انواع ما در زبان عربی (مبادی العربیه)
1-«ما»استفهامی: به معنای«چیست-چه چیزی؟» و ما تلکَ بِیمینکَ یا موسی؟ای موسی آن که در دستت است چیست؟
إنَّ تحضرُ مجلسَ الوعظِ و لا تبکی ثم تَقولُ: ما السبب؟در مجلس وعظ و اندرز حضور می یابی و گریه نمی کنی و سپس می گویی : علت چیست؟
2- «ما»نفی: که اغلب برای منفی کردن فعل ماضی و گاهی مضارع و نیز در جملات منفی آورده می شود:
و ما الله یریدُ ظلماً للعباد=و خداوند برای بندگان ظلم و ستمی نمی خواهد
-و أنا ما فعلتُ العمل الذی فعلتُه إلا لإطمئنان قلبی=و من کاری را که کردم را فقط برای اطمینان یافتن دلم انجام دادم
-و ما نُرسِل المرسلین إلا مُبشِرین و...=و پیامبران را جز بشارت دهنده و ...نمی فرستیم
3-«ما»موصولی:به معنای «آنچه-چیزی که» و از بین انواع ما همین مورد معرفه می باشد مانند:
ما کانَ عندهُ ما یَدفَعُ دَینَهُ :چیزی نداشت که بدهکاریش (قرضش) را بپردازد
إنَّ الـمرء یَجدُ جمیعَ ما عملَهُ من خیرٍ و شر حاضراً أَمامه=همانا انسان همه آنچه که از خوبی و بدی انجام داده را در برابر خویش حاضر می یابد
4-ما شرطیه: به معنای «هرچه-هر آنچه».که عامل جزم فعل و جواب شرط است نشانه ی ما شرطیه این است که:
الف-بعد از آن ،دو فعل می آید: که اولی را فعل شرط و دومی را جواب شرط می نامیم مانند:
و ما تفعلوا من خیر یعلمه الله =هر چه از خیر و نیکی انجام دهید خدا آن را می دادند
ب:بعد از ما شرطیه ،فعل شرط +فَ+جمله فعلیه(اسمیه)می آید مانند:«و ما تنفِقوا مِن خیرٍ فإنَّ الله به علیم
5-ما کافّه(باز دارنده):که بر سر حروف مشبهة بالفعل به خصوص (إنَّ –أنَّ)می آید و آنها را از عمل باز می دارد مانند:
إنَّما یَخشی اللهَ من عبادهِ العلماءُ از میان بندگان خدا فقط علماء و دانایان از او می ترسند
6-ما تعجبیه: «ما أفعَلَ»صیغه ی تعجب است که بعد از این صیغه، متعجب منه می آید که به عنوان مفعول به منصوب می گرددمانند:
یا ربِّ ما أعدَلَکَ !ای خدا تو چه عادل و دادگری»
26-هرگاه«مبتدای مؤخر-فاعل-مفعول به –مجرور بالحرف الجر-مضاف الیه-نائب الفاعل-اسم افعال ناقصه –اسم حرف مشبهة بالفعل »نکره باشد معمولا در ترجمه شان «ی»یا«یک»آورده می شود مانند:
« و بَشِّر المؤمنینَ بأنَّ لهم من اللهِ فضلاً کبیراً »=و مومنان را بشارت ده که از جانب خدا برای آنان فضلی بزرگ است.
قضینا لیلةً باردةً=شب سردی را گذراندیم(سپری کردیم)
المثلُ خیرُ وسیلة لبیانِ ما فی الضمیرِ بصورةٍ موجزةٍ و نافذة=
ضرب المثل بهترین وسیله ای است برای بیان آنچه در درون است به شکلی خلاصه و اثرگذار
تَسکُنُ بومةٌ فی خربةٍ من خراباتِ البصرةِ=جغدی در خرابه ای از خرابه های بصره سکونت دارد(زندگی می کند)
27-هرگاه پس از اسم اشاره ،اسم «أل»دار بیاید ،اسم اشاره مفرد ترجمه می شود هرچند که اسم اشاره مثنی یا جمع باشد مانند:
إنَّ المجتمع بحاجة ماسّة الی هؤلاء العلماءِ الـمُجیدینَ=یقیناً جامعه به این دانشمندان خبره(کاربلد-کارشناس)نیاز شدیدی دارد
اولئکَ الأشخاصُ قد مُنِحوا قدرة ً علی التفوُّق من غیر جهد=به آن افراد قدرتی،بر برتری یافتنِ بدون تلاش و کوشش بخشیده شده است
28-اما اگر مشار الیه بدون «أل» باشد در این صورت اسم اشاره طبق صیغه ی خود ترجمه می شود .مانند:
هؤلاءِ علماءُ یحتاجُ المجتمعُ الیهم حاجة ماسَّةً=اینان دانشمندانی هستند که جامعه شدیداً(بسیار)به آنها نیاز دارد
29-خبرِ مفرد،در صورتی که مثنی یا جمع باشد هنگام ترجمه به زبان فارسی،معمولاً مفرد ترجمه می شود:
المسلمونَ لیلة عید الفطر مُستعدُّون لدفعِ زکاةِ الفطر=مسلمانان در شب عید فطر برای پرداخت زکاه فطر آماده اند
إنَّ المسلمین متفرقون ماداموا بعیدینَ عن الاسلام=مسلمانان تا زمانی از اسلام دور باشند پراکنده اند
30-یادمان باشد هر اسمی که بلافاصله پس از فعل ذکر می شود فاعل نیست و بایستی به معنی کلمات و نیز جمله توجه کرد زیرا در بسیاری از موارد فاعل به صورت ضمیر مستتر می باشد مانند:
إستغفِرِ الله إنَّ الله کانَ غفوراً رحیما=از خدا طلب آمرزش کن همانا او بسیار آمرزنده و مهربان است
در این جمله«إستغفِر»فعل امر است و فاعلش ضمیر مستتر «أنتَ»پس «الله»مفعول به است و منصوب
31-ضمایر منفصل منصوبی(إیّاهُ-ایّاهما و ...ایّانا»هرگاه در آغاز جمله آورده شود در ترجمه اش «فقط-تنها»آورده می شود مانند:
«فایّایَ فاعبدونِ=پس فقط مرا بپرستید
32-باید توجه داشت برخی از ریشه ها(حروف اصلی)به باب های مختلف که بروند معنایشان به طور کلی تغییر می کند مانند:
قَبِلَ: 1-باب إفعال=أقبَلَ=جلو آمد روی آورد 2-باب تفعیل=قَبَّلَ =بوسید 3-باب مفاعله=قابَلَ=مقابله کرد
4-باب تفعُّل=تَقَبَّلَ=عهده دار –پذیرفت 5-باب تفاعل:تَقابَلَ=رویا رو شد 6-إستفعال=إستقبَلَ=پذیریرایی و استقبال کرد
33-ترجمه ی انواع «لا»:
1-«لا الناهیة»:که بر سر چهارده صیغه ی فعل مضارع می آید حال اگر:
الف-بر سر شش صیغه ی مخاطب بیاید که نهی مستقیم است: مانند:لا تَصحَبِ المائقَ =با احمق همنشینی نکن
کُلوا و اشرَبوا و لا تُسرِفوا=بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید
ب-بر سر شش صیغه ی غایب و دو صیغه ی متکلم بیاید به صورت مضارع التزامی منفی ترجمه می شود(و یا در ترجمه اش«نباید»آورده می شود:
لا یَتَّخِذِ المومنون الکافرین اولیاء=مومنان کافران را به عنوان دوست بر نگزینند(نباید برگزینند)
اللهَ اللهَ فی القرآنِ لا یَسبِقــــــکم بالعمل به غیرکم:خدا را خدا را درباره ی قرآن دیگری در عمل به آن بر شما پیشی نگیرد(نباید پیشی بگیرد)
2-«لا النافیة»:که بر سر فعل مضارع می آید و فقط معنای آن را از مثبت به منفی تبدیل می کند: مانند:
ألا تُحبُّونَ أن یَغفرَ اللهُ لکم: آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد
3-«لا النافیة للجنس» : معادلِ «هیچ....نیست»در فارسی است و بر جمله ی اسمیه وارد می شود:
« لا سیفَ أقطعُ من الحق: هیچ شمشیری برنده تر از حق نیست»
4-«لا العاطفة»: که معمولا به صورتِ «......نه ......»ترجمه می شود مانند:
صدیقُکَ مَن صَدَقَکَ لا مَن صَدَّقَکَ =دوست تو کسی است که با تو رو راست باشد نه کسی که تصدیقت کند و تو را راست بداند
34-ترجمه ی انواع«لِـــ»:
1-لام الجرّ(جارّه): که بر سر اسم می آید و به معنای«برایِ» می باشد مانند:
فإنَّهُ یُزَیِّــــــــنُ لَـــکَ فعلَهُ=همانا او کارش را برای تو می آراید
2-لام التعلیل: که عامل نصب است و برسر فعل مضارع می آید و به معنای «برای اینکه»می باشد و در وسط جمله می آید و علت در وسط جمله آمدنش این است که چون برای بیان علت است باید قبلش کاری انجام شده باشد تا این «لام»علت انجام آن را بیان دارد مانند:
أنشدَ البوصیریُّ قصیدةً فاستشفَعَ بها الی اللهِ لیُعافیَــهُ=بوصیری قصیده ای سرود و با آن از خدا طلب شفاعت نمود برای اینکه او را بهبود دهد(سلامت دارد)
کانت أمی تَعرضُ الملابس للبیعِ لتحصلَ علی النقودِ اللازمة=
مادرم لباس ها را برای فروش عرضه می کرد برای اینکه پول های لازم را به دست آورد
3-«لام الأمر»:که عامل جزم است و بر سر فعل مضارع(شش صیغه ی غایب و دو صیغه متکلم)در اول جمله می آید وبه صورت مضارع التزامی مثبت ترجمه می شود و یا در ترجمه اش«باید»آورده می شود مانند:
لِیَکُن أحبّ الذخائر الیک ذخیرة العمل الصالح=
دوست داشتنی ترین ذخیره ها و توشه ها نزد تو ذخیره عمل شایسته باشد(باید باشد)
لِیُنفِق ذو سعةٍ من سعتهِ=توانگر از توانایی اش انفاق کند(باید انفاق کند)
4-«لام خبر «إنَّ»:حرف تأکیدی است که بر سر خبرِ «إنَّ»می آید و به معنای «قطعاً-یقینا-مسلماً» می باشد:
و إنَّکَ لَعلی خُلقٍ عظیمٍ=قطعاً تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری
و إنَّ ربَّکَ لَیَحکُــــــمُ بینهم: مسلماً پروردگارت میان آنها داوری می کند
35-فعل مضارع منصوب معادل مضارع التزامی فارسی ترجمه می شود:
نحنُ نطلبُ منکم أن تَدرسوا جیّداً=ما از شما می خواهیم که خوب درس بخوانید
نجاهدُ فی سبیل الله حتی ننتصرَ:در راه خدا جهاد می کنیم تا پیروز شویم
36-حرف «لن» معنای فعل مضارع را به آینده منفی تبدیل می کند:
إنَّک لن تَـخرقَ الأرضَ =به راستگی که تو زمین را نخواهی شکافت
لن تنالوا البرَّ حتی تُنفقوا مما تحبُّونَ=به نیکی دست خواهید یافت مگر از آنچه که دوست می دارید انفاق کنید
37-فعل مضارع مجزوم به «لَم» معمولاً معادل ماضی منفی ترجمه می شود:
لَم تُؤمنوا=ما آمَنتم=ایمان نیاوردید
الإمام لم یَقبل أن یطرد السید الحمیری بسببِ ذنبٍ من الذنوب=اما نپذیرفت که سید حمیری را به خاطر گناهی از گناهان طرد کند(دور کند)
إنَّ کفر فرعون لَم یَتَعدَّ الی زوجته=هما نا کفر فرعون به همسرش سرایت نکرد
الکفّارُ لَم یُدرِکوا حینذاکَ مَغزَی هذه الآیة : کافران در آن زمان عمق این آیه را درک نکردند
38-فعل و جواب شرط اگر ماضی باشند معمولاً به صورت مضارع ترجمه می شود:
- إن أحسنتم أحسنتم لأنفسِکم=اگر نیکی کنید به خود نیکی می کنید
- مَن حَفَرَ بِئراً لِــــــــأخیـــــهِ وَقَعَ فیها= هرکس چاهی را برای برادرش حفر کند(بکند)(خودش)در آن می افتد.
-إن عُدتَ الی الندَمِ خُطوَتَینِ تَخَلَّصتَ =اگر دو گام به طرف پشیمانی برگردی رها می شوی(خلاص می شوی)
-مَن سَلَّ سیفَ البغیِ قُتِل بِهِ=هر کس شمشیر ستم را برکشد با آن کشته میز
39-به فعل های امر و نهی (و استفهام) فعل های طلبی گفته می شودچون در هر سه تای آنها نوعی خواسته و طلب وجود دارد ،فعل مضارعی که در جواب فعل طلبی می آید مجزوم می شود و در ترجمه اش حرفِ«تا» آورده می شود مانند:
-أَحبِب قومَک یُحبُّوک =قومت را دوست بدار تا تو را دست بدارند
-لا تکذِب یُحببکَ اللهُ=دروغ نگو تا خدا تو را دوست بدارد
-أُدعُونــی أستَجِب لَکم=مرا بخوانید تا شما را اجابت نمودن و پاسخ بگویم
-وأمُـــــر بالـــــمعروفِ تَــــکُــــن مِن أهلِهِ=به نیکی امر کن تا از اهل آن شوی
تَکَلَّموا تُعرَفوا فإنَّ الـــمَرءَ مَــخبوءٌ تحتَ لسانه=حرف بزنید تا شناخته شوید همانا انسان زیر زبانش پنهان است
40- هرگاه پس از اسمی نکره،جمله ای باشد(اسمیه یا فعلیه)که توصیف یا توضیحی در باره ی آن اسم نکره باشد در این صورت آن اسم نکره«منعوت«موصوف»وجمله ی بعدش صفت جمله یا جمله ی وصفیه نامیده می شود(الجُملُ بعد النکراتِ صفاتٌ=جملات پس از اسم نکره،صفت هستند) اعراب جمله ی وصفیه تابع موصوفش یعنی همان اسم نکره می باشد اما چون اعراب جمله محلی است «کلمه ی «محلا»به اعراب اضافه می شود. در ترجمه ی جمله ی وصفیه «که»آورده می شود. مانند:
«خِفتُ مِن الذنب خوفاً منعنی مِن أن أرتَکبَه=از گناه به گونه ای ترسیدم که مرا باز داشت از اینکه مرتکب آن شوم»
اسم نکره جمله ی وصفیه محلا منصوب
«مانع بودن در برابر ارتکاب به گناه توضیحی در باره نوع «خوف و ترس است» یعنی خوفاً مانعاً .... پس در این جمله «خوفاً» مفعول مطلق نوعی است نه تاکیدی
ما الفائده ُ فی ثروَهٍ وراءها لعنه الناس ؟ چه سودی است در ثروتی که پشت سرش لعنت و نفرین مردم است؟
ثروهٍ =اسم نکره –موصوف مجرور وراءها لعنه الناس =جمله ی وصفیه محلا مجرور
إنَّ أشعَّهَ الشمسِ تُحوِّلُ الماء َ بُخاراً یَتصاعَدُ فی الجو
همانا پرتو خورشید آب را به بخاری تبدیل می کند که در هوا بالا می رود.
صرَخت العجوزُ علی وجه الحارس صرخهً وصلت الی أذن الحاکم
پیرزن بر سر نگهبان (چنان)فریادی زد که به گوش حاکم رسید
صرخهً =اسم نکره موصوف منصوب وَصلت ... = جمله ی وصفیه محلاً منصوب صرخةً:مفعول مطلق نوعی