باب اشتغال (مبادی العربیه)

باب اشتغال (مبادی العربیه)

باب اشتغال:

تعریف: هرگاه مشغول شود عاملی درضمیر اسم مقدم خودش یا متعلق آن اسم مقدم ، به جای آنکه آن عامل نصب دهدخود آن اسم را برای آن اسم مقدم پنج حالت است که درحالات نصبی آن اسم مقدم باب اشتغال درست می شود.

حالات اسم مقدم:

1. واجب النصب (باب اشتغال واجب است): هرگاه اسم مقدم بعداز کلمه ای بیاید که آن کلمه فقط بر فعل داخل می شود مانند ادات شرط ـ تحضیض

2. واجب الرفع (باب اشتغال ممتنع است): هرگاه اسم مقدم بعداز کلمه ای بیاید که آن کلمه فقط برسراسم میاید مانند اذا فجائیه، 2- هرگاه بین اسم مقدم وعاملش صدارت طلبی فاصل شود

راجح النصب ( باب اشتغال ارجح است):

1- هرگاه عامل فعل طلبی باشد

2- هر گاه اسم مقدم برسر کلمه ای بیاید که آن کلمه غالبا بر سر فعل می آید مانند همزه استفهام

3. هرگاه با نصب اسم مقدم تناسب دو جمله درعطف رعایت شود.

4. متساوی الامرین ( باب اشتغال وعدمش مساوی است): هرگاه هم با نصب وهم با رفع تناسب دو 2 جمله درعطف رعایت شود.

5.راجح الرفع ( غیر باب اشتغال ارجح است) درغیر از موارد فوق.

وجوب نصب مشغول عنه (مبادی العربیه 4)

وجوب نصب مشغول عنه (مبادی العربیه 4)

این قرینه (قرینه بر خلاف اصل در اعراب اسم متقدم) در جایی است که مشغول عنه بعد از اداتی واقع شود که اختصاص به فعل دارند؛ از این رو برای بررسی قرائن دالّ بر وجوب نصب باید به بررسی ادات مختص به فعل پرداخت:

← ادات مختص به فعل

←← ادات استفهام غیر همزه

ادات استفهام غیر از همزه؛ (همزه، ام الباب در استفهام است و در خصوص استفهام به همزه، در قسمت قرینه بر ترجیح نصب اسم متقدم بحث خواهد شد) مانند: «هَل الخبرَ عَرَفْتَهُ؟»؛ در این مثال "هل" از حروف استفهام است که به جهت اختصاص آن به فعل، باید "الخبر" را منصوب بخوانیم تا مفعول‌ به برای فعل مقدّر (عَرَفْتَ) باشد و تقدیر عبارت، «هَل عَرَفْتَ الخبرَ، عَرَفْتَهُ؟» بوده است.

ادامه نوشته

باب اشتغال مبادی العربیه 4

باب اشتغال مبادی العربیه 4

اشتغال، بر وزن إفتعال از ماده­ی"شغل" است که در لغت به معنای سرگرم شدن بوده و هرگاه با "عن"متعدی شود، متضمن معنای اعراض (رویگردان شدن) خواهد بود.


نام این باب در اصطلاح نحو "اشتغال العامل عن المعمول" می‌باشد که در تعریف آن گفته‌اند: اشتغال آن است که اسمی مقدم شود و بعد از آن عاملی بیاید که در ضمیر اسم متقدم عمل کند، به­ گونه‌ای که اگر کلام خالی از آن ضمیر باشد، عامل در خود آن اسم متقدم عمل می‌کند.


به­عنوان مثال در عبارت «زیداً أکرمتُهُ» به ترتیب "زیداً" اسم متقدم و "أکرمتُ" عامل متأخر و "ـه" ضمیر اسم متقدم است كه اگر این ضمیر نبود "أكرمت" در "زیداً" عمل می­كرد.

وجه نامگذاری


با تعریف ذکر شده وجه نامگذاری و رابطه معنای لغوی و اصطلاحی روشن می‌شود؛ با این بیان که عامل، با رویگردان شدن از عمل در اسم متقدم،‌ در ضمیر آن عمل کرده و مشغول و سرگرم آن شده است.

ادامه نوشته