تفسير آيه 39 سوره انبياء: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحىٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَع

تفسير آيه 39 سوره انبياء: ذَلِكَ مِمَّا أَوْحىٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا

این (احکام)، از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده؛ و هرگز معبودی با خدا قرار مده، که در جهنم افکنده می‌شوی، در حالی که سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهی بود!


تفسير نمونه

مشرک مشو! باز برای تأکید بیشتر و این که این احکام حکیمانه همگی از وحی الهی سر چشمه می‌گیرد، اضافه می‌کند: «اینها از امور حکمت آمیزی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده است» (ذلِکَ مِمَّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ).

اشاره به این که احکام هم از طریق حکمت عقلی، اثبات شده است، و هم از طریق وحی الهی، و اصول همه احکام الهی چنین است هر چند جزئیات آن را در بسیاری از اوقات با چراغ کم فروغ عقل نمی‌توان تشخیص داد و تنها در پرتو نورافکن نیرومند وحی باید درک کرد.

سپس همانگونه که آغاز این احکام از تحریم شرک شروع شده بود با تأکید بر تحریم شرک آن را پایان داده، می‌گوید: «و هرگز (برای خداوند یگانه شریکی قائل مباش و) معبود دیگری را در کنار «اللّه» قرار مده» (وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).

«که در جهنم افکنده می‌شوی سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهی بود» (فَتُلْقی فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً).

در حقیقت شرک و دوگانه پرستی، خمیر مایه همه انحرافات و جنایات و گناهان است، لذا بیان این سلسله احکام اساسی اسلام از شرک شروع شد و به شرک نیز پایان یافت.

ج2، ص640


نتيجه استخاره: بد

تفسير آيه 45 سوره انبياء قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ

تفسير آيه 45 سوره انبياء: «قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنْذَرُونَ».

بگو: «من تنها بوسیله وحی شما را انذار می‌کنم!» ولی آنها که گوشهایشان کر است، هنگامی که انذار می‌شوند، سخنان را نمی‌شنوند!


تفسير نمونه

سپس این حقیقت را باز گو می‌کند که وظیفه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آن است که مردم را از طریق وحی آسمانی انذار کند، روی سخن را به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کرده می‌گوید:

«به آنها بگو: (من از پیش خود چیزی نمی‌گویم) تنها به وسیله وحی شما را انذار می‌کنم» (قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ).

و اگر در دل سخت شما اثر نمی‌گذارد جای تعجب نیست، و نه دلیلی بر نقصان وحی آسمانی، بلکه به خاطر آن است که «افراد کر، هنگامی که انذار می‌شوند سخنان را نمی‌شنوند»! (وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنْذَرُونَ).

گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوش‌هایی که آن چنان پرده‌های گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده که شنوایی حق را بکلی از دست داده است.


نتيجه استخاره: بد

تفسير آيه 38 و 39 سوره انبياء (وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)

تفسير آيه 38 و 39 سوره انبياء

وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿٣٨﴾

[به پیامبر و مؤمنان] می گویند: اگر راست می گویید، این وعده کی خواهد بود؟ 


لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ ﴿٣٩﴾

اگر کافران به آن وقتی که نمی توانند آتش را از چهره ها و پشتشان باز دارند و یاری هم نمی شوند، آگاهی داشتند [عجولانه عذاب را نمی خواستند] 

ترجمه مکارم شیرازی: 

ولی اگر کافران می‌دانستند زمانی که (فرا می‌رسد) نمی‌توانند شعله‌های آتش را از صورت و از پشت های خود دور کنند، و هیچ کس آنان را یاری نمی‌کند (این قدر درباره قیامت شتاب نمی‌کردند)!


تفسير الميزان

"وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ".

گويندگان اين حرف همان كفارند، و مخاطبين در اين آيه رسول خدا (ص) و مؤمنين ‏اند، و مقتضاى ظاهر اين بود كه بگويند:" ان كنت من الصادقين- اگر از راست‏گويانى"، ولى اينطور نگفتند بلكه گفتند:" اگر از راستگويانيد"، تا رسول خدا (ص) را به خيال خود بيشتر در فشار بگذارند، و از او چيزى بخواهند كه قادر بر انجام آن نباشد، و علاوه بر آن مؤمنين را هم گمراه نموده، عليه آن جناب بشورانند، و منظورشان از وعد، همان تهديدى است كه در آيه قبلى بود، و آيه بعدى هم آن را تفسير نموده مى‏ فرمايد:

[تهديد كافران استهزاء كننده به آتشى كه ناگهانى مى‏آيد و ...]

" لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ".

كلمه "لو" براى تمنا و آرزو است، و كلمه ي "حين" به طورى كه گفته‏ اند  مفعول كلمه "يعلم" است، و جمله" لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ"، معنايش اين است كه: نمى ‏توانند آن عذاب را وقتى كه ايشان را مى‏ گيرد از خود دفع كنند چون از پشت و رويشان (كنايه است از احاطه)، فرايشان مى‏ گيرد.

و جمله "وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ"، عطف است بر جمله قبليش، چون برگشت معنايش به ترديد به مقابله است، و معنايش اين است كه: نه مستقلا مى‏توانند آتش دوزخ را از خود دفع كنند، و نه به يارى كسى.

و اين آيه در محل جواب از سؤال از موعد است، و معنايش اين است كه: اى كاش كسانى كه كافر شدند مى‏ دانستند كه چه روزى در پيش دارند، روزى كه نمى‏ توانند از پيش رو و از پشت سر، نه به استقلال و نه به يارى كسى، عذاب آتش را از خود دفع دهند.

تفسير آيه 5 و 6 سوره انبياء (بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَل)

بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ ﴿٥﴾

[مشرکان] گفتند: [نه، قرآن سحر نیست] بلکه خواب هایی آشفته و پریشان است، [نه] بلکه آن را به دروغ بربافته، [نه] بلکه او شاعرِ [خیال پردازی] است، [اگر فرستاده خداست] باید برای ما معجزه ای بیاورد مانند معجزه هایی که پیامبران گذشته را [با آنها] فرستادند.


مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ ﴿٦﴾

پیش از آنان [اهل] هیچ شهری که آن را نابود کردیم [با دیدن معجزه] ایمان نیاوردند؛ پس آیا اینان ایمان می آورند؟!


تفسير الميزان

"بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ".

حكايت سخنان كفار است كه چگونه افترا و تكذيب به آن جناب را درجه به درجه شدت مى‏دادند، اول گفتند: سخنان وى خوابهاى پريشان است كه ديده و آن را نبوت خود پنداشته و كتاب آسمانيش گمان كرده، پس كار او و معلوماتش حتى از سحر هم بى‏ارزش‏تر است، (براى اينكه سحر هر چه باشد علمى است و قواعدى دارد).

سپس افتراى خود را ترقى داده، گفتند: بلكه خواب پريشان هم نيست، چون در خواب پريشان صاحبش عمدا دروغ نگفته، بلكه چند رقم رؤيا ديده وقتى بيدار شده از هر يك چيزى به يادش مانده، و با گوشه‏هاى ديگر هم رؤيايش مخلوط شده، ولى اين افترا مى‏بندد، و معلوم است كه افترا مستلزم تعمد است.

آن گاه مطلب را ترقى بيشترى داده گفتند:" بلكه او شاعر است" و اين از جهتى ديگر از تهمت قبلى سنگين‏تر است، چون كسى كه به كسى افترا مى‏بندد، فكر مى‏كند كه چه افترايى ببندم، ولى شاعر بدون هيچ تدبر هر چه به نظرش مى‏رسد مى‏گويد، و به هر تعبير كه از نظر فن شاعرى خوشش آيد تعبير مى‏كند، و چه بسا كه شاعرى ضروريات را هم انكار كند، و يا علنا بر باطلى اصرار ورزد، و چه بسا راستى را تكذيب و دروغى را تصديق كند.

جمله" فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ" سخنى است متفرع بر جملات قبل، و مراد از" اولين"، انبياى گذشته‏اند و معنايش اين است كه وقتى اين را كه وى آورده و آن را آيت خوانده، يعنى قرآن، خوابهاى پريشان، يا افترا، و يا شعر بود، ديگر ادعاى نبوتش تمام نيست، و قرآن او ما را قانع نمى‏كند، پس بايد آيتى براى ما بياورد، همانطور كه گذشتگان آوردند، مثلا ماده شتر از كوه بيرون كردند، عصا اژدها نمودند و يد بيضا داشتند.

و در اينكه فرمود:" كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ"، با اينكه ظاهر سياق اقتضا مى‏كرد بفرمايد:

"كما اتى بها الاولون- همانطور كه گذشتگان آن آيت را آوردند" براى اشاره به اين معنا بود كه آيت از لوازم ارسال است، و اگر اين شخص رسول است، بايد به رسولان گذشته اقتدا نموده، بر رسالت خود احتجاجى مانند احتجاج آنان بكند.

در اينجا سؤالى پيش مى‏آيد، و آن اين است كه مشركين از وثنى‏ها، از اصل منكر نبوتند، با اين حال در اين اعتراضى كه كردند مساله نبوت را مسلم گرفتند؟ جواب اين است‏ كه همين خود دليل روشنى است بر اينكه مشركين در كار خود دچار تحير شده و نمى‏فهميدند چه كار مى‏كنند؟ يك وقت از راه تهكم با رسول خدا (ص) مواجه مى‏شدند و نامربوط مى‏گفتند، وقتى ديگر دردسر فراهم مى‏نمودند، بار ديگر سخنانى بر خلاف عقيده خودشان گفته با اينكه اصلا نبوت را منكر بودند پيشنهاد معجزه مى‏كردند، معجزاتى كه انبياى گذشته آورده بودند، با اينكه نه آن انبيا را قبول داشتند و نه معجزاتشان را.

ولى به هر حال از اينكه گفتند:" بايد آيتى براى ما بياورد كه گذشتگان آوردند"، از اين وعده ضمنى بر مى‏آيد كه اگر يكى از آن آيات كه پيشنهاد كرده‏اند بياورد ايمان خواهند آورد.

"ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ" در اين جمله سخن قبلى مشركين و آن وعده‏اى كه ضمنا مشتمل بود رد و تكذيب شده، مى‏فرمايد: اگر آنچه را كه پيشنهاد مى‏كنند برايشان آورده شود، باز هم ايمان نمى‏آورند، چون اقوام گذشته وقتى معجزات پيشنهادى خودشان را هم ديدند ايمان نياوردند و هلاك شدند آن وقت اينان ايمان مى‏آورند؟! و حاصل معناى جمله به طورى كه سياق آن را افاده مى‏كند اين است كه: كفار در وعده‏ اى كه مى‏دهند دروغ گويند، و اگر معجزات پيشنهادى آنان را هم نازل كنيم باز ايمان نمى‏آورند، و در نتيجه به همين جرم هلاك خواهند شد، هم چنان كه امت‏هاى گذشته وقتى درخواست معجزه كردند، و معجزه برايشان نازل كرديم، ايمان نياوردند ما نيز هلاكشان نموديم، طبيعت اينان با طبيعت آنان يكى است، و مانند آنان اسراف‏گر و متكبرند، و به هيچ وجه، به هيچ آيتى ايمان نمى‏آورند، پس آيه مورد بحث از يك نظر شبيه به آيه" فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ" «1» مى‏باشد.

و بنا بر اين مى‏توان گفت: در آيه شريفه حذف و ايجازى (مختصر گويى) به كار رفته، و تقدير آن چنين است كه: مثلا بگوييم" ما آمنت قبلهم اهل قرية اقترحوا الآيات فانزلناها عليهم و اهلكناهم لما لم يؤمنوا بها بعد النزول ا فهم، يعنى مشركى العرب يؤمنون و هم مثلهم فى الاسراف" يعنى اهل قريه‏هاى قبل از ايشان كه پيشنهاد معجزه‏ها كردند ايمان نياوردند، و ما معجزه‏اى را كه خواستند فرستاديم و به جرم ايمان نياوردن هلاكشان كرديم، آيا اينان يعنى مشركين عرب با اينكه در اسراف مانند آنان هستند ايمان مى ‏آورند؟!

بنا بر اين اگر قريه را با وصف" اهلكناها" توصيف كرد، و در حقيقت به آخرين نقطه سرنوشتشان توصيفشان نمود، براى اين بود كه بفهماند عاقبت اجابت معجزه خواهى مردم هلاكت ايشان است، و لا غير.

ترجمه تفسير الميزان، ج‏14، ص: 355