تفسیر آیه 46 سوره نساء (مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ)
تفسیر آیه 46 سوره نساء: مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا.
ترجمه مهدی فولادوند
برخى از آنان كه يهودىاند، كلمات را از جاهاى خود برمىگردانند، و با پيچانيدن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دين [اسلام، با درآميختن عبرى به عربى] مىگويند: «شنيديم و نافرمانى كرديم؛ و بشنو [كه كاش] ناشنوا گردى». و [نيز از روى استهزا مىگويند:] «راعنا» [كه در عربى يعنى: به ما التفات كن، ولى در عبرى يعنى: خبيث ما] و اگر آنان مىگفتند: «شنيديم و فرمان برديم، و بشنو و به ما بنگر»، قطعا براى آنان بهتر و درستتر بود، ولى خدا آنان را به علّت كفرشان لعنت كرد، در نتيجه جز [گروهى] اندک ايمان نمىآورند.
تفسیر المیزان
[معناى" يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ"]
" مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ ... فِي الدِّينِ" كلمه: (من) در جمله (مِنَ الَّذِينَ ...) بيانيه است، مىخواهد جمله:" الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ" را كه در آيه قبلى بود، و يا كلمه: (باعدائكم) را بيان كند، البته بسا باشد كه گفته باشند جمله: "مِنَ الَّذِينَ هادُوا" بر سر هم خبرى است براى مبتدايى كه حذف شده، و جمله:
"يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ" همان محذوف را توصيف مى کند، و تقدير آيه چنين است:" من الذين هادوا قوم يحرفون ..." (يعنى بعضى از يهوديان قومى هستند كه چنين و چنان مى كنند). و گفتار خود را تاييد كرده باشند، به اين كه حذف موصوف در كلام عرب شايع است، مانند شعر ذو الرمه كه گفته است:
فظلوا و منهم دمعه سابق له و آخر يشنى دمعه العين بالمهل
"كار آنان به جايى رسيد كه بعضى از شدت اندوه جلو اشك خود را نتوانستند بگيرند ..." كه گفتهاند كه در اين شعر موصوف حذف شده، تقدير كلام - در صورتى كه شعر حكايت حال جمعيتى باشد-" و منهم قوم دمعه سابق له ..." است، - و در صورتى كه حكايت حال فردى بوده باشد-" و منهم من دمعه سابق له ..." است.
خداى تعالى اين طايفه از يهود را اينطور توصيف نموده، كه كلمات كتاب خداى را تحريف مى كنند حال يا به اين كه جاى آنها را تغيير مىدهند، و پس و پيش مىكنند، و يا آنكه بعضى از كلمات را به كلى مىاندازند، و يا به اين كه كلماتى از خود به كتاب خدا اضافه مىكنند، هم چنان كه تورات موجود دچار چنين سرنوشتى شده، يعنى بسيارى از مطالبش آسمانى نيست، و يا به اين است كه آن چه از موسى و از ساير انبيا (عليهم السلام) در تورات آمده تفسيرش كردهاند به غير آن چه مقصود بوده، معناى حقيقى آن را رها كرده معنايى تاويلى براى آن كرده اند هم چنان كه بشارتهايى كه در تورات در باره آمدن رسول اللَّه (ص) آمده بود و قبل از بعثت رسول خدا (ص) آن چه در باره عيسى (ع) به عنوان بشارت وجود داشت همه را تاويل كردند، و گفتند نه عيسايى (ع) آمده و نه محمدى (ص) و ما هم اكنون منتظر آمدنشان هستيم.
ممكن هم هست مراد از" تحريف كلمات از مواضعش" آن مطلبى باشد كه بعد از اين جمله آمده، كه گفتند:" سَمِعْنا وَ عَصَيْنا ..."، در نتيجه اين جملات عطف خواهد بود بر جمله" يحرفون ..." و در اين صورت مراد از" تحريف كلمات از مواضعش" اين خواهد بود كه كلمه اى را در غير آنجايى كه بايد به كار رود استعمال كنند، مثلا وقتى كسانى مىگويند:
" سمعنا" كه بخواهند اعلام اطاعت كنند، و در اين صورت جا دارد دنبالش بگويند:" و اطعنا" نه اين كه بگويند:" سمعنا و عصينا"، و يا با اين كه نمىخواهند اعلام اطاعت كنند، به عنوان استهزا:" سمعنا" و همچنين وقتى به يك فردى گفته مىشود، (اسمع- گوش بده) جا دارد دنبال آن اضافه كند: (اسمعك اللَّه خدا شنوايت كند) نه اين كه بگويد" اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ" يعنى بشنو كه خدا شنوائيت ندهد، چون كلمه" راعنا" در لغت يهود معناى" اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ" را مىدهد.
"لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ" اصل (ل- ى- ى) به معناى تاب دادن و پيچاندن است، پس معناى جمله مورد بحث اين مىشود كه يهوديان مورد بحث زبان خود را مى پيچند، تا به اين وسيله سخن باطل خود را به صورت حق جلوه داده، اهانتى كه مى خواهند بكنند به صورت ادب و احترام بكنند، چون مؤمنين رسم داشتند هر گاه مى خواستند با رسول خدا (ص) سخن بگويند، (همانطور كه ما فارسى زبانان تكيه سخنمان در گفتگوى با مخاطب اين است كه مىگوييم (اجازه بفرماييد) و منظورمان اين است كه مهلت بده من همه حرف هايم را بزنم، عرض مى كردند:
(راعنا) يعنى اجازه بده، ما مطلب خود را تا به آخر بگوييم، و اين كلمه در زبان يهود معناى زشتى داشت، معنايى كه لايق به ساحت مقدس رسول خدا (ص) نبود، به همين جهت فرصت را غنيمت شمردند، هر گاه مى خواستند با آن جناب سخن بگويند به قصد مذمت و بى احترامى اين كلمه را استعمال مى كردند، و خداى تعالى در اين آيه شريفه ايشان را مذمت كرد، و نخست به طور اجمال فرمود:" يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ" و سپس آن را تفسير كرد به اين كه:" وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ"، آن گاه مثل اين كه خواسته باشد اين را نيز تفسير كند، عطف كرد بر آن جمله:" و راعنا" را، آن گاه فرمود: اين عمل ناپسند از يهوديان در حالى انجام مى شود كه زبان خود را تاب مىدهند، و به دين خدا طعنه مى زنند:
" لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ"، و اين دو مصدر يعنى مصدر (لى) و (طعن) در موضع حال قرار دارند.
"وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ" اينكه فرموده: اگر اين طور بگويند كه مشتمل است بر ادب دين و خضوع در برابر حق، بهتر و با قوامتر است از آنچه مى گفتند يعنى از" سَمِعْنا وَ عَصَيْنا ..." با اين كه اين سخن نه خير است و نه با قوام تا آن از اين بهتر و با قوامتر باشد، در حقيقت از باب مقايسه اثر حقى است كه در اين كلام حق است، و اثرى كه يهود براى كلام خود قائل بود، هر چند كه كلام يهود در واقع هيچ خوبى و قوام نداشت، پس مقايسه بين اثر حق است با اثرى كه يهود حقش مىپنداشت، و معناى جمله اين است: اگر يهود مىگفتند:" سَمِعْنا وَ أَطَعْنا ..." خير و قوام در آن بيشتر بود، از خير و قوامى كه در دل خود براى لى و طعن فرض كردهاند، پس گفتار در اين آيه نظير گفتار در آيه شريفه زير است كه مى فرمايد:" وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها، وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ".
" وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا" اين جمله خطاب به مسلمين است، و براى هميشه نوميدشان مى كند از اين كه يهود بگويند:" سَمِعْنا وَ أَطَعْنا" هرگز نخواهند گفت، زيرا اين كلمه، كلمه ايمان است، و اين يهوديان ملعون خدايند، و در نتيجه موفق به ايمان نخواهند شد، و لذا در جمله قبل اين طور تعبير كرد:" وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا"، چون تعبير به كلمه (لو) دلالت بر آرزو مى كند و آرزو اشعار بر محال بودن تحقق آن آرزو دارد.
و ظاهرا حرف (با) در جمله" بكفرهم" براى سببيت است، نه براى آلت، براى اين كه كفر صفتى است كه ممكن است به وسيله ايمان زايل گردد، و بنا بر اين كفر بدان جهت كه كفر است مستوجب لعنتى كه ايمان را محال سازد نيست، و چنان نيست كه بطور قاطع از ايمان جلوگيرى كند.
بله كفر آنان بطورى كه در آخر سوره آن را شرح داده سبب لعنت هست، اما لعنتى كه ايمان را محال نمىسازد، ممكن است افراد انگشتشمارى ايمان بياورند.
و چون تجارتى يا لهوى ببينند سويش متفرق مىشوند، و تو را كه ايستاده خطبه مىخوانى رها مىكنند، بگو آنچه نزد خدا است بهتر است از لهو و تجارت و خدا بهترين رازقان است. سوره جمعه آيه 11.
[مراد از" فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا"]
" فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا" بعضى از مفسرين گفتهاند كلمه (قليلا) حال است، و تقدير كلام" فلا يؤمنون الا و هم قليل" است، يعنى ايمان نمىآورند مگر در حالى كه اندكند، و اى بسا گفته باشند: كلمه (قليلا) صفتى است براى موصوفى كه حذف شده، و تقدير كلام" فلا يؤمنون الا ايمانا قليلا" است، و اين وجه هم مثل وجه قبلى عيبى ندارد ليكن بايد در آن اضافه شود كه اتصاف ايمان به صفت اندكى، از قبيل وصف به حال متعلق موصوف است، وقتى مىگوييم (ايمان نمىآورند مگر ايمانى اندك) معنايش (مگر ايمانى كه مؤمنين به آن ايمان اندكند) است.
و اما اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از اين تعبير ايمان كم و ضعيف در مقابل ايمان كامل است، و مىخواهد بفرمايد، ايمان قابل اعتنايى نمى آورند، كه بتواند عمل صاحبش را اصلاح و دل او را تزكيه كند، و عقلش را رقاء بخشد راه درستى نرفته، براى اين كه ايمان متصف مىشود به ايمان مستقر و ايمان عاريتى، و ايمان كامل و ايمان ناقص، ولى متصف نمى شود به كم و زياد، هيچ فصيحى در سخن خود ايمان را به دو وصف قلت و كثرت توصيف نمىكند، تا چه رسد به قرآن كريم كه فصيحترين و بليغترين كلام است.
علاوه بر اين، مراد از ايمانى كه در آيه شريفه آمده، يا حقيقت ايمانى قلبى است، كه مقابلش نفاق است، و يا صورت ايمان است كه بسا مىشود از آن تعبير به اسلام مىشود، و جاى هيچ ترديدى نيست كه در اسلام ايمان به هر دو معنايش معتبر است، و اسلام به آن اعتنا نموده، و آيات قرآنى هم تصريح دارد بر اعتبار آن، صريحا مىفرمايد:" لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً" علاوه بر اين كه آن مستثنا منه كه خداى تعالى عده قليلى را از آن استثنا كرده جمله (و ليكن خداى تعالى به جرم كفرشان لعنتشان كرده) مىباشد، و معلوم است كه در اين استثنا كمترين درجه ايمان و يا اسلام ظاهرى يعنى حفظ ظاهرى اسلام و گفتن:" سَمِعْنا وَ أَطَعْنا" كافى است، هر كس اين مقدار اسلام و ايمان از خود نشان بدهد حكم ساير مسلمانان را دارد، و مانند آنها مشمول لعنت خداى تعالى نيست.
و انگيزهاى كه اين مفسر را به ارتكاب اين اشتباه واداشته يك توهم غلط است، و آن اين است كه خيال كرده اثر لعنت خداى تعالى تخلف پذير نيست، وقتى خداى تعالى جمعيتى را لعنت كرد هيچ فردى از آن جمعيت، ديگر ايمان نخواهد آورد، و فكر كرده قلت در آيه شريفه صفت ايمان است، و ايمان قليل ايمانى نيست كه قابل اعتنا باشد.
مفسر نامبرده اينطور فكر كرده تا جمله:" لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ" درست در آيد، و غفلت ورزيده از اين كه اين خطابها و مذمت و توبيخها و مؤاخذه هايى كه در آن است متوجه مجتمعات به عنوان مجتمع است، و نظر به فرد ندارد، آن كسى كه مشمول اين لعنت و غضب و مؤاخذه هاى عمومى ديگر شده است، مجتمع يهود است بدان جهت كه يك مجتمع است، مجتمعى كه از يهوديت تشكيل شده، كه نه ايمان مىآورد، و نه روى سعادت و رستگارى را مىبيند، و تا به امروز هم چنين بوده و تا قيامت هم چنين خواهد بود.
و اما استثنايى كه در آن شده نسبت به افراد است، و معلوم است كه خارج شدن بعضى از افراد از يك حكمى حتمى كه روى مجتمع شده منافات ندارد، و آن حكم را نقض نمىكند، و اما اينكه چه حاجت به اين استثنا بود، با اين كه گفتيم اين مجتمع تا قيامت هم ايمان نمىآورد، و با اين كه افراد قليلى كه ايمان مىآورند مجتمعى داخل در مجتمعات يهود نبودند تا با استثناى يك مجتمع از ميان مجتمعات خارج شود؟
جوابش اين است كه آرى، همين مؤمنين اندك نيز براى خود مجتمعى هستند، و وقتى فرمود:" فَلا يُؤْمِنُونَ" هر چند كه ايمان را از مجتمع يهود نفى كرده و ليكن در آن ايمان را از افراد نيز نفى كرده است، و در نتيجه جاى اين توهم بود كه كسى خيال كند نفى نامبرده شامل تك تك يهود هم مىشود، و آن گاه نتيجه بگيرد كه حتى يك نفر يهودى هم ايمان نمىآورد، لذا براى دفع اين توهم فرمود:" الا قليلا"، و بنا بر اين، گفتار در آيه مورد بحث نظير گفتار در آيه شريفه زير است:" وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ" «1» كه به زودى تفسير و ترجمهاش مىآيد.
" يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا ..." كلمه ی "طمس" به معناى محو كردن اثرى است كه از چيزى بماند، و كلمه: (وجه) از هر چيزى آن طرفى است كه رو به روى تو قرار دارد، و برايت ظاهر است، و وجه در انسان سمت جلو او است، كه براى بيننده ظاهر است، (و چون غالبا به غير از صورت، ساير قسمتهاى جلو بدن به وسيله لباس پوشيده و غير ظاهر است، لذا غالبا كلمه وجه در انسان به معناى صورت او مىآيد).
اين كلمه همان طور كه در امور محسوس استعمال مىشود در امور معنوى نيز استعمال مىشود، (نظير وجه اللَّه)، و نظير اين كه مىپرسيم (وجه اين كه چرا فلانى چنين كرد چيست؟) و از اين قبيل و كلمه (ادبار) جمع دبر به ضمه دال و ضمه با است، كه به معناى پشت سر است، و منظور از اصحاب سبت قومى از يهود است كه در روز شنبه از دستور الهى تجاوز مىكردند، و خداى تعالى لعنتشان نموده، در نتيجه به صورت حيواناتى مسخشان كرد، و داستانشان در آيات زير آمده:" وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ" از يهوديان بپرس اهل آن قريهاى كه لب دريا منزل داشتند و در شنبهها از حدود الهى تجاوز مىكردند (چون شنبه كه صيد ماهى بر آنان حرام بود ماهىها به كنار دريا و دسترس آنان مىآمدند و روزهاى ديگر نمىآمدند چه كردند كه هلاك شدند؟):" وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ، فَجَعَلْناها نَكالًا لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها".
و همان طور كه توجه فرموديد آيات سابق متعرض حال يهود و يا حد اقل حال طايفه اى از يهود بود، و در آخر، سخن به اين جا كشيده شد كه اين طايفه به خاطر اين كه به خداى تعالى و رسول او خيانت كردند، و آنچه در دين خودشان صالح بود فاسد كردند، جمعشان به لعنت خدا گرفتار شده، در نتيجه توفيق ايمان از ايشان سلب شد، مگر از عدد اندكى از آنها، پس خطاب متوجه جميع اهل كتاب شد،- چون ظاهر جمله:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ" همين عموميت را افاده مىكند- و در آن اهل كتاب را به سوى ايمان به كتابى كه اخيرا نازل شده و مصدق كتاب آسمانى ايشان است دعوت فرمود، و تهديدشان كرد به اين كه اگر از در استكبار و بدون عذر تمرد كنند، به سخطى گرفتار مىشوند، كه يا لعنت است، و يا طمس، يعنى عذابى كه اثرى از آنان باقى نمىگذارد و با اين لعن و طمس گريبان آنان را مى گيرد، و بدون ترديد دست بردار از آنان نيست.
تفسیر نمونه
گوشه دیگری از اعمال یهود
این آیه به دنبال آیات قبل، صفات جمعی از دشمنان اسلام را تشریح میکند و به گوشهای از اعمال آنها اشاره مینماید.
یکی از کارهای آنها، تحریف حقایق و تغییر چهره دستورهای خداوند بوده است، آیه میفرماید: «جمعی از یهودیان سخنان را از محل خود تحریف مینمایند» (مِنَ الَّذِینَ هادُوا یحَرِّفُونَ الکلِمَ عَن مَواضِعِهِ).
این تحریف ممکن است جنبه لفظی داشته باشد و یا جنبه معنوی و عملی، اما جملههای بعد میرساند که منظور از تحریف در اینجا همان تحریف لفظی و تغییر عبارت است زیرا آنها میگویند: «ما شنیدیم و مخالفت کردیم»؟ (وَ یقُولُونَ سَمِعنا وَ عَصَینا).
یعنی، به جای این که بگویند: سمعنا و اطعنا «شنیدیم و فرمانبرداریم» میگویند شنیدیم و مخالفیم.
و بعد اشاره به قسمت دیگری از سخنان عداوت آمیز و آمیخته با جسارت و بیادبی آنها کرده، میگوید: آنها میگویند: «بشنو که هرگز نشنوی» (وَ اسمَع غَیرَ مُسمَعٍ). علاوه بر این از روی سخریه میگفتند: (راعِنا).
توضیح این که: مسلمانان راستین در آغاز دعوت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای این که بهتر سخنان او را بشنوند و به دل بسپارند در برابر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این جمله را میگفتند:
راعنا یعنی: ما را مراعات کن و به ما مهلت بده؟ ولی این دسته از یهود این جمله را دستاویز قرار داده و آن را مقابل حضرت تکرار میکردند و منظورشان معنی عبری این جمله که «بشنو که هرگز نشنوی» بود و یا معنی دیگر عربی آن را یعنی «ما را تحمیق کن»؟ اراده میکردند.
تمام اینها به منظور آن بود که «با زبان خود حقایق را از محور اصلی بگردانند و در آیین حق طعن زنند» (لَیا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّینِ).
اما اگر آنها به جای این همه لجاجت و دشمنی با حق و جسارت و بیادبی، راه راست را پیش میگرفتند و میگفتند: «ما کلام خدا را شنیدیم و از در اطاعت در آمدیم، سخنان ما را بشنو و ما را مراعات کن و به ما مهلت بده (تا حقایق را کاملا درک کنیم) به نفع آنها بود و با عدالت و منطق و ادب کاملا تطبیق داشت» (وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکانَ خَیراً لَهُم وَ أَقوَمَ).
«اما آنها بر اثر کفر و سرکشی و طغیان از رحمت خدا به دور افتادهاند (و دل های آنها آن چنان مرده است که به این زودی در برابر حق، زنده و بیدار نمیگردد) فقط دسته کوچکی از آنان افراد پاکدلی هستند که آمادگی پذیرش حقایق را دارند و سخنان حق را میشنوند و ایمان میآورند» (وَ لکن لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکفرِهِم فَلا یؤمِنُونَ إِلّا قَلِیلًا).
تفسیر تبیان شیخ طوسی
المعنى و الاعراب:
قيل في معنى قوله: «مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» قولان:
أحدهما- قال الفَرّاء، و الزجّاج، و الرماني: ان يكون تبيينا للذين «أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ» و يكون العامل فيه «أوتوا» و هو في صلة الذين، و يجوز ألا يكون في الصلة، كما تقول: انظر إلى النفر من قومك ما صنعوا.
الثاني- أن يكون على الاستئناف، و التقدير: «من الذين هادوا» فريق «يحرفون الكلم» كما قال ذو الرمة:
فضلوا و منهم دمعه سابق له و آخر يثني دمعة العين بالمهل
و أنشد سيبويه:
و ما الدهر إلا تارتان فمنهما أ موت و أخرى أبتغي العيش أكدح
و قال آخر:
لو قلت ما في قومها لم تيثم يفضلها في حسب و ميسم «2»
أي أحد يفضلها و قال النابغة الذبیانيّ:
كأنك من جمال بني أقيش يقعقع خلف رجليه بشن «3»
يريد كأنك جمل من جمال بني أقيش.
قال الفراء: المحذوف (من) و التقدير: من الذين هادوا من يحرفون الكلم كما يقولون: منا يقول ذاك و منا لا يقوله، قال: و العرب تضمر (من) في مبتدأ الكلام بمن، لأن من بعض لما هي منه، كما قال: «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» «1» و قال: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها» «2» و أنشد بيت ذي الرمة الذي قدمناه، قال: و لا يجوز إضمار (من) في شيء من الصفات على هذا المعنى إلا في من لما قلناه، و ضعف البيت الذي أنشدناه: (لو قلت ما في قومها لم تيثم) و هي لغة هوازن، و تأثم رواية أخرى. و قال انما جاز (في) لأنك تجد (في) تضارع معنى (من) لأنه بعض ما أضيف، لأنك تقول: فينا الصالحون و فينادون ذلك، كأنك قلت: منا، و لا يجوز: في الدار يقول ذلك، و تريد: من يقول ذاك، لأنه إنما يجوز إذا أضفت (في) إلى جنس المتروك. و قال أبو العباس، و الزجاج ما قاله الفراء لا يجوز، لأن (من) تحتاج إلى صلة أو صفة تقوم مقام الصلة، فلا يحسن حذف الموصول مع بقاء الصلة، كما لا يحسن حذف بعض الكلمة، و إنما قال: «مِنَ الَّذِينَ هادُوا» لأنه ليس جميع اليهود حرفوا، و إنما حرف أحبارهم و علماؤهم.
و قوله: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» يعني يغيرونها عن تأويلها، و الكلم جمع كلمة. و قال مجاهد: يعني بالكلم التوراة.
و قوله: «سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» يعني اليهود يقولون: سمعناه قولك يا محمد، و يقولون سرّاً عصينا.
و قوله: «وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ» اخبار من اللَّه تعالى عن اليهود الذين كانوا حوالي المدينة في عصره، لأنهم كانوا يسبّون رسول اللَّه (ص) و يؤذونه بالقبيح من القول، و يقولون له: اسمع منّا غير مسمع، كما يقول القائل لغيره إذا سبّه بالقبيح: اسمع لا أسمعك اللَّه، ذكره ابن عباس، و ابن زيد. و قال مُجاهِد، و الحسَن: ان تأويل ذلك اسمع غير مقبول منك، أي غير مجاب.
و قوله: «وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ» قيل فيه ثلاثة أقوال:
أحدها- أن هذه اللفظة كانت سباً في لغتهم، فأعلم اللَّه نبيه ذلك و نهاهم عنها.
الثاني- انها كانت تجري منهم على وجه الاستهزاء و السخرية.
الثالث- انها كانت تجري منهم على حد الكبر، كما يقول القائل: انصت لكلامنا، و تفهم عنا. و انما راعنا من المراعاة التي هي المراقبة. و قوله: «لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ» يعني تحريكا منهم ألسنتهم بتحريف منهم لمعناه إلى المكروه.
اللّغة:
و أصل اللي الفتل، تقول: لويت العود ألويه لياً، و لويت الغريم إذا مطلته، و اللوى من الرمل- مقصور- مسترقه، و لواء الجيش ممدود، و اللوية ما تتحف به المرأة ضيفها لتولي بقبله إليها، و ألوى بهم الدهر إذا أفناهم، و لوي البقل إذا اصفر و لم يستحكم يبسه.
و اللسان آلة الكلام، و اللسان اللغة، و منه قوله: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ» و لسن فلان فلاناً بلسنه إذا أخذه بلسانه، و رجل لسن:
بين اللسن. و لسان الميزان، و لسان القوم: متكلمهم، و شيء ملسن إذا كان طرفه كطرف اللسان. و قوله: «وَ طَعْناً فِي الدِّينِ» فالأصل الطعن بالرمح و نحوه.
و الطعن باللسان كالطعن بالرمح. و منه تطاعنوا في الحرب. و أطعنوا مطاعنة و طعناناً، و طعن يطعن و يطعن طعناً. و قوله: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا» يعني هؤلاء اليهود «سَمِعْنا» يا محمد قولك «وَ أَطَعْنا» أمرك، و قبلنا ما جئنا به «وَ اسْمَعْ» منا «وَ انْظُرْنا» بمعنى انتظرنا نفسهم عنك ما تقول لنا «لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ» يعني أعدل و أصوب في القول، مأخوذاً من الاستقامة، و منه قوله: «وَ أَقْوَمُ قِيلًا» بمعنى و أصوب. و قوله: «وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ» يعني أبعدهم اللَّه من ثوابه. ثم أخبر تعالى، فقال: «فَلا يُؤْمِنُونَ» في المستقبل «إِلَّا قَلِيلًا» منهم فإنهم آمنوا.
يريد إلا ذكراً قليلا. و سقط التنوين من ذاكر لاجتماع الساكنين. و قال أبو روق: إلا قليلا ايمانهم قولهم: اللَّه خالقنا و رازقنا، و ليس لعن اللَّه لهم بمانع لهم من الايمان، و قدرتهم عليه، لأنه إنما لعنهم اللَّه لما كفروا فاستحقوا ذلك، و لو تركوا الكفر و آمنوا، لزال عنهم استحقاق اللعن.
تفسير اطيب البيان
مِنَ الَّذِینَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعنا وَ عَصَینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّینِ وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکانَ خَیراً لَهُم وَ أَقوَمَ وَ لكِن لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفرِهِم فَلا يُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِیلاً.
بعض از یهود که پارهای از کلمات را تحریف می کنند و در معنای غیر آنها استعمال میکنند و پیش خود میگویند شنیدیدیم فرمایشات و اوامر او را و مخالفت نمودیم و بپیغمبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم میگویند بشنو کلمات ما را و هرگز نشنوی و کلمه (راعنا) می گویند بقصد سب بزبان زشت خود و طعنه زدن بدین و اگر اینها می گفتند شنیدیم و اطاعت نمودیم و بشنو کلمات و عرائض ما را و مهلت ده تا فرمایشات شما را کاملا استماع نمائیم برای آنها بهتر بود و قوام آن بیشتر بود لکن بواسطه کفر آنها مطرود و ملعون شدند از درگاه ربوبی و از اینها کسی ایمان نیاورد مگر قلیلی.
مِنَ الَّذِینَ هادُوا من، تبعیضیه است الَّذِینَ هادُوا یهود هستند بواسطه انتساب آنها بیهودا فرزند یعقوب، و یاء در یهود زائده است یعنی حرف حروف اصلیه نیست و اصل هود بوده و هود پیغمبر بوده که بر قوم عاد مبعوث شده یعنی بعض یهود کسانی هستند که يُحَرِّفُونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ بعضی گفتند مراد تحریف توریة است لکن ظاهر اینست که مراد از تحریف کلماتیست که در لغت عرب معنایی دارد و در لغت عبرانی معنای دیگری مثل کلمه (راعنا) که در ذیل تفسیر آیه شریفه یا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انظُرنا گذشت که در لغت عرب بمعنی مراعات است یعنی ما را مراعات فرما تا درک فرمایشات شما را بکنیم، و در لغت عبرانی بمعنی (شریرنا) است یعنی شریرترین ما که سب است و چون اصحاب برای درک فرمایشات عرض میکردند (راعنا) یهود اینکه عبارات را از آنها گرفتند و بآن حضرت سب میکردند و میگفتند (راعنا) لذا خداوند نهی فرمود از گفتن اینکه کلمه و فرمود که بجای آن بگوئید (انظرنا) چنانچه در همین آیه هم اشاره دارد.
و مراد از (مواضعه) اینست که بجای اراده معنی مراعات معنی شریر را اراده میکنند وَ يَقُولُونَ سَمِعنا وَ عَصَینا اینکه قول را در نزد خود میگویند یا قلبا یا نزد همدیگر که ما شنیدیم کلمات پیغمبر اسلام را لکن از روی عناد و عصبیت مخالفت کردیم.
وَ اسمَع غَیرَ مُسمَعٍ اینکه یک سب دیگری است و دعاء شری است یعنی بشنو کلمات ما را و هرگز نشنوی که اینکه نفرین است یعنی امیدوار هستیم که کر شوی و هیچ نشنوی.
وَ راعِنا لَيًّا بِأَلسِنَتِهِم همان کلمه (راعنا) را میگفتند بزیان نحس نجس خود که (لیا بالسنتهم) اشاره باینست مثل فحش و بدگویی و نحو آن.
وَ طَعناً فِی الدِّینِ طعنه میزدند بدین اسلام و سخریه و استهزاء میکردند چنانچه دأب آنها تا کنون همین است.
لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا و اگر ایمان میآوردند و میگفتند شنیدیم فرمایشات شما را و اطاعت و امتثال نمودیم اوامر شما را وَ اسمَع وَ انظُرنا و بعرائض ما توجه فرما و ما را مهلت ده، که بجای (راعنا) (انظرنا) می گفتند لَکانَ خَیراً لَهُم هر آینه برای آنها بهتر بود، معنی اینکه نیست که آن هم خوب است و اینکه خوبتر بلکه آن کفر و عناد است و ایمان و اطاعت از همه چیز بهتر است مثل أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ یونس آیه 35، و مثل اینکه بگویی علی علیه السّلام افضل از عمر علیه اللعنة است.
(و اقوم) اینهم مراد اینکه نیست که آنهم قوام دارد زیرا کفر و باطل هیچ قوام ندارد وَ لكِن لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفرِهِم ولی چون ایمان نداشتند مطرود و ملعون حق واقع شوند.
فَلا يُؤمِنُونَ إِلّا قَلِیلًا یعنی بسیار کمی از یهود بشرف اسلام مشرف شدند نه اینکه معنی اینکه باشد که ایمان آنها ضعیف و قلیل است بلکه مؤمن آنها کم و قلیل است.