شرح حکمت 201 نهج البلاغه

شرح حکمت 201

امیرالمومنین علیه‌السلام مى فرماید:

اِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَان مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدْرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ، وَإِنَّ الاَْجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ

«همراه هر انسانى دو فرشته است كه وى را (از خطرات) محافظت مى كنند، اما هنگامى كه روز مقدّر فرا رسد او را در برابر حوادث رها مى سازند و (بنابراين) اجل و سرآمد زندگى (كه از سوى خداوند تعيين شده) سپرى است محافظ و نگهدار»;

از مجموع آيات قرآن و روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه انسان داراى دو اجل و سرآمد عمر است: يكى اجل معلق يا مشروط كه اگر در برابر آن دقت شود مى توان از آن پرهيز كرد، مانند انواع بيمارى هاى قابل علاج، خطرات رانندگى كه بر اثر بى احتياطى پيش مى آيد، خطرات زلزله ها و طوفان ها كه بر اثر سستى ساختمان خانه ها دامن انسان را مى گيرد تمام اينها از امورى است كه ممكن است به زندگى انسان پايان دهد ولى در عين حال قابل اجتناب است.

ولى اجل حتمى سرآمدى است که قابل اجتناب نیست و خواه ناخواه دامن انسان را مى گیرد; مثلاً مى دانیم قلب و عروق و مغز یک انسان توان محدودى دارند، هرچند تمام دستورات حفظ الصحة را رعایت کند زمانى که به آخر برسد این چراغ خاموش مى شود و زندگى پایان مى گیرد و یا این که خداوند مقرر کرده است فلان قوم و جمعیت بر اثر کارهایشان به فلان بلا مبتلا شوند

حکمت 201

شرح مختصر (وقتلاً فى سبيلك فوفّق لنا) آیت الله جوادی آملی

آیت الله العظمی جوادی آملی:

«وقتلاً فى سبيلك فوفّق لنا»، در اين گونه از ادعيه می‌گوییم:

شرح مختصر (وقتلاً فى سبيلك فوفّق لنا) آیت الله جوادی آملی

پروردگارا تو حتماً دينت را حفظ خواهی كرد، ليكن به من توفيق عنايت كن كه دين تو با مال، آبرو و جان من حفظ شود. خدايا آن توفيق را عنايت كن كه با چهره‌ رنگين در ميدان جنگ در راه تو مفتخرانه جان دهم و مگذار كه زردچهره در بستر بيماری و با مرض بميرم؛ چون چنين مرگی افتخارآميز نيست: «وتجعلنى ممن تنتصر به لدينك ولا تستبدل بى غيرى»

شخصی كه حضرت رسول اكرم(صلی الله عليه و آله و سلم) درباره‌ او فرمودند: «عبد نوّر الله قلبه بالإيمان»، به پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله و سلم) عرض كرد:شما كه مستجاب الدعوة هستيد دعا كنيد كه من شهيد شوم و مردار نگردم و با چهره‌ زرد و بدن بيمار نميرم.

اين تقاضا از آن جهت است كه عارف معتقد است بدن ذخيره‌ الهی و امانت اوست. حيف است كه با بيماری از دست برود چه بهتر كه در راه دوست نثار گردد و با شهادت بميرد.

حضرت وقتی ديدند استعداد شهادت در او هست، دعا كردند، طولی نكشيد كه جنگی پيش آمد، عدّه ای شربت شهادت نوشيدند بعد از چند نفر نوبت اين جوان شد و او نيز به خيل عظيم شهدا پيوست.

کتاب حماسه و عرفان ص۱۴۲،۱۴۴

شرح حکمت 296 نهج البلاغه (در نکوهش حسادت)

امیرالمومنین علیه‌السلام مى فرماید:

لِرَجُلٍ رَآهُ يَسْعى عَلى عَدوٍّ لَهُ، بِما فيهِ إِضرارٌ بِنَفْسِهِ: إِنَّما أَنْتَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ

«تو مانند كسى هستى كه نيزه بر خود مى زند تا كسى را كه پشت سرش سوار شده به قتل برساند».

منظور اين است كه نيزه را در شكم خود فرو كند كه از پشت درآيد وبه شكم دشمنش كه پشت او سوار است برسد. اين نهايت بى عقلى و حماقت است كه براى صدمه زدن به ديگرى، خودش را از ميان بردارد.

در افسانه هاى قديمى آمده است كه شخصى به همسايه اش بسيار حسادت داشت. به غلامش گفت: سر مرا از تن جدا كن و به پشت بام همسايه بينداز و بعد مأموران را خبر كن كه او قاتل است تا او را به عنوان قاتل تعقيب كنند و بگيرند. انگيزه اينگونه كارها گاه حسادت است و گاه حماقت و گاه هر دو و گاه ممكن است انسان، به دست ديگرى چنان گرفتار شود كه از زندگى سير گردد و جز اين راهى براى نجات خود نبيند.

یا مَن لا تغيّروا حكمته الوسائل

آیت الله العظمی جوادی آملی:

«یكی از جمله‌ های نورانی صحیفه سجّادیه این است كه«یا مَن لا تغيّروا حكمته الوسائل»؛ خدا براساس حكمت كار می‌كند، گاهی انسان ندانسته چیزی را از خدا مسئلت می‌كند، با اشك از خدا یک مطلبی را می‌خواهد و مدت هایی هم متوسّل می‌شود، در حالی كه نمی‌داند «وَ عَسَی أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم»، پیشنهاد دادن به ذات اقدس الهی اصلاً مصلحت نیست كه خدایا من فلان چیز را طلب می‌كنم، باید انسان از خدا خیر بخواهد و اگر یك چیزی را هم به عنوان پیشنهاد ارائه می‌كند آن را در سایه مسئلتِ خیر بگوید و عرض بكند که خدایا! من خیر می‌خواهم و اگر خیر من در این است مرحمت بكن...».

درس تفسیر سوره مائده جلسه ۴

شرح بخشی از خطبه 83 نهج‌ البلاغه توسط استادمحمدعلی انصاری

شرح بخشی از خطبه 83 نهج‌ البلاغه توسط محمد علی انصاری

ثمَّ أُدْرِجَ فِي أَكْفَانِهِ مُبْلِساً وَ جُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً، ثُمَّ أُلْقِيَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِيعَ وَصَبٍ وَ نِضْوَ سَقَمٍ تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ وَ حَشَدَةُ الْإِخْوَانِ إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ وَ مُفْرَدِ وَحْشَتِهِ، حَتَّى إِذَا انْصَرَفَ الْمُشَيِّعُ وَ رَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ أُقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيّاً لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ وَ عَثْرَةِ الِامْتِحَانِ؛

آنگاه نومیدانه در پاره‌های کفنش پیچیده شود و رام و آرام کشیده شود. سپس چون چارپای خسته از راه و آزرده از بیماری، بر چوب‌ها افکنده شود، فرزندان و فرزندزادگان و جمع یاران، او را بر دوش بَرَند، به سوی سرای بی‌کسی‌اش و گسستن گاهِ دیدارش و وحشتگاه تنهایی‌اش. تا اینکه چون تشییع کنندگان باز روند و سوگواران بازگردند، در گورش نشانده شود، در حالی که به خاطر حیرانی از سؤال (قبر) و لغزش در آزمون، آهسته سخن گوید.

شرح خطبه ۸۳

ترجمه و شرح حکمت ۴۰۷ نهج البلاغه عقل عامل نجات انسان

ترجمه و شرح حکمت ۴۰۷ نهج البلاغه: عقل، عامل نجات انسان

🔺و قال (عليه السلام): مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ امْرَأً عَقْلًا، إِلَّا اسْتَنْقَذَهُ بِهِ يَوْماً مَا.

🔺و درود خدا بر او، فرمود:

خداوند هيچ نوع عقلى را در وجود كسى به وديعت ننهاده جز اين كه روزى به وسيلۀ آن وى را نجات خواهد داد.

🔹هر درک عاقلانه اى روزى نجات بخش است

🔻امام (عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به حكمت خداوند و اين كه هرچه را به هركس داده روى حساب و كتابى بوده است، اشاره مى فرمايد.

🔻از تعبير امام (عليه السلام) استفاده مى شود كه عقل، شاخه هاى مختلفى دارد و خداوند در هر كسى شاخه يا شاخه هايى از آن را به وديعت مى نهد. آرى، بعضى عقل معاد دارند، بعضى عقل معاش و بعضى هر دو.

🔻عقل معاد نيز شاخه هاى متعددى دارد؛ كسانى از طريق ادله عقلى وارد مى شوند و افرادى از طريق ادله نقلى كه هركدام نيز شاخه هاى متعددى دارد و در عقل معاش نيز بعضى عقل صنعت دارند، بعضى استعداد خوبى براى كشاورزى و بعضى براى امور ديگر و هركدام از اين ها نيز براى خود شاخه هايى دارد. امام (عليه السلام) مى فرمايد: اين نقاط قوت كه نامش عقل است و خداوند در ميان بندگانش تقسيم كرده همه روى حساب است.

🔻ممكن است كسى عقل خاصى در وجودش باشد و ساليان دراز از آن استفاده نكند و گاه حتى خودش فكر كند كه اين عقل و استعداد خاص در وجود او به چه كار مى آيد ولى ناگهان جريانى در زندگانى او رخ مى دهد كه تا دست به دامان آن عقل و استعداد خاص نزند نجات نمى يابد و اين نكته اى است كه كمتر كسى به آن توجه دارد و يا در نوشته هاى خود آورده است ولى امام (عليه السلام) به واسطه علم گسترده و وسيعش به اين نكته اشاره فرموده است.

🔻منظور امام(عليه السلام) بيان اهميت عقل در اين گفتار حكيمانه نيست هرچند عقل ازنظر اسلام فوق العاده اهميت دارد و در آيات و روايات اشارات گسترده اى درباره آن آمده بلكه منظور امام (عليه السلام) اين است كه بسيارى از افراد، داراى عقل خاصى هستند كه از مواهب الهى است و آن عقل خاص روزى به يارى آن ها مى آيد و آن ها را از مشكلات مهمى نجات مى دهد، كه نمونه هاى آن عبارت است از: سلمان فارسى داراى يک عقل تجربى درمورد راه دفاع از شهرها از طريق كندن خندق در اطراف آن بود اين عقل همواره در وجود او بود تا جريان جنگ احزاب پيش آمد، از آن استفاده كرد و نه تنها خودش را نجات داد بلكه لشكر اسلام را نيز از اين طريق محافظت نمود.

🔻مرحوم علامه شوشترى مثال ديگرى در اين جا انتخاب كرده، مى گويد: داستان عابد بنى اسرائيل و آن زن بدكاره كه هشيارى او سبب نجات عابد شد نمونه اى از اين كلام است. اين عقل در واپسين روزهاى زندگى به كار او آمد كه هم خودش را نجات داد هم ديگرى را. و اين كه در قرآن و روايات اسلامى تأكيد بر مشورت شده ممكن است به ملاحظه همين امر باشد كه هركس داراى عقل و تدبير و هشيارى خاصى است كه به هنگام مشورت ظاهر مى شود و ممكن است يكى از آن ها مورد قبول همه طرف هاى مشورت قرار گيرد و سبب نجات گردد. در داستان مبارزه اميرمؤمنان (عليه السلام) با عمرو بن عبدود نيز مى بينيم كه حضرت با استفاده از يک شگرد، عمرو را مغلوب كرد و بر زمين انداخت.

حکمت 407 نهج البلاغه

مِسکِینٌ ابنُ آدَمَ مَکتُومُ الأَجَلِ مَکنُونُ العِلَلِ

قَالَ علیه السلام مِسکِینٌ ابنُ آدَمَ مَکتُومُ الأَجَلِ مَکنُونُ العِلَلِ مَحفُوظُ العَمَلِ تُؤلِمُهُ البَقّةُ وَ تَقتُلُهُ الشّرقَةُ وَ تُنتِنُهُ العَرقَةُ

بیچاره فرزند آدم، اجلش پنهان، و بیماریهایش پوشیده و عملش محفوظ است. پشه ای او را می رنجاند، و آب در گلو گرفتن وی را می کشد، و عرقی بدبویش می کند). امام (علیه السلام) آدمیزاده را بیچاره نامیده و با قیاس مضمری که دلایل بیچارگی و ناتوانی او را برشمرده، مطلب را توضیح داده است، صغرای قیاس، عبارت مکتوم الاجل … است

ادامه نوشته

أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلَّا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی - شرح دعای ندبه

فَلَمَّا انْقَضَتْ أَیَّامُهُ، أَقامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ صَلَواتُكَ عَلَیْهِما وَ آلِهِما هادِیاً، إِذْ کانَ هُوَ الْمُنْذِرُ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ، فَقالَ وَ الْمَلأُ أَمامَهُ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. وَ قالَ: مَنْ كُنْتُ أَنَا نَبِیهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ، وَ قالَ: أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَهٍ واحِدَهٍ وَ سائِرُ النّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتّی، وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسی، فَقالَ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلَّا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی؛

آنگاه که روزگار آن حضرت سپری شد، نماینده اش علی بن ابیطالب (درود تو بر آن دو و خاندانشان باد) را برای راهنمایی برگماشت، چرا که او بیم دهنده و برای هر قومی راهنما بود، پس درحالی که انبوهی از مردم در برابرش بودند فرمود: هرکه من سرپرست او بودم، پس علی سرپرست اوست، خدایا دوست بدار کسی که علی را دوست دارد، و دشمن بدار کسی را که دشمن علی است، و یاری کن هرکه او را یاری کند، و خوار کن هرکه او را وا گذارد و فرمود: هر که من پیامبرش بودم، پس علی فرمانروای اوست و فرمود: من و علی از یک درخت هستیم، و سایر مردم از درخت های گوناگونند، و جایگاه او را نسبت به خود همچون جایگاه هارون به موسی قرار داد، و به او فرمود: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسایی، جز اینکه پس از من پیامبر نیست.

ادامه نوشته

و قد قال قائلٌ إنّک علی هذا الأمر یا ابن أبی طالب لحریص! فقلت بل أنتم و اللّه لأحرص

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَا تُوَارِی عَنْهُ سَمَاءٌ سَمَاءً وَ لَا أَرْضٌ أَرْضاً.

یومُ الشوری:

وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّکَ عَلَی هَذَا الْأَمْرِ یَا ابْنَ أَبی طَالِبٍ لَحَرِیصٌ! فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ، وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِی دُونَهُ؛ فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بالْحُجَّةِ فِی الْمَلَإِ الْحَاضِرِینَ، هَبَّ کَأَنَّهُ بُهِتَ لَا یَدْرِی مَا یُجِیبُنِی بهِ.

الاستنصارُ علی قریش:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدیکَ عَلَی قُرَیْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ، فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزلَتِیَ وَ أَجْمَعُوا عَلَی مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی، ثُمَّ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تَتْرُکَهُ.

ادامه نوشته

شرح دعای افتتاح - الحمدلله الذی لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک

حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی واعظ‌جوادی، استاد حوزه علمیه و رئیس بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسرا شامگاه ۲۱ فروردین ماه در ادامه سلسله مباحث شرح دعای افتتاح به فراز «الحمدلله الذی لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا» پرداخت.

گزیده سخنان وی را بخوانید:

در دعا و ارتباط قلبی که حضرت بقیة الله الاعظم به جامعه اسلامی و پیروان مکتب قرآن و عترت می‌آموزد نوع توحیدی را تعلیم می‌دهد که نقش‌آفرین است. در مسئله دعا جهات متعددی مدنظر است ولی محوری‌ترین بحث در دعا، توحید و ارتباط قلبی با مبدا هستی و خالق عالم و مالک همه هستی است. بیان این ویژگی و اینکه خداوند دارای این خصائص توحیدی است نیازمند تعریف و توصیفی است که در فرازهای دعای شریف افتتاح می‌خوانیم.

خدا را این گونه خواندن و خواستن در دعا، جایگاه عظمت و قدرت مطلق الهی و سلطنت خداوندی را بازگو می‌کند که معادلی برای این توصیفات نیست، خداوند همین توصیفات را در آیات قرآن هم بازگو کرده است تا از آیات هم برای شناخت توحید مدد بگیریم.

خداوند هیچ بدیل و شریکی ندارد

الحمدلله الذی لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک؛ این اوصاف در اوج معرفت ربوبی قرار دارد. حق سبحانه و تعالی حقیقتی است که شبیه و بدیل و نظیری در هیچ ابعادی ندارد، برخلاف آنچه دیگران پسندیده، اندیشیده و باور داشتند، یعنی جریان شرک که جریان حاکم بر سرزمین‌های انسانی بود. انسان‌های زیادی آلهه و بت‌ها و اصنامی داشتند که آنها را می‌پرستیدند و کار اولین و آخرین انبیاء این بود تا این تفکر را از جامعه بشری بگیرند.

این عناوین و توصیفات و اسماء در مقابل جریان شرک بود که خود را بر همه انسان‌ها غالب کرده بود. خداوند جایگاهی احراز کرده که از هر نوع دوگانگی در حوزه توحید مبرا و جداست. نه صاحب و نه فرزند و نه شریکی دارد که بخواهد از جهت ضعف و سستی به او یاری بدهد؛ هر نوع دوئیتی در حریم توحید محکوم است. مهم است که ما خدا را در توحید و وحدانیت به گونه‌ای توصیف کنیم که همه قدرت‌ها، خود اوست و هیچ قدرتی شبیه و نظیر او نیست. در سوره مبارکه انعام در آیه ۱۰۱ «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» با قدرت تمام و قاهریت غلبه توحیدی هر چیزی که دوئیت را بخواهد وارد حریم توحید کند پاک کرده و ذهن شرک‌آلود بشر را پاک می‌کند.

وام‌گیری دعای افتتاح از آیات قرآن

در سوره مبارکه جن در آیه سوم هم فرموده است: وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا. پروردگار عالم که بلندمرتبه و عظیم جایگاه است هرگز ولی و صاحب و فرزند و همسری برای او قابل تصور نیست. اصلا اینها در جایگاه حق تعالی قابل تصور نیست. در سوره مبارکه اسراء و در آیه پایانی این جملات را زیارت می‌کنیم و فرمایشات حضرت بقیة الله در دعای شریف افتتاح هم متخذ از همین آیه است و خداوند با قاطعیت بی وصف از حریم وحدانیت سخن گفته است. وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا

این آیات با تثبیت موقعیت توحید به نفی هر نوع شرک با هر جلوه‌ای پرداخته است. این بسیار مهم است که ما در هنگام دعا با چه حقیقتی روبرو هستیم و خدا را با چه جایگاهی می‌خوانیم. حقیقتی که همه قدرت از اوست؛ ان العزة لله جمیعا، ان القوة لله جمیعا.  اگر ما خدا را با این جلوه توحیدی بنگریم و او را بخوانیم نحوه ارتباط ما فرق خواهد کرد تا اینکه تصور کنیم خداوند عالم، ابزار و ادوات و قدرت و امکاناتی دارد، بله همه در ید قدرت حق است ولی اینها به عنوان بدیل و نظیر و شریک او نقش‌ آفرین نیستند.

امام زمان(عج) به دنبال تبیین چنین نگاهی در توحید برای ما هستند. در دوران‌ گذشته و حتی امروز جلوه‌های متعدد شرک مانند بت‌پرستی، خورشید و ماه و ستاره‌پرستی و امروز هم انحاء دیگر وجود داشته و دارد و به حق انبیاء الهی در برابر جریان شرک ایستادند و مقابله کردند و نزاع داشتند.

مقام تکبیر

یکی از جلوه‌هایی که در پایان این فضای توحیدی آمده، فکبره تکبیرا است؛ قرآن کریم و دعای شریف سحر، مسئله تکبیر را برای ما تبیین کرده‌اند؛ ما باید همواره خدا را عظیم و بزرگ بشماریم و همواره او را صاحب کبریایی بدانیم که بدیل و نظیری ندارد. در مقابل توحید و جریان تکبیر ساحت الهی، دیگران شعارهایی را مطرح می‌کردند که در مقام تعظیم و بزرگداشت اصنام و اوثان بود.

براساس روایتی که از معصوم(ع) به دست ما رسیده است فرمودند وقتی فکبره تکبیرا،  گفته شد سه مرتبه بگویید الله اکبر؛ هر چه ما خدا را عظیم و بزرگ و متعالی بدانیم و او را الکبیر المتعال بدانیم در این صورت هیچ چیز و هیچ کسی نیست که در برابر این جایگاه، مقام و موقعیتی داشته باشد.

امام سجاد(ع) در مجلس شام در برابر یزید وقتی که به مؤذن دستور دادند تا اذان بگوید وقتی مؤذن به الله اکبر رسید امام فرمودند: راست گفتی خدای عالم از هر چیزی بزرگتر است و آیا چیزی در نظام هستی  وجود دارد که از خدا بالاتر باشد. در روایت بیان شده که خداوند بالاتر از این است که توصیف شود و به مقام وصف درآید.

جلوه‌های عظیم ماه رمضان را با فرازهای این دعای ارزشمند قرین کنیم و خود را با این نوع معرفت متعالی و در برابر مقام کبریایی خداوند مدد بندگی و اطاعت بخواهیم.

اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ

اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ

«اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ؛ اَلْحَمْدُ للَّهِ عَلی عَظیمِ رَزِیَّتی» چرا خدا را بر مصیبتی که به آن‌ها رسیده حمد و شکر می‌گوییم؟ یعنی «خدا را شکر که این بلا به سر حسین آمد»! و چرا خدا را بر مصیبت‌زدگی خود حمد می‌گوییم؟

در ابتدا گفتنی است؛ بلا و سختی یک جنبه زمینی دارد و یک جنبه آسمانی و ملکوتی دارد. از جهت زمینی، نشانه ی ظلم ستمگران و یا سستی افراد نسبت به حفظ احترام اولیای خدا است اما از جهت آسمانی برای اولیای خدا موجب ارتقای درجات و نشانه ی تقرب به خداست. همین منظور امام حسین علیه السلام در لحظات آخر عمر سر بر سجده می گذارد و با خداوند مناجات می کنند. و رضایت خود را اعلام می رود. یادآوری مصیبت امام حسین علیه السلام و حزن و اندوه برای آن حضرت نیز دو سویه است. از یک سو اعتراف به ظلمِ ظالمان است و از سوی دیگر نشانه ی شدت محبت به اولیای خداست و هرکس اندوه او عظیم تر باشد نشانه ی تقرب بیشتر او به خداوند و اولیای الهی است و این شکر پایانی به این جهت است.

جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:

در فرازهای آغازین زیارت عاشورا، چنین زمزمه می کنیم که: «ای اباعبدالله همانا مصیبت تو مصیبتی بزرگ است، اندوهی است که بر ما شیعیان و تمام اهل اسلام سخت و گران و ناگوار می باشد و تحمل آن بر ساکنان آسمان و زمین بسیار سخت و دشوار است …» و پس از آن دشمنانش را لعن می کنیم و بر دوستانش درود می فرستیم و از خداوند می خواهیم، آنگاه که امام زمان (عج) ظهور می کنند ما را از یاران آن حضرت قرار دهد تا حقی را که یزیدیان در طول تاریخ ضایع کرده اند را بازستانیم و آنان را به سزای اعمالشان برسانیم.

و در فرازی دیگری از خداوند می خواهیم که به حق آنان و به سبب مصیبتی که به آنان وارد شده و از رو حزن و اندوهی عظیم به ما رسیده، حزنی که بر دل های عالمیان بسیار سنگینی می کند، اندوهی که دل های خفته را بیدار می کند و چشم های بسته را می گشاید، از گوش ها پرده را کنار می زد و آنان را آماده پذیرش امام زمان و عصر خود می گرداند، از او می خواهیم که بدان سبب اجری در خور سوگواری او به ما اعطا نماید و حیات ما را چون حیات محمد و خاندانش قرار دهد و مرگمان را نیز چون آنان بگرداند.

در واقع در سراسر ایران این زیارت از مصیبت و غم بزرگی سخن می رانیم که بر گرده ساکنان آسمان و زمین سنیگنی نموده است و چون چنین غم و اندوهی که خود نشان دهنده بیداری و به فکر فرو رفتن اینان است، و این خود گویای تحقق هدف و غایتی است که امام حسین علیه السلام بدان سبب راهی کربلاء شدند. خدا را حمد می گوئیم و او را سپاس می گذاریم در چنین مصیبت بزرگی که مردمان خواب زده را بیدار کرد و رسالت امام (ع) را به سرانجام رساند.

خداوند را به سبب بلایی که بر سر آنان آمده شکر نمی گوئیم بدین معنا که راضی به عمل عاملان این جنایت هولناک باشیم، بلکه خداوند را در این مصیبت یاد می کنیم، در این فراز «علی» به معنای «در» و «فی» را دارد؛ مانند: «و دخل المدینه علی حین غفله؛ (قصص، 15) که «علی» معنای «فی» می دهد یعنی خدایا تو را سپاس می گوییم و حمد از آن توست در مصیبت آنها و در رنجی که بدان سبب به ما رسیده چرا که پناهگاهی جز تو نداریم و آنان به ما آموزاندند که در هر حال تو را سپاس گوئیم، و درخواست می کنیم تا تاب تحمل آن را به ما عنایت فرماید و دل هایتان را با یادآوری آن زنده و بیدار نگهدارد. خدا را در این مصیبت و غم و اندوهی که ما را فراگرفته شکر می گوئیم که نگذاشت تا در زندگی روزمره و عادی و بی خبری دنیا فرو رویم و مانع شد تا هم چون یزیدیان، فرزند رسول خدا و امام زمان را در مقابل خود نشناسیم و مال دنیا دل و چشمان مان را به تسخیر خود درآورد و از آن رو حق و حقیقت را زیر سم اسبان خود له گردانیم و پاره پاره کنیم.

خدای را شکر می گوئیم در این حادثه عظیم، همه این هدایت گری ها و بیدارکردن ها همه از اوست و همه لطف اوست. و ما نیز چون امام و یارانش راضی به رضای اوییم و تسلیم فرمان او، و او در هر حال شکر و سپاسگزاری می کنیم. و هم چون شاکرین که در هر حال خدا را می ستایند - چه در حال خوشی و چه در ناخوشی، چه بیماری و چه سلامتی - خدا را سپاسگزاریم، و هم چون آنانی هستیم که چون مصیبتی به سراغ شان می آید می گویند: خداوندا تو را سپاس گذاریم و راضی به رضای تو هستیم چرا که ما از توایم و به سوی تو نیز باز می گردیم.

و از خداوند طلب می کنیم تا این حال و غم و نفرتی که از ظالمان بر ما وارد شده است حفظ گرداند تا مبادا بخاطر مال دنیا چشمانمان بر حقیقت بسته گردد و بر مظلومی ظلم روا داریم و چونان گذشته و حال گردیم. و او را بر این مصیبت زدگی و احساس غم و اندوه خود شاکریم که دل های ما را چون سنگ قرار نداد تا با بی تفاوتی از کنار مظلومی عبور کنیم و ظلم ظالم در ما هیچ لرزش ایجاد نکند، مظلومی که در آن روزگاران در واقع همان دین محمد (ص) بود، مظلومی که هم چنان مظلوم است اگر این مصیبت قرارش دهند و پس از آن با یورش وحشیانه نابودش سازند.

اما این حادثه و مصیبت بزرگ که زمین و آسمان را لرزاند، جنایتی که شیطانیان به خاطر حماقت شان بدان دست زند، تا ابد در گوش زمان به صدا در خواهد آمد و کسی یارای خاموش کردنش را ندارد.

خلاصه این که این شکر نه بر بلایی است که بر آنان وارد شده بلکه بر تحقق یافتن هدفی است که آنان بدان سبب حرکت و قیام کردند و نیز بر زنده ماندن راهشان، یادشان و آرمان شان است؛ راهی که آن گاه ادامه می یابد که این مصیبت هم چنان بر دل ها سنگینی کند و به دست فراموشی سپرده نشود. این سپاسگذاری در واقع در مصیبت آنهاست نه بر مصیبت زدگی شان، مصیبتی که زنگار را از دل ها شسته و می شوید و انسان های خفته را بیدار می نماید.

وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتی و نَقْصی وَ نَفْعی وَ ضَرّی

وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتی و نَقْصی وَ نَفْعی وَ ضَرّی

وَ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ تَخْبُرُ حاجَتی وَ تَعْرِفُ ضَمیری وَ لا یَخْفی عَلَیْکَ اَمْرُمُنْقَلَبی وَ مَثْوایَ وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَی بِهِ مِنْ مَنْطِقی وَ اَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتی وَ اَرْجُوهُلِعاقِبَتی. وَ قَدْ جَرَتْ مَقاء دیرُکَ عَلَیَّ یا سَیِّدی فیما یَکُونُ مِنّی اِلی آخِرِ عُمْریمِنْ سَریرَتی وَ عَلانِیَتی، وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتی وَ نَقْصی وَ نَفْعی وَ ضری.

و تو می دانی آنچه را که در دلِ من است و از نیازم آگاهی و ضمیرم رامی شناسی و هیچ امری از امور دنیا و آخرتم بر تو پوشیده نیست؛ و نیزمی دانی آنچه را که می خواهم بر زبان آورم، و به آن دهان بگشایم، وآگاهی به آنچه که برایِ عاقبتم امیدوارم. و به درستی که آنچه در ظاهر وباطنِ من تا آخر عمر از من سر خواهد زد، از تقدیرِ تو گذشته است و کمیو زیادی و سود و زیانِ من به دستِ تو است، و در دستِ هیچ کس جز تونیست.

ادامه نوشته

يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ [دليل اثبات صانع]

يعنى: اى آن كسى كه راه نموده است بر خود و شناخت و هستى خود به خودى خود « فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا » ۴ كه اوست دليل لامع پيدا بر ذات و صفات خود؛ زيرا كه هميشه به خودىِ خود ظاهر است و آثار قدرت و علم و كمالات مِن جميع الجهاتش، پيوسته واضح است و آناً فَآناً، قبول دعاى بيچارگان و بى كسان مى نمايد وقتى كه از روى بندگى و اخلاص خوانند او را، و ردّ دعاى ايشان نمى كند و هميشه از اوست كه كَرَم و لطف و احسان مى يابند.

پس هر چه به نظر آيد ، آثار صُنع او ـ عزّ شأنه ـ نمايد و به غير آثار صنع او ـ جل شأنه ـ به هيچ وجه مِن الوجوه، چيزى ننمايد و آنهايى كه اين معنى دريافته اند، به غيرِ رضاى او چيزى نيافته اند و مرادات او ـ جلّ شأنه ـ را بر ارادات / ۱۰۵ / و خواهش هاى خود، اختيار كرده اند و هيچ چيز از وجود او ـ جلّ شأنه و عظم سلطانه ولا إله غيره ـ ظاهرتر نيست و هستى او پيداتر از همه هستى هاست و به خودى خود، پيداست و پيدايى ساير هستى ها از اوست.

مهم ترین شرح صحيح مسلم

مهم ترین شرح صحيح مسلم

ادامه نوشته