لام فارقه در زبان عربی - lam faregheh

لام فارقه در زبان عربی - lam faregheh in Arabic Language

در ادبیات عرب، «لام فارقه» به چه معناست و در چه مواردی استعمال می‌شود؟

در تفسیر المیزان ذیل آیه 17 سوره انبیاء آمده است: «و قوله: «إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ» الظاهر أن «أَنْ» شرطیة کما تقدمت الإشارة إلیه، و على هذا فجزاؤه محذوف یدل علیه قوله: «لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا» و قال بعضهم: إن «أَنْ» نافیة و الجملة نتیجة البیان السابق، و عن بعضهم أن إن النافیة لا تفارق غالبا اللام الفارقة، و قد ظهر مما تقدم من معنى الآیة أن کون إن شرطیة أبلغ بحسب المقام من کونها نافیة» (المیزان، ج‏14، ص 262). سؤال: «لام فارقه» چیست؟

ادامه نوشته

آموزش زبان عربی (نکره و معرفه در زبان عربی)

آموزش زبان عربی (نکره و معرفه در زبان عربی)

آموزش زبان عربی معرفه و نکره و انواع آن

Teaching Arabic (Nakra and Maarefa in Arabic)

مبادی العربیه 4

نکره و معرفه و انواع ان

نكره اسمی كه بر شخص وشیء شناخته شده دلالت نكند. مثل: رجلٌ - كتابٍ

تذكر: تنوینی كه بر سر اسامی عام می اید نشانه نكره است.  مدرسة ً- قلمٌ

انواع معارف: معرفه ها به 6 دسته تقسیم می شود عبارتند از:

معارف شش بود مضمر، اضافه علم، ذواللام، موصول، اشاره 

1- معرفه به علم: اسامی خاص انسانها، شهرها، كشور ها، استانها، قاره ها، كوهها، رودها، كتب آسمانی وهر مورد خاص معرفه به علم هستند. محمد- رامسر – ایران – القران – البرز.    

 

ادامه نوشته

حروف شمسی و قمری+مثال های قرآنی

حروف شمسی و قمری+مثال های قرآنی

Shamsi and Qamari Words+Quranic Examples

حروف شمسی

حروف شمسی، 14 حرفی هستند که «الف و لام» ال بر سر آنها نوشته می شود ولی خوانده نمی شود.

به بیان دیگر این حروف هرگاه بعد از «الف و لام» قرار بگیرند، مشدد خوانده می شوند.

مانند: وَ الشَّمْسِ، مِنَ النَّاسِ

این حروف عبارتند از:

حروف    مثال         سوره

ت    لَهُمُ التَّنَاوُشُ    (سبا 52)

ث    کُلِّ الثَّمَرَاتِ    (محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم 15)

د    یوْمِ الدِّینِ    (الفاتحه 4)

ذ    یأْکُلَهُ الذِّئْبُ    (یوسف 13)

ادامه نوشته

مبتدا و خبر ( مسوغات ابتدای به نکره ) مبادی العربیه 4

مبتدا و خبر ( مسوغات ابتدای به نکره ) مبادی العربیه 4

*مبتدا اسم مرفوع خالی از عوامل لفظی است.

گاهی عوامل زائد بر سر مبتدا بیایند در این صورت مبتدا لفظا مجرور ومحلا مرفوع می شود.مثل :هل من عالم فی المدینه. (عالم مبتدا لفظا مجرور محلا مرفوع)

ادامه نوشته

افعال قلوب - مبادی العربیه 4

افعال قلوب - مبادی العربیه 4

درسنامه مبادی العربیه 4 منصوبات

افعال قلوب

افعال دو مفعولی :

دلالت بر یقین دارند: راًی ، عَلِمَ ، وَجَدَ ، اًلفَی ، دَرَیَ ، تَعَلَّم

مثال : وجدتُ العلمَ نافع

ادامه نوشته

عین الصحیح فی التشکیل (2)

عین الصحیح فی التشکیل (2)

ادامه نوشته

عین الصحیح فی التشکیل

عین الصحیح فی التشکیل

اسم غیرمتصرف (مبادی العربیه 4)

اسم غیرمتصرف (مبادی العربیه 4)

اهداف درس:

- آشنایی با اسم غیرمتصرف و اقسام آن

- آشنایی با ضمیر و انواع آن

- بیان اسم اشاره و اسم موصول و ویژگی های هریک از آنان

در طرح گذشته در مورد انواع اسم و تقسیمات آن از جمله «مذکر و مؤنث» آشنا شدیم، در این بحث به یکی دیگر از اقسام اسم به نام «اسم های غیرمتصرف» می پردازیم.

و امّا در ابتدا باید بدانیم اسم غیرمتصرف چیست؟

اسم غیر متصرف اسمی است که در جمله های مختلف تنها یک شکل دارد.

اسم های غیر متصرف بنابر مشهور عبارتند از: 1) ضمیر 2) اسم اشاره 3) موصول 4) اسم شرط 5) اسم استفهام 6)کنایه 7) ظرف 8) اسم فعل 9) عدد.

ادامه نوشته

نکته نکات کلیدی کنکوری مبادی العربیه 4 (Spade)

نکات کلیدی کنکوری مبادی العربیه 4 (Spade)

* اگر قبل از أن یکی از افعال قلب یقینی مشاهده شده دیگر آن أن منصوب کننده فعل مضارع نخواهد بود مانند: علمتُ أن لا یرجِعُ اخوک (در این حال أن می شود أن مخففه از ثقیله) مخففه از ثقیله یعنی اینکه در اصل أنَّ بوده و به أن تبدیل شده است.

* در صورتی که قبل از أن فعل قلب ظنی بیاید دو حالت جایز است: ظننت أن لا یرجعُ یا ظننت أن لا یرجعَ.

ادامه نوشته

انواع ما در زبان عربی (مبادی العربیه)

انواع ما در زبان عربی (مبادی العربیه)

1-«ما»استفهامی: به معنای«چیست-چه چیزی؟» و ما تلکَ بِیمینکَ یا موسی؟ای موسی آن که در دستت است چیست؟

إنَّ تحضرُ مجلسَ الوعظِ و لا تبکی ثم تَقولُ: ما السبب؟در مجلس وعظ و اندرز حضور می یابی و گریه نمی کنی و سپس می گویی : علت چیست؟

2- «ما»نفی: که اغلب برای منفی کردن فعل ماضی و گاهی مضارع و نیز در جملات منفی آورده می شود:
و ما الله یریدُ ظلماً للعباد=و خداوند برای بندگان ظلم و ستمی نمی خواهد

-و أنا ما فعلتُ العمل الذی فعلتُه إلا لإطمئنان قلبی=و من کاری را که کردم را فقط برای اطمینان یافتن دلم انجام دادم

-و ما نُرسِل المرسلین إلا مُبشِرین و...=و پیامبران را جز بشارت دهنده و ...نمی فرستیم

3-«ما»موصولی:به معنای «آنچه-چیزی که» و از بین انواع ما همین مورد معرفه می باشد مانند:

ما کانَ عندهُ ما یَدفَعُ دَینَهُ :چیزی نداشت که بدهکاریش (قرضش) را بپردازد

إنَّ الـمرء یَجدُ جمیعَ ما عملَهُ من خیرٍ و شر حاضراً أَمامه=همانا انسان همه آنچه که از خوبی و بدی انجام داده را در برابر خویش حاضر می یابد

4-ما شرطیه: به معنای «هرچه-هر آنچه».که عامل جزم فعل و جواب شرط است نشانه ی ما شرطیه این است که:

الف-بعد از آن ،دو فعل می آید: که اولی را فعل شرط و دومی را جواب شرط می نامیم مانند:

و ما تفعلوا من خیر یعلمه الله =هر چه از خیر و نیکی انجام دهید خدا آن را می دادند

ب:بعد از ما شرطیه ،فعل شرط +فَ+جمله فعلیه(اسمیه)می آید مانند:«و ما تنفِقوا مِن خیرٍ فإنَّ الله به علیم

5-ما کافّه(باز دارنده):که بر سر حروف مشبهة بالفعل به خصوص (إنَّ –أنَّ)می آید و آنها را از عمل باز می دارد مانند:

إنَّما یَخشی اللهَ من عبادهِ العلماءُ از میان بندگان خدا فقط علماء و دانایان از او می ترسند

6-ما تعجبیه: «ما أفعَلَ»صیغه ی تعجب است که بعد از این صیغه، متعجب منه می آید که به عنوان مفعول به منصوب می گرددمانند:

یا ربِّ ما أعدَلَکَ !ای خدا تو چه عادل و دادگری»

26-هرگاه«مبتدای مؤخر-فاعل-مفعول به –مجرور بالحرف الجر-مضاف الیه-نائب الفاعل-اسم افعال ناقصه –اسم حرف مشبهة بالفعل »نکره باشد معمولا در ترجمه شان «ی»یا«یک»آورده می شود مانند:

« و بَشِّر المؤمنینَ بأنَّ لهم من اللهِ فضلاً کبیراً »=و مومنان را بشارت ده که از جانب خدا برای آنان فضلی بزرگ است.

قضینا لیلةً باردةً=شب سردی را گذراندیم(سپری کردیم)

المثلُ خیرُ وسیلة لبیانِ ما فی الضمیرِ بصورةٍ موجزةٍ و نافذة=

ضرب المثل بهترین وسیله ای است برای بیان آنچه در درون است به شکلی خلاصه و اثرگذار

تَسکُنُ بومةٌ فی خربةٍ من خراباتِ البصرةِ=جغدی در خرابه ای از خرابه های بصره سکونت دارد(زندگی می کند)

27-هرگاه پس از اسم اشاره ،اسم «أل»دار بیاید ،اسم اشاره مفرد ترجمه می شود هرچند که اسم اشاره مثنی یا جمع باشد مانند:

إنَّ المجتمع بحاجة ماسّة الی هؤلاء العلماءِ الـمُجیدینَ=یقیناً جامعه به این دانشمندان خبره(کاربلد-کارشناس)نیاز شدیدی دارد

اولئکَ الأشخاصُ قد مُنِحوا قدرة ً علی التفوُّق من غیر جهد=به آن افراد قدرتی،بر برتری یافتنِ بدون تلاش و کوشش بخشیده شده است

28-اما اگر مشار الیه بدون «أل» باشد در این صورت اسم اشاره طبق صیغه ی خود ترجمه می شود .مانند:

هؤلاءِ علماءُ یحتاجُ المجتمعُ الیهم حاجة ماسَّةً=اینان دانشمندانی هستند که جامعه شدیداً(بسیار)به آنها نیاز دارد

29-خبرِ مفرد،در صورتی که مثنی یا جمع باشد هنگام ترجمه به زبان فارسی،معمولاً مفرد ترجمه می شود:

المسلمونَ لیلة عید الفطر مُستعدُّون لدفعِ زکاةِ الفطر=مسلمانان در شب عید فطر برای پرداخت زکاه فطر آماده اند

إنَّ المسلمین متفرقون ماداموا بعیدینَ عن الاسلام=مسلمانان تا زمانی از اسلام دور باشند پراکنده اند

30-یادمان باشد هر اسمی که بلافاصله پس از فعل ذکر می شود فاعل نیست و بایستی به معنی کلمات و نیز جمله توجه کرد زیرا در بسیاری از موارد فاعل به صورت ضمیر مستتر می باشد مانند:

إستغفِرِ الله إنَّ الله کانَ غفوراً رحیما=از خدا طلب آمرزش کن همانا او بسیار آمرزنده و مهربان است

در این جمله«إستغفِر»فعل امر است و فاعلش ضمیر مستتر «أنتَ»پس «الله»مفعول به است و منصوب

31-ضمایر منفصل منصوبی(إیّاهُ-ایّاهما و ...ایّانا»هرگاه در آغاز جمله آورده شود در ترجمه اش «فقط-تنها»آورده می شود مانند:

«فایّایَ فاعبدونِ=پس فقط مرا بپرستید

32-باید توجه داشت برخی از ریشه ها(حروف اصلی)به باب های مختلف که بروند معنایشان به طور کلی تغییر می کند مانند:

قَبِلَ: 1-باب إفعال=أقبَلَ=جلو آمد روی آورد 2-باب تفعیل=قَبَّلَ =بوسید 3-باب مفاعله=قابَلَ=مقابله کرد

4-باب تفعُّل=تَقَبَّلَ=عهده دار –پذیرفت 5-باب تفاعل:تَقابَلَ=رویا رو شد 6-إستفعال=إستقبَلَ=پذیریرایی و استقبال کرد

33-ترجمه ی انواع «لا»:

1-«لا الناهیة»:که بر سر چهارده صیغه ی فعل مضارع می آید حال اگر:

الف-بر سر شش صیغه ی مخاطب بیاید که نهی مستقیم است: مانند:لا تَصحَبِ المائقَ =با احمق همنشینی نکن

کُلوا و اشرَبوا و لا تُسرِفوا=بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید

ب-بر سر شش صیغه ی غایب و دو صیغه ی متکلم بیاید به صورت مضارع التزامی منفی ترجمه می شود(و یا در ترجمه اش«نباید»آورده می شود:

لا یَتَّخِذِ المومنون الکافرین اولیاء=مومنان کافران را به عنوان دوست بر نگزینند(نباید برگزینند)

اللهَ اللهَ فی القرآنِ لا یَسبِقــــــکم بالعمل به غیرکم:خدا را خدا را درباره ی قرآن دیگری در عمل به آن بر شما پیشی نگیرد(نباید پیشی بگیرد)

2-«لا النافیة»:که بر سر فعل مضارع می آید و فقط معنای آن را از مثبت به منفی تبدیل می کند: مانند:

ألا تُحبُّونَ أن یَغفرَ اللهُ لکم: آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد

3-«لا النافیة للجنس» : معادلِ «هیچ....نیست»در فارسی است و بر جمله ی اسمیه وارد می شود:

« لا سیفَ أقطعُ من الحق: هیچ شمشیری برنده تر از حق نیست»

4-«لا العاطفة»: که معمولا به صورتِ «......نه ......»ترجمه می شود مانند:

صدیقُکَ مَن صَدَقَکَ لا مَن صَدَّقَکَ =دوست تو کسی است که با تو رو راست باشد نه کسی که تصدیقت کند و تو را راست بداند

34-ترجمه ی انواع«لِـــ»:

1-لام الجرّ(جارّه): که بر سر اسم می آید و به معنای«برایِ» می باشد مانند:

فإنَّهُ یُزَیِّــــــــنُ لَـــکَ فعلَهُ=همانا او کارش را برای تو می آراید

2-لام التعلیل: که عامل نصب است و برسر فعل مضارع می آید و به معنای «برای اینکه»می باشد و در وسط جمله می آید و علت در وسط جمله آمدنش این است که چون برای بیان علت است باید قبلش کاری انجام شده باشد تا این «لام»علت انجام آن را بیان دارد مانند:

أنشدَ البوصیریُّ قصیدةً فاستشفَعَ بها الی اللهِ لیُعافیَــهُ=بوصیری قصیده ای سرود و با آن از خدا طلب شفاعت نمود برای اینکه او را بهبود دهد(سلامت دارد)

کانت أمی تَعرضُ الملابس للبیعِ لتحصلَ علی النقودِ اللازمة=

مادرم لباس ها را برای فروش عرضه می کرد برای اینکه پول های لازم را به دست آورد

3-«لام الأمر»:که عامل جزم است و بر سر فعل مضارع(شش صیغه ی غایب و دو صیغه متکلم)در اول جمله می آید وبه صورت مضارع التزامی مثبت ترجمه می شود و یا در ترجمه اش«باید»آورده می شود مانند:

لِیَکُن أحبّ الذخائر الیک ذخیرة العمل الصالح=

دوست داشتنی ترین ذخیره ها و توشه ها نزد تو ذخیره عمل شایسته باشد(باید باشد)

لِیُنفِق ذو سعةٍ من سعتهِ=توانگر از توانایی اش انفاق کند(باید انفاق کند)

4-«لام خبر «إنَّ»:حرف تأکیدی است که بر سر خبرِ «إنَّ»می آید و به معنای «قطعاً-یقینا-مسلماً» می باشد:

و إنَّکَ لَعلی خُلقٍ عظیمٍ=قطعاً تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری

و إنَّ ربَّکَ لَیَحکُــــــمُ بینهم: مسلماً پروردگارت میان آنها داوری می کند

35-فعل مضارع منصوب معادل مضارع التزامی فارسی ترجمه می شود:

نحنُ نطلبُ منکم أن تَدرسوا جیّداً=ما از شما می خواهیم که خوب درس بخوانید

نجاهدُ فی سبیل الله حتی ننتصرَ:در راه خدا جهاد می کنیم تا پیروز شویم

36-حرف «لن» معنای فعل مضارع را به آینده منفی تبدیل می کند:

إنَّک لن تَـخرقَ الأرضَ =به راستگی که تو زمین را نخواهی شکافت

لن تنالوا البرَّ حتی تُنفقوا مما تحبُّونَ=به نیکی دست خواهید یافت مگر از آنچه که دوست می دارید انفاق کنید

37-فعل مضارع مجزوم به «لَم» معمولاً معادل ماضی منفی ترجمه می شود:

لَم تُؤمنوا=ما آمَنتم=ایمان نیاوردید

الإمام لم یَقبل أن یطرد السید الحمیری بسببِ ذنبٍ من الذنوب=اما نپذیرفت که سید حمیری را به خاطر گناهی از گناهان طرد کند(دور کند)

إنَّ کفر فرعون لَم یَتَعدَّ الی زوجته=هما نا کفر فرعون به همسرش سرایت نکرد

الکفّارُ لَم یُدرِکوا حینذاکَ مَغزَی هذه الآیة : کافران در آن زمان عمق این آیه را درک نکردند

38-فعل و جواب شرط اگر ماضی باشند معمولاً به صورت مضارع ترجمه می شود:

- إن أحسنتم أحسنتم لأنفسِکم=اگر نیکی کنید به خود نیکی می کنید

- مَن حَفَرَ بِئراً لِــــــــأخیـــــهِ وَقَعَ فیها= هرکس چاهی را برای برادرش حفر کند(بکند)(خودش)در آن می افتد.

-إن عُدتَ الی الندَمِ خُطوَتَینِ تَخَلَّصتَ =اگر دو گام به طرف پشیمانی برگردی رها می شوی(خلاص می شوی)

-مَن سَلَّ سیفَ البغیِ قُتِل بِهِ=هر کس شمشیر ستم را برکشد با آن کشته میز

39-به فعل های امر و نهی (و استفهام) فعل های طلبی گفته می شودچون در هر سه تای آنها نوعی خواسته و طلب وجود دارد ،فعل مضارعی که در جواب فعل طلبی می آید مجزوم می شود و در ترجمه اش حرفِ«تا» آورده می شود مانند:

-أَحبِب قومَک یُحبُّوک =قومت را دوست بدار تا تو را دست بدارند

-لا تکذِب یُحببکَ اللهُ=دروغ نگو تا خدا تو را دوست بدارد

-أُدعُونــی أستَجِب لَکم=مرا بخوانید تا شما را اجابت نمودن و پاسخ بگویم

-وأمُـــــر بالـــــمعروفِ تَــــکُــــن مِن أهلِهِ=به نیکی امر کن تا از اهل آن شوی

تَکَلَّموا تُعرَفوا فإنَّ الـــمَرءَ مَــخبوءٌ تحتَ لسانه=حرف بزنید تا شناخته شوید همانا انسان زیر زبانش پنهان است

40- هرگاه پس از اسمی نکره،جمله ای باشد(اسمیه یا فعلیه)که توصیف یا توضیحی در باره ی آن اسم نکره باشد در این صورت آن اسم نکره«منعوت«موصوف»وجمله ی بعدش صفت جمله یا جمله ی وصفیه نامیده می شود(الجُملُ بعد النکراتِ صفاتٌ=جملات پس از اسم نکره،صفت هستند) اعراب جمله ی وصفیه تابع موصوفش یعنی همان اسم نکره می باشد اما چون اعراب جمله محلی است «کلمه ی «محلا»به اعراب اضافه می شود. در ترجمه ی جمله ی وصفیه «که»آورده می شود. مانند:

«خِفتُ مِن الذنب خوفاً منعنی مِن أن أرتَکبَه=از گناه به گونه ای ترسیدم که مرا باز داشت از اینکه مرتکب آن شوم»

اسم نکره جمله ی وصفیه محلا منصوب

«مانع بودن در برابر ارتکاب به گناه توضیحی در باره نوع «خوف و ترس است» یعنی خوفاً مانعاً .... پس در این جمله «خوفاً» مفعول مطلق نوعی است نه تاکیدی

ما الفائده ُ فی ثروَهٍ وراءها لعنه الناس ؟ چه سودی است در ثروتی که پشت سرش لعنت و نفرین مردم است؟

ثروهٍ =اسم نکره –موصوف مجرور وراءها لعنه الناس =جمله ی وصفیه محلا مجرور

إنَّ أشعَّهَ الشمسِ تُحوِّلُ الماء َ بُخاراً یَتصاعَدُ فی الجو

همانا پرتو خورشید آب را به بخاری تبدیل می کند که در هوا بالا می رود.

صرَخت العجوزُ علی وجه الحارس صرخهً وصلت الی أذن الحاکم

پیرزن بر سر نگهبان (چنان)فریادی زد که به گوش حاکم رسید

صرخهً =اسم نکره موصوف منصوب وَصلت ... = جمله ی وصفیه محلاً منصوب صرخةً:مفعول مطلق نوعی

اقسام کلمه در زبان عربی (Learn Arabic Language)

اقسام کلمه در زبان عربی (Learn Arabic Language)

اقسام کلمه در زبان عربی (Learn Arabic Language)

کلمه در زبان عربی بر 3 قسم است:

1.اسم

2.فعل

3.حرف

اسم :

به کلمه ای می گویند که بر جانداران، اشیاء، مفاهیم عقلی و ذهنی دلالت کند یا به کلمه ای می گویند که معنای مستقلی دارد بدون آنکه بر زمان دلالت کند مثل چی؟

الفرس ، الشّجر ، سعید ، العلم ، الاجتهاد.

فعل :

کلمه ای که بر انجام گرفتن کاری و یا روی دادن حالتی در زمان گذشته ،حال و یا آینده دلالت کند یا به عبارت دیگر کلمه ای که بر معنای مستقلی دلالت می کند و مقرون به یکی از زمانهای گذشته، حال یا آینده است مثل: کَتَبَ ، یَکتُبُ ، اَکتُب.

حرف :

به کلمه ای که نه فعل است و نه اسم و فقط رابط بین این دوست حرف می گویند.

معانی و کاربرد حروف جر باء در زبان عربی

معانی و کاربرد حروف جر باء در زبان عربی

حرف باء

معنای اصلی : به معنی برخورد و تماس با شخص یا شیئی به کار می رود مانند اُمسَمتُ باللِصّ یعنی دزر را گرفتم و این گرفتن به معنی تماس و الصاق است یعنی جزئی از بدن یا عضوی از اعضاء بدن دزد را گرفتم . امسکتُ بثوبه – لباسش را با دست گرفتم و در جملاتی مانند مررتُ بالمعلِّم مررتُ به – معنی تماس و الصاق مجازی است یعنی از مکانی گذشتم که معلّم متصل به آن مکان و در ترجمه می گوئیم . به معلم برخورد کردم – دیدار کردم و ...

معانی دیگر حرف باء که در ترجمه بسیار مهمّند :

1- سببیّت و تعلیل : به این معنا که ما بعد حرف حر سبب و علّت ما قبل آن باشد مانند

کُلُّ امری یکافَأُ بِعَمَلهِ و یُعاقَبُ بتقصیره .

انّما یُنکر الدُیاناتِ قومٌ هم بِما ینکرونه أُسقیاءُ و

جزی اللهُ الشدائد کُلَُّ خیرٍ عرفتُ بها عدوّی من صدیقی

یا قومِ انّکُم ظَلَمتُم باتّخاذکه العِجلَ ( بقره – 54 )

فَکُلاِ أَخذنا بذَنبهِ فَمِنهم مَن ارسلنا علیه حاصبا ( عنکبوت ، 40 ) ( هر گروهی را به سبب گناهش مؤاخذه و غذاب کردیم؛بعضی از آن ها را به صیحۀ آسمانی و بعضی را...) .

2- استعانت : مانند سافرت بالصیّاره – و صوتُ الکواکب بالمنظار – الّذی معلِم بالقلم .

فرق بین باء استعانت با باء سبب اینست که باء سببیّه بر سر علت و سببی که باعث حصول معنی قبل از آن شده می آید مثل مات الرجل بالمرض یعنب به علت بیماری . در حالیکه باء استعانت بر اداه و وسیلۀ فعل که واسطۀ بین فاعل و مفعول است قرار می گیرد . مانند فتحت الباب بالمفتاح – قطعت اللحم بالسکین – کتب الرسالۀَ بالعلم .

3- به معنی ظرفیت : و لقد نَصَرَکم الله ببدر یعنی : فی بدر – البخیل من بَخِلَ بالسَّلام .

4- تعدیه : مانند ذهبت بالمریض الی الطبیب – نزل به روحُ الامین – من جاء بالحسنۀ فل عشرُ امثالها.

5- به معنی بدل : و آن جایی است که به جای حرف باء ( بدل ) را قرار داد بنحوی که معنی تفاوتی نکند مانند : ما یُرضی بعملی عملٌ آخر – ارتضی بالملاکمه ریاضهً اُخری

باء به معنی بدل هم بر سر عمل مأخوذ می آید مانند مثال اول و هم بر سر متروک می آید مانند مثال دوم یعنی ما یرضی بدل عملی عمل آخر – اَرتضی ریاضهً اخری بدلَ الملاکمه .

مثال دیگر :

اِنّ الّذین اشتروا دُنیا بّآخره و شّقوَه بنعیمٍ ، ساء ما فَعَلوا

الذین اشترو الضَّلاله بالهُدی

قال استبدلون الّذی هو ادنی هو خیرٌ .

6- به معنی عوض : یا مقابله مانند ( اشتریت الکتاب بعشرهِ دراهِمَ و اشتراه فی باَحَدَ عَشَر درهماً اُدخلوا الجنّهَ بما کنتم تعلمون ( نحل ، 32 ) .

بعِثُ هذا بذلک ( این جنس را در مقابل آن جنس فروختم ) .

فرق بین عوض و بدل اینست که عوض به معنی دادن چیزی و گرفتن چیز دیگر در مقابل آنست امّا بدل به معنی انتخاب یکی در مقابل دو چیز است و آن می تواند از دست دادن چیزی و به دست آوردن چیز دیگر باشد و می تواند بدون از دست دادن چیزی چیز دیگر را انتخاب کند و بنابراین معنای بدل اعم است .

7- به معنی تبعیض : به این معنی که اسم مجرور به یاد جزئی از شیء ما قبل باشد ( عیناً[7] یَشرِبُ عبادُ اله یُفَجّرئنها تفجیراً ) یعنی یشربُ فیها : بندگان خاص خدا از سرچشمۀ گوارایی می نوشتند که به هر جا و به هر گونه که بخواهند آن را جاری می سازند .

8- به معنی مجاوزه : مانند فاسأل به خبیراً – یعنی عنه

یومَ تَری المؤمن و المؤمنات یَسعی نورُهم بین ایدیهم و باَیمانهم ( حدید ، 12 ) [ای رسول خدا بیاد آر] روزی را که مردان و زنان مؤمن ، شعاع نور ایمانشان در پیش روی و از سمت راست آنان با سرعت حرکت می کند .

یومَ تَشَقَّقُ السماءُ بالغُمام . یعنی عَن الغمام – مجاوزت یعنی چیزی از گذشتن و به چیز دیگر رسیدن .

مانند تَرَحَّل عن مکان ظلم .

9- زائد : مانند جاء الرجُلُ بنفسِه – جائ رجلان بنفسهما – جاءت فریدهً بنفسها .

جاءت النساءُ بِاَنفُسِهِنَ

احسن یزیدٍ – کفی بالله شهیداً ( خدا از جهت شاهد بودن بر اعمال خلق کافی است ) .

اگر فعل ( کفی ) به معنب کفایی کرد یا به معنی اغنی : بی نیاز کرد باشد از این مقوله خارج است و همراه باء زائد نخواهد بود و در آن صورت گاهی به معنی مفعول متعدّی می شود و گاهی به دو مفعول مانند :

قلیلٌ منک یکفیتی و لکن قلیلُک لا یُقالُ له قلیلٌ

یعنی ( نعمت از جانب تو ، اگر چه کم باشد ، مرا کاملاً بی نیاز می کند ، با آن که نعمتِ کم تو ، کم نامیده نمی شود ) .

کفی اللهُ المؤمنین المنالَ و کان اللهُ قویّاَ عزیزا ( احزاب ، 25 ) : و خداوند مؤمنان را در جنگ از احزاب کفایت نمود ( یعنی بی نیاز کرد )

( با فرستادن باد مرمر بر دشمنانشان و با امدادهای غیبی و خداوند صاحب قوّـ و عزّت است )

و اگر کفی با باء زائد و به معنب ( کافی است ) باشد و تمیز نگرفته باشد نیز مفعول به نمی گیرد مانند :

کفی بِنَصر الله لک أن تَری عدُوَّک یَعمَلُ بمعاصی الله فیک .

همین اندازه نصرت خدا بر تو کافی است که ببینی دشمنانت بخاطر موقعیت خدا را انجام می دهند

در این کلام که حدیثی از امام چهارم (ع) است . « أن » حرف مصدری است و تری به تأویل مصدر مفعول به کفی می باشد .

و هُزّی الیک بجذع النَّحلَهِ تُساقِطعَلیکِ رُطَباً جَنیّاً .

تنه درخت را تکان بده بر تو فرو میریزد خرمای چیده شده .

بِحسبِک درهمٌ – خرجتُ فاذا بزیدٍ بالباب .

کیف بِک اِن کان کذا = کیف انت – باء زائد است و انت مبتدا و کیف خبر (حال تو چگونه است اگر در جریان کار چنین باشد ) . کیف بک اذا اشتدّ الامرُ. چه می کنی اگر کار سخت شود .

الستُ بربّکم قالوا بَلی ( اعراف ، 172 ) انّی الستُ ربّکم .

ما کان بِابی احدٍ ( او پدر هیچ کس نبوده و نیست ) .

ما اللهُ بغافلٍ تعلمون ( بقره ، 85 )

10- برای قسم به کار می رود هم برای قسم استعطافی و غیر استعطافی – قسم استعطافی قسمی است که جوابش جملۀ انشائیه باشد مانند بالله عیلک لا تُطلِبُنی – بربّک هل رحمت النکلی ( تو را به خدا به فرزند از دست داده رحم نمودی ) – بحیاتک أعطفتَ علی الباسَ .

قسم برای جلب عطوفت و مهربانی مخاطب است . تو را به خدا به من ظلم نکن . تو را به جانت آیا به آدم بینوا دلسوزی کرده ای

بِعینَیکِ یا سَلمی ارحمنی أَبی غیرَ ما یُرضیکَ فی السرِّ و الجَهرِ .

تو را به چشمانت رحم کن به عاشقی که امتناع می کند جز از چیزی که تو را راضی کند .

قسم استعطافی مانند : باللهِ ما امتنعتُ ( به خدا قسم امتناع نکردم ) – بالله لا قطعَنَّ علاقتکم ( به خدا سوگند رابطه تان را قطع خواهم کرد ) .

11- به معنی تفدیه ( قربانت – فدا کردن ) : باَبی انتَ و امّی . ( ابی و امّی غداک ) . قسم به جان تو جهنم را به وجودتان سپر خواهم کرد

12- به معنی فی : مانند : و لقد نصرکم اللهُ ببدرٍ و انتتم اَذِلَِهٌ ( آل عمران ، 123 )

البخیلُ من بَخلَ بالسلام ( فی السّلام ) .

13- به معنی مَعَ و مصاحبت : قیل یا نوحُ اهبط بسلامٍ منّا ( هود ، 48 ) یعنی مع سلامٍ .

سبحانَ ربی الاعلی و بِحمدِه ( مع حمده )

انواع جمع در زبان عربی (جمع کثرت جمع قلت جمع مکسر)

انواع جمع در زبان عربی (جمع کثرت جمع قلت جمع مکسر)

اسم از نظر عدد(مفرد مثنی جمع)

جمع:

اسم از نظر عدد

1 - مفرد: اسمی است که بر یک فرد (انسان یا غیر انسان) دلالت کند. مانند: قَلم، اسَد، تلمیذ.

2 - مثنی: اسمی است که بر دو فرد (انسان یا غیر انسان)دلالت کند. مانند: قَلَمَیْنِ، تِلْمیذانِ.

3 - جمع: اسمی است که بر بیش از دو فرد (انسان یا غیر انسان) دلالت کند.

4 - اسم جمع: اسمی است که از نظر لفظ، مفرد اما از نظر معنی، جمع باشد و بتوان آنرا تثنیه و جمع بست. مانند: قوم (قومانِ – اقوام)

5 - شبه جمع (اسم جنس): اسمی است که دلالت بر جنس نماید و برای همین آنرا اسم جنس نیز می گویند و با افزودن (هً) یا (ی) از آن مفرد می سازند. مانند: شجر: شجرهً/ جُند: جندی

ادامه نوشته

دانلود کتاب مبادی العربیه pdf

دانلود کتاب مبادی العربیه pdf

دانلود ترجمه مبادی العربیه جلد 4

Download Mabadi Al-Arabiyyah Volume 4 Translation

دانلود مبادی العربیه متن عربی جلد 4

دانلود مبادی العربیه جلد 4 رشید شرتونی

کتاب مبادی العربیه 4 مهم ترین منبع آزمون کارشناسی ارشد و دکتری رشته الهیات (علوم قرآن و حدیث) می باشد شما می توانید خلاصه کتاب مبادی العربیه 4 را که ترجمه فارسی شده است در ذیل دانلود کنید.

دانلود چکیده کتاب مبادی العربیه 4 رشید شرتونی

فرق بین همزه و الف (آموزش زبان عربی)

فرق بین همزه و الف (آموزش زبان عربی)

1.همزه حرکات سه گانه و سکون را می پذیرد اما الف همشه ساکن است، مانند: إِبراهیم – أُکتُب – اَکرَم َ – اَلشَّیء

همزه د ابتدا، وسط و آخر قرار می گیرد مانند: « أَذهَبُ – سَأَلَ – قَرَأَ » اما الف در ابتدای کلمه قرار نمی گیرد.

حرکات و سکون

حروف هجاء یا الف در بان عربی به کمک حرکات خوانده می شود. به علامتهای َ ِ ُ حرکت گفته می شود که به علامات فتحه، کسره و ضمه معروفند.

حرفی که فتحه داشته باشد مفتوح، حرفی که کسره داشته باشد مکسور و حرفی که ضمه داشته باشد مموم نام دارد.

حرفی که حرکت ندارد را ساکن و علامت آن سکون نام دارد.

دانلود ترجمه مبادی العربیه جلد 4

دانلود ترجمه مبادی العربیه جلد 4

Download Mabadi Al-Arabiyyah Volume 4 Translation

دانلود مبادی العربیه متن عربی جلد 4

دانلود مبادی العربیه جلد 4 رشید شرتونی

کتاب مبادی العربیه 4 مهم ترین منبع آزمون کارشناسی ارشد و دکتری رشته الهیات می باشد شما می توانید خلاصه کتاب مبادی العربیه 4 را که ترجمه فارسی شده است در ذیل دانلود کنید.

دانلود چکیده کتاب مبادی العربیه 4 رشید شرتونی

موارد کسر اِن جامع المقدمات (آموزش زبان عربی)

موارد کسر اِن جامع المقدمات (آموزش زبان عربی)

در یازده مورد «ان» باید «إن» خوانده شود و این موارد عبارتند از (واعلم انه تکسر إنَّ في أحد عشر موضعا):

1 - عند الإبتداء نحو: إن الذین آمنوا.

2 - بعد الموصول نحو:  لجائني الذی إنَّ اباه قائم.

ادامه نوشته

تعریف علم صرف (آموزش زبان عربی)

تعریف علم صرف (آموزش زبان عربی)

صرف در لغت به معنی تغییر دادن است و در اصطلاح علمی است که به ما می آموزد چگونه کلمه ای را به صورت های گوناگون تغییر دهیم تا معانی مختلف بدست آید.در هر زبانی بسیاری از کلمات از کلمه دیگر ساخته می شود مثلا در فارسی کلمات گفتم –گفتی – گفت – گوینده – بگو – می گوید – گویا – گویش، از مصدر گفتن گرفته شده است. در زبان عربی نیز تغییراتی در کلمه ایجاد می شود که گاه از یک کلمه دهها کلمه می توان ساخت. علمی که از این تغیرات بحث میکند صرف نامیده می شود . بنابراین باید علم صرف را بیاموزیم تا:

۱ - کلمات را بشناسی

۲ - به معانی آنها پی ببریم

۳ - برای معنایی که مورد نظر ماست آن گونه که در زبان عربی رایج است کلمه مناسب بسازیم.

در هر زبانی مفاهیم را با جملات بیان می کنند و جمله از چند کلمه که به یکدیگر نسبت داده شدهاند و بین آنها ارتباط خاصی دارد ساخته می شود. کلمه نیز مجموعه ای از حروف است. حروف هجاء یا الفبا در زبان عربی 29 حرف است که عبارتند از:

« همزه – الف – ب – ت – ث – ج – ح – خ – د – ذ – ر – ز – س – ش – ص – ض – ط – ظ – ع– غ – ف – ق – ک – ل – م – ن – ه – و – ی ».

الفبای عربی تقریبا همان الفبایی است کهر فارسی بکار می رود با این تفاوت که 4 حرف « پ– چ – ژ – گ » در زبان عربی وجود ندارد.

لاﯼ نفـی جنس زبان عربی (مبادی العربیه 4)

لاﯼ نفـی جنس زبان عربی (مبادی العربیه 4)

لاﯼ نفـﯽ جنس حرفـﯽ است که نفـﯽ جنس هاﯼ دیگر مـﯽ کند. لاإلهَ إلا الله ُ: هیچ معبودﯼ جز خداﯼ یکتا نیست. یعنـﯽ نفـﯽ معبودهاﯼ دیگر مـﯽ کند. لا أحدَ فی الدار: هیچ کسـﯽ درخانه نیست. یعنـﯽ نه یک نفر، نه چند نفر، نه مذکر، نه مؤنث و نه .. نفـﯽ تمام افراد را بیان می کند.

لاﯼ نفـﯽ جنس را به صورت "هیچ نیست" معنـﯽ مـﯽ کنیم.

اسم لاﯼ نفـﯽ جنس همیشه فتحه اﯼ بـﯽ تنوین دارد.

مـﯽ توان این حرف (لا) را در عمل، یکـﯽ ازمتعلقات حروف مشبهه بالفعل به شمار آورد:

شباهت: اسمشان فتحه مـﯽ گیرد، خبرشان مرفوع است.

تفاوت: اسم لاﯼ نفـﯽ جنس، مبنـﯽ برفتح و محلاً منصوب است اما اسم حروف مشبهه بالفعل، منصوب.

میان لاﯼ نفـﯽ جنس و اسم آن هیچ فاصله اﯼ نباید باشد.

اسم لاﯼ نفـﯽ جنس همیشه معرب است، اما اسم حروف مشبهه بالفعل مـﯽ تواند معرب یا مبنی باشد.

جمله اﯼ که با حروف مشبهه بالفعل همراه است، بدون آن ها نیزامکان پذیربوده، درمعنـﯽ واعرابْ متفاوت است؛ اما جمله اﯼ که با لاﯼ نفـﯽ جنس مـﯽ آید، بدون "لا" اصلا ً معنـﯽ ندارد.

** اسم لاﯼ نفـﯽ جنس همیشه مبنـﯽ برفتح و محلا ً منصوب است. منظور ازاین مبنـﯽ بحث معرب و مبنـﯽ نیست، بلکه مبنـﯽ ِ اعرابـﯽ و ترکیبـﯽ است. یعنـﯽ اسم لاﯼ نفـﯽ جنس معرب است، اما از نظر ترکیب چون همیشه فتحه ﯼ بدون تنوین دارد ، به آن مبنـﯽ برفتح مـﯽ گوییم.  مانند:

لا تلمیذ َ فی الصف. (هیچ دانش آموزﯼ در کلاس نیست)

لا: لاﯼ نفـﯽ جنس

تلمیذ : اسم لاﯼ نفـﯽ جنس، مبنـﯽ برفتح، محلاً منصوب

فی الصف: جارومجرور به اعراب ظاهرﯼ و اصلـﯽ و شبه جمله خبرِ "لا" و محلا ً مرفوع

فرق کم استفهامیه با کم خبریه

فرق کم استفهامیه با کم خبریه

۱- نمییز کَم خبریه غالباً مجرور به اضافه است یا به همراه مِنْ می آید مانند: کَم کتابٍ طالَعتُ یا کَم منْ کتابٍ طالعْتَ.

۲- کَم خبریه در جمله فعلیه فقط بر فعل ماضی وارد می شود. مانند: کَم مِنْ موهِبَةٍ مَنَنْتَها عَلیَّ.

ولی کَم استفامیّه هم برسر فعل ماضی و هم فعل مضارع وارد می شود. مانند: کم کتاباً اشتریتَ؟

کَم کتاباً سَتَشْتَری؟

۳-کَم خبریه به جواب نیاز ندارد و جمله آن خبریه است ولی کم استفهامیّه احتیاج به جواب دارد و جمله آن انشائیه است.

۴-تمییز کم خبریه می تواند به صورت جمع نیز بیاید مانند: کم مِنْ کُتُبٍ قَرأتُ. ولی تمییز کم استفهامیّه باید مفرد بیاید.

وبلاگ تخصصی علوم قرآن و حدیث

نسبت در زبان عربی

نسبت در زبان عربی

اسم از نظر انتساب

اسم یا منسوب است و یا غیر منسوب

تعریف: اسم منسوب اسمی است که دلالت بر نسبت می کند و علامت آن (یّ = یاء مشدد) می باشد مانند:طهرانیّ - موسویّ

تعریف: اسم غیر منسوب اسمی است که بر نسبت دلالت نکند (عاری از یاء نسبت باشد).

نکات:

* اسمی که ختم به (ة تاء گرد) شود هنگام انتساب، تاء از آن حذف می شود. مانند: مکة = مکیّ

* اسمی که ختم به (الف مقصوره) شود، هنگام انتساب، الف حذف شده و معمولاً پیش از یاء نسبت (واو) قرار می گیرد. مانند: (موسی) که می شود: (موسوىّ)

اسم از نظر تصغیر و تکبیر

تعریف: اسم مصغّر اسمی است که بر حقارت و کوچکی مکَبَّر خود دلالت دارد. مانند: رُجَیْل (مرد کوچک) که مصغّر رجُل (مَرد) می باشد. البته برای اظهار ترحّم و شفقت هم می آید.

اسم مُکَبَّر: اسمی است که بر خلاف اسم مصغر است. مانند: رجُل – حسن.

مشهورترین قواعد تصغیر:

1 - مصغر کلمه سه حرفی بر وزن (فُعَیْل) می آید. مانند: رَجُل – رُجَیْل.

2 - مصغّر کلمه چهار حرفی بر وزن (فُعَیْلِل) می آید. مانند: دِرهم که دُرَیْهِم می شود.

3 - وزن های دیگر اسم مصغر عبارتند از: فُعَیْلَة،فُعَیْلان مانند: زُهَیْرة، سُکَیْران

4 - در تصغیر اسم فاعل ثلاثی مجرد (الف) قلب به (واو) می گردد. مانند: ناصر – نویَصر.

5 - الف مقصوره در تصغیر به (یاء) بدل می شود و در یاء وزن فعیل ادغام می شود. مانند: عصا – عُصَىّ.

6 - در اسم مرکب فقط جزء اول مصغر می شود. مانند: عبد الله – عُبَیْد الله.

7 - الف ممدوده در تصغیر تغییر نمی کند. مانند: حَمْراء – حُمَیراء.

انواع حرف در عربی

انواع حرف در عربی

حرف و انواع آن

در زبان فارسی نیز کاربرد حروف به همین شکل می باشد مانند " از ، به ، در ، برای ، با ، و ... "
حروف در زبان عربی به سه دسته تقسیم می شود :
1) حروفی که مخصوص اسم هستند .
2) حروفی که مخصوص فعل هستند .
3) حروفی که میان اسم و فعل مشترکند .

حرف و انواع آن
و امّا حروف مخصوص اسم :
این حروف به هشت گروه تقسیم می شوند :
1) حروف جر
2) حروف قسم
3) حروف استثنا
4) حروف ندا
5) حروف مشبه به فعل
6) حروف مفاجأة
7) حروف تفصیل
8) حروف تنبیه

حرف و انواع آنحروف جر که پر کاربردترین حروف در زبان عربی می باشند عبارتند از :
" مِن ( از ) ، إلی ( به سوی ) ، عَن ، علی ( بر روی ) ، فی ( در ) ، رُبّ
( چه بسا ) ، الکاف ، اللام ، البلاء ، التاء ، الواو ، حتی ، مُذ ، منذ ، خلا ، عدا ، حاشا ، لولا و کَی "

حرف و انواع آنحروف قسم 3 تا می باشند که معمولاً در ابتدا قرار می گیرند : " باء ، تاء ، واو "
حرف و انواع آنحروف استثناء 4 تا می باشند : " إلّا ، خلا ، عدا ، حاشا "
این حروف برای جدا ساختن کلمه ی ما بعد خود از حکم کلی می باشد .

حرف و انواع آنحروف ندا که عبارتند از : " أ ، یا ، آ ، أی ، أیا ، هیا ، وا "
کاربرد حروف ندا این است که برای صدا زدن شخصی از آن ها استفاده می شود مانند : " یا محمّد "

حرف و انواع آنحروف مشبّهه بالفعل : " إنَّ ، أَنَّ ، کأَنَّ ، لکنَّ ، لیتَ ، لعلَّ "
این حروف معمولاً در ابتدای جمله می آیند و اسم ما بعد خود را اسم خود و منصوب کرده و کلمه ی ما بعد را خبر خود ساخته و مرفوع می کند مانند : " إِنَّ اللّهَ غفورٌ "

حرف و انواع آنحروف مفاجأة : إذا ، إِذ
حروف مفاجأ گاهی اوقات برای خبر دادن ناگهانی به کار می روند .

حرف و انواع آنحروف تفصیل : " أَمّا ، إِمّا "
این حروف ، حروفی هستند که برای شرح و توضیح بیشتر در جمله به کار می رود .

حرف و انواع آنحروف تنبیه : " ها ، أما ، ألا "
حروف تنبیه ، برای آگاهی دادن و جلب توجه کردن مخاطب به کار می روند .

اکنون برای آشنایی بیشتر با این حروف که حروف مخصوص اسم نام دارند به تمارین زیر دقت کنید :
و قالَ الرَّسولُ یا رَبِّ إِنَّ قَومی اتَّخَذوا هذا القرآنَ مَهجوراً ( فرقان – آیه 30 )
( و پیامبر عرضه داشت : پروردگارا ! قوم من قرآن را متروک ساختند )
یا : حرف ندا إِنَّ : حرف مشبهه بالفعل
ربّ : منادا قَوم : اسم إنَّ
إتخذوا : خبر إِنَّ
لَقَد أَضَلَّنی عَنِ الذِّکرِ بَعدَ إذ جاءَنی وَ کانَ الشَّیطانُ لِلإِنسانُ خَذولاً ( فرقان – 29 )( او مرا از یادآوری حق گمراه ساخت بعد از آن که یاد حق به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه انسان را تنها و بی یار و یاور می گذارد )
عَن : حرف جر إِذ : حرف مفاجأة
الذِّکر : مجرور لِ : حرف جر
الإنسان : مجرور
ما قُلتُ لَهُم إِلّا ما أَمَرتَنی بِه أَنِ اعبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُم و کنتُ علیهم شهیداً ( مائده – 117 )
من ، جز آن چه مرا به آن فرمان دادی چیزی به آن ها نگفتم ، ( به آن ها گفتم : ) خداوندی را بپرستید که پروردگار من و شماست و تا زمانیکه در میان آن ها بودم ، گواه بر اعمال آن ها بودم .
إلّا : حرف استثنا علی : حرف جر
بِ : حرف جر هم : مجرور
ه : مجرور
کَأَن لَم یَغنَوا فیها ألا إنَّ ثَمودَ کفروا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِثَمود ( هود – 68 )
آن چنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند ! بدانید قوم ثمود پروردگارشان را انکار کردند ، دور باد قوم ثمود از رحمت خدا .
فی : حرف جر ألا : حرف تنبیه
لِ : حرف جر ها : مجرور
إِنّ : حرف مشبهه بالفعل ثمود : مجرور
أَمَّا الذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصالحاتِ فَلَهُم جَنّاتُ المَأوی نُزُلاً بِما کانوا یعلمون ( سجده – 19 )
اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، باغهای جاویدان بهشتی از آن آنها خواهد بود ، این وسیله ی پذیرایی ( خداوند ) از آنهاست به پاداش آن چه انجام می دادند .
أمّا : حرف تفصیل بِ : حرف جر
ل : حرف جر ما : مجرور
هم : مجرور
وَ مِن آیاتِه خَلقُ السَّمواتِ وَ الأَرضِ وَ ما بَثَّ فیهِما مِن دابَّةٍ و هُوَ عَلی جَمعِهِم إِذا یَشاءُ قدیر ( شوری – 29 )
و از آیات اوست آفرینش آسمان ها و زمین آن چه از جنبندگان در آن ها منتشر نموده و او هرگاه بخواهد بر گردآوری آن ها تواناست.
مِن : حرف جر فی : حرف جر
مِن : حرف جر علی : حرف جر
آیات : مجرور هما : مجرور
دابَّة : مجرور جمع : مجرور
إِذا : حرف مفاجأة

وَ إِذ قُلنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاط بِالنّاسِ و ما جَعَلنا الرُّویا الَّتی اَرَبناکَ إلّا فِتنَةً لِلنّاسِ و الشَجَرَةَ المَلعُونَةَ فی القُرآنِ وَ نُخَوِّفُهُم فَما یَزیدُهُم إلّا طُغیاناً کبیراً ( اسراء – 60 )
( به یاد آور ) زمانی را که به تو گفتیم : پروردگارت احاطه و آگاهی کامل به مردم دارد و رویایی را که به تو نشان دادیم و درخت نفرین شده را که در قرآن ذکر کرده ایم، فقط برای آزمایش مردم بود و ما آن ها را بیم می دهیم اما جز طغیان شدید چیزی بر آن ها نمی افزاید.
إِذ : حرف مفجأة إنَّ : حرف مشبهه بالفعل
إلّا : حرف استثنا فی : حرف جر
لَ : حرف جر ب : حرف جر
لِ : حرف جر القرآن : مجرور
ک : مجرور النّاس : مجرور
النّاس : مجرور

توضیح مبحث افعال ناقصه در زبان عربی

توضیح مبحث افعال ناقصه در زبان عربی

«نواسخ» جمع «ناسخ» است‏به معناى زایل کننده. در علم نحو «نواسخ» به فعل‏ها یا حروفى گفته مى‏شود که بر مبتدا و خبر داخل شده و آن‏ها را تحت تصرّف خود در مى ‏آورند. نواسخ دو نوع‏اند: فعلى و حرفى و جمعاً شش قسم مى ‏شوند. فعلى عبارت‏اند از: افعالِ ناقصه، مقاربه و قلوب. حرفى عبارت‏اند از: حروف مشبّهةٌ بالفعل، «ما» و «لا»ى مشبّهةٌ به لیس و «لا» ى نفى جنس.

افعال ناقصه معانى افعال ناقصه سه تذکّر معانى تامّه «بَرِحَ» و «اِنْفَکَّ»:

خصوصیّات کانَ الف: زاید بودن ب: حذف نون ج - حذف کانَ

ناقصه متصرف و غیر متصرف تذکر

1- افعال ناقصه

این افعال بر مبتدا و خبر داخل شده، مبتدا را به عنوان اسمِ خود، مرفوع و خبر را به‏ عنوان خبرِ خود، منصوب مى ‏سازند وآن‏ها بسیارند ولى سیزده فعل ذیل مشهورتر است:

«کانَ، صارَ، لَیْسَ، اَصْبَحَ، اَضْحى‏، ظَلَّ، باتَ، اَمْسى‏، مازالَ، مابَرَحَ، مَاانْفَکَّ،

مافَتَئَ، مادامَ».

افعال ناقصه برخلاف افعال دیگر است، زیرا هر فعلى با آمدن فاعلش کامل مى ‏شود، به این معنا که نسبت به فاعل مسند مى‏ باشد و با وجود آن، کلامِ تامّ،

ایجاد مى ‏شود. ولى افعال ناقصه چنین نیستند، زیرا با اسمِ بعد از خود کامل نشده، و به وسیله خبر، کامل مى‏ شوند مثل «کانَ زَیْدٌ عالِماً» و به همین دلیل به این افعال، ناقصه گفته ‏اند.

 

ادامه نوشته

آموزش مبحث معرفه و نكره در زبان عربی

آموزش مبحث معرفه و نكره در زبان عربی

اسم نکره اسمی است که بر فرد یا چیز معینی دلالت نمی کند و افراد یا انواع متعددی را شامل می شود مانند کتاب که کتاب خاصی مورد نظر نمی باشد. اسم نکره دو نوع است:

۱- اسمی که می توان با "ال" آنرا معرفه کرد مانند انسان نکره ← الانسان

۲- اسمی که خود نمی تواند ال بگیرد ولی می توان بجای آن اسمی قرار داد که بتواند ال بگیرد مانند ذو ← صاحب که صاحب می تواند ال بگیرد.

اسم معرفه اسمی است که برای شنونده شناخته شده است و به ۳ دسته کلی تقسیم می گردد:

۱-اسمهایی که بر زبان معرفه آورده می شود مانند ضمائر، اسم اشاره و اسم موصول

۲- اسمهای عَلم که بر شخص یا شئی معلومی دلالت می کند مانند فاطمه

۳- اسمهایی که با ال و یا با اضافه شدن به یکی از معرفه ها، معرفه می گردد مانند القلم – بابُ المدرسةِ.

ضمائر: اسمی است که بر متکلم یا مخاطب و یا غائب دلالت می کند و بجای اسم قرار می گیرد. ضمایر یا بارز و یا مستتر هستند. ضمایر بارز یا متصل و یا منفصل هستند. ضمایر مستتر یا واجب الاستتار و یا جایز الاستتار هستند.

خود آزمایی

۱- کلمه (باب) در بابُ المدرسةِ چه نوع کلمه ای است؟
الف) نکره ب) معرفه به علم
ج) معرفه به اضافه د) معرفه به ال المدرسة

۲- نوع ضمایر را در جمله "الطلاب هم نجحوا" مشخص کنید؟
الف) هم متصل مرفوعی–واو متصل مرفوعی
ب) هم منفصل مرفوعی – واو متصل مرفوعی
ج) هم منفصل نصبی – واو متصل رفعی
د) هم منفصل جری – واو متصل نصبی

۳- در کدام یک از گزینه های زیر استتار ضمیر وجوبی است؟
الف) یکتبُ ب) اکتبُ
ج) تکتبینُ د) کتب

۴- در عبارت (هم یزرعون المعروف و یحصدون الشکر) چند اسم معرفه وجود دارد؟
الف) ۱ ب) ۳
ج) ۵ د) ۴

۵- در عبارت (هو کان ذا عقلٍ وافرٍ) اسم های معرفه کدامند؟

الف) هو ب) هو – ذا
ج) هو – ذا عقلٍ د) هو – ذا عقلٍ – وافرٍ

اقسام فعل ماضی در زبان عربی

اقسام فعل ماضی در زبان عربی

۱-ماضی ساده (مطلق) 2- ماضی نقلی 3- ماضی بعید 4 – ماضی استمراری 5- ماضی التزامی 6- ماضی ملموس ( ناتمام )

ماضی ساده : یعنی بیان وقوع فعل در زمان گذشته به طور مطلق بدون هیچ محدویتی از جهت دوری و نزدیکی زمان یا تکرار و ملازمت آن به مفهوم هایی چون تردید و آرزو

* روش ساخت ماضی ساده در زبان فارسی: بن ماضی + شناسه:

گفتم – گفتی – گفت – گفتیم – گفتید- گفتند

* روش ساخت ماضی ساده در زبان عربی : ریشه ی فعل + ضمایر متصل فاعلی :

خَرَجْتَ – خَرَجْتُم – خَرَجْنا

ماضی ساده منفی

۱- (( ما)) نفی + ماضی ساده مثبت : ما ذَهَبَ: نرفت

۲-(( لم )) + فعل مضارع مجزوم : لم یَذَهَبْ : نرفت
ماضی نقلی : فعلی است که در زمان گذشته آغاز شده اما اثرش تا زمان حال باقی است

* روش ساخت ماضی نقلی در زبان فارسی:

صفت مفعولی + شناسه : رفته ام – رفته ای – رفته است – رفته ایم – رفته اید – رفته اند

* روش ساخت ماضی نقلی در زبان عربی :

قد + ماضی ساده : قد ذهبتُ : رفته ام – قد ذَهَبتَ : رفته ای – قد ذَ هَبَ : رفته است

نکته : لازم به ذکر است که حرف قد پیش از فعل ماضی همیشه معادل ماضی نقلی فارسی نیست گاه نشانه تاکید فعل و در مواردی نیز (قد) بر معنای خاصی دلالت نمی کند : قَدَ ذَهَبَ : ( حتماًَ ، قطعاً ................ رفت )

ماضی نقلی منفی

1- لمّا + فعل مضارع مجزوم = لمّا یَذهَبْ : نرفته است ( هنوز نرفته است)

2- لم+ فعل مضارع مجزوم (گاهی ): لم یَذهَبْ : نرفته است

3- لم + فعل مضارع مجزوم + بَعدُ = لم یَذهَبْ بعدُ : هنوز نرفته است

توضیح : ماضی نقلی منفی در عربی معمولاً با آوردن (( لمّا)) ی جازمه بر سر فعل مضارع بنا می شود که تر جمه آن در فارسی همراه با کلمه (( هنوز )) می آید.

نکته۱: ( لمّا یَکتب الدرس) = هنوز درس را ننوشته است . گاهی نیز ماضی نقلی در عربی با آوردن (( لم)) بر سر فعل مضارع بنا می شود . یعنی (( لم + مضارع مجزوم )) دو ترجمه دارد : یکی بصورت ماضی نقلی منفی و دیگر ی به صورت ماضی ساده منفی (( لم یَکتُب الدرس )) درس را ننوشته است – درس را ننوشت .
نکته2 : حرف (( لمّا)) بر سر فعل مضارع به صورت ((هنوز نه)) ترجمه می شود .
نکته3: حرف لم معنی(نه) می دهد

نکته ۴: هر گاه لمّا بر سر فعل ماضی بیاید معنی (( هنگامی که ، زمانی که ، موقعی که )) می دهد که در این صورت اسم زمان است و حرف جزم فعل مضارع نیست – اما اگر لمّا بر سر فعل مضارع بیاید ، حرف جزم فعل مضارع است .
ماضی بعید (دور) : بیانگر فعلی است که در گذشته دور اتفاق افتاده است .

*روش ساخت ماضی بعید در زبان فارسی : صفت مفعولی + ماضی ساده (بودن) + شناسه : نوشته بودم – نوشته بودی – نوشته بود نوشته بودیم – نوشته بودید – نوشته بودند

* روش ساخت ماضی بعید در زبان عربی : کان + قد + فعل ماضی هم صیغه :

کنتُ قد ذهَبتُ : رفته بودم کنتَ قد ذهَبتَ : رفته بودی کان قد ذهَبَ : رفته بود .

نکته : در ماضی بعید آوردن (( قد )) الزامی نیست : کان ذَهَبَ : رفته بود.

نکته: برای منفی کردن ماضی بعید از 2 روش بهر ه می جوییم .
1- (ما) + کان+ فعل ماضی هم صیغه : ما کان قد ذَهَبَ : نرفته بود

2-لم+ مضارع مجزوم کان + قد + فعل ماضی هم صیغه : لم یکن قد ذَهَبَ: نرفته بود

ماضی استمراری : بیانگر فعلی است که در گذشته به تکرار و استمرار صورت گرفته باشد

* روش ساخت ماضی استمراری در زبان فارسی : می ( همی ) + ماضی ساده : می رفتم می رفتی می رفت می رفتیم می رفتید می رفتند

* روش ساخت ماضی استمراری در زبان عربی : فعل کمکی کان + فعل مضارع هم صیغه : کنت ُ أذهَبُ : می رفتم کُنتَ تذهَبُ : می رفتی

نکته : ماضی استمراری را چگونه منفی کنیم ؟

1- (ما) + ماضی کان + فعل مضارع هم صیغه = ما کنتُ اَ ذهَبُ = نمی رفتم

2- کان + لا+ مضارع = کنت ُ لا أذهَبُ: نمی رفتم

3-لم + مضارع مجزوم + فعل مضارع هم صیغه : لم أکُن أذهَبُ : نمی رفتم
ماضی التزامی : برای بیان وقوع فعل در زمان گذشته با شک و تردید و آرزو و دریغ ... بکار می رود .

* روش ساخت ماضی التزامی در زبان فارسی : صفت مفعولی + مضارع ساده (( باشیدن)+ شناسه : خورده باشم ، خورده باشی – خورده باشد ....

*روش ساخت ماضی التزامی در زبان عربی : 1- اِنْ (لَیْتَ- لَعلَّ) اَردتُ اَن: مِن الممکن اَن ...+ مضارع کان + قد + قعل ماضی هم صیغه : إنْ تکونوا قد ذهبتم = اگر رفته باشید

لعلَّه یکونُ قد اِشْتَری : شاید خریده باشد

لیتهم یکو نونَ قد علموا : شاید دانسته باشند

أردتُ أن أکونَ قد طَرَقتُ الباب َ: خواستم در را زده باشم

مِنَ الممکنِ أن تکونَ قد إنتشرت : ممکن است منتشر شده باشد .

2- لَعَلَّ قد + ماضی : لَعَلَّ قد کتبتُم : شاید نوشته باشید .

ماضی ملموس ( نا تمام ): فعلی است که دلالت بر انجام کاری دارد که مقارن با آن کاری دیگری نیز اتفاق می افتد .
* روش ساخت ماضی ملموس در زبان فارسی : ماضی ساده (( داشتن )) + ماضی استمراری : داشتم می رفتم – داشتی می رفتی – داشت می رفت و...

* روش ساخت ماضی ملموس در زبان عربی : بینما یا فیما بر سر ماضی استمراری :

بینما کنتُ أذهبُ / فیما کنتُ أذهبُ = در حالی که داشتم می رفتم .

اقسام فعل مضارع در عربی و معادلهای آن در فارسی

1- مضارع مرفوع : داشتن یکی از حروف مضارع (أ-ت-ی –ن) در اول فعل و مرفوع بودن آخر فعل یعنی ضمه –ُ داشتن یا نون (نِ- نَ) داشتن در آخر فعل ، فعل مضارع مرفوع را تشکیل می دهد که در زبان فارسی به صورت مضارع اخباری ترجمه می شود .

نتیجه: مضارع مرفوع در عربی = مضارع اخباری در فارسی = أذهبُ : می روم یَذهبونَ : می روند.
*مضارع اخباری : فعلی است که وقوع آن در زمان حال قطعی است .

* روش ساخت مضارع اخباری در زبان فارسی : می + بن مضارع + شناسه :

می نویسم – می نویسی – می نویسد – می نویسیم – می نویسید – می نویسند

* مضارع مرفوع را چگونه منفی کنیم ؟ مضارع مرفوع را بواسطه ((لا)) نافیة و گاهی بواسطه ((ما)) ی نافیه منفی می کنیم که به آن مضارع منفی می گوییم و معادل مضارع اخباری منفی در فارسی ترجمه می کنیم .

* مضارع منفی = مضارع اخباری منفی = لا یَذهَبُ = نمی رود ما یذهبُ= نمی رود

توجه : لای نافیه مخصوص منفی کردن فعل مضارع و ما ی نافیه مخصوص منفی کردن فعل ماضی است اما گاهی (( ما)) ی نافیه بر سر فعل مضارع می آید و آن را منفی می کند .

2- مضارع مستقْبل یا آینده : بر انجام عملی در آینده دلالت دارد .

* روش ساخت مضارع مُستقبل در زبان فارسی : فعل کمکی خواه + شناسه + فعل ماضی مورد نظر : خواهم رفت - خواهی رفت – خواهد رفت – خواهیم رفت – خواهید رفت – خواهند رفت

*روش ساخت مضارع مستقبل مثبت در زبان عربی : سَ یا سوفَ + فعل مضارع مرفوع = سَیذهَبُ = خواهد رفت ( بزودی خواهد رفت ) سوفَ یَذهَبُ = خواهد رفت (بزودی خواهد رفت ) – سوف ینجحُ علیٌّ فی الامتحان : علی در امتحان قبول خواهد شد

نکته : سوف برای آینده دور به کار می رود اما (( سَ) برای آینده نزدیک به کار می رود . لذا در ترجمه سَوفَ از لفظ ((بزودی)) استفاده نمی کنیم

نکته: جواب شرط به صورت مضارع اخباری یا مضارع مُستقبل ترجمه می شود : اِن تنصروا للهَ ینصرْکم : اگر خدا را یاری کنید او شمارا یاری خواهد کرد (یاری می کند )

نکته : استفاده از قیودی چون (( غداً – الاسبوع المُقبل،العام المُقبل و...) همراه فعل مضارع به جمله معنای مُستقبل می بخشد : یذهبُ علیٌّ غداً : علی فردا خواهد رفت

* روش ساخت مضارع مستقبل منفی در زبان عربی : لن + فعل مضارع منصوب = لَن یذهَبَ : هرگز نخواهد رفت

*لن یدخلوا فی الجنّة = (( هر گز )) به بهشت داخل نخواهند شد

لن تنجحوا فی الا متحان = (( هرگز)) در امتحان موفق نخواهید شد

توجه: معنی لَنْ ((هرگز نه)) می باشد .

3- مضارع التزامی : بر وقوع فعلی همراه با شک و تردید و تمنا و لزوم ........ دلالت می کند اما وقوع آن مانند مضارع اخباری حتمی نیست.

موارد مضارع التزامی ( مثبت)

1- حروف نصب ( اَن- کَی ( لِکَی) – حتَّی – لـ ِ + مضارع منصوب به صورت مضارع التزامی مثبت ترجمه می شود : اَن تذهَبَ : تا اینکه بروی

2- قد + مضارع مرفوع = قد أذهبُ : شاید بروم قد تَذهَبُ: شاید بروی

3- لام امر ((لـِ)) + مضارع غائب و متکلم: لِیَذهبْ = باید برود لأذهَبْ = باید بروم

4- فعل شرط معادل مضارع التزامی ترجمه می شود (اگر چه ماضی باشد).

اِنْ تَدرسْ تنجَح ْ : اگر درس بخوانی قبول می شوی

5- فعل مضارع در جواب طلب معادل مضارع التزامی مثبت ترجمه می شود : لا تتکاسَلْ تَفزْ : تنبلی مکن تا رستگار بشوی.

نکته 1: حرف ناصبه (( لَن)) همراه فعل مضارع ،معنای فعل مضارع را به مُستقبل منفی تبدیل می کند بر عکس دیگر حروف ناصبه که معنی مثبت دارند - لنَ یتکاسَلَ : هرگز تنبلی نخواهد کرد.

نکته 2: در ترجمه لام امر (( لـِ)) همراه با شش صیغه غائب و دو صیغه متکلم از لفظ (( باید )) استفاده می شود . مانند : لِیَکَتُبْ : باید بنویسد .

مضارع التزامی منفی : ترکیب ((لا)) ی ناهیه با شش صیغه مضارع غائب و دو صیغه متکلِّم در ترجمه معادل مضارع التزامی منفی خواهد بود : لا یَکذبْ: دروغ نگوید (نباید دروغ بگوید )

مضارع مستمر (ملموس) : تداوم عملی را در زمان حال بیان می کند .

روش ساخت مضارع مستمر در زبان فارسی : ( فعل دارم + مضارع اخباری ) دارم می روم – داری می روی – دارد می رود

روش ساخت مضارع مستمر(ملموس) در زبان عربی :

1- لـَ + فعل مضارع = لَأذهبُ = دارم می روم – لَیستَمعونَ: دارند گوش می دهند

2- فعل مضارع (کان) قبل از مضارع مرفوع = یکونُ محمدٌ یَکتبُ = محمد دارد می نویسد

أکونُ أذهبُ= دارم می روم تکونُ تذهبُ = داری می روی

امر منفی : تر کیب (لای) ی ناهیه همراه با شش صیغه مضارع مخاطب در ترجمه فارسی معادل امر منفی خواهد بود :

لاتکذب ْ= دروغ نگو - لا تقربا هذه الشجرة = به این درخت نزدیک نشوید .

امر منفی امر منفی

اعراب کیف در زبان عربی

اعراب کیف در زبان عربی


1 - کیف در جملات اسمیه خبر مقدم و محلاً مرفوع است : کیف حالُک؟

2 - در جملات اسمیه اگر قبل از افعال ناقصه باشد : خبر مقدم افعال ناقصه و محلاً منصوب است مانند: کیف کان دورُ التلامیذ فی الحربِ المفروضة؟

3 - در جملات فعلیه: اگر فعل آن تام باشد غالباً حال و محلاً منصوب است : کیف ذهبت الی المدرسةِ؟ ذهبتُ الی المدرسةِ ماشیاً .

4 – چنانچه از کیفیت نوع انجام گرفتن فعل سؤال کند (نه از حالت فاعل یا مفعول) نقش آن مفعول مطلق و محلاً منصوب است مانند: کیف جئتَ؟ جئتُ سریعاً در اصل جئتُ مجیئاً سریعاً است .

5 - هر گاه قبل از افعال دو مفعولی واقع شود، مفعول دوم این افعال می باشد : کیف ظننتَ علیاً ؟ ظننتُه مجتهداً .

باب اشتغال (مبادی العربیه)

باب اشتغال (مبادی العربیه)

باب اشتغال:

تعریف: هرگاه مشغول شود عاملی درضمیر اسم مقدم خودش یا متعلق آن اسم مقدم ، به جای آنکه آن عامل نصب دهدخود آن اسم را برای آن اسم مقدم پنج حالت است که درحالات نصبی آن اسم مقدم باب اشتغال درست می شود.

حالات اسم مقدم:

1. واجب النصب (باب اشتغال واجب است): هرگاه اسم مقدم بعداز کلمه ای بیاید که آن کلمه فقط بر فعل داخل می شود مانند ادات شرط ـ تحضیض

2. واجب الرفع (باب اشتغال ممتنع است): هرگاه اسم مقدم بعداز کلمه ای بیاید که آن کلمه فقط برسراسم میاید مانند اذا فجائیه، 2- هرگاه بین اسم مقدم وعاملش صدارت طلبی فاصل شود

راجح النصب ( باب اشتغال ارجح است):

1- هرگاه عامل فعل طلبی باشد

2- هر گاه اسم مقدم برسر کلمه ای بیاید که آن کلمه غالبا بر سر فعل می آید مانند همزه استفهام

3. هرگاه با نصب اسم مقدم تناسب دو جمله درعطف رعایت شود.

4. متساوی الامرین ( باب اشتغال وعدمش مساوی است): هرگاه هم با نصب وهم با رفع تناسب دو 2 جمله درعطف رعایت شود.

5.راجح الرفع ( غیر باب اشتغال ارجح است) درغیر از موارد فوق.

منادی در زبان عربی (مبادی العربیه)

منادی در زبان عربی (مبادی العربیه)

منادی:

تعریف: آنچه با حرف ندا خوانده می شود

حروف ندا: برای بعید أی، و، أیا، هیا، برای متوسط أ، برای قریب یا.

شرایط منادی: ضمیر نباشد ، خالی از الف ولام باشد به غیر از اسم الله

حذف حرف ندا:

1- ممتنع است در: اسم جنس منادی، اسم مندوب، مستغاث، اسم اشاره

2- واجب است دراللهم

3- جایزاست در غیر از موارد فوق بالقرینه

اقسام منادی واعرابش:

1- منادی مفرد معرفه، نکره مقصوده: مبنی برعلامت رفع

2- منادای نکره غیر مقصوده، مضاف وشبه مضاف: منصوب

3- مستغاث: یا با لام مفتوحه و یا با« الف» می باشد.

توابع منادا:

الف) بدل: کالمستقل ( یعنی فرض کنیم بدل ما همان منادای ماست)

ب) عطف به حروف:

1- اگر «ال» دارد خلیل می گوید مرفوع است، یونس: منصوب است ، مبرد: اگر «ال» زائده باشد مرفوع است، اگر « ال» غیر زائده باشد منصوب است

2- اگر بدون «ال» است کالمستقل

ج) صفت ، تأکید و عطف بیان: اگر تابعمان مضاف است: منصوب مطلقاً – و اگر مفرد است یا منادا، معرب است: منصوب و یا منادا مبنی است: رفع حملاً علی اللفظ و نصب حملاً علی المحل

نکته: اگر منادامان قبل از ندا مبنی بود یا از کلماتی بود که ضمه درآن مقدر می شود تابعش منادایی است که لفظا مبنی برضم شده است وبه اعتبار نصب محلی آنها محلا منصوب می شود.

مستثنی در زبان عربی (مبادی العربیه)

مستثنی در زبان عربی (مبادی العربیه)

تعریف: آنچه بعد از ازإلا واخواتش ذکر می شود تا دلالت کند براینکه آنچه به ماقبل نسبت داده شده به آن نسبت داده نمی شود اگر چه حکمی باشد (منظور استثناء منقطع).

اقسام: (متصل، منقطع، مفرغ، تام، موجب، غیرموجب)

متصل: که مستثنی هم از جنس مستثنی منه وهم داخل درآن باشد جاء القوم الا زیداً
منقطع: که مستثنی یا از جنس مستثنی منه نیست ویا داخل در آن نیست جاء القوم إلا حماراً

مفرغ: که مستثنی منه درکلام ذکر نشده باشد ما جاء إلا زیدٌ

تام: که مستثنی منه در کلام ذکر شده باشد.

موجب: کلامی که ابتدایش نفی نهی یا استفهام نباشد.

غیر موجب: کلامی که ابتدایش یکی از نفی نهی یا استفهام باشد.

اعراب مستثنی:

الف) مفرغ: مستثنی به حسب عوامل اعراب نقش می گیرد.

ب) تام: اگر موجب است متصل ومنقطع هر دو منصوبند و اگر غیرموجب است یا متصل است که هم نصب جایز است وهم بدلیت از ماقبل وبدلیت بهتر است ما فعلوه إلا قلیل ـ قلیلاً.و اگر منقطع است که حجازیون می گویند نصب، تمیمیون گویند جایزالوجهین است

مستثنی به اخوات إلاّ:

خلا، عدا، حاشا: اگر فعل هستند مستثنی منصوب می شود بنابرمفعولیت، اگر حرف جر هستند مستثنی مجرور میشود

لیس ولا یکون: مستثنی منصوب می شود بنابرخبریت

ما خلا وماعدا: مستثنی منصوب می شود بنابر فعلیت

غیر وسوی: مستثنی مجرور می شود بنابرمضاف الیه

نکات:

1.فاعل، خلا، عدا وحاشای فعلی، ماخلا، وماعداواسم لیس ولایکون ضمیر مستتر به استتار وجوبی می باشد.

2.اعراب غیر، مثل اعراب مستثنی به إلا می باشد وسِوی ترد عده ای همینطور نزد وعدهدیگر ظرف است.

حال در زبان عربی (فرق تمییز و حال)

حال در زبان عربی (فرق تمییز و حال)

تعریف: وصفی است که بیانگر هیئت وحالت صاحب خودش می باشد ونعت نیست.

اقسام: (منتقله ، ثابته ، جامده ، مشتقه ، مقارنه ، مقدره)

منتقله: حالی که گاهی درصاحبش می باشد وگاهی نمی باشد.
ثابته: حالی که همیشه درصاحبش می باشد.
جامده: حالی که از کلمه دیگری گرفته نشده وجامد است.
مشتقه: حالی که از کلمه دیگری گرفته شده وجزء مشتقات است.
مقارنه: حالی که زمانش بازمان عاملش تقارن دارد.
مقدره: حالی که زمانش بازمان عاملش تقارن ندارد.
احکام همیشگی وغالبی حال: همیشه نکره است وغالبا منتقله ومشتقه ومقارنه است.

تقدم حال برذوالحال: مقتضای اصل تقدم ذوالحال برحال است، اگر ذوالحال مجرور باشد، تقدم آن واجب است، اگر ذوالحال نکره محضه باشد تأخرّش واجب است.
تقدم حال برعاملش: هرگاه حالمان صدارت طلب باشد تقدمش واجب می شود.

حال از مضاف الیه

1 - اگر با حذف مضاف مشکلی درجمله وارد نشود بل نَتَّبع ملتَ ابراهیم حنیفا.
2 - اگر مضاف بعضی از مضاف الیه باشد وجه هند راکباً.
3 - عامل در حال، همان مضافی که عامل درمضاف الیه است باشد ذهابک وهالک مسرعاً.

فرق حال با تمییز

غالبا تمییز جامد است به خلاف حال
تمییز هیچوقت به صورت جمله نمی آیدبه خلاف حال
تقدم تمییز برعاملش جایز نیست علی الاصح به خلاف حال