توضیح مبحث اشتغال (مبادی العربیه 4)

 

باب اشتغال | فیلم اموزشی باب اشتغال | حوزه ی مجازی مهندس طلبه

اشتغال، بر وزن إفتعال از ماده­ ی"شغل" است که در لغت به معنای سرگرم شدن بوده و هرگاه با "عن"متعدی شود، متضمن معنای اعراض (رویگردان شدن) خواهد بود.

نام این باب در اصطلاح نحو "اشتغال العامل عن المعمول" می‌باشد که در تعریف آن گفته‌اند: اشتغال آن است که اسمی مقدم شود و بعد از آن عاملی بیاید که در ضمیر اسم متقدم عمل کند، به­ گونه‌ای که اگر کلام خالی از آن ضمیر باشد، عامل در خود آن اسم متقدم عمل می‌کند.

به­ عنوان مثال در عبارت *زیداً أکرمتُهُ به ترتیب "زیداً" اسم متقدم و "أکرمتُ" عامل متأخر و "ـه" ضمیر اسم متقدم است كه اگر این ضمیر نبود "أكرمت" در "زیداً" عمل می­ كرد.

وجه نامگذاری

با تعریف ذکر شده وجه نامگذاری و رابطه معنای لغوی و اصطلاحی روشن می‌شود؛ با این بیان که عامل، با رویگردان شدن از عمل در اسم متقدم،‌ در ضمیر آن عمل کرده و مشغول و سرگرم آن شده است.

جایگاه اشتغال

آنچه در این باب مورد اهمیت است، اسم متقدم (مشغول‌عنه) و بحث پیرامون اعراب آن است و اینکه عالمان نحو آن را بین دو بخش مرفوعات و منصوبات آورده‌اند به این جهت است که اسم متقدم در بعضی موارد مرفوع و در بعضی موارد منصوب است.در مقابل عده‌ای آن را در منصوبات، مبحث مفعول‌به با عنوان "ما أضمر عامله علی شریطة التفسیر" آورده‌اند.

ارکان اشتغال

با توجه به تعریف اشتغال معلوم می‌شود که اشتغال از سه رکن "مشغول"، "مشغول­ عنه" و "مشغول­ به" تشکیل شده است که در ادامه شرائط و نکات مربوط به این سه ركن بیان می­شود.

الف) مشغول

منظور از مشغول، همان عامل است که از عمل در اسم متقدم رویگردان و منصرف شده و در ضمیر آن عمل کرده است که در مثال *زیداً أکرمتُهُ، "أکرمتُ" عامل و مشغول است.

نکات

1 - لزومی ندارد که عامل مشغول، فعل باشد؛ بلکه می‌‌تواند اسم نیز واقع شود، همچون اسم فاعل و اسم مفعول؛ مانند: *الامین أنا مُشارکُه و *الباطل الحقُ منصورٌ علیه؛ در این دو مثال "مشارک" و "منصور"، هر دو اسم و عامل مشغول هستند.

2- نحوه ی عمل عامل در مشغول‌به می‌تواند به نحو متعدی بنفسه باشد؛ مانند: *زیداً ضربتُه و یا به نحو متعدی به ­واسطه حرف جرّ مانند: *زیداً مررتُ به.

3- عامل باید صلاحیت عمل در ماقبل خود را داشته باشد؛ مانند: فعل متصرف، اسم فاعل، اسم مفعول؛ لذا مواردی همچون فعل غیر متصرف، اسم تفضیل، اسم فعل، مصدر، صفت مشبهه، حروف و.... که این صلاحیت را ندارند، از باب اشتغال خارج هستند.

4-در صورتی که عامل، ‌فعل است، اسم متقدم باید متصل به عامل باشد؛ مگر در مواردی که فاصله جایز شمرده شود.

ب) مشغول‌عنه

منظور از مشغول‌عنه همان اسم متقدم است که عامل از عمل در آن رویگردان شده و در غیر آن (مشغول‌به) عمل کرده است.

شرائط

1 - باید مقدم بر عامل باشد، لذا مثال *ضربتُه زیداً از باب اشتغال خارج است.

2- قابلیت ضمیر آوردن از او را داشته باشد؛ لذا مواردی همچون حال و تمییز نمی‌توانند مشغول‌عنه باشند.

3 - باید به گونه‌ای باشد که برای اتمام معنای جمله، نیازمند بعد از خود باشد؛ لذا مثال *جاء زیدٌ فأکرمهُ از باب اشتغال خارج است؛ چون "زیدٌ"‌ با اکتفا به ما قبل خود (جاء)، معنای جمله را کامل می‌کند.

4-صلاحیت مبتدا واقع شدن را داشته باشد؛ لذا اگر نکره‌ای باشد که نمی‌تواند مبتدا واقع شود، از باب اشتغال خارج است.

ج) مشغول‌به

مشغول‌به آن است که عامل، بعد از انصراف از عمل در مشغول‌عنه، در آن عمل کرده است.

نکته

مشغول‌به می‌تواند ضمیر اسم متقدم باشد؛ مانند: *زیداً أکرمتُهُ و یا هر آن چیزی که مشتمل بر ضمیر اسم متقدم بوده و با اسم متقدم نوعی علاقه و ارتباط داشته باشد؛ به این نوع از مشغول‌به، سببیّ اسم متقدم می‌گویند. در دو مثال زیر مشغول‌به، سببی اسم متقدم است:

1* زیداً أکرمتُ أباه؛ در این مثال "أبا" مشغول‌به، معمول و مشتمل بر ضمیر اسم متقدم است و به آن اضافه شده و با اسم متقدم یعنی "زیدا" ارتباط پدر و فرزندی دارد.

2* زیداً ذممت رجلاً یبغضه؛ در این مثال "رجلاً" مشغول‌به و متبوع به تابع "یبغضه" شده است كه مشتمل بر ضمیر اسم متقدم است.

عامل مقدَّر (مفسََّر)

در صورت نصب اسم متقدم، عامل آن در تقدیراست كه در مثال *زیداً ضربته، "زیداً" منصوب بنا بر مفعول­به برای فعل مقدر (ضربت) بوده و تقدیر کلام در واقع به این صورت بوده است *ضربت زیداً ، ضربتهُ، که بعد از حذف فعل اول،‌ فعل دوم دلالت بر آن كرده و آن را تفسیر می‌کند. به فعل مذکور در کلام "مفسِّر" یعنی تفسیرکننده و به فعل مقدَّر "مفسَّر" یعنی تفسیر شده می‌گویند.

نکات

1- حذف عامل مقدّر واجب است، به این جهت که عامل مذکور، تفسیر کننده عامل مقدر بوده و در حکم عوض برای آن است؛ لذا اگر عامل مقدر در کلام ظاهر شود، تفسیركردن و عوض بودن عامل مذکور معنا ندارد.

2- از مجموع عامل مذكور (مفسِّر) و فاعل آن، جمله مفسِّره تشكیل می شود كه محلی از اعراب ندارد.

3- عامل مقدر (مفسَّر) از جهت مشارکت با عامل مذکور (مفسِّر) سه حالت دارد:

الف) مشارکت در لفظ و معنا؛ مانند:‌ زیداً ضربتُهُ؛ در این مثال "ضربتُ" عامل مقدّر است كه در لفظ و معنا با عامل مذكور مشاركت دارد.

ب) مشارکت فقط در معنا؛ مانند: *زیداً مررتُ به؛ در این مثال "جاوزتُ" عامل مقدّر است كه فقط در معنا با "مررت بـ" مشاركت دارد.

ج) مشارکت نه در لفظ و نه در معنا بلکه در ملازمه؛ به این صورت که عامل مقدّر، لازم و عامل مذکور، ملزوم آن است؛ مانند: *زیداً ضربتُ أخاه؛ در این مثال "أهنت" عامل مقدر است؛ به این بیان كه لازمه ی عرفی زدن برادر یک شخص، اهانت کردن به او است؛ لذا "أهنت" لازم عرفی و عامل نصب "زیداً" است.

اشتغال در قرآن و حدیث

1. *و الأنعامَ خَلَقَها (و چهار پایان را آفرید)؛ در این آیه شریفه "الأنعامَ" اسم متقدم و منصوب است بنا بر مفعول به برای عامل مقدر "خَلَقَ".

2. *اِنّا کلَّ شیءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ (البته ما هرچیزی را به اندازه آفریدیم)؛ در این آیه شریفه "كلَّ" اسم متقدم و منصوب است بنا بر مفعول به برای عامل مقدر "خَلَقْنا".

3. *اللهم نفسی نقِّها و ذكِّها (خداوندا نفس مرا خالص و پاك گردان)؛ در این حدیث شریف "نفسی" اسم متقدم و منصوب است بنا بر مفعول­ به برای عامل مقدر "نقِّ"

نكته

در پایان ذكر این نكته قابل توجه است كه از مسائل مهم باب اشتغال نحوه ی اعراب اسم متقدم است كه به صورت یك مقاله­ ی مستقل با عنوان "اعراب اسم متقدم" مورد بررسی می گیرد.

وجوب نصب

اگر اسم مقدم واقع شود بعد از چيزيكه واجب است بر فعل داخل شود نصبش واجب، و رفعش غلط است مثل اينكه اسم مقدم بعد از ادوات شرط مانند (ان و حيثما) يا ادوات تحضيض مانند (هلا و لو لا) و يا ادوات استفهام غير از همزه مانند (هل و اين) یا ادات عرض مثل اَلا واقع شود تا جمله فعليه باشد.

* ادات شرط: إن زیداً رأیتُه فَاضرِبه / إن العلم خدمته نفعک

* ادات تحضیض: هَلّا زیداً کلمتَه / هلا الشر تجنبته

* ادات عرض: اَلا ذنبی تغفره

* ادات استفهام: هل الخبرَ عرفته

وجوب رفع:

وجوب رفع بر خالف وجوب نصب که در یک مورد بود، در دو مورد به شرح زیر یافت می شود:

الف) جائی که ماقبل اسم مشغول عنه اداتی واقع گردد، که وجوباً باید بعد از این ادات جمله اسمیه تشکیل شود؛ مثل: إذا فجائیّه در این مثال: فَإذا زیدٌ یَضرِبُه عمروٌ / «دخلت البیت فاذا الولد یوبخه ابوه»

ب) اگر مشغول عنه بعد از واو حالیه بیاید «سافرت و الشعب ینهاه الخطیب عن الحرب»