تفسیر آیه ۱۰۲ سوره نساء (آیت الله جوادی آملی)

عذاب كافران در دنيا و آخرت

بیانات آیت الله العظمی جوادی آملی در تفسیر آیه ۱۰۲ سوره نساء:

همواره هوشيار و مسلّح باشيد و خدا كافران را به عذاب خوار كننده گرفتار مي كند:«إنَّ اللهَ أعَدَّ لِلكافِرينَ عَذاباً مُهينا».اين وعيد عذاب، دلگرمی بخشيدن به مؤمنان است و حكم كلامی صرف نيست كه مربوط به آخرت باشد، بلكه پيروزی مسلمانان در دنيا را هم وعده می‌دهد، چنان كه با صراحت می فرمايد كه خداوند كافران را به دست مؤمنان، عذاب مي كند:


«قاتِلوهُم يُعَذِّبهُمُ اللهُ بِأيديكُم»؛ «ولاتَهِنوا فِي ابتِغاءِ القَومِ إن تَكونوا تَألَمونَ فَإنَّهُم يَألَمونَ كَما تَألَمونَ وتَرجونَ مِنَ اللهِ ما لايَرجون» ؛ «ولا تَهِنوا ولا تَحزَنوا وأنتُمُ الأعلَونَ إن كُنتُم مُؤمِنين»همه اين آيات ناظر به پيروزی های دنيايند.دستور به اخذ سلاح از يك سو و رعايت هوشمندی از سوی ديگر برای آن نيست كه كافران آسيب پذير نيستند، بلكه عذاب الهی خواه در دنيا و خواه در آخرت برای آن ها آماده شده است.

تفسیر تسنیم ج۲۰ ص۲۹3

نکات تفسیری کوتاه آیه 25 سوره مبارکه نساء

بسم الله الرحمن الرحیم

نکات تفسیری کوتاه آیه 25 سوره مبارکه نساء

قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي

موسی عرضه داشت: پروردگارا، شرح صدرم عطا فرما (که از جفا و آزار مردم تنگدل نشوم).

نکته ها

همين كه حضرت موسى عليه السلام به رسالت الهى مأمور گرديد، چهار خواسته را از خداوند طلب نمود:

سعه‌ى صدر. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» شرايط آماده. «وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي»

بيان روان. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي» داشتن وزير. «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً»

چون حضرت موسى عليه السلام به مسائل متعدّد عبادى، سياسى، انقلابى، اجتماعى، اخلاقى، فردى و جمعى مأمور شده بود و طبعاً پرداختن و توجّه لازم به هر كدام، انسان را از ساير امور غافل مى‌سازد، لذا سعه‌صدر در رسيدن به همه‌ى اين موارد كاملًا ضرورت دارد.

سعه‌ى صدر، هم براى خود انسان لازم است، هم براى انجام مسئوليّت وكلمه‌ «لِي» رمز آن است كه دريافت وحى، نياز به ظرفيت بزرگ دارد. چنانكه در سوره انشراح در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ‌ ... إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ويژگى هاى قلب مؤمن و كافر قلب مؤمن و كافر هريك جايگاه امرى است، از جمله:

قلب مؤمن - قلب كافر:

حيات. «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ» مرض. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَض

شفا. «وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ» قساوت. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً»

طهارت. «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»

عدم پذيرش. «أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»

سعه صدر. رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي مُهرخوردن. طَبَعَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ

💎پیام ها

۱-به جاى ترس و فرار از مسئوليّت، امكانات و مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهيم. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»

۲- دعا قبل از هر كارى، رمز توكّل ومايه‌ى دفع خطرات و آفات راه است، هر چند دعا خود نيز عبادت واعلام نياز به شمار مى‌رود. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»

۳- ارشاد و تربيت مردم و مبارزه با طاغوت‌ها، بستگى تام به صبر و حوصله‌ى مربى و مجاهد دارد. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»

۴- رسالت، با تندى و خشونت سازگار نيست. كار بزرگ، روح بزرگ مى‌خواهد. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» (موسى عليه السلام در يک درگيرى، يک نفر را با مشت كشته بود، از اين روى از خداوند طلب شرح صدر كرد.)

۵- دعاى انبيا در قرآن، با اسم‌ «رَبِّ» است. «رَبِّ»

۶- دريافت الطاف الهى، روح وسينه‌اى گشاده لازم دارد. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»

۷- با سعه‌ى صدر كارها آسان مى‌شود. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي»

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا - سورة النساء: 58

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا

خدا به شما فرمان مى‌دهد كه سپرده‌ها را به صاحبان آنها رد كنيد؛ و چون ميان مردم داورى مى‌كنيد، به عدالت داورى كنيد. در حقيقت، نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى‌دهد. خدا شنواى بيناست.

Indeed Allah commands you to deliver the trusts to their [rightful] owners, and to judge with fairness when you judge between people. Excellent indeed is what Allah advises you. Indeed Allah is all-hearing, all-seeing

ادامه نوشته

بررسی واژگان قرآنی «نقیر» سوره نساء آیه 53

أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا سوره نساء آیه 53

وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ نَقِيرًا سوره نساء آیه 124

بررسی واژگان قرآنی «نقیر»

نقير: خال يا فرو رفتگى كوچكى است در پشت هسته خرما، گويى منقارى به آنجا زده اند (قاموس قرآن)، چيز سبک و حقير را با آن مثل زنند و نيز به معنى تراشه است.[۱]

1- تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

استخاره آیه 102 سوره نساء

وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً وَاحِدَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كَانَ بِكُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا.

نتیجه استخاره: انجام نده

نتیجه کلی: بد است انجام آن جز پشیمانی چیزی بدنبال ندارد.

نتیجه ازدواج: این ازدواج به صلاح شما نیست و به شدت پشیمان خواهید شد انجام ندهید.

نتیجه معامله: معامله بی سر انجامی است ترکش کنید.

تفسیر آیه 135 سوره نساء تفسیر الجواهر طنطاوی

تفسیر آیه 135 سوره نساء تفسیر الجواهر طنطاوی

اللطيفة الثالثة: عجائب العلم الحديث في هذه الآيات

وبيان ما فيها من الرموز والإشارات ومعجزات القرآن في القرن العشرين

يقول الله تعالى «يا أيها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط الخ، يأمرنا أننا إذا قتلنا أو سرقنا أو زنينا ووقفنا تحت آلات القتل نفر، وإذا رأيت أبى واقفا وآلة الشنق منصوبة له أقول إن أبى قاتل ولا أخجل ولا أخاف كل ذلك يأمرنى به الله. يأمرنا الله بما لم يشهد أحد عمله إلا نادرا جدا وليس في النوع الإنساني من يبادر إلى ذلك إلا فى النادر ولكن الله سبحانه إنما يريد أن يعيش الناس بسلام ووئام ويكونوا إخوانا لتحلو الحياة ويكون الصفاء فهل لك أن تسمع من العلم الحديث والكشف الغريب ما يجعل هذا الإقرار أمرا متداولا. هل لك أن تقرأ ما رسمته الدول المعاصرة لنا وما كشفوه فى هذا المقام حتى تحكم أنهم إذا ساروا على هذا المنوال سنين أصبح ما يقوله الله الآن أمرا معتادا ويقر الإنسان على نفسه وعلى أمه وعلى أبيه وعلى قريبه وعلى ملكه وعلى اللص الذي سرق معه بل يصبح الناس لاسرقة عندهم ولا قتل إلا نادرا ويزول الكذب في الشهادات وتصدق الأحكام. فلأذكر لك ثلاث مسائل

المسألة الأولى : الإقرار بمصل الصدق

وأصل هذا المصل أن طبيبا يسمى الدكتور هاوس من المختصين بالتوليد وعادة الأطباء أنهم إذا رأوا امرأة تصر وضعها حقنوها بهذا المصل المسمى (اسكو بلامين) فلاحظ أثناء الحقن والمرأة تضع وهي لا تحس بألم أنها تفشى اسرارا ما كانت تنطق بها عادة بل تلك الأسرار من أكبر الفضائح والعار فتوجه إلى رجال الحكومة وأحضروا من السجون نحو خمسمائة مسجون وحقنوهم بالمصل كما تحقن الوالدات واستنطقوهم فكانوا يجيبون إجابات صريحة ويخبرون بالحقائق كما هى ولم يجدوا في جميع من سألوهم كلمة واحدة تخالف الصواب ولما أفاق أولئك الرجال دهشوا لما علموا أنهم أجابوا بالحقائق التي أنكروها قبلا، وقد قال العلماء في ذلك إن استعماله سيفضي إلى إخلاء السجون من الأبرياء، ولقد وضعوا الرجال المتهمين على موائد كما توضح المرضى وحقنوهم ثم سألوهم فى معارض حضرها رجال القضاء والطب فأسفرت عن النتائج عينها ويقولون إنه في بلاد الإنجليز التى كشف فيها هذا المصل يقدم عشرة متهمين للمحاكمة فلا يحكم إلا على واحد لثبوت التهمة ويرأ الباقي ومتى حقنوا بهذا المصل ظهر الحق من المبطل وأيضا يقبض على الثلث من المقبوض عليهم خطأ ويردون فيما بعد فهذا المصل ينفي التهمة ويخرجهم وليس هذا نافعا لإنكلترا وحدها بل للعالم قاطية متى انتشر في الكرة الأرضية.

تأملی در دلالت‌ های سیاسی آیه ۵۹ سوره نساء - دکتر علی آقاجانی

نشست نقد «تأملی در دلالت‌های سیاسی آیه ۵۹ سوره نساء» ۱۷ اردیبهشت با ارائه حجت‌الاسلام و المسلمین علی آقاجانی، استادیار علوم سیاسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و نقد حجت‌الاسلام و المسلمین سیدکاظم سیدباقری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، برگزار شد که ابتدا متن سخنان علی آقاجانی را می‌خوانید؛

آیه ۵۹ سوره نساء «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴿۵۹﴾» یا اولی‌الامر از آیات راهبردی قرآن است که امکان تفسیر سیاسی و موضوعی آن وجود دارد. ما دو رویکرد به بحث این آیه داریم؛ یکی رویکرد قدیمی است که اکثریت مفسران این نظر را دارند؛ عمده مفسران شیعه اولی‌الامر را منحصر به معصومان می‌دانند، چون اطلاق دارد. رویکرد دیگر در تفاسیر و مفسران معاصر دیده می‌شود و آن تأیید اولی‌الامر بر حاکمان عادل و شایسته است و بنده هم درصدد تقویت رویکرد دوم هستم؛ یعنی آیه منحصر به معصومین نیست.

امر به معنای فرمان و تدبیر و انشاء فعل از اعلی به ادنی است، یعنی استعلا در آن وجود دارد؛ برخی جمع آن را اوامر گفته‌اند؛ اصولاً در قرآن هر کجا امر به کار رفته است معطوف به مسائل اجتماعی و سیاسی است مانند امر به شوری. حکم هم در قرآن وجود دارد که عمدتاً در مباحث قضایی کاربرد دارد ولی امر بدون استثنا دلالت بر مسائل سیاسی دارد.

نظر فخر رازی در مواجهه با آیه ۵۹ نساء

اهل سنت آیه را اُمرا و والیان تفسیر کرده‌اند و امرا و خلفای خودشان را در شمول آن قرار داده‌اند که شیعه با آن مخالف است، ولی فخررازی نیاز به معصوم‌بودن را قید کرده است. وی می‌گوید چون معصوم نداریم بنابراین براساس اجماع امت و اهل حل و عقد، برخی حاکمان غیرمعصوم را هم شامل می‌شود.

شیعه، امامان معصوم(ع) را مصداق انحصاری اولی‌ الامر می‌دانند. مفسران موافق با این نظر گفته‌اند غیر از ۱۴ معصوم هیچ فرد دیگری عاری از خطا و گناه نیستند و معصومان را هم خداوند نصب فرموده است. لذا اولی‌الامر باید از جانب خدا انتخاب شوند، چون اولی‌الامر عطف به خدا و پیامبر شده و اطاعت از آنها هم‌ردیف بیان شده است، پس باید معصوم باشند.

المیزان اطاعت را در مسائل مربوط به امور اجتماعی مردم می‌داند، ولی برخی صرفاً آن را در احکام دینی و اسلامی می‌دانند. علامه طباطبایی بیان کرده است که ما در سیره پیامبر(ص) و ائمه جعل حجیت ظاهری داریم (یعنی ایشان کسانی را از جانب خود به برخی امور منصوب کرده‌اند) ولی این جعل حجیت ظاهری، آیه را مقید نمی‌کند، حتی خدا وقتی امر به اطاعت از پدر و مادر کرده، بر آن قید زده است که اگر آنها خلاف دستور خدا رفتار کردند اطاعت نکنید.

فقهای شیعه مصداق اولی‌الامر هستند

تفسیر احسن الحدیث، الفرقان، نمونه و بیشتر مفسران معاصر، انحصار اولی‌الامر را به معصوم داده‌اند. البته افراد دیگری داریم که اولی‌الامر به منصوبان ائمه(ع) به صورت تشکیکی هم دلالت دارد؛ علامه فضل الله، مرحوم منتظری در کتاب ولایت فقیه، تفسیر روشن مرحوم مصطفوی، آذری قمی و برخی افراد دیگر معتقد به این نظریه هستند که فقهای شایسته هم مشمول در اولی‌الامر هستند. استدلال این گروه این است که اولی‌الامر خودبه‌خود دلالت بر معصوم ندارد. بنابراین هر کسی که حکومت مشروع نصبی و انتخابی داشته باشد این آیه به صورت تشکیکی می‌تواند بر او استناد شود.

تفسیر روشن مرحوم مصطفوی بیان کرده است که اولی‌الامر متلازمان فرمان و چون ذیل مقام رسالت هستند دو گروه‌اند؛ اول افرادی که در ردیف رسالت قرار دارند؛ یعنی معصومان ولی کسانی که از جانب پیامبر و امام به فرماندهی لشکر و استان و شهری منصوب شوند در حد خود مرتبه‌ای از اولی الامر را دارند. تفسیر «من وحی القرآن» مرحوم فضل الله هم این نظر را دارد و سیدکاظم حائری این نظر را تأیید کرده است.

افراد دیگری داریم که اولی‌الامر را مطلق می‌دانند؛ یعنی اولی الامر قید نخورده و عطف بر الرسول شده است. لذا چون پیامبر عصمت دارد اولی‌الامر باید معصوم باشند. در اینجا دو مسئله وجود دارد؛ یکی اطلاق در اطاعت از اولی‌الامر و دیگری عصمت خود اولی‌الامر است که ما معتقدیم اطاعت از اولی‌الامر لزوماً به معنای عصمت اولی‌الامر نیست. برخی بحث می‌کنند که غیرمعصوم ممکن است معصیت کند. بنابراین آیه اطلاق در معصوم دارد که جواب ما این است که اطاعت در معصیت از ابتدا خارج از شمول آیه است.

بحث دیگر اینکه اولی‌الامر در خارج منحصر در معصوم نیست؛ پیامبر، فرماندهان و استانداران و نمایندگانی منصوب کردند و اینها هم شانی از شئون امر را داشتند و مردم باید از ایشان تبعیت می‌کردند. ادامه آیه هم دلالت بر این دارد که اولی‌الامر منحصر در امام معصوم نیست، زیرا فرموده است که از خدا، رسول یا اولی‌الامر اطاعت کنید و اگر در مسئله‌ای اختلاف کردید آن موضوع را به حکم خدا و دستور پیامبر(ص) برگردانید و این دال بر آن است که اولی‌الامر در زمان خود پیامبر(ص) هم وجود داشت؛ یعنی منصوبان پیامبر هم داخل در مصداق آن هستند.

مفهوم اولی‌الامر در رسالت وجود دارد

نکته دیگر این است که بگوییم خود رسول دو شان داشته است؛ یکی رسالت و دیگری اولی‌الامری؛ در این صورت عطف اولی‌الامر بر رسول، امر دقیقی نیست، چون خود رسول، مفهوم اولی‌الامری را در خودش دارد. مؤید دیگر این است که در آیه ۸۳ سوره نساء هم عمده مفسران اولی‌الامر را مصداق بر معصوم کرده‌اند بدون اینکه اطلاقی برای آن قائل شوند در حالی که محتوای آیه هم‌افق با آیه مورد بحث ما یعنی ۵۹ نساء است. البته برخی تفاسیر مانند المیزان در این آیه اولی‌الامر را منحصر به معصوم کرده است، ولی این افراد در اقلیت قرار دارند.

دیدگاه مرحوم آیت‌الله بروجردی

مسئله دیگر اینکه آیت‌الله بروجردی فرموده است که فقه شیعه ذیل فقه اهل سنت است، زیرا آنها اکثریت و قاطبه بوده‌اند. لذا فقه و تفسیر به نوعی حاشیه بر مباحث اهل سنت است؛ بنابراین روایاتی ذیل آیه داریم که اطاعت از قاضی و فقیه را طرح کرده است. برخی روایات هم دال برحصر بر معصوم است، ولی می‌تواند حصر اضافی باشد تا حکام جور و غیرشرعی همچنین خلفای غاصب از دید شیعه از شمول اولی‌الامر بیرون بروند. صاحب جواهر هم از کسانی است که در یکی دو مورد آیه را اعم از معصوم تلقی کرده است. البته ایشان مفسر نیست و به عنوان فقیه این نظر را دارد.

نکته دیگر این است که آیاتی شبیه این آیه داریم که در آنها واژه‌ای مانند الصادقین، اهل الذکر، الذین یعلمون به کار رفته است و کسی آن را منحصر به معصومین(ع) نکرده است و اولی‌الامر هم شبیه این مفاهیم است. روایاتی هم داریم که دلالت بر غیرمعصوم دارد.

نکته دیگر ادامه آیه است که دال بر این است که اگر بین مردم و منصوبان پیامبر(ص) اختلافی ایجاد شد به حکم خدا و پیامبر(ص) مراجعه کنند. البته معصومین از مصادیق آیه براساس نظر شیعه محسوب می‌شوند و حکام ظلم و جور هم از ابتدا اساسا وارد این دایره نمی‌شوند که بخواهند مشمول آن بشوند یا نشوند. البته این بحث با اطلاق در اطاعت از معصوم و اطاعت مشروط از غیرمعصوم هم قابل جمع است؛ یعنی طوری نیست که چون باید از معصوم اطاعت کنیم، حتماً از غیرمعصوم هم اطاعت شود.

آیه اطلاق بر معصوم دارد

در ادامه حجت‌الاسلام والمسلمین سیدکاظم سیدباقری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در سخنانی بیان کرد: محل بحث در این آیه اطاعت مطلق از انسان معصوم است؛ در اینجا این بحث پیش می‌آید که با چه معیاری می‌توانیم بگوییم می‌توان از غیرمعصوم به صورت مطلق اطاعت کرد، چون آیه بر معصوم اطلاق دارد و نفرموده که از اولی‌الامر در محدوده خاصی اطاعت کنید. لذا چون مطلق است برای اینکه مفسران گرفتار اطاعت از شخص ظالم و فاجر نشوند و از سوی دیگر قید اطاعت مطلق، شفاف شود و استناد ناصحیح به خدا و رسول داده نشود. لذا گفته‌اند اولی‌الامر باید معصوم باشد.

طبق نظر مفسران شیعه، اطاعت مطلق از غیرمعصوم را هیچ کسی نپذیرفته است. ممکن است گفته شود اطاعت مطلق، دائرمدار عصمت نیست، اما اطاعت حتی اگر مطلق باشد آیا می‌توان گفت همه جایی است؟ به نظرم جای تردید وجود دارد، زیرا برخی مواقع افرادی داریم که پیامبر دستور داده است در فلان جنگ فرمانده باشند و مردم اطاعت کنند نه در همه موارد و همه جا.

به نظر بنده شما می‌توانید چند گام طی کنید؛ اطاعت مطلق از معصومین و خداوند گام اول است، ولی در دوره غیبت چه باید کرد؟ براساس روایت عمر بن حنظله فرموده است کسانی که عادل و افقه هستند و احکام ما را می‌شناسند می‌توانند در دوره غیبت به عنوان ولی فقیه حاکم شوند. یعنی گاهی مستقیما از آیه، اطاعت مطلق را برداشت می‌کنیم ولی گاهی از تأکید بر اطاعت از رسول و ائمه این کار را می‌کنیم و در ادامه آنها به ما خواهند فرمود از چه کسانی اطاعت کنید که این برداشت غیر مستقیم بهتر است.

نکته دیگر اینکه اول مفسر قرآن، پیامبر(ص) است و براساس روایات گوناگون، ایشان به صراحت بیان کرده است که اولی الامر چه کسانی هستند؛ ایشان دست روی امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) گذاشتند و با صراحت نفرات بعد را هم معرفی فرمودند از سوی دیگر مثلاً ایشان فرمودند در این جنگ همه باید از فرمانده جنگ اطاعت کنند اما آیا همیشه و همه جا؟ خیر لذا در جریان خالد بن ولید فرمودند من از کاری که او کرد بیزارم.

همچنین اینکه بگوییم اطاعت مطلق از حکام غیرمعصوم وجود دارد ولی تشکیکی است باز تناقض است و مشکلی را حل نمی‌کند. براساس بحث ولایت فقیه، اطاعت مطلق فقط در حکم حکومتی است؛ همچنین اطاعت مطلق از ولی فقیه برخلاف بحث نصیحت و نقد و نظر و مشورت است. بنابراین آموزه‌های متعدد قرآنی وجود دارد که اطاعت، مطلق نیست. لذا تشکیکی‌ کردن هم چیزی را حل نخواهد کرد.

تفسیر آیه 74 سوره نساء (فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا)

تفسیر آیه 74 سوره نساء - فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا.

پس، بايد كسانى كه زندگى دنيا را به آخرت سودا مى‌كنند در راه خدا بجنگند؛ و هر كس در راه خدا بجنگد و كشته يا پيروز شود، به زودى پاداشى بزرگ به او خواهيم داد.


برگزیده تفسیر نمونه

آماده ساختن مؤمنان برای جهاد

در این آیه و چند آیه بعد از آن افراد با ایمان با منطق مؤثر و هیجان انگیزی دعوت به جهاد در راه خدا شدهاند، در آغاز آیه می فرماید: «آنهایی باید در راه خدا پیکار کنند که آماده اند زندگی پست جهان ماده را با زندگی ابدی و جاویدان سرای دیگر مبادله نمایند» (فَلیقاتِل فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یشرُونَ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ). یعنی تنها کسانی می توانند جزء مجاهدان واقعی باشند که آماده چنین معاملهای گردند.

سپس در ذیل آیه می فرماید: «سرنوشت چنین مجاهدانی کاملا روشن است، زیرا از دو حال خارج نیست یا شهید می شوند و یا دشمن را در هم میکوبند و بر او پیروز می گردند، در هر صورت پاداش بزرگی به آنها خواهیم داد» (وَ مَن یقاتِل فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیقتَل أَو یغلِب فَسَوفَ نُؤتِیهِ أَجراً عَظِیماً).

مسلما چنین سربازانی با چنین روحی های شکست در قاموسشان وجود ندارد و در هر دو صورت خود را پیروز میبینند، حتی دانشمندان بیگانهای که در باره اسلام و پیروزی های سریع مسلمین، در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و بعد از آن، بحث کرده اند، این منطق را یکی از عوامل مؤثر پیشرفت آنها دانسته اند.

تفسیر آیه 66 سوره نساء - وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا - نتیجه استخاره

تفسیر آیه 66 سوره نساء - وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيَارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا - نتیجه استخاره

و اگر بر آنان مقرر مى‌كرديم كه تن به كشتن دهيد، يا از خانه‌هاى خود به در آييد، جز اندكى از ايشان آن را به كار نمى‌بستند؛ و اگر آنان آنچه را بدان پند داده مى‌شوند به كار مى‌بستند، قطعاً برايشان بهتر و در ثبات قدم ايشان مؤثرتر بود؛


در اینجا برای تکمیل بحث گذشته در باره کسانی که از داوریهای عادلانه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گاهی احساس ناراحتی می کردند اشاره به پاره ای از تکالیف طاقت فرسای امم پیشین کرده و می گوید: ما تکلیف شاق و مشکلی بر دوش اینها نگذاشتیم، اگر همانند بعضی از امم پیشین (مانند یهود که پس از بت پرستی و گوساله پرستی به آنها دستور داده شد که یکدیگر را به کفاره این گناه بزرگ به قتل برسانند و یا از وطن مورد علاقه خود بیرون روند) به اینها نیز چنین دستور سنگین و سختی را می دادیم، چگونه در برابر انجام آن طاقت می آورند، اینها که در باره آبیاری کردن یک نخلستان و داوری پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت به آن، تسلیم نیستند، چگونه می توانند از عهده آزمایش های دیگر در آیند «مسلما اگر به آنان دستور می دادیم که یکدیگر را بکشید و یا از وطن و خانه خود خارج شوید، تنها عده کمی از آنها آن را انجام می دادند» (وَ لَو أَنّا کتَبنا عَلَیهِم أَنِ اقتُلُوا أَنفُسَکم أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکم ما فَعَلُوهُ إِلّا قَلِیلٌ مِنهُم).

سپس به دو فایده انجام دستورات الهی اشاره کرده، می فرماید: «اگر آنها اندرزهای خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را بپذیرند هم به سودشان است، و هم باعث تقویت ایمان آنهاست» (وَ لَو أَنَّهُم فَعَلُوا ما یوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیراً لَهُم وَ أَشَدَّ تَثبِیتاً).

از فرمانها و احکام الهی تعبیر به موعظه و اندرز شده، اشاره به این که این احکام چیزی نیست که به سود فرماندهنده (خدا) بوده باشد، بلکه اندرزهاییاست که به سود خود شماست.

جالب این که می گوید: «هر قدر انسان در مسیر اطاعت فرمان خدا گام بردارد ثبات و استقامت او بیشتر میشود» در واقع اطاعت فرمان خدا یک نوع ورزش روحی برای انسان است.


نتیجه استخاره: انجام بده

نتیجه کلی: خوب است با صبر و حوصله به نتیجه دلخواه می‌رسی.

نتیجه ازدواج: هیچ کاری بدون زحمت نیست ولی چیزی که با زحمت بدست آید ارزش دیگری دارد إن‌ شاء الله که مبارک است.

نتیجه معامله: با افراد خبره مشورت کن و سپس انجام بده.

تفسیر آیه 42 سوره نساء (وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا)

تفسیر آیه 42 سوره نساء (يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا)

آن روز، كسانى كه كفر ورزيده‌اند، و از پيامبر [خدا] نافرمانى كرده‌اند، آرزو مى‌كنند كه اى كاش با خاك يكسان مى‌شدند. و از خدا هيچ سخنى را پوشيده نمى‌توانند داشت.


برگزیده تفسیر نمونه

در‌ ‌این‌ ‌آیه‌ ‌به‌ نتیجه اعمال‌ ‌آنها‌ اشاره‌ کرده‌، می‌گوید: «‌در‌ ‌آن‌ روز ‌آنها‌ ‌که‌ کافر شدند، و ‌با‌ فرستاده پروردگار ‌به‌ مخالفت‌ برخاستند (دادگاه‌ عدل‌ ‌خدا‌ ‌را‌ می‌بینند و شهود و گواهان‌ ‌غیر‌ قابل‌ انکاری‌ ‌در‌ ‌این‌ دادگاه‌ مشاهده‌ می‌کنند، ‌آن‌ چنان‌ ‌از‌ کار ‌خود‌ پشیمان‌ می‌شوند ‌که‌) آرزو می‌کنند ای‌ کاش‌ خاک‌ بودند و ‌با‌ خاک های‌ زمین‌ یکسان‌ می‌شدند» (یومَئِذٍ یوَدُّ الَّذِین‌َ کفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُول‌َ لَو تُسَوّی‌ بِهِم‌ُ الأَرض‌ُ). «و ‌در‌ ‌آن‌ روز (‌با‌ ‌آن‌ همه‌ گواهان‌) سخنی‌ ‌را‌ نمی‌توانند ‌از‌ ‌خدا‌ پنهان‌ کنند» (وَ لا یکتُمُون‌َ اللّه‌َ حَدِیثاً). زیرا ‌با‌ ‌آن‌ همه‌ شهود و گواهان‌ راهی‌ ‌برای‌ انکار نیست‌.

«يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً»

...فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ (ع) فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ‏ «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً»...

ادامه نوشته

تفسیر آیه 120 سوره نساء (يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا)

تفسیر آیه 120 سوره نساء (يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا.

شیطان به آنها وعده‌ها (ی دروغین) می‌دهد؛ و به آرزوها، سرگرم می‌سازد؛ در حالی که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمی‌دهد.


برگزیده تفسیر نمونه

در این آیه چند نکته که به منزله دلیل برای مطلب سابق است بیان شده: «شیطان پیوسته به آنها وعده های دروغین می دهد، و به آرزوهای دورو دراز سرگرم می کند ولی جز فریب و خدعه، کاری برای آنها انجام نمی دهد» (یعِدُهُم وَ یمَنِّیهِم وَ ما یعِدُهُمُ الشَّیطانُ إِلّا غُرُوراً).

تفسیر آیه 38 سوره نساء (وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا)

تفسیر آیه 38 سوره نساء وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا.

و آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان‌دادن به مردم انفاق می‌کنند، و ایمان به خدا و روز بازپسین ندارند؛ (چرا که شیطان، رفیق و همنشین آنهاست؛) و کسی که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینی است.


برگزیده تفسیر نمونه

در‌ این ‌آیه‌ ‌به‌ یکی‌ دیگر ‌از‌ صفات‌ متکبران‌ ‌خود‌ خواه‌ اشاره‌ کرده‌، می‌فرماید: «و ‌آنها‌ کسانی‌ هستند ‌که‌ اموال‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌برای‌ نشان‌ دادن‌ ‌به‌ مردم‌ (و کسب‌ شهرت‌ و مقام‌) انفاق‌ می‌کنند و ایمان‌ ‌به‌ ‌خدا‌ و روز رستاخیز ندارند» (وَ الَّذِین‌َ ینفِقُون‌َ أَموالَهُم‌ رِئاءَ النّاس‌ِ وَ لا یؤمِنُون‌َ بِاللّه‌ِ وَ لا بِالیوم‌ِ الآخِرِ).

و ‌از‌ آنجا ‌که‌ هدف‌ ‌آنها‌ جلب‌ رضایت‌ خالق‌ نیست‌ بلکه‌ خدمت‌ ‌به‌ خلق‌ ‌است‌، دائما ‌در‌ این فکرند ‌که‌ چگونه‌ انفاق‌ کنند ‌تا‌ بیشتر بتوانند ‌از‌ ‌آن‌ بهره‌برداری‌ ‌به‌ سود ‌خود‌ نموده‌، و موقعیت‌ ‌خود‌ ‌را‌ تثبیت‌ کنند.

‌آنها‌ شیطان‌ ‌را‌ دوست‌ و رفیق‌ ‌خود‌ انتخاب‌ کردند «و کسی‌ ‌که‌ شیطان‌ قرین‌ اوست‌ بد قرینی‌ ‌برای‌ ‌خود‌ انتخاب‌ کرده‌» و سرنوشتی‌ بهتر ‌از‌ این نخواهد داشت‌ (وَ مَن‌ یکن‌ِ الشَّیطان‌ُ لَه‌ُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً).

‌از‌ این ‌آیه‌ استفاده‌ می‌شود ‌که‌ رابطه «متکبران‌» ‌با‌ «شیطان‌ و اعمال‌ شیطانی‌» یک‌ رابطه مستمر ‌است‌ نه‌ موقت‌ و گاهگاهی‌.

تفسیر آیه 62 سوره نساء (فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ)

تفسیر آیه 62 سوره نساء (فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَانًا وَتَوْفِيقًا)

پس چگونه [منافقان] وقتی به خاطر اعمالشان، گرفتار مصیبتی می‌شوند، سپس به سراغ تو می‌آیند، سوگند یاد می‌کنند که منظورِ (ما از بردنِ داوری نزد دیگران)، جز نیکی کردن و توافق (میان طرفین نزاع،) نبوده است؟!


باز در این آیه روی سخن به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله) است، می فرماید: «پس چگونه موقعی که بر اثر اعمالشان گرفتار مصیبتی میشوند سپس به سراغ تو میآیند»؟ (فَکیفَ إِذا أَصابَتهُم مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم ثُمَّ جاؤُکَ).

و در این موقع «سوگند یاد می کنند که منظور و هدف ما (از بردن داوری نزد دیگران) جز نیکی کردن و ایجاد توافق در میان (طرفین نزاع) نبوده است» (یحلِفُونَ بِاللّهِ إِن أَرَدنا إِلّا إِحساناً وَ تَوفِیقاً).

تفسیر آیه 176 سوره نساء (يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ)

تفسیر آیه 176 سوره نساء (يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ)

از تو (در باره ارث خواهران و برادران) سؤال می‌کنند، بگو: «خداوند، حکم کلاله (خواهر و برادر) را برای شما بیان می‌کند: اگر مردی از دنیا برود، که فرزند نداشته باشد، و برای او خواهری باشد، نصف اموالی را که به جا گذاشته، از او (ارث) می‌برد؛ و (اگر خواهری از دنیا برود، وارث او یک برادر باشد،) او تمام مال را از آن خواهر به ارث می‌برد، در صورتی که (میّت) فرزند نداشته باشد؛ و اگر دو خواهر (از او) باقی باشند دو سوم اموال را می‌برند؛ و اگر برادران و خواهران با هم باشند، (تمام اموال را میان خود تقسیم می‌کنند؛ و) برای هر مذکّر، دو برابر سهم مؤنّث است. خداوند (احکام خود را) برای شما بیان می‌کند تا گمراه نشوید؛ و خداوند به همه چیز داناست.»


برگزیده تفسیر نمونه

شأن‌ نزول‌:

از «جابر بن عبد اللّه انصاری» چنین نقل کردهاند که می گوید: من شدیدا بیمار بودم، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به عیادت من آمد و در آنجا وضو گرفت و از آب وضوی خود بر من پاشید، من که در اندیشه مرگ بودم به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله عرض کردم: وارث من فقط خواهران منند، میراث آنها چگونه است!

این آیه که آیه فرائض نام دارد نازل شد و میراث آنها را روشن ساخت.

و به عقیده بعضی این آخرین آیهای است که در باره احکام اسلام بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نازل شده.

تفسیر:

این آیه مقدار ارث برادران و خواهران را بیان می کند، و همانطور که در اوایل این سوره در تفسیر آیه 12 گفتیم در باره ارث خواهران و برادران، دو آیه در قرآن نازل شده است یکی همان آیه 12 که ناظر به برادران و خواهران «مادری» است، و دیگر آیه مورد بحث که در باره خواهران و برادران «پدری و مادری» یا «پدری تنها» سخن می گوید، می فرماید: «از تو در این باره سؤال می کنند، بگو:

خداوند حکم کلاله (برادران و خواهران را) برای شما بیان می کند» (یستَفتُونَکَ قُلِ اللّهُ یفتِیکم فِی الکلَالَةِ).

سپس به چندین حکم اشاره می نماید:

1- «هر گاه مردی از دنیا برود و فرزندی نداشته باشد و یک خواهر داشته باشد نصف میراث او به آن یک خواهر می رسد» (إِنِ امرُؤٌ هَلَکَ لَیسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُختٌ فَلَها نِصفُ ما تَرَکَ).

2- و اگر زنی از دنیا برود «و فرزندی نداشته باشد و یک برادر (برادر پدر و مادری یا پدری تنها) از خود به یادگار بگذارد تمام ارث او به یک برادر می رسد» (وَ هُوَ یرِثُها إِن لَم یکن لَها وَلَدٌ).

3- «اگر کسی از دنیا برود و دو خواهر از او به یادگار بماند دو ثلث از میراث او را می برند» (فَإِن کانَتَا اثنَتَینِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمّا تَرَکَ).

4- «اگر ورثه شخص متوفی، چند برادر و خواهر باشند (از دو نفر بیشتر) تمام میراث او را در میان خود تقسیم می کنند بطوری که سهم هر برادر دو برابر سهم یک خواهر شود» (وَ إِن کانُوا إِخوَةً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّکرِ مِثلُ حَظِّ الأُنثَیینِ).

در پایان آیه می فرماید: «خداوند این حقایق را برای شما بیان می کند تا گمراه نشوید و راه سعادت را بیابید (و حتما راهی را که خدا نشان می دهد راه صحیح و واقعی است) زیرا به هر چیزی دانا است» (یبَینُ اللّهُ لَکم أَن تَضِلُّوا وَ اللّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ).

تفسیر آیه 128 سوره نساء وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا+جواب استخاره

تفسیر آیه 128 سوره نساء وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا +جواب استخاره

و اگر زنی، از طغیان و سرکشی یا اعراضِ شوهرش، بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح کنند (و زن یا مرد، از پاره‌ای از حقوق خود، بخاطر صلح، صرف نظر نماید.) و صلح، بهتر است؛ اگر چه مردم (طبق غریزه حبّ ذات، در این گونه موارد) بخل می‌ورزند. و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید (و بخاطر صلح، گذشت نمایید)، خداوند به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است (و پاداش شایسته به شما خواهد داد).


شأن‌ نزول‌:

نقل شده که: رافع بن خدیج دو همسر داشت یکی مسن و دیگری جوان (بر اثر اختلافی) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عدّه، تمام نشده بود به او گفت: اگر مایل باشی با تو آشتی می کنم، ولی باید اگر همسر دیگرم را بر تو مقدم داشتم صبر کنی و اگر مایل باشی صبر می کنم مدت عدّه تمام شود و از هم جدا شویم، زن پیشنهاد اول را قبول کرد و با هم آشتی کردند.

آیه شریفه نازل شد و حکم این کار را بیان داشت.

تفسیر:

صلح بهتر است

در آیه 34 و 35 همین سوره احکام مربوط به نشوز زن بیان شده بود، ولی در اینجا اشارهای به مسأله نشوز مرد کرده و می فرماید:

«هر گاه زنی احساس کند که شوهرش بنای سرکشی و اعراض دارد، مانعی ندارد که برای حفظ حریم زوجیت، از پارهای از حقوق خود صرف نظر کند، و با هم صلح نمایند» (وَ إِنِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً فَلا جُناحَ عَلَیهِما أَن یصلِحا بَینَهُما صُلحاً).

سپس برای تأکید موضوع می فرماید: «به هر حال صلح کردن بهتر است» (وَ الصُّلحُ خَیرٌ).

این جمله کوتاه و پرمعنی گر چه در مورد اختلافات خانوادگی در آیه فوق ذکر شده ولی بدیهی است یک قانون کلی و عمومی و همگانی را بیان می کند که در همه جا اصل نخستین، صلح و صفا و دوستی و سازش است، و نزاع و کشمکش و جدایی بر خلاف طبع سلیم انسان و زندگی آرام بخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنایی نباید به آن متوسل شد؟ و به دنبال آن اشاره به سر چشمه بسیاری از نزاعها و عدم گذشتها کرده می فرماید: «مردم ذاتا و طبق غریزه حبّ ذات، در امواج بخل قرار دارند» (وَ أُحضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ). و هر کسی سعی می کند تمام حقوق خود را بی کم و کاست دریافت دارد، و همین سر چشمه نزاعها و کشمکشهاست.

بنابراین اگر زن و مرد به این حقیقت توجه کنند که سر چشمه بسیاری از اختلافات بخل است، سپس در اصلاح خود بکوشند و گذشت پیشه کنند، نه تنها ریشه اختلافات خانوادگی از بین می رود، بلکه بسیاری از کشمکشهای اجتماعی نیز پایان می گیرد.

ولی در عین حال برای این که مردان از حکم فوق سوء استفاده نکنند، در پایان آیه روی سخن را به آنها کرده و توصیه به نیکوکاری و پرهیزکاری نموده و به آنان گوشزد می کند که «اگر مراقب اعمال و کارهای خود باشید و از مسیر حق و عدالت منحرف نشوید، خداوند از همه اعمال شما آگاه است» و پاداش شایسته به شما خواهد داد (وَ إِن تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً).


نتیجه استخاره: اختیار با توست

نتیجه کلی: میانه‌ آن خوب است همه‌ی جوانب را در نظر بگیرید سپس انجام دهید و الا ترکش بهتر است.

نتیجه ازدواج: تحقیق کامل - تمام کردن حرفهایتان و دادن صدقه - سپس ازدواج و إلا صبر کنید بهتر است.

نتیجه معامله: مشورت با اهل خبره و دادن صدقه رمز موفقیت در این کار است و گرنه ترکش بهتر است.

تفسیر آیه 114 سوره نساء -  لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ - جواب استخاره

تفسیر آیه 114 سوره نساء - لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ ۚ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا - جواب استخاره

در بسیاری از سخنانِ درِگوشی (و جلسات محرمانه) آنها، خیر و سودی نیست؛ مگر کسی که (به این وسیله،) امر به کمک به دیگران، یا کار نیک، یا اصلاح در میان مردم کند؛ و هر کس برای خشنودی پروردگار چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.


برگزیده تفسیر نمونه

سخنان در گوشی

در آیات گذشته اشارهای به جلسات مخفیانه شبانه و شیطنت آمیز بعضی از منافقان یا مانند آنها شده بود، در این آیه بطور مشروح تر از آن تحت عنوان نجوی بحث می شود.

«نجوی» تنها به معنی سخنان در گوشی نیست، بلکه هر گونه جلسات سرّی و مخفیانه را نیز شامل می شود.

آیه می گوید: «در غالب جلسات محرمانه و مخفیانه آنها که بر اساس نقشه های شیطنت آمیز بنا شده خیر و سودی نیست» (لا خَیرَ فِی کثِیرٍ مِن نَجواهُم).

سپس برای این که گمان نشود هر گونه نجوی و سخن در گوشی یا جلسات سرّی مذموم و ممنوع است، چند مورد را به صورت استثناء در ذیل آیه ذکر کرده می فرماید: «مگر این که کسی در نجوای خود، توصیه به صدقه و کمک به دیگران، یا انجام کار نیک، و یا اصلاح در میان مردم می نماید» (إِلّا مَن أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَو مَعرُوفٍ أَو إِصلاحٍ بَینَ النّاسِ).

و این گونه نجوی ها اگر به خاطر تظاهر و ریاکاری نباشد بلکه منظور از آن کسب رضای پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگی برای آن مقرر خواهد فرمود، آیه می گوید: «و هر کس برای خشنودی پروردگار چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد» (وَ مَن یفعَل ذلِکَ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ فَسَوفَ نُؤتِیهِ أَجراً عَظِیماً).

اصولا نجوی و سخنان در گوشی و تشکیل جلسات سرّی در قرآن به عنوان یک عمل شیطانی معرفی شده است. در آیه 10 سوره مجادله می فرماید: إِنَّمَا النَّجوی مِنَ الشَّیطانِ نجوی از شیطان است.

اساسا نجوی اگر در حضور جمعیت انجام پذیرد سوء ظن افراد را برمی انگیزد، و گاهی حتی در میان دوستان ایجاد بدبینی می کند، به همین دلیل بهتر است که جز در موارد ضرورت از این موضوع استفاده نشود و فلسفه حکم مزبور در قرآن نیز همین است.


نتیجه استخاره: انجام بده

نتیجه کلی: خوب است با حفظ موازین شرعی و دادن صدقه اقدام کنید.

نتیجه ازدواج: ان‌ شاء الله که مبارک است ۲ شرط بالا فراموش نشود.

نتیجه معامله: مورد پر منفعتی است بشرطی که موازین شرعی را رعایت کنید و صدقه‌ی در خوری بدهید.

تفسیر آیه 80 سوره نساء -مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَی - جواب استخاره

تفسیر آیه 80 سوره نساء - مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا - جواب استخاره

کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده؛ و کسی که سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم (و در برابر او، مسؤول نیستی).


برگزيده تفسير نمونه

سنت پیامبر همچون وحی الهی است

در این آیه موقعیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در برابر مردم و «حسنات» و «سیئات» آنان، بیان شده است.

نخست می فرماید: «هر کس اطاعت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کند اطاعت خدا کرده است» (مَن یطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّهَ).

بنابراین اطاعت خدا از اطاعت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نمی تواند جدا باشد، زیرا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هیچ گامی بر خلاف خواست خداوند برنمیدارد.

سپس می فرماید: «اگر کسانی سرپیچی کنند و با دستورات تو به مخالفت برخیزند مسؤولیتی در برابر اعمال آنها نداری و موظف نیستی که به حکم اجبار آنها را از هر خلافکاری بازداری، وظیفه تو تبلیغ رسالت و امر به معروف و نهی از منکر و راهنمایی افراد گمراه و بی خبر است» (وَ مَن تَوَلّی فَما أَرسَلناکَ عَلَیهِم حَفِیظاً).

باید توجه داشت که این آیه یکی از روشنترین آیات قرآن است که دلیل بر حجیت سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و قبول احادیث او می باشد، و هنگامی که می بینیم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله طبق حدیث ثقلین، صریحا احادیث اهل بیت علیهم السلام را سند و حجت شمرده است استفاده می کنیم که اطاعت از فرمان اهل بیت نیز از اطاعت فرمان خدا جدا نیست.


نتیجه استخاره: انجام نده

نتیجه کلی: بد است سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند.

نتیجه ازدواج: به دعوا و درگیری کشیده می‌شود ترک کنید.

نتیجه معامله: ضرر می‌کنید و دچار مشکل می‌شوید ترک کنید.

تفسیر آیه 122 سوره نساء «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا»

تفسیر آیه 122 سوره نساء وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا

و کسانی که ایمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام داده‌اند، بزودی آن را در باغهایی از بهشت وارد می‌کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند. وعده حق خداوند است و کیست که در گفتار و وعده‌هایش، از خدا صادقتر باشد؟!


برگزیده تفسیر نمونه 

در آیات گذشته چنین خواندیم: کسانی که شیطان را ولیّ خود انتخاب کنند، در زیان آشکاری هستند، شیطان به آنها وعده دروغین می دهد و با آرزوها سرگرم می سازد، و وعده شیطان جز فریب و مکر نیست، در برابر آنها در این آیه سر انجام کار افراد با ایمان را بیان کرده، می فرماید: «و آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودی در باغهایی از بهشت وارد می شوند که نهرها از زیر درختان آن می گذرد»

(وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدخِلُهُم جَنّاتٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الأَنهارُ). این نعمت همانند نعمتهای این دنیا زود گذر و ناپایدار نیست، بلکه «مؤمنان برای همیشه در آن خواهند ماند»

(خالِدِینَ فِیها أَبَداً). این وعده همانند وعده های دروغین شیطان نیست، بلکه «وعدهای است حقیقی و از ناحیه خدا» (وَعدَ اللّهِ حَقًّا). بدیهی است «هیچ کس نمی تواند صادقتر از خدا وعده ها و سخنانش باشد» (وَ مَن أَصدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلًا). زیرا تخلّف از وعده، یا به خاطر ناتوانی است، یا جهل و نیاز، که تمام اینها از ساحت مقدّس او دور است.

تفسیر آیه 171 سوره نساء - يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلَا... - جواب استخاره

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ ۘ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَفىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا.

ترجمه آیت الله مکارم

ای اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روی) نکنید! و درباره خدا، غیر از حق نگویید! مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه (و مخلوق) اوست، که او را به مریم القا نمود؛ و روحی (شایسته) از طرف او بود. بنابر این، به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید! و نگویید: «(خداوند) سه‌گانه است»! (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است! خدا، تنها معبود یگانه است؛ او منزه است که فرزندی داشته باشد؛ (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمین است؛ و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند کافی است.


بررسی لغات آیه

لا تغلوا: غلوّ: تجاوز از حدّ. در اصل به معنى بالا آمدن است. «لا تغفلوا»: تجاوز نكنيد.

مسيح: لقب عيسى عليه السّلام و آن معرب مشيحا به معنى مبارک است.

كلمته: كلم: زخم زدن. معناى اصلى آن اثر گذاشتن است. كلام و كلمه اثرى است که دلالت بر معنى دارد. اطلاق كلمه بر عيسى به علت آنست كه اثرى بود از آثار خدا.

واحد: احد: بى همتا، بى نظير. واحد: يكى. احد راجع به وصف است، واحد راجع به عدد.

سبحانه: پاک و منزّه است او. سبحان اللَّه يعنى: خدا را از هر بدى به دور مى دانمز


برگزیده تفسیر نمونه

تثلیث موهوم است

در این آیه و آیه بعد به تناسب بحثهایی که در باره اهل کتاب و کفار بود به یکی از مهمترین انحرافات جامعه مسیحیت یعنی «مسأله تثلیث و خدایان سهگانه» اشاره کرده و با جملهای کوتاه و مستدل آنها را از این انحراف بزرگ برحذر می دارد.

نخست به آنان اخطار می کند که: «ای اهل کتاب؟ در دین خود راه غلو را نپویید و جز حق، در باره خدا نگویید» (یا أَهلَ الکتابِ لا تَغلُوا فِی دِینِکم وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ).

مسأله «غلوّ» در باره پیشوایان، یکی از مهمترین سر چشمه های انحراف در ادیان آسمانی بوده است، به همین جهت اسلام در باره غلات سختگیری شدیدی کرده و در کتب «عقاید» و «فقه» غلات از بدترین کفار معرفی شدهاند؟

سپس به چند نکته که هر کدام در حکم دلیلی بر ابطال تثلیث و الوهیت مسیح است اشاره می کند:

1- «عیسی فقط فرزند مریم بود» (إِنَّمَا المَسِیحُ عِیسَی ابنُ مَریمَ).

این تعبیر خاطرنشان می سازد که مسیح همچون سایر افراد انسان در رحم مادر قرار داشت و دوران جنینی را گذراند و همانند سایر افراد بشر متولد شد، شیر خورد و در آغوش مادر پرورش یافت یعنی، تمام صفات بشری در او بود، چگونه ممکن است چنین کسی که مشمول و محکوم قوانین طبیعت و تغییرات جهان ماده است خداوندی ازلی و ابدی باشد.

2- «عیسی فرستاده خدا بود» (رَسُولُ اللّهِ)- این موقعیت نیز تناسبی با الوهیت او ندارد.

3- «عیسی کلمه خدا بود که به مریم القا شد» (وَ کلِمَتُهُ أَلقاها إِلی مَریمَ).

این تعبیر به خاطر آن است که اشاره به مخلوق بودن مسیح کند، همانطور که «کلمات» مخلوق ما است، موجودات عالم آفرینش هم مخلوق خدا هستند.

4- «عیسی روحی است که از طرف خدا آفریده شد» (وَ رُوحٌ مِنهُ).

این تعبیر که در مورد آفرینش آدم و به یک معنی آفرینش تمام بشر نیز در قرآن آمده است اشاره به عظمت آن روحی است که خدا آفرید و در وجود انسانها عموما و مسیح و پیامبران خصوصا قرار داد.

سپس قرآن به دنبال این بیان می گوید: «اکنون که چنین است به خدای یگانه و پیامبران او ایمان بیاورید و نگویید خدایان سهگانهاند و اگر از این سخن بپرهیزید، به سود شماست» (فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَیراً لَکم).

بار دیگر تأکید می کند که: «تنها خداوند معبود یگانه است» (إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ).

یعنی، شما قبول دارید که در عین تثلیث، خدا یگانه است در حالی که اگر فرزندی داشته باشد شبیه او خواهد بود و با این حال یگانگی معنی ندارد.

«چگونه ممکن است خداوند فرزندی داشته باشد در حالی که او از نقیصه احتیاج به همسر و فرزند و نقیصه جسمانیت و عوارض جسم بودن مبرّاست» (سُبحانَهُ أَن یکونَ لَهُ وَلَدٌ).

به علاوه «او مالک آنچه در آسمانها و زمین است می باشد، همگی مخلوق اویند و او خالق آنهاست، و مسیح نیز یکی از این مخلوقات اوست» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ).

چگونه می توان یک حالت استثنایی برای وی قائل شد! آیا مملوک و مخلوق می تواند فرزند مالک و خالق خود باشد! خداوند نه تنها خالق و مالک آنهاست بلکه مدبّر و حافظ و رازق و سرپرست آنها نیز می باشد «و برای تدبیر و سرپرستی آنها خداوند کافی است» (وَ کفی بِاللّهِ وَکیلًا).

اصولا خدایی که ازلی و ابدی است، و سرپرستی همه موجودات را از ازل تا ابد بر عهده دارد چه نیازی به فرزند دارد، مگر او همانند ما است که فرزندی برای جانشین بعد از مرگ خود بخواهد!؟

*****

خلاصه تفسیر المیزان

(یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم ولا تقولوا علی الله الا الحق انماالمسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته القها الی مریم و روح منه فامنوابالله و رسله ولا تقولوا ثلثه انتهوا خیرا لکم انما الله اله واحد سبحانه ان یکون له ولد له مافی السموات وما فی الارض و کفی بالله وکیلا):

ای اهل کتاب در دین خود غلو نکنید و پیامبر خود را پسر خدا و خود را دوستان خدامخوانید و علیه خدا جز سخن حق مگویید، همانا مسیح عیسی پسر مریم فرستاده خدا بود، فرمان ایجادی از او بود که متوجه مریمش نمود، و روحی بوداز خدا،پس به خدا و فرستادگان او ایمان آورید و زنهار که سخن از سه خدامگویید، واگر دست از این عقاید بردارید، برای شما بهتر است، چون خدامعبودی یگانه می باشد، منزه است از اینکه فرزندی داشته باشد، آنچه درآسمانهاو زمین است، ملک خداست و برای تکیه گاه بودن خدا کفایت می کند)، خطاب با جمیع اهل کتاب است که می فرماید: از حد و حدود آنچه خدا نازل کرده است و در کتابش بیان نموده تجاوز نکنید و سخنان باطل را نگویید و به خدا نسبت ندهید، از قبیل اینکه می گفتند: مسیح یا عزیر پسر خدا هستند یا خود را پسران خدا می دانستند و یا قائل به سه خدایی بودند، در حالیکه حق آنست که عیسی پسر مریم مخلوق و بنده خداست که از ناحیه کلمه (کُنْ) وجودی الهی صادر شده است و خدا او را در وجود مریم محقق نمود، در حالیکه او روحی از جانب خدابود، پس او و مادرش هر دو مخلوق خدایند، لذا ایمان بیاورید به خدا ورسول او و سخن از سه خدا (پدر، پسر، روح القدس) مگوئید، چون خداوندیگانه معبود می باشد و از فرزند داشتن منزه است ، زیرا فرزند مماثل والد خوداست ،در حالیکه خدا مثل و مانند ندارد و یگانه واجب الوجودیست که ذات اوبرتر از این اباطیل می باشد، بلکه هر چه در آسمان ها و زمین است متعلق به خدا ومخلوق و مملوک اوست و خدا ولی همه شئون بشر و مدبر امور همه انسانهاست و مردم را بسوی آنچه خیر آنان در آنست هدایت و به سوی صراط مستقیم ارشادمی کند.


نتیجه استخاره: انجام نده.

نتیجه کلی: بد است حرف شما پیش نمی‌رود و زمین خواهید خورد.

نتیجه ازدواج: گول ظواهر را نخورید اصلا ازدواج مناسبی برای شما نیست ترکش کنید.

نتیجه معامله: هرچند در ظاهر معامله ی خوبی به نظر می‌رسد ولی چنین نیست و ضرر خواهید کرد.

تفسير آيه 60 سوره نساء (تفسير نمونه)

آيه فوق در واقع مكمل آيه گذشته است، زيرا آيه پيش، مؤمنان را به- اطاعت فرمان خدا و پيامبر و اولوا الامر و به داورى طلبيدن كتاب و سنت دعوت نمود و اين آيه از اطاعت و پيروى و داورى طاغوت، نهى مى‏ نمايد.
همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ‏ايم،" طاغوت" از ماده طغيان است و اين‏ كلمه با همه مشتقاتش به معنى سركشى و شكستن حدود و قيود، و يا هر چيزى كه وسيله طغيانگرى و يا سركشى است مى‏باشد، بنا بر اين آنها كه داورى به باطل مى‏كنند" طاغوت" هستند، زيرا حدود و مرزهاى الهى و حق و عدالت را شكسته‏اند، در حديثى نيز از امام صادق ع نقل شده كه فرمود:
الطاغوت كل من يتحاكم اليه من يحكم بغير الحق‏
يعنى هر كس به غير حق حكم كند و مردم او را به داورى بطلبند، طاغوت است.
آيه فوق، مسلمانانى را كه براى داورى به نزد حكام مى ‏رفتند ملامت مى‏ كند، و مى‏گويد:" اى پيامبر! آيا نمى‏بينى كسانى را كه خود را مسلمان مى‏پندارند و مى‏گويند به تمام كتب آسمانى كه بر تو و انبياء پيشين نازل شده است ايمان آورديم، در عين حال داورى‏هاى خود را به نزد طاغوت مى‏برند، در حالى كه به آنها دستور داده شده كه هرگز فرمان طاغوت را نبرند"؟! (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ).
سپس قرآن اضافه مى‏كند:" مراجعه به طاغوت يك دام شيطانى است كه مى‏خواهد انسانها را از راه راست به بيراهه‏هاى دوردستى بيفكند" (وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِيداً).
ناگفته پيدا است كه آيه فوق همچون ساير آيات قرآن يك حكم عمومى و جاودانى را براى همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بيان مى‏نمايد، و به آنان اخطار مى‏كند كه مراجعه كردن به حكام باطل، و داورى خواستن از طاغوت، با ايمان به خدا و كتب آسمانى سازگار نيست، به علاوه انسان را از مسير حق به بيراهه‏هايى پرتاب مى‏كند كه فاصله آن از حق، بسيار زياد است، مفاسد چنين داورى‏ها در بهم- ريختن سازمان اجتماعى بشر بر هيچكس پوشيده نيست، و يكى از عوامل عقب‏گرد اجتماعات محسوب مى‏شود.

تفسير نمونه، ج‏3، ص: 446

تفسیر آیه 157 سوره نساء: (...وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ....)

تفسیر آیه 157 سوره نساء وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ۚ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا

فولادوند: و گفته ايشان كه: «ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم»، و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد؛ و كسانى كه در باره او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شكّ شده‌اند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مى‌كنند، و يقيناً او را نكشتند.


قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ‏

قال أبو السُعُود: نظم قولهم هذا في سلك سائر جناياتهم التي نعيت عليهم‏ ليس لمجرد كونه كذبا، بل لتضمنه لابتهاجهم بقتل النبيّ عليه السلام و الاستهزاء به. فإن وصفهم له عليه السلام بعنوان الرسالة إنما هو بطريق التهكم به عليه السلام.

كما في قوله تعالى: وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ [الحجر: 6]. و لإنبائه عن ذكرهم له عليه السلام بالوجه القبيح، على ما قيل من أن ذلك وضع للذكر الجميل من جهته تعالى، مكان ذكرهم القبيح. و قيل: هو نعت له عليه الصلاة و السلام من جهته تعالى. مدحا له، و رفعا لمحله، و إظهارا لغاية جراءتهم، في تصديهم لقتله، و نهاية وقاحتهم في افتخارهم بذلك.

لطيفة:

قال الراغب: سمي عيسى بالمسيح لأنّه مسحت عنه القوة الذميمة، من الجهل و الشره و الحرص و سائر الأخلاق الذميمة. كما أن الدجال مسحت عنه القوة المحمودة من العلم و العقل و الحلم و الأخلاق الحميدة. و قال شمر: لأنّه مسح بالبركة. و هو قوله تعالى: وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ [مريم: 31]. أو لأن اللّه مسح عنه الذنوب.

و ذكر المجد في كتابه (البصائر) في اشتقاقه ستة و خمسين قولا. و تطرّق شارح القاموس لبعضها. فانظره وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ، أي لا يصح لهم الفخر بقتله. لأنهم ما قتلوه. و لا متمسك لهم فيما يزعمونه من صلبهم إياه. لأنهم ما صلبوه و لكن قتلوا و صلبوا من ألقى عليه شبهه وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ، أي في شأن عيسى لَفِي شَكٍّ مِنْهُ، أي من قتله. و سنبينه بعد ما لَهُمْ بِهِ، أي بقتله مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ استثناء منقطع. أي لكن يتبعون فيه الظن الذي تخيلوه وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً، أي قتلا يقينا بمعنى متيقنين أنه عيسى عليه السلام، بل فعلوه شاكّين فيه. أو المعنى: انتفى قتله انتفاء يقينا بمعنى انتفائه على سبيل القطع.

تفسير القاسمي المسمى محاسن التأويل، ج‏3، ص: 392

تفسیر آیه 155 سوره نساء: فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ

تفسیر آیه 155 سوره نساء: فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا.

فولادوند: پس به [سزاى‌] پيمان‌شكنى‌شان، و انكارشان نسبت به آيات خدا، و كشتار ناحق آنان [از] انبياء، و گفتارشان كه: «دل هاى ما در غلاف است» [لعنتشان كرديم‌] بلكه خدا به خاطر كفرشان بر دل هايشان مُهر زده و در نتيجه جز شمارى اندك [از ايشان‌] ايمان نمى‌آورند.

آیتی: پس به سبب پيمان شكستنشان و كافر شدنشان به آيات خدا و به ناحق كشتن پيامبران و اينكه گفتند: دل هاى ما فرو بسته است، خدا بر دلهايشان مهر نهاده است و جز اندكى ايمان نمى‌آورند.

الهی قمشه ای: پس چون پیمان شکستند و به آیات خدا کافر شدند و پیغمبران را به ناحق کشتند و (همه این قبایح به جای آوردند) بدین عذر که گفتند: دل های ما در پرده است (و دروغ گفتند) بلکه خدا به سبب کفر، آنها را مهر بر دل نهاد، که به جز اندکی ایمان نیاورند.


فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ ..."

 حرف "فاء" بر سر اين جمله مى‏ فهماند كه جمله نتيجه‏ اى است كه از مطالب قبل گرفته مى‏شود و كلمه:" فَبِما نَقْضِهِمْ" جار و مجرورى است متعلق به كلمه:" حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ" در آيه 159 كه بعد از چند آيه و شمردن جرائم بنى اسرائيل در آن آيات آمده و حاصل معنايش اين است كه به خاطر پيمان‏شكنى آنان حرام كرديم بر آنان طيباتى را كه ...

و اين آيات در اين زمينه سخن دارد كه مجازات هايى كه خدا بنى اسرائيل را با آنها مجازات كرد بيان كند، مجازات هايى كه با عواقب وخيم دنيايى بود و يا عواقب شوم اخروى و در اين آيات از پاره‏اى سنت‏هاى زشت بنى اسرائيل سخن رفته كه در آغاز يادى از آنها نشده بود.

پس جمله: "فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ" خلاصه ای است از پيمان‏شكنى‏ هايى كه قبلا از بنى إسرائيل خاطر نشان شده بود و بعدا نيز از آنان ذكر می ‏شود.

و جمله: "وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ" خلاصه ى از انواع كفرهايى است كه اين امت به آن گرفتار شدند، كفرشان در زمان حضرت موسى (ع) و كفرشان بعد از آن زمان كه قرآن كريم بسيارى از آن كفرها را بر شمرده و از جمله آنها دو موردى است كه در اول اين آيات آمده، يكى در جمله: " فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى‏ أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً" و يكى ديگر در جمله:" ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ" و اگر اين دو نوع كفر در آن آيات قبل از ساير كفرهاشان ذكر شده، ولى در آيه مورد بحث در آخر آمده، براى اين بوده كه مقام صدر آيات با مقامى كه آيه مورد بحث دارد مختلف است و به همين جهت مقتضاى آن دو نيز مختلف شده، توضيح اينكه از آنجا كه در صدر آيات متعرض درخواست بنى اسرائيل شد كه از پيامبرشان‏ خواستند: كتابى از آسمان بر ايشان نازل شود لذا يادآورى اينكه درخواستى بزرگتر از اين نيز كردند و گوساله را پرستيدند، در اينجا مناسب‏تر و بهتر بود ولى در آيه مورد بحث و ما بعد آن متعرض مجازات آنان در قبال اعمال زشتشان بود، اعمال زشتى كه بعد از اجابت دعوت حق مرتكب شدند و نيز از آنجا كه در اين آيه سبب اين اعمال زشت را بيان مى‏كرد، يادآورى مساله نقض پيمان در اين مقام مناسب‏تر و فهمش به ذهن نزديك تر بود.

"وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ"، منظور از اينكه مى‏فرمايد: بنى اسرائيل انبيا را بدون حق كشتند، زكريا و يحيى (عليهما السلام) و غير آن دو بزرگوار است كه قرآن بطور اجمال و بدون ذكر اسامى شريف آنان ياد كرده است.

"وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ" كلمه "غلف" جمع كلمه "اغلف" است و اغلف به معناى چيزى است كه در پرده ‏هايى پوشيده شده باشد و قلب اغلف قلبى است كه پرده‏ هايى بر آن افتاده باشد، نگذارد دعوت حقه انبيا را بشنود و حق را كه به سوى آن دعوت مى‏ شود بپذيرد و اينكه گفتند: ما يهوديان دل هايمان غلف است، منظورشان اين بوده كه ما دعوت انبيا را رد مى‏كنيم و نمى‏پذيريم و اين ناپذيرى دل هاى ما مستند به خداى سبحان است، خدا ما را چنين كرده، كانه خواسته‏اند بگويند: خدا ما را اغلف القلب خلق كرده و يا خواسته ‏اند بگويند: نسبت به پذيرش دعوت غير موسى اينطور خلق شده ‏ايم، چه كنيم اختيارى از خود نداريم، خدا ما را اينطور خلق كرده كه غير دعوت موسى را نپذيريم.

و به همين جهت خداى سبحان اين تهمتشان را رد نموده، اغلف بودن دلهاشان را مستند به كفر خود آنان دانسته و فرموده:" بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ، فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا" و بيان كرده كه اگر دلهايشان از شنيدن دعوت حق الهى امتناع مى ‏ورزد، هر چند كه مستند به صنع و خلقت خدا است، اما چنان نيست كه خود آنان هيچ دخالتى در آن نداشته باشند بلكه خداى تعالى (كه راه سعادت و شقاوت را براى انسانها بيان كرده و فرموده: اگر به حق كفر بورزند، دلهايشان از پذيرش حق به كلى ساقط مى‏ گردد)، دلهاى يهوديان را به عنوان مجازات كفر و جحودشان نسبت به حق از لياقت و استعداد قبول حق محروم ساخته و نتيجه اين مهر زدن بر دلهاشان اين شده كه اين قوم به خدا و حق ايمان نياورند مگر اندكى.

و ما در سابق بحثى پيرامون جمله ی: "مگر اندكى" داشتيم و گفتيم كه اين نقمت الهى بر قوميت و بر مجتمع يهود نازل شده، پس بر مجموع من حيث المجموع يهود تقدير شده كه دچار اين نقمت باشند و دلهايشان به مهر الهى ممهور باشد و در نتيجه ايمان آوردن مجموعشان امرى محال شده باشد و اين منافات ندارد كه عده اندكى از آنان ايمان بياورند.

تفسیر آیه 97 سوره نساء (إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا)

تفسیر آیه 97 سوره نساء

إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا.

كسانى كه بر خويشتن ستمكار بوده‌اند، [وقتى‌] فرشتگان جانشان را مى‌گيرند، مى‌گويند: «در چه [حال‌] بوديد؟» پاسخ مى‌دهند: «ما در زمين از مستضعفان بوديم». مى‌گويند: «مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟» پس آنان جايگاهشان دوزخ است، و [دوزخ‌] بد سرانجامى است.


"إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ" لفظ "توفيهم" مى‏تواند صيغه ماضى باشد و هم صيغه مضارع و اگر آن را مضارع بگيريم اصلش" تتوفاهم" بوده و يكى از دو "تاء" آن به منظور تخفيف حذف شده، هم چنان كه مى‏بينيم‏ در آيه شريفه:" الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ" «1»، حذف نشده آن آمده است.

مراد به ظلم هم چنان كه آيه سوره نحل تأييد مى‏ كند ظلم به نفس است و ظلم به نفس در اثر اعراض از دين خدا و ترك اقامه شعائر خدا حاصل مى‏شود و اين نيز در اثر واقع شدن و زندگى كردن در بلاد شرك و در وسط كفار قرار گرفتن پديد مى‏آيد، انسان وقتى خود را در چنين وضعى و موقعيتى قرار دهد ديگر راهى ندارد كه معارف دين را بياموزد و بدانچه دين خدا او را بدان مى‏خواند عمل كند و به وظائف عبوديت قيام نمايد.

اين آن معنايى است كه ما از زمينه آيه (و نه از لفظ آن) استفاده مى‏كنيم. چون ملائكه از اينگونه افراد در هنگام مرگشان مى‏پرسند: در چه شرائطى بوديد؟ و آنان در پاسخ مى‏گويند: ما در زمين مستضعف بوديم.

خداى تعالى در آيات زير كه كلمه" ظلم" مطلق آمده، يعنى نفرموده: ظلم به نفس و يا ظلم به غير، ظلم را معنا و تفسير كرده، فرموده:" لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً" «2»، و حاصل تفسير اين دو آيه از كلمه ظلم با ظهورى كه ما از سياق آيه مورد بحث گرفتيم منطبق است (چون ما گفتيم مراد به ظلم، ظلم به نفس است و گفتيم كه اين ظلم از چه چيز ناشى مى‏شود، از اينكه آدمى به معارف دين صحيح بر خورد كند و آنچه مى‏شنود تحريف شده و يا تهمت و دروغ باشد كه دو آيه نامبرده نيز ظالم را همين معنا كرد).

" قالُوا فِيمَ كُنْتُمْ" يعنى از نظر ديندارى در چه وضعى قرار داشتيد؟ و در كلمه" فيم" حرف" م" در اصل" ما" بوده، كه يكى از وسائل استفهام و پرسش است و الف آن به منظور تخفيف حذف شده است.

و در اين آيه دلالتى فى الجمله و سربسته هست بر صحنه‏اى كه در زبان روايات از آن تعبير شده به سؤال قبر، و فرموده‏اند كه فرشتگان خداى تعالى از هر كسى كه از دنيا مى‏رود و او را دفن مى‏كنند سؤالهايى پيرامون دين او و عقائدش از او مى‏كنند و اين تنها آيه مورد بحث نيست كه بر آن صحنه دلالت دارد، بلكه آيات زير نيز بر آن دلالت دارد:" الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ، بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ، وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً" «1» و ما ان شاء اللَّه تعالى در تفسير سوره نحل بحثى در اين باره ايراد خواهيم كرد.

 [توبيخ كسانى كه بر اثر سلطه مشركين بر آنها از تمسك به دين باز ماندند بخاطر مهاجرت نكردنشان به سرزمينى ديگر]

" قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ، قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها" سؤال ملائكه كه مى‏پرسند:" فِيمَ كُنْتُمْ" سؤالى است از حال و وضعى كه از نظر دين در زندگى داشتند و اينها كه مورد سؤال قرار مى‏گيرند، كسانى هستند كه از جهت دين وضع خوبى نداشتند و لذا در پاسخ ملائكه به جاى اينكه حال خود را شرح بدهند سبب آن را ذكر مى‏كنند، و آن سبب اين است كه در زندگى در سرزمينى زندگى مى‏كرده‏اند كه اهل آن مشرك و نيرومند بودند و اين طائفه را استضعاف كرده، بين آنان و بين اينكه به شرايع دين تمسك جسته و به آن عمل كنند حائل شدند.

و چون اين عذر يعنى عذر استضعاف (البته اگر راست گفته باشند) بدين جهت مانع ديندارى آنان شده كه نخواسته ‏اند از آن شهر و آن سرزمين چشم بپوشند، و گرنه دچار اين استضعاف نمى ‏شدند، چون مشركين نيرومند آنجا در ساير سرزمين ‏ها نيرويى نداشته‏ اند، پس استضعاف اين مستضعفين بطور مطلق نبوده، استضعافى بوده كه خودشان خود را به آن دچار كردند و مى ‏توانستند با كوچ كردن از سرزمين شرك به سرزمين ديگر خود را از آن برهانند، لذا فرشتگان ادعاى آنان را كه گفتند: ما مستضعف بوديم تكذيب مى‏ كنند و مى‏ گويند: زمين خدا فراخ‏تر از آن بود كه شما خود را در چنان شرائط قرار دهيد، شما مى‏توانستيد از حومه استضعاف درآئيد و به جاى ديگر كوچ كنيد، پس شما در حقيقت مستضعف نبوديد، چون مى ‏توانستيد از آن حومه خارج شويد، پس اين وضع را خود براى خود و به سوء اختيار خود پديد آورديد.

پس جمله:" أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها" استفهامى است توأم با سرزنش، هم چنان كه سؤال" فِيمَ كُنْتُمْ" نيز اين سرزنش را در بر دارد، ممكن هم هست بگوئيم:

استفهام اول براى تقرير است، يعنى به راستى مى‏خواهند بپرسند چه وضعى داشته اند، چون اين‏ سؤال از ملائكه موكل بر قبض ارواح اختصاص به ظالمين ندارد، بلكه همانطور كه از آيات سوره نحل نيز استفاده شد، اين سؤال را از همه مى‏كنند، چه متقين و چه غير ايشان، و به راستى مى‏خواهند بفهمند كه اين شخص كه دارند جانش را مى‏گيرند، از كدام طائفه بوده، و وقتى معلومشان شد كه از ظالمين بوده، آن وقت به عنوان سرزنش مى‏پرسند:" أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً"، پس استفهام دوم به هر حال توبيخى است، چه اينكه اولى نيز توبيخى باشد و چه نباشد.

ملائكه در گفتار خود كلمه "ارض" را بر كلمه "اللَّه" اضافه كردند و زمين را به خدا نسبت داده، پرسيده ‏اند: مگر زمین خدا واسع نبود؟ و اين خالى از يك نكته نيست و آن نكته اشاره است به اينكه خداى سبحان قبل از آنكه بندگان خود را به ايمان و عمل صالح دعوت كند، اول زمين خود را فراخ قرار داد تا اگر كسى شرائط محليش اجازه‏اش نمى‏دهد ايمان بياورد به محل ديگر برود و اين نكته كه در آيه مورد بحث بطور اشاره آمده در آيه زير نيز به آن اشاره كرده مى‏فرمايد:" وَ مَنْ يُهاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُراغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً".

ملائكه علاوه بر اين ارض اللَّه را متصف به صفت فراخى كردند و اين براى آن بود كه بتوانند از هجرت تعبير كنند به" فَتُهاجِرُوا فِيها"، يعنى هجرت كنيد از بعضى قسمت‏هاى زمين به بعضى ديگر آن، و اگر فرض وسعت در بين نبود على القاعده بايد مى‏ گفتند:" فتهاجروا منها"، از آن نقطه كه بوديد هجرت مى‏ كرديد.

تفسیر آیه 81 سوره نساء (وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ)

تفسیر آیه 81 سوره نساء: وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَاللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا

* و مى‌گويند: فرمانبرداريم، ولى چون از نزد تو بيرون مى‌روند، جمعى از آنان شبانه، جز آنچه تو مى‌گويى تدبير مى‌كنند. و خدا آنچه را كه شبانه در سر مى‌پرورند، مى‌نگارد. پس، از ايشان روى برتاب و بر خدا توكل كن، و خدا بس كارساز است.

 

**و [آنان در محضر تو] می گویند: ما مطیع و فرمانبرداریم، ولی هنگامی که از نزد تو بیرون می روند، گروهی از آنان در شب نشینی های مخفیانه خود بر خلاف آنچه تو می گویی، [و غیر آنچه در حضورت می گفتند] تدبیر می کنند. خدا آنچه را که در شب نشینی های مخفیانه تدبیر می کنند [در پرونده اعمالشان] می نویسد. بنابراین از آنان روی برتاب، و بر خدا توکل کن؛ و کارساز بودنِ خدا [نسبت به امور بندگان] کافی است. (۸۱)


بيان آيات‏

اين آيات بى‏ ارتباط به ما قبلش نيست، كانه تتمه گفتارى است كه در آيات قبل در ملامت مسلمانان ضعيف الايمان داشت و فائده اين تتمه اندرز آنان است، اندرز به نصايحى كه بصيرتشان مى‏دهد، البته اگر بخواهند تدبر نموده و داراى بصيرت بشوند.

" وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ ..." كلمه" طاعة" در اين جمله به صداى وسط خوانده مى‏ شود تا بطورى كه گفته ‏اند: خبر باشد براى مبتدايى كه حذف شده و تقدير كلام:" يقولون امرنا طاعة"، (مى‏گويند: كار ما همين است كه خدا را اطاعت كنيم و يا تو را اطاعت كنيم) و كلمه" برزوا" فعل ماضى است و مصدر آن "بروز" است، به معناى ظهور و بيرون شدن است و كلمه: "بيتوا" فعل ماضى از" تبييت" است از ماده بيتوته است كه به معناى محكم كردن امر و تدبير آن در شب است و ضمير در جمله:" تقول" راجع است به كلمه" طائفه" و يا به رسول خدا (ص) و معناى آيه (و خدا داناتر است) اين است كه اين پاسخ‏گويان در مقابل دعوت آنان به جهاد به تو مى‏گويند: امر ما اطاعت است: يعنى غير اطاعت كارى نداريم، ولى وقتى از نزد تو بيرون مى‏روند، شبانه امرى را طرح‏ريزى و محكم كارى مى‏كنند كه غير آن چيزى است كه به تو مى‏گفتند (و يا غير آن سخنى است كه تو به ايشان گفتى)، اين تعبير كنايه است از اينكه شبانه تصميم بر مخالفت رسول اللَّه (ص) مى‏ گيرند.

خداى تعالى سپس به رسول گراميش دستور مى‏دهد از آنان روى بگرداند و در كارش و مسئوليتش به خداى تعالى توكل نموده، بدون توجه به كارشكنى آنان تصميم خود را بگيرد "فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكِيلًا".

و اين آيه شريفه هيچ دلالتى بر اين معنا ندارد كه افراد مورد بحث منافقين بوده‏ اند، همانطور كه بعضى از مفسرين پنداشته‏اند، بلكه امر از نظر اتصالى كه در سياق هست بر عكس است يعنى با در نظر گرفتن سياق آيه شريفه بر خلاف اين احتمال دلالت دارد.


تفسیر نمونه:

در این آیه اشاره به وضع جمعی از منافقان و یا افراد ضعیف الایمان کرده و می گوید: آنها به هنگامی که در صف مسلمانان در کنار پیغمبر صلی اللّه علیه و آله قرار می گیرند برای حفظ منافع و یا دفع ضرر از خویش با دیگران هم صدا شده و اظهار اطاعت فرمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می کنند «و می گویند با جان و دل حاضریم از او پیروی کنیم» (وَ یقُولُونَ طاعَةٌ).

«اما هنگامی که مردم از خدمت پیامبر صلی اللّه علیه و آله خارج شدند، آن دسته از منافقان و افراد ضعیف الإایمان گفته ها (و پیمانهای خویش را به دست فراموشی می سپارند) و در جلسات شبانه تصمیم هایی بر ضد سخنان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله می گیرند و خداوند آنچه را در این جلسات می گویند می نویسد» (فَإِذا بَرَزُوا مِن عِندِکَ بَیتَ طائِفَةٌ مِنهُم غَیرَ الَّذِی تَقُولُ وَ اللّهُ یکتُبُ ما یبَیتُونَ).

ولی خداوند به پیغمبرش دستور می دهد که «از آنها روی بگردان و از نقشه های آنها وحشت نکن و هیچ گاه آنها را تکیه گاه در برنامه های خود قرار مده، تنها بر خدا تکیه کن خدایی که بهترین یار و مددکار و مدافع است» (فَأَعرِض عَنهُم وَ تَوَکل عَلَی اللّهِ وَ کفی بِاللّهِ وَکیلًا).

تفسیر آیه 78 سوره نساء (أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ)

تفسیر آیه 78 سوره نساء: أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَٰذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا

هر كجا باشيد، شما را مرگ درمى‌يابد؛ هر چند در برج هاى استوار باشيد. و اگر [پيشامد] خوبى به آنان برسد، مى‌گويند: «اين از جانب خداست»؛ و چون صدمه‌اى به ايشان برسد، مى‌گويند: «اين از طرف توست.» بگو: «همه از جانب خداست.» [آخر ] اين قوم را چه شده است كه نمى‌خواهند سخنى را [درست‌] دريابند؟


 [مرگ سرنوشتى محتوم است و با فرار از ميدان جنگ و جهاد نمى ‏توان از چنگ آن رهايى يافت‏]

" أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ" كلمه" بروج" جمع كلمه" برج- به ضمه باء" مى‏باشد و" برج" به معناى آن بنائى است كه در چهار كنج قلعه‏ها بنا مى‏كنند و بنيان آن را محكم مى‏كنند تا بتوانند در آن برجها دشمن را دفع كنند و اصل معناى اين كلمه ظهور است و" تبرج به زينت" يعنى (اظهار زينت) و همچنين" بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ": (برجهاى سخت بنيان) (مشيدة) از (تشييد) بمعنى رفع و بلندى است كه اصل آن از (شيد) كه بمعنى (گچ) مى‏باشد چون به وسيله گچ بناها مرتفع و زينت داده مى‏شوند و به اين جهت تبرج و بروج خوانده‏اند كه تبرج اظهار زينت است و برج از راه دور ظاهر و هويدا است، پس "بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ" معنايش بناهاى محكم و بلندى است كه گفتيم در چهار كنج قلعه‏ها مى‏سازند تا افراد از شر دشمنان در آن پناهنده شوند.

و اين گفتار اساسش تمثيل است، ساده‏تر بگويم مى‏خواهد مثالى بياورد براى امورى كه به وسيله آنها آدمى خود را از ناملايمات و خطرها حفظ مى‏كند و حاصل معنا اين است كه مرگ سرنوشتى است كه درك آن از احدى فوت نمى‏شود، هر چند كه شما به منظور فرار از آن به محكم‏ترين پناهگاهها، پناهنده شويد، بنا بر اين ديگر جاى آن نيست كه توهم كنيد اگر در جنگ و كارزار حاضر نشويد و يا به عبارت ديگر اگر خداى تعالى جنگ را بر شما واجب نكرده بود شما از خطر مرگ رها مى‏شديد، و خلاصه مرگ به سراغتان نمى‏آيد، چون مرگ شما به هر حال خواهد آمد.

" وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ..." اين دو جمله بيانگر دو لغزش ديگر از لغزشهاى مسلمانان كذايى است، كه خداى تعالى از طرف آنان حكايت مى‏ كند و به رسول گراميش (ص) دستور مى‏دهد كه به آنها پاسخ بدهد با بيانى كه حقيقت را (در خير و شرهايى كه به انسان مى‏ رسد) براى آنان روشن سازد.

اتصالى كه در سياق اين آيات هست اقتضا مى‏كند كه مسلمانان كذايى گوينده اين سخن باشند، حال يا به زبان حالشان و يا با زبان ظاهرشان و اين اقوال و اعتراض‏ها از فردى مسلمان، نوظهور نيست، براى اينكه موسى (ع) هم با اعتراض‏هايى نظير آن از ناحيه بنى اسرائيل روبرو شده بود و قرآن كريم آن را چنين حكايت مى‏كند:" فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ" «1»، و اين منطق غلط، از ساير امت‏ها در مورد پيامبرانشان نيز روايت شده، پس امت اسلام هم در پيمودن اين روش نادرست و رفتار غلط با پيامبرشان از ساير امت‏ها كوتاه نيامدند و قرآن كريم هم درباره تشابه همه امت‏ها فرموده:" تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ".

و امت اسلام شبيه‏ترين امت‏ها به بنى اسرائيل است، رسول خدا (ص) نيز فرموده است:" بنى اسرائيل داخل سوراخ هيچ سوسمارى نشدند مگر آن كه شما نيز داخل آن خواهيد شد".
و حاصل كلام اينكه هر عملى و رفتارى كه آنها كردند شما نيز خواهيد كرد، در سابق رواياتى در اين معنا از طريق شيعه و سنى نقل كرديم.

بيشتر مفسرين در تفسير اين آيات دست به تمحل و چاره جويى زده‏اند تا آن را مربوط به مؤمنين ندانسته، بلكه بگويند: مربوط است به خصوص يهود و يا منافقين و يا هر دو طائفه، ليكن خواننده عزيز توجه دارد كه سياق آيه اين چاره جويى آقايان را دفع مى‏كند.

و به هر حال آيه شريفه به سياقى كه دارد شهادت مى‏دهد بر اين كه مراد از حسنه و سيئه چيزهايى است كه مى‏توان آن را به خداى تعالى نسبت داد و مسلمانان مورد بحث نيز خودشان يكى از آن دو يعنى" حسنه" را به خداى تعالى و ديگرى را كه" سيئه" است، به رسول خدا (ص) نسبت داده‏اند، پس معلوم مى‏شود منظور از حسنه و سيئه اعمال خوب و بد نيست، بلكه حوادث و پيشامدهاى خوب و بدى است كه اين مسلمانان در اثر بعثت رسول خدا (ص) و ترفيع پايه‏هاى دين و نشر دادن دعوت و آوازه آن به وسيله جهاد با آن روبرو شدند، به عبارتى روشن‏تر منظور از حسنه، فتح و فيروزى و غنيمت است (در صورتى كه در جنگ‏ها بر دشمن غالب آيند) و كشته شدن و مجروح گشتن و گرفتار و اسير شدن است (در صورتى كه شكست بخورند) و اگر سيئه ‏ها را به رسول خدا (ص) نسبت مى‏دادند از باب تطير (فال بد زدن) بوده است و يا مى‏خواسته‏اند بگويند كه آن حضرت ضعف مديريت دارد و زمامدارى را آن طور كه بايد نمى‏داند.

به همين جهت خداى تعالى به آن جناب دستور داد چنين پاسخشان دهد: "كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ"، "به ايشان بگو سرنوشت ‏ها چه خوب و چه بد آن از ناحيه خداى تعالى است"، چون حوادثى است كه ناظم نظام عالم آن را رديف مى‏كند و ناظم نظام عالم، تنها و تنها خدا است و احدى شريك او نيست، براى اينكه همه اشياء و موجودات هم در هستى خود و هم در بقاى خود و هم در حوادثى كه بر ايشان پيش مى‏آيد، منقاد و تحت فرمان خداى تعالى هستند و بس و آن طور كه قرآن كريم تعليم مى‏دهد، زمام هستى و شؤون هستى و بقاى موجودات به دست غير او نيست.
سپس به عنوان تعجب از جمود فكرى و خمود فهم آنان كه نمى‏ توانند اين حقيقت را درك كنند مى‏ پرسد: "فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً؟"

تفسیر آیه 118 سوره نساء(لَعَنَهُ اللَّهُ ۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَفْرُوضا)

تفسیر آیه 118 و 119 سوره نساء (لَعَنَهُ اللَّهُ ۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَفْرُوضا)

تفسیر المیزان+نمونه+تفسیر الکاشف جواد مغنیه+روح المعانی آلوسی

ترجمه مهدی فولادوند: خدا لعنتش كند، [وقتى كه‌] گفت: «بى‌گمان، از ميان بندگانت نصيبى معين [براى خود] برخواهم گرفت.


تفسیر المیزان

" لَعَنَهُ اللَّهُ" كلمه "لعن" به معناى دور كردن ملعون از رحمت است و اين جمله صفت دومى است براى شيطان، صفت اوليش اين بود كه او «مريد» است و از هر خيرى عارى و تهى است. صفت دوم در حقيقت تعليل صفت اول است و مى‏ فهماند كه علت عارى بودن شيطان از هر خير اين است كه او رانده شده و دور شده از رحمت خدا است.

"وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً" گویی مى ‏خواهد اشاره كند به گفتارى كه خداى عز و جل در جاى ديگر از شيطان حكايت كرده و آن اين است كه آن ملعون گفته بود: "فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ".

و در اينكه گفت: "بطور قطع از بندگانت نصيبى مقدر خواهم گرفت" در حقيقت اعتراف و تقدير بر اين معنا است كه:

فريب خوردگان او در عين اينكه فريب او را خورده ‏اند بنده خداى تعالى هستند و يک انسان هر قدر هم كه فريب شيطان را بخورد نمى ‏تواند از بندگى خدا بيرون شود و چگونه ممكن است بيرون شود در حالى كه خداى تعالى رب او است و هر حكمى كه بخواهد در باره او مى ‏راند.

ادامه نوشته

تفسیر آیه 141 سوره نساء (الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ) نتیجه استخاره

تفسیر آیه 141 سوره نساء: الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا.

ترجمه مهدی فولادوند

همانان كه مترصّد شمايند؛ پس اگر از جانب خدا به شما فتحى برسد، مى‌گويند: «مگر ما با شما نبوديم؟» و اگر براى كافران نصيبى باشد، مى‌گويند: «مگر ما بر شما تسلّط نداشتيم و شما را از [ورود در جمع ]مؤمنان باز نمى‌داشتيم؟» پس خداوند، روز قيامت ميان شما داورى مى‌كند؛ و خداوند هرگز بر [زيان‌] مؤمنان، براى كافران راه [تسلّطى‌] قرار نداده است.

ادامه نوشته

تفسیر آیه 46 سوره نساء (مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ)

تفسیر آیه 46 سوره نساء: مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا.

ترجمه مهدی فولادوند

برخى از آنان كه يهودى‌اند، كلمات را از جاهاى خود برمى‌گردانند، و با پيچانيدن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دين [اسلام، با درآميختن عبرى به عربى‌] مى‌گويند: «شنيديم و نافرمانى كرديم؛ و بشنو [كه كاش‌] ناشنوا گردى». و [نيز از روى استهزا مى‌گويند:] «راعنا» [كه در عربى يعنى: به ما التفات كن، ولى در عبرى يعنى: خبيث ما،] و اگر آنان مى‌گفتند: «شنيديم و فرمان برديم، و بشنو و به ما بنگر»، قطعاً براى آنان بهتر و درست‌تر بود، ولى خدا آنان را به علّت كفرشان لعنت كرد، در نتيجه جز [گروهى‌] اندک ايمان نمى‌آورند.

ادامه نوشته

تفسیر آیه 119 سوره نساء -وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ- (تفاسیر مختلف شیعی و اهل سنت)

تفسیر آیه 119 سوره نساء (تفاسیر مختلف شیعی و اهل سنت)

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا.

ادامه نوشته