آيه بعد از گروهى كه در نقطه مقابل اين دسته قرار دارند و صفات و روحيات آنها، و همچنين سرانجام كارشان درست به عكس آنها است، سخن به ميان آمده آيه چنين مى‏ گويد: "اما پيامبر و آنها كه با او ايمان آوردند با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند" (لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).

تفسير نمونه، ج‏8، ص: 75

تفسير آيه 44 و 45 سوره شوري (تفسير الميزان)وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِيٍّ مِنْ

تفسير آيه 44 و 45 سوره شوري (تفسير الميزان)

وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ وَلِيٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَتَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِنْ سَبِيلٍ ﴿٤٤﴾

وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ ﴿٤٥﴾

ترجمه مهدي فولادوند:

و هر كه را خدا بى‌راه گذارد، پس از او يار [و ياور]ى نخواهد داشت، و ستمگران را مى‌بينى كه چون عذاب را بنگرند مى‌گويند: «آيا راهى براى برگشتن [به دنيا] هست»؟

آنان را مى‌بينى [كه چون‌] بر [آتش‌] عرضه مى‌شوند، از [شدت‌] زبونى، فروتن شده‌اند: زيرچشمى مى‌نگرند. و كسانى كه گرويده‌اند مى‌گويند: «در حقيقت، زيانكاران كسانى‌اند كه روز قيامت خودشان و كسانشان را دچار زيان كرده‌اند» آرى، ستمكاران در عذابى پايدارند.


تفسير الميزان

"وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِيٍّ مِنْ بَعْدِهِ ..." بعد از آنكه مؤمنين را با اوصافشان ذكر كرد كه نزد خدا رزقى ذخيره شده دارند، رزقى كه سعادت آخرتشان را تامين مى ‏كند، رزقى كه خدا ايشان را به آن رهنمون شده، اينك در اين جمله به وضع غير مؤمنين يعنى ستمكاران مايوس از چنين هدايتى و محروم از چنان رزق كريمى پرداخته، مى‏فرمايد: خداى سبحان ايشان را به خاطر كفر و تكذيبشان گمراه كرده، در نتيجه به آن رزقى كه نزد پروردگار است دست نمى‏يابند، و به آن سعادتمند نمى‏گردند، و جز او وليى ندارند تا متولى امرشان باشد، و رزقى را كه از آن محروم شده‏اند به ايشان بدهد، در نتيجه دست خالى خواهند بود، و وقتى عذاب را مشاهده مى‏كنند آرزو مى‏كنند اى كاش به دنيا برگردند تا عمل صالح كنند، و مانند مؤمنين سعادتمند گردند.

" وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ ..."- اين جمله از قبيل به كار بردن سبب (اضلال خدا، و نداشتن وليى غير از خدا، و محروميت از هدايت و رزق كريم) در جاى مسبب (هدايت و رزق كريم) است.

" وَ تَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبِيلٍ"- اين جمله اشاره است به آرزوى ظالمين براى برگشتن به دنيا بعد از آنكه از سعادت نوميد شدند و عذاب را مشاهده كردند.

كلمه" ترى" گو اينكه خطاب به رسول خدا (ص) است، اما نه از آن جهت كه رسول او است، بلكه از اين جهت كه مى‏تواند ببيند. پس در حقيقت خطاب به عموم است. و معنايش اين است: تو مى‏بينى و همه بينندگان مى‏بينند. و اشاره است به اين كه آنها وقتى اين آرزو را مى‏كنند كه عذاب را مشاهده مى‏نمايند. و كلمه" مرد" به معناى" رد" است.

"وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ" ضمير در" عليها" به" نار" برمى‏گردد. گو اينكه قبلا نام آن برده نشده بود ولى مقام بر آن دلالت داشت. و كلمه" طرف خفى" به معناى نگاه ضعيف است، و اگر نگاهى ضعيف به آتش دوزخ و مكاره هول‏انگيز قيامت مى‏كنند، براى اين است كه نه مى‏توانند آن را ناديده گرفته، و خود را به غفلت بزنند، و نه برايشان امكان دارد كه درست و حسابى به آن نگاه كنند و چشم را از آن پر سازند، در مثل بمانند كسى هستند كه قاتلش با شمشير بالاى سرش ايستاده، چنين كسى نگاهى ضعيف به شمشير او مى‏كند. بقيه الفاظ آيه روشن است.

 [معناى جمله" إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ" و اينكه گوينده آن كيانند و در كجا آن را مى‏گويند]

" وَ قالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ"- يعنى خاسرانى كه تمامى خسران‏ها و حقيقت آن در ايشان جمع است، كسانى هستند كه در قيامت نفس خود و اهل خود را خاسر كردند، يعنى خود را از نجات محروم نموده و از اهل خود نيز بهره ‏مند نمى‏شوند.

بعضى از مفسرين «1» گفته‏اند: منظور از اهل خاسران، همسران حورى و خدمتگزاران بهشتى است، كه اگر ايمان آورده بودند از آنها بهره‏مند مى‏ شدند.

و اين حرف بدى نيست، براى اينكه از آيات وراثت بهشت برمى‏آيد كه هر انسانى از بهشت و نعمتهاى آن سهمى دارد. كفار سهم خود را در دنيا از دست داده‏ اند، در نتيجه مى‏توان گفت معناى" خسران خود و اهل خود" اين است كه خود را دوزخى نموده، و از حوريان و خدمتگزاران بهشتى خود را محروم ساخته ‏اند.

اين سخن را در آيه شريفه به مؤمنين نسبت داده، و مؤمنين در قيامت اين سخن را مى‏گويند هر چند در آيه شريفه از آن با فعل ماضى تعبير كرده و ليكن اين تعبير براى افاده حتمى بودن قيامت است، پس اينكه بعضى پنداشته‏اند كه اين سخنى است كه مؤمنين در دنيا مى‏گويند، پندار صحيحى نيست، براى اينكه در مثل مقامى كه آيات مورد بحث در آن است، معنا ندارد خداى تعالى آن را به مؤمنين موجود در دنيا نسبت دهد.

نكته ديگر اينكه گويندگان اين سخن در قيامت همه مؤمنين- حتى افراد ضعيف الايمان- نيستند، بلكه مؤمنينى هستند كه ايمان كامل دارند، همانهايى كه در قيامت اجازه دارند سخن بگويند، و هر چه هم مى‏گويند حق محض است، مانند اصحاب اعراف و شهداء، يعنى گواهان اعمال، كه قرآن در باره‏شان فرموده:" يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ" «2»

پس نبايد اعتناء كرد به گفته آن كس كه گفته: اين كلام كه خدا به مؤمنين نسبت داده دلالت مى‏كند بر شدت خوشحالى مؤمنين از نجات از خسران، و از كرامتى كه خدا در آن روز به ايشان روزى مى‏كند. چون اگر كلام، كلام همه مؤمنين باشد، بايد همه مردم كه در عرصه محشر جمعند و قدرت سخن گفتن دارند آن را بگويند، همانطور كه كلمه" ترى" خطاب به همه كسانى است كه قدرت ديدن دارند.

" أَلا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذابٍ مُقِيمٍ"- اين جمله عذاب را بر اهلش مسجل مى‏ كند، و مى‏فرمايد ستمكاران عذابى دائم و غير منقطع دارند. بعضى جائز دانسته‏اند كه تتمه كلام مؤمنين باشد.
ترجمه تفسير الميزان، ج‏18، ص: 97

تفسير آيه 38 و 39 سوره زخرف ( حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ)

تفسير آيه 38 و 39 سوره زخرف حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ ﴿٣٨﴾ وَلَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ ﴿٣٩﴾

ترجمه مهدي فولادوند

تا آنگاه كه او [با دمسازش‌] به حضور ما آيد، [خطاب به شيطان‌] گويد: «اى كاش ميان من و تو، فاصله خاور و باختر بود، كه چه بد دمسازى هستى!»
و امروز هرگز [پشيمانى‌] براى شما سود نمى‌بخشد، چون ستم كرديد؛ در حقيقت، شما در عذاب، مشترك خواهيد بود.

تفسير الميزان

"حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ" كلمه" حتى" غايتى است براى فعل مستمرى كه آيه قبلى بر آن دلالت داشت، يعنى فعل" يعبدونهم". و معناى جمله" يحسبون" اين است كه اين قرينان شيطانى مدام ايشان را از راه خدا باز مى‏داشتند، و مدام مى‏پنداشتند كه راه همان است كه ايشان مى‏پيمايند، تا آنكه مرگ يكى از ايشان برسد.

ادامه نوشته

تفسير آيه 85 سوره غافر (فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ)

تفسير آيه 85 سوره غافر فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ

و[لى‌] هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ديگر ايمانشان براى آنها سودى نداد. سنّت خداست كه از [ديرباز] در باره بندگانش چنين جارى شده، و آنجاست كه ناباوران زيان كرده‌اند.

تفسير اطيب البيان

فَلَم‌ يَك‌ُ يَنفَعُهُم‌ إِيمانُهُم‌ لَمّا رَأَوا بَأسَنا سُنَّت‌َ اللّه‌ِ الَّتِي‌ قَد خَلَت‌ فِي‌ عِبادِه‌ِ وَ خَسِرَ هُنالِك‌َ الكافِرُون‌َ (85)

‌پس‌ نبود ‌که‌ نفع‌ ببخشد ايمان‌ ‌آنها‌ موقعي‌ ‌که‌ معاينه‌ كنند بأس‌ و عذاب‌ ‌ما ‌را‌ ‌اينکه‌ سنة الهيست‌ ‌که‌ ‌در‌ امم‌ سابقه‌ بوده‌ ‌در‌ بندگان‌ ‌او‌ و خاسر و خسران‌ دارند ‌در‌ يك‌ همچه‌ موقعي‌ كافرين‌ ‌از‌ ‌إبن‌ بابويه‌ مسندا ‌از‌ حضرت‌ رضا (ع‌) روايت‌ كرده‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ سؤال‌ كردند: «لأي‌ علّة اغرق‌ اللّه‌ فرعون‌ و ‌قد‌ آمن‌ ‌به‌ و اقرّ بتوحيده‌ ‌قال‌ لانّه‌ آمن‌ عند رؤية البأس‌ و الايمان‌ عند رؤية البأس‌ ‌غير‌ مقبول‌»، ‌پس‌ حضرت‌ استشهاد باين‌ آيه شريفه‌ فرمود. و ‌از‌ كليني‌ مسندا روايت‌ كرده‌ ‌که‌ ‌در‌ زمان‌ متوكّل‌ يك‌ جوان‌ نصراني‌ ‌را‌ آوردند ‌که‌ زنا كرده‌ ‌بود‌ ‌با‌ زن‌ مسلمه‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌او‌ اقامه حدّ كنند اسلام‌ آورد فقهاء عامّه‌ بعضي‌ گفتند «الاسلام‌ يجب‌ّ ‌ما قبله‌».

بعضي‌ گفتند: سه‌ تازيانه‌ باو بزنند و بعضي‌ ديگر چيزهاي‌ ديگر گفتند متوكّل‌ نوشت‌ ‌بر‌ حضرت‌ هادي‌ ابو الحسن‌ الثالث‌ حضرت‌ نوشتند ‌بر‌ متوكل‌ بايد «يضرب‌ حتّي‌ يموت‌ فقهاء».


تفسير الميزان

"فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا ..." و سود نبخشيدن ايمان بعد از ديدن عذاب، براى اين است كه چنين ايمانى اختيارى نيست و ارزشى ندارد.
"سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ"- يعنى آن سنتى كه خداى تعالى در گذشته در بين بندگانش باب كرده، اين است كه توبه بعد از ديدن عذاب را قبول نكند. "وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ"، اينجاست كه كفار زيانكار مى‏شوند.

تفسير آيه 14 سوره فصلت إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا..

تفسير آيه 14 سوره فصلت (إِذْ جَاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاءَ رَبُّنَا لَأَنْزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ)

ترجمه مهدي فولادوند: چون فرستادگان [ما] از پيش رو و از پشت سرشان بر آنان آمدند [و گفتند:] «زنهار، جز خدا را مپرستيد»، گفتند: «اگر پروردگار ما مى‌خواست، قطعا فرشتگانى فرومى‌فرستاد، پس ما به آنچه بدان فرستاده شده‌ايد كافريم».

تفسير الميزان

كلمه (اذ زمانى كه) ظرف است براى صاعقه دوم، چون انذار به صاعقه در حقيقت انذار بـه وقـوع و فرا رسيدن آن است، در نتيجه معناى آيه اين است: من شما را هشدار مى دهم از صاعقه اى، مانند صاعقه اى كه در قوم عاد و ثمود بيامد...

وجه اينكه از هود و صالح (عليه السلام) با صـيـغـه جمل (الرسل) ياد كرد

و اگـر آمـدن را بـه (رـل) نـسـبـت داده كـه صيغه جـمـع اسـت، بـا اينكه رسـول عـاد و رسول ثمود دو تن بودند، يكى هود و يكى هم صالح (عليهما السلام)، به اين اعتبار است كه رسولان خدا همه به يك دين دعوت مى كنند، در نتيجه هر كدام را كه در نظر بگيريم، هر چند در يك قوم خاصى مبعوث شده، ولى در حقيقت در همه بشر مبعوث شده است.

و بر همين حساب كسى كه يك پيغمبر را تكذيب كند، در حقيقت همه را تكذيب كرده، و لذا مى بـيـنيم خداى عزوجل در آيه (كذبت عاد المرسلين) و آيه (كذبت ثمود المرسلين) و آيـه (كـذبت قوم لوط المرسلين) و نيز آياتى ديگر تكذيب يك پيغمبر را تكذيب همه انبياء (ع) دانسته است.

و ايـنـكـه بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: (اطـلاق كـلمـه (رسـل) كـه جمع است بر هود و صالح (عليهمالسلام) از باب اطلاق صيغه جمع بر كـمـتـر از سه نفر است، و اين رقم اطلاق شايع است، و از همين باب است كه در جمله (اذ جـاءتـهـم) ضـمـير جمع را به دو قوم برگردانده) حرف درستى نيست، براى اينكه اطلاق كلمه جمع بر دو نفر صحيح نيست، و برگرداندن ضمير جمع در جمله (اذ جاءتهم) بـه دو قـوم عـاد و ثـمـود، هم از اين باب نيست، بلكه از اين جهت است كه دو قوم عاد و ثـمـود هـر چـند دو قوم بودند، ولى جمعيتى را تشكيل مى دادند، و به اين جهت بايد ضمير جمع به آنها برگردد.

(مـن بين أ يديهم و من خلفهم) - منظور از آمدن پيامبران از پيش رو، و از پشت سر اين اسـت كـه: پـيـامـبـران از هـر سـو بـه سـوى ايـشـان آمـدنـد. و استعمال اين دو جهت در همه جهات شايع است.

و بـعـضـى جايز دانسته اند كه مراد از (بين ايديهم) آينده و مراد از (و من خلفهم) گـذشـتـه بـاشـد و جـمله (جاءتهم الرسل من بين ايديهم و من خلفهم)، كنايه باشد از ايـنـكـه انبيا اين دو قوم را از هر راهى كه ممكن بود دعوت كردند، گاهى در خلوت و گاهى در جـلوت، گـاهى تك تك و گاهى در مجلس عمومى، گاهى به دادن بشارت و گاهى به دادن انـدرز و هـشـدار اما همه آنان به يك چيز دعوت مى كردند و به همين جهت آمدن اينطورى آنان در جمله بعد تفسير شده به (الا تعبدوا الا اللّه) يعنى به دين توحيد.

(قـالوا لو شـاء ربـنـا لانـزل مـلائكة) - اين جمله پاسخى است كه مردم به رسالت انـبيا داده اند كه اگر خدا مى خواست رسولى نزد ما بفرستد، فرشته اى را مى فرستاد. در سابق هم نظير اين پاسخ از كفار به انبياء (عليهم السلام) مكرر گذشت و اين پاسخ اساسى به جز انكار پيامبر شدن بشر ندارد.

(فانا بما ارسلتم به كافرون) - اين جمله به خاطر حرف (فا) كه بر سر آن آمـده، فـرع و نـتـيـجـه نـفـيـى اسـت كه از جمله قبلى استفاده مى شد و معنايش اين است كه: حـال كـه خـدا نـخـواسـت و فـرشـتـه اى بـه عـنـوان رسـول بـراى مـا نـفـرسـتـاد، نـاگـزيـر مـا بـه آنـچـه شـمـا بـدان ارسال شده ايد، يعنى به دين توحيد، كافريم.

تفسير آيه 15 سوره فصلت

فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ۖ أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ. (15)

ترجمه مهدي فولادوند: و امّا عاديان، به ناحق، در زمين سر برافراشتند و گفتند: «از ما نيرومندتر كيست؟» آيا ندانسته‌اند كه آن خدايى كه خلقشان كرده خود از ايشان نيرومندتر است؟ و در نتيجه آيات ما را انكار مى‌كردند.

تفسير اطيب البيان: ‌پس‌ اما عاد ‌پس‌ تكبر كردند ‌در‌ زمين‌ و بزرگ‌ منشي‌ نمودند ‌در‌ زمين‌ بدون‌ حق‌ و گفتند كيست‌ شديدتر ‌از‌ ‌ما ‌در‌ قوّة و توانايي‌ آيا نميبينند ‌که‌ ‌آن‌ كسي‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ خلق‌ فرموده‌ قوة و قدرتش‌ ‌از‌ ‌آنها‌ شديدتر ‌است‌ و بودند بآيات‌ ‌ما انكار ميكردند.

شرح‌ و قصه عاد بسيار مفصل‌ ‌است‌ طبرسي‌ ‌در‌ سوره مباركه فجر ‌در‌ ذيل‌ آيه شريفه أَ لَم‌ تَرَ كَيف‌َ فَعَل‌َ رَبُّك‌َ بِعادٍ إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ الَّتِي‌ لَم‌ يُخلَق‌ مِثلُها فِي‌ البِلادِ شرح‌ مفصلي‌ ‌از‌ بلاد ‌آنها‌ و عمارات‌ و قصور ‌آنها‌ ‌از‌ طلا و نقره‌ و جواهرات‌ و ‌از‌ مزارع‌ ‌آنها‌ و باغات‌ ‌آنها‌ نقل‌ كرده‌ و لكن‌ چون‌ سندي‌ نداشت‌ ‌از‌ نقلش‌ خودداري‌ كرديم‌ و ‌در‌ مجمع‌ البحرين‌ ‌در‌ لغة عاد ذكر عاد ‌را‌ كرده‌ ‌که‌ ميگويد: كانت‌ ‌لهم‌ زرع‌ و نخيل‌ كثير و ‌لهم‌ اعمار طويلة و اجسام‌ طويلة و ‌در‌ نسب‌ عاد ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ ميگويد عاد ‌بن‌ عوص‌ ‌بن‌ ارم‌ ‌بن‌ سام‌ ‌بن‌ نوح‌ و قوم‌ ‌را‌ مسمي‌ باسم‌ جد ‌خود‌ گذاشتند.

فَأَمّا عادٌ فَاستَكبَرُوا فِي‌ الأَرض‌ِ بِغَيرِ الحَق‌ِّ بزرگي‌ بي‌جهت‌ ‌يعني‌ هيچ‌ اسباب‌ بزرگي‌ ‌در‌ ‌آنها‌ نبود انسان‌ ‌در‌ اعلا درجه ضعف‌ ‌است‌ كوچك‌ترين‌ بلائي‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌خود‌ نميتواند دفع‌ كند يك‌ شب‌ تب‌ روزگارش‌ ‌را‌ تباه‌ ميكند يك‌ عضو بدنش‌ درد متوجه‌ شود روزگارش‌ سياه‌ ميشود وَ خُلِق‌َ الإِنسان‌ُ ضَعِيفاً نساء آيه 33.

وَ قالُوا مَن‌ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً العياذ اشاره‌ باين‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ قدرت‌ ندارد كوچك‌ترين‌ بلائي‌ ‌به ما‌ متوجه‌ كند چون‌ حضرت‌ هود ‌آنها‌ ‌را‌ انذار ميكرد ‌به‌ عذاب‌ ‌در‌ مقابلش‌ چنين‌ مقاله‌ داشتند.

أَ وَ لَم‌ يَرَوا أَن‌َّ اللّه‌َ الَّذِي‌ خَلَقَهُم‌ ‌که‌ هيچ‌ بوديد يك‌ نطفه گنديده‌ ‌تا‌ ‌شما‌ ‌را‌ باين‌ درجه‌ رسانيد آنكه‌ داد ميتواند ‌پس‌ بگيرد. هُوَ أَشَدُّ مِنهُم‌ قُوَّةً ‌اينکه‌ مقاله‌ اينها ‌بود‌ و عيب‌ ديگر ‌آنها‌.

وَ كانُوا بِآياتِنا يَجحَدُون‌َ جحود انكار ‌است‌ ‌با‌ اينكه‌ قلبا ميداند چنانچه‌ مي فرمايد: وَ جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم‌ ظُلماً وَ عُلُوًّا نمل‌ آيه 14 و آيات‌ معجزات‌ رسل‌ ‌است‌ ‌که‌ حمل‌ ‌بر‌ سحر ميكردند.

تفسير آيه 30 سوره فصلت (ان الّذيـن قـالوا ربـنـا اللّه ثـم اسـتـقـمـوا تـتـنـزل عـليـهـم المـلائكة)

تفسير آيه 30 سوره فصلت: ان الّذيـن قـالوا ربـنـا اللّه ثـمّ اسـتـقـمـوا تـتـنـزّل عـليـهـم المـلائكة ألّا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنّة الّتى كنتم توعدون

ترجمه مهدي فولادوند: در حقيقت، كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست»؛ سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى‌آيند [و مى‌گويند:] «هان، بيم مداريد و غمگين مباشيد، و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد.

تفسير الميزان

بيان حسن حال مؤمنين استقامت پيشه و آينده نيكويى كه در انتظارشان است

راغـب اصفهاني مـى گـويـد: كـلمه استقامت در اصل در خصوص طريقى به كار مى رفته كه به خط مـسـتـقـيـم كـشيده شده باشد، و در آيه شريفه (اهدنا الصراط المستقيم) حق را به چنين راهـى تـشـبـيـه كـرده. سـپس مى گويد: و استقامت انسان به اين معنى است كه همواره ملازم طـريـقه مستقيم باشد كه خداى تعالى درباره چنين انسانهايى فرموده: (ان الّذين قالوا ربـنـا اللّه ثـم اسـتـقـامـوا) ولى در صـحـاح اللغـة اسـتـقـامـت را بـه مـعـنـاى اعـتـدال گـرفـتـه، و گـفـتـه: وقتى مى گويند استقام له الامر معنايش اين است كه اين امر براى او در حد اعتدال بود.

پـس مـراد از جـمـله (ثـم اسـتـقـامـوا) اين است كه ملازم وسط راه باشند، و دچار انحراف نـگـردنـد، و بـر سخنى كه گفته استوار باقى بمانند. مثلا در آيه (فما استقاموا لكم فـاسـتـقـيـمـوا لهـم) مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه مـادام كـفـار بـا شـمـا مـعتدل بودند، شما هم براى آنان اعتدال داشته باشيد و از وسط راه منحرف نگرديد. و در آيـه (و اسـتـقم كما امرت و لا تتبع اهواهم) معنايش اين است كه: آن طور كه مأمور شده اى عـمـل كـن، يـعنى راه ميانه را پيش بگير، و هواهاى ايشان را پيروى مكن. همه تفسيرهاى مختلفى كه براى اين آيه كرده اند به همين معنا كه ما گفتيم برمى گردد.

و ايـن آيـه و آيـه بـعـدش حـسـن حـال مؤمنين را بيان مى كند، همچنان كه آيات قبلش بدى حال كفار را بيان مى كرد.

(تـتـنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون) - ايـن آيـه شـريـفـه از آيـنـده اى كـه در انـتـظـار مؤمنـيـن اسـت، و ملائكه با آن به اسـتقبال ايشان مى آيند، خبر مى دهد. و آن تقويت دلها و دلگرمى آنان و بشارت به كرامت است.

پـس مـلائكـه ايـشـان را از تـرس و اندوه ايمنى مى دهند. و ترس هميشه از مكروهى است كه احتمال پيش آمدن دارد، و در مورد مؤمنين يا عذابى است كه از آن مى ترسند، و يا محروميت از بـهـشـت اسـت كـه بـاز از آن بيم دارند. و حزن و اندوه هم، همواره از مكروهى است كه واقع شـده، و شـرى كـه پـديد آمده، مانند گناهانى كه از مؤمنين سر زده و از آثارش غمنده مى شـونـد و يـا خـيـراتـى كـه باز به خاطر سهل انگارى از آنها فوت شده، و از فوت آن انـدوهـگـيـن مى گردند، و ملائكه ايشان را دلدارى مى دهند به اينكه ايشان از چنان خوف و چنين اندوهى در امانند، چون گناهانشان آمرزيده شده، و عذاب از ايشان برداشته شده است.

آنـگـاه بـشـارتـشـان مـى دهـنـد بـه بـهشتى كه وعده داده شده اند، مى گويند: (اءبشروا بـالجـنة التى كنتم توعدون). و اينكه گفتند (كنتم توعدون ) دلالت دارد بر اينكه نـازل شـدن مـلائكـه بـر مؤمنـين به اين بشارت، بعد از زندگى دنيا است، چون معناى عـبارتشان اين است كه: مژده باد شما را به آن بهشتى كه همواره وعده اش را به شما مى دادند.

تفسير آيه 25 سوره غافر تفسير الميزان (فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا ...)

تفسير آيه 25 سوره غافر تفسير الميزان

فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءَهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ.

تفسير الميزان

در اين آيه ما بين آنچه موسى (ع) برايشان آورد و بدان دعوتشان كرد، با مقابله اى كه آنان كـردنـد و نـقـشـه هاى شيطانى كه ريختند، مقابله و مقايسه شده است، مى فرمايد: حضرت موسى (ع) براى آنان حق را آورده بود و جا داشت حق را بپذيرند، به خاطر همين كه حق استر و نيز به خـاطـر ايـنـكـه آنـچـه آورده بـود از نـاحـيـه خـداى تـعـالى بـود، بدين جهت لازم بود آن را قـبـول كنند و رد نكنند، ولى در عوض كيد كردند و آنچه كه گفتند بدين منظور گفتند كه كـسـى بـه مـوسـى (ع) ايـمـان نـياورد. اما خداى عزيز كيد ايشان را بى نتيجه و خنثى ساخت و نگذاشت آن كيد به گروندگان به موسى (ع) اصابت كند.

سياق آيه اين اشعار را دارد كه يكى از گويندگان اين حرف، قارون بوده كه خود از بنى اسـرائيـل بـوده اسـت و اشـكـالى هـم نـدارد، چـون فـرمـان بـه كـشـتـن پـسـران بـنـى اسـرائيـل و زنـده نـگـهـداشـتـن دخـتـران از نـاحـيـه فـرعـونـيـان و قـبل از دعوت موسى (ع) بوده، و فرمان در اين آيه كه گفتيم قارون هم در آن شريك بوده، بعد از دعوت موسى و در خصوص فرزندان مؤمنين به وى بوده است و هيچ مـانـعـى نـدارد كـه قـارون هم در اين فرمان با فرعونيان موافقت كرده باشد، چون او با موسى (ع) و مؤمنين عداوت مى ورزيده.

و در ايـنـكـه فـرمـود: (الّذيـن امنوا معه) و نفرمود: (آمنوا به) اشاره است به اينكه گروندگان به موسى (ع) از آن جناب پشتيبانى هم مى كردند و در دعوتش كمكش مى نمودند.

تفسير آيه 12 سوره غافر تفسير الميزان (ذَٰلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ)

تفسیر آیه 11 و 12 سوره غافر (مؤمن)

تفسیر آیه 11 سوره غافر/مؤمن تفسیر مفاتیح الغیب فخر رازی

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ

ثم إنه تعالى بين أن الكفار إذا خاطبوا بهذا الخطاب قالوا ربنا أمتنا اثنتين إلى آخر الآية، و المعنى أنهم لما عرفوا أن الذي كانوا عليه في الدنيا كان فاسدا باطلا تمنوا الرجوع إلى الدنيا لكي يشتغلوا عند الرجوع إليها بالأعمال الصالحة، و في الآية مسائل:

ادامه نوشته

تفسير آيه 15 و 16 سوره يس (قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَٰنُ)

تفسير آيه 15 و 16 سوره يس (قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَٰنُ)

قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَٰنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ (15)
قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ (16)

تفسير الميزان

وجه اينكه در نقل تكذيب پيامبران توسط مشركين فرمود: (قالوا ما انتم الا بشر مثلناو ما انزل الرحمن من شىء)

قالوا ما انتم الا بشر مثلنا و ما انزل الرّحمن من شى ء ان انتم الا تكذبون

مردم چنين مى پنداشتند كه بشر نمى تواند پيغمبر شود. و وحى آسمانى را بگيرد، و استدلال مى كردند به خودشان كه پيغمبر نيستند، و چنين چيزى را در خودشان سراغ ندارند، و آن وقت حكم خود را به انبيا هم سرايت داده، مى گفتند: پس آنها هم پيغمبر نيستند؛ چون حكم امثال، يكى است.

ادامه نوشته

تفسير آيه 63 سوره طه (ترجمه فارسي تفسير الميزان)

تفسير آيه 63 سوره طه (ترجمه فارسي تفسير الميزان)

قالوا ان هذان لساحران يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما و يذهبا بطريقتكم المثلى (63)

ادامه نوشته

تفسیر آیه 84 و 85 سوره غافر (تفسير الميزان)

تفسیر آیه 84 سوره غافر (تفسير الميزان)

فلما راوا باءسنا قالوا امنا باللّه وحده و كفرنا بما كنا به مشركين (84)

فـلم يـك يـنـفعهم ايمانهم لما راوا باءسنا سنت اللّه التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكافرون (85)

پـس هـمـيـن كه عذاب ما را بديدند گفتند ما تنها به خدا ايمان آورده و به آنچه شريك خدا مى پنداشتيم كفر مى ورزيم 

ولى ايـمـانشان بعد از ديدن عذاب ما هرگز سودى به حالشان نداشت اين خود سنتى است از خـدا كـه هـمـواره در بـنـدگـانش جريان دارد در اينجاست كه كافران زيانكار مى شوند

ادامه نوشته