روش‌ شناسی پیوند میان دستگاه مفهومی قرآن کریم و علوم مدرن (دکتر احمد پاکتچی)

شست بررسی کتاب «روش‌ شناسی پیوند میان دستگاه مفهومی قرآن کریم و علوم مدرن» تالیف دکتر احمد پاکتچی، با سخنرانی احمد پاکتچی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به همت انجمن علمی دانشجویی الهیات دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

روش‌ شناسی پیوند میان دستگاه مفهومی قرآن کریم و علوم مدرن (دکتر احمد پاکتچی)

قبل از هر چیز باید عرض کنم خیلی از دوستان به بنده انتقاد دارند چرا برای مطالبی که می‌نویسم اسم هنری انتخاب نمی‌کنم و عناوین اینقدر کسل‌کننده و غیر جذاب است. باید عرض کنم عمدا این کار را می‌کنم چون در بحث‌های دقیق علمی جای استحسان‌های زیبایی‌شناختی و هنری نیست. من ترجیح می‌دهم عنوان کتاب دقیق و گویا باشد تا اینکه یک عنوان شاعرانه را انتخاب کنم.

چرا علوم مدرن را انتخاب کردم؟
شاید عنوان کتاب برای مخاطبان تامل برانگیز باشد که چرا اصطلاح علوم مدرن را به کار بردم. آیا انتخاب این عنوان به دلیل غرب‌زدگی است؟ آیا به این جهت است که دوست دارم کلمات خارجی به کار ببرم؟ علت انتخاب کلمه مدرن در عنوان اثر کاملا عمدی بوده و من خیلی فکر کردم که این کلمه را به کار ببرم. علوم مدرن بار مفهومی را با خود حمل می‌کند که وقتی آن را به یک واژه فارسی ترجمه می‌کنیم بار مفهومی دچار فروپاشی می‌شود. منظورم از علوم مدرن علومی هستند که در بستر دنیای غرب متولد شدند، رشد و نمو پیدا کردند و بستر فکری آنها اندیشه مدرن اروپایی است. من دقیقا خواستم درباره این علوم صحبت کنم. این علوم در یک زمان به کشورهای اسلامی هم وارد شدند و متون این علوم به زبان‌های اسلامی ترجمه شده و در دانشگاه‌های جهان اسلام خیلی‌ها این علوم را خواندند.

نکته دیگری که ممکن است در پرسش بعدی درباره عنوان کتاب مطرح شود این است که چرا قرآن کریم به علوم مدرن عطف شده است. وقتی درباره علوم مدرن صحبت می‌کنیم مدرن یک صفت است و موصوف آن علوم است. ما درباره رشته‌های علمی صحبت می‌کنیم که محصول تعقل و تجربه انسان‌ها است اما وقتی درباره قرآن کریم صحبت می‌کنیم گفت‌وگوی ما درباره یک متن مقدس است که قائل آن خداوند باری تعالی است و اصلا کلام بشری نیست، کلام الهی است. در عنوان کتاب این دو به هم عطف شده است. این از روی غفلت نبوده است. بارها در کارگاه‌های مختلف درباره این مسئله صحبت کردم که گرچه قرآن از مقوله دانش است ولی وقتی علم را به عنوان یک رشته و مجموعه انسانی گردهم‌آمده تلقی می‌کنیم قرآن از این جنس نیست، قرآن کلام خدا است.

بنابراین من کاملا به این نکته توجه داشتم که عطف کردن علوم مدرن و قرآن کار پرهزینه‌ای است. می‌خواستم با این توضیح بگویم این عطف از باب غفلت نبوده است و کاملا عمدی بوده و اگر شما چارچوب کتاب را نگاه کنید کاملا احساس خواهید کرد این موضوع چقدر عمدی است و این تعمد برای این است که علوم مدرن به عنوان یک واقعیت وجود دارد، قرآن کریم هم به عنوان متن مقدس، به عنوان یک واقعیت وجود دارد. نه قرار است قرآن درباره علوم مدرن سکوت کند و نه علوم مدرن درباره قرآن سکوت کنند. به همین خاطر از وقتی علوم مدرن وارد جهان اسلام شدند نوعی گفت‌وگو میان آنها اتفاق افتاده است و این گفت‌وگو اجتناب‌ناپذیر است. این گفت‌وگو محصولاتی هم داشته از جمله آنچه به عنوان تفسیر علمی می‌شناسیم.

دغدغه گفت‌وگو میان علوم طبیعی و قرآن کریم

در سال‌های گذشته خیلی تلاش ‌شد این تعامل بین قرآن و علوم طبیعی جلو برده شود چون دانشمندان مسلمان همیشه این نگرانی را داشتند که قرآن به ناسازگاری با علم متهم شود لذا تلاش می‌کردند بین علم و قرآن این سازگاری را نشان دهند و در مواردی که در نگاه بدوی ناسازگاری به نظر می‌رسد پیرامون آن توضیح دهند و ناسازگاری را حل کنند. با این حال چندان علاقه‌ای به این مسئله وجود نداشت که این مباحث به حوزه علوم انسانی کشیده شود و نوعی گفت‌وگو میان قرآن به مثابه متن مقدس و علوم انسانی برقرار شود و به همین خاطر این بحث در مقایسه با علوم طبیعی و تجربی خیلی جدیدتر است. ما برای گفت‌وگو میان علوم طبیعی و قرآن ۲۰۰ سال سابقه داریم اما وقتی در مورد علوم انسانی صحبت می‌کنیم این سابقه چیزی حدود نیم قرن است. باید توجه داشت که اینبار موضوع متفاوت بود به این معنا که نگرانی این نبود نکند در علوم انسانی دستاوردهایی داشته باشیم که با قرآن ناسازگاری داشته باشد و اعتبار قرآن را خدشه‌دار کند بلکه مسئله این بود نکند در قرآن خط قرمزهایی وجود داشته باشد مثل حرمت ربا که در علوم انسانی به این خط قرمزها توجه نشده باشد مثل بی‌توجهی به حرمت ربا در علم اقتصاد.

از دهه ۱۹۷۰ میلادی یعنی نیم قرن پیش با پدیده‌ای در علوم انسانی مواجه هستیم به نام چرخش فرهنگی. در فرایند چرخش فرهنگی این تلقی به تدریج در میان دانشمندان علوم انسانی به وجود آمد که نمی‌شود برای علوم انسانی مانند فیزیک و پزشکی نسخه جهانی پیچید بلکه فرهنگ ملل مختلف در شکل‌گیری ساختار علوم انسانی و همینطور کاربست علوم انسانی مهم است. دقیقا وجود همین پدیده عامل دیگری است که باعث شده گفت‌وگو میان قرآن و علوم انسانی نه تنها برای دانشمندان مسلمان بلکه حتی برای غیر مسلمان هم مسئله جدی تلقی شود.

حال سراغ کلیدواژه دیگری برویم که در عنوان وجود دارد و آن دستگاه مفهومی است. آیا در قرآن مفاهیم وجود دارد؟ آیا در قرآن دستگاه مفهومی داریم؟ در علوم مدرن دستگاه مفهومی داریم و علوم مدرن با مجموعه شبکه‌وار از مفاهیم کار می‌کنند. آیا در قرآن هم با دستگاه مفهومی مواجهیم؟ این یک پرسش جدی است. من یک فصل از کتاب را به دستگاه مفهومی قرآن اختصاص دادم و تلاش کردم این سوال را بپرسم و فکر می‌کنم این کار در پایان این دستاورد را داشته که قرآن از یک دستکاه مفهومی برخودار است. بنابراین دو طرف موازنه یعنی قرآن و علوم مدرن که در نگاه اول عطف آنها نامتناجس بود به یک دلیل می‌توانند به هم عطف شوند و آن اینکه هر دو دستگاه مفهومی دارند و آنچه کمک می‌کند اینها با هم درگیر گفت‌وگو شوند این است که ما این دستگاه مفهومی را شناسایی کنیم و از این دستگاه مفهومی در برقراری این ارتباط استفاده کنیم. این هدف اصلی است که در کل کتاب دنبال می‌شود.

تبعات بی‌توجهی به مدرنیته

بحث علوم مدرن و نسبت آن با قرآن کریم برآمده از یکسری واقعیات انکارناپذیر است. اگر چشممان را ببندیم مدرنیته وجود دارد و فوق‌العاده فعال است و دارد با قدرت تمام کارش را انجام می‌دهد و اگر ما نتوانیم با آن گفت‌وگو ایجاد کنیم دو صدمه می‌بینیم؛ اول اینکه سهمی در آن نخواهیم داشت. ما باید در حوزه‌های مختلف علوم سهم داشته باشیم و حرفمان را بزنیم و حرفمان را به گوش جهانیان برسانیم. این نکته اول که ما باید تلاش خودمان را بکنیم و پیام اسلام و قرآن را به گوش جهان برسانیم. نکته دوم که ما را وادار می‌کند در این گیرودار فعال باشیم این است که اگر ما سکوت کنیم مدرنیته با تمام قوا به کار خودش ادامه می‌دهد و ما لای چرخ‌دنده‌های مدرنیته از بین می‌رویم. بنابراین نباید رویکرد ما انفعالی باشد.

از طرف دیگر وقتی ما قرآن کریم را به عنوان کلام خدا و متن مقدس در اختیار داریم، نمی‌توانیم در حوزه‌های مختلفی از دانش وارد شویم و صرفا یکسری نسخه از پیش آماده را بپیچیم و توجهی به قرآن کریم و مقتضیات دین اسلام نداشته باشیم، به خصوص بعد از چرخش فرهنگی. این هم خسارتی است که می‌تواند ما را تهدید کند. لذا ما در این بین قرار گرفتیم یعنی از یک طرف قرآن به عنوان متن مقدس و از طرف دیگر مدرنیته به عنوان یک واقعیت عینی که چه بخواهیم با آن حرف بزنیم و چه نخواهیم مسیر خودش را می‌رود و سرنوشت ما را تعیین می‌کند. بنابراین به نظر می‌رسد موثرترین راه‌کاری که در این بین داریم این است که بتوانیم زبان مشترکی را پیدا کنیم که این گفت‌وگو و تعامل به نحو درست و موثری برقرار شود.

روش‌ شناسی تفسیر روایی (دکتر عبدالهادی مسعودی)

نشست علمی «روش‌شناسی تفسیر روایی» امروز ۲۷ آذرماه با سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالهادی مسعودی، رئیس دانشگاه قرآن و حدیث و رئیس پژوهشکده تفسیر اهل بیت(ع) در معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه برگزار شد که گزیده مباحث آن را در ادامه می‌خوانید؛

روش‌ شناسی تفسیر روایی (دکتر عبدالهادی مسعودی)

در قرآن هرجا حسنه داریم می‌گوید «لکم»، هرجا سیئه باشد می‌گوید «علیکم»؛ «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا» ولی یکجا می‌گوید «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» امام رضا(ع) در معنای این آیه می‌فرمایند؛ «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا رَبٌّ یَغْفِرُ لَهَا».

همچنین در مورد آیه «وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا» مفاسران نظرات مختلف بیان کردند ولی ما معنای اثقال را از روایتی به دست می‌آوریم. در آیه دوم سوره نساء می‌خوانیم: «وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا». امام در تفسیر عبارت «حوبا کبیرا» در این آیه می‌فرمایند: «هُوَ مِمَّا یَخْرُجُ مِنَ الْأَرْضِ مِنْ أَثْقَالِهَا». بنابراین براساس این روایت می‌فهمیم اثقال همین گناهان ما است. اینها می‌تواند زیبایی‌ها تفسیر روایی را به ما نشان دهد.

ادامه نوشته

نشست روش‌ شناسی قرآن‌ پژوهان در غرب دکتر احمد پاکتچی

نشست روش‌ شناسی قرآن‌ پژوهان در غرب دکتر احمد پاکتچی

نشست روش‌ شناسی قرآن‌ پژوهان در غرب دکتر احمد پاکتچی

نشست «روش‌شناسی قرآن‌پژوهان در غرب» با سخنرانی احمد پاکتچی، سفیر و نماینده دائم ایران در یونسکو به همت دانشگاه اهل بیت(ع) برگزار شد.

در ادامه گزیده‌ای از سخنان پاکتچی را می‌خوانید؛

بنا است بحثی در ارتباط با روش‌شناسی مستشرقان و پژوهشگران غرب در حوزه مطالعات قرآنی و قرآن‌پژوهی داشته باشم. با اینکه اصراری نیست قرآن‌پژوهان غیرمسلمان باشند ولی من مسلمانان را از برنامه کاری خودم بیرون گذاشتم و سعی کردم روی چهره‌هایی متمرکز شوم که به معنای دقیق کلمه غربی هستند.

نکته بعدی اینکه در حوزه قرآن‌پژوهی روی جریان‌ها و اندیشه‌هایی متمرکز شدم که مستقیما به متن قرآن مربوط می‌شوند. بنابراین مطالعات غربی در حوزه ترجمه و تفسیر قرآن را از برنامه خودم خارج کردم و همینطور مطالعاتی که درباره زندگی پیامبر اسلام و وقایع صدر اسلام نوشته شده است.

با اینکه وقتی می‌گویم غرب، طیف گسترده‌ای را در بر می‌گیرد ولی در فضای تفکر غربی چند جریان بسیار شاخص داریم که من تلاش کردم این چند جریان را پررنگ‌تر ببینم و نمی‌خواهم سراغ بحث‌های قدیمی بروم و هدفم تاریخ گفتن نیست. در این میان، این سه جریان وجود دارد که به نظر می‌رسد حاضر و فعال است. یکی از آنها اصحاب بازنگری هستند که بیشتر آنها را در آمریکای شمالی مشاهده می‌کنید. جریان دوم اصحاب پیکره قرآنی که تمرکز آنها را در آلمان می‌بینیم و جریان سوم جریان قرآن‌ مورخان هستند که تمرکز آنها را در فرانسه می‌بینید.

در بحث از اینکه چند رویکرد اصلی در حوزه مطالعات قرآن‌پژوهی داریم، می‌توانم بگویم سه رویکرد مهمی که در حوزه روش تحقیق با آن مواجه هستیم یعنی رویکردهای تاریخی، تحلیلی و تطبیقی در حوزه قرآن‌پژوهی دیده می‌شود ولی وزن آنها با هم برابر نیست. مثلا وزن رویکرد تاریخی بسیار سنگین‌تر از سایر رویکردهاست. بنابراین بحث را با رویکرد تاریخی به قرآن آغاز می‌کنم. در حوزه رویکرد تاریخی اگر بخواهیم به طبقه‌بندی دست پیدا کنیم مطالعاتی وجود دارند که بیشتر در حوزه تاریخ متن قرآن است یعنی به صورت تاریخمند به متن قرآن نگاه می‌کند و سعی می‌کند مراحل شکل‌گیری این متن را مورد بررسی قرار دهد. نسخه‌پژوهی طیف دیگری از این مطالعات است. مطالعه قرائات که سنت در علوم قرآن ما دارد بخش دیگری از این مطالعات است. یک طیف محدودتر از مطالعات وجود دارد که متون موجود در بافت نزول را مورد بررسی قرار می‌دهد. طیفی از قرآن پژوهان دنبال فرهنگ بافت نزول بودند و اینکه چه ارتباطی میان قران و فرهنگ رایج شبه جزیره وجود دارد و نهایتا رویکرد تاریخی انتقادی که در فضای مجازی بیشتر به آن توجه می‌شود.

سابقه مطالعات تاریخی انتقادی درباره قرآن

رویکرد تاریخی انتقادی با اینکه یکی از فعال‌ترین و زنده‌ترین رویکردها به قرآن‌پژوهی است سابقه دیرینه‌ای هم دارد. سابقه این رویکرد به حوزه‌ای از مطالعات که با نام نقد کتاب مقدس، برمی‌گردد. این جریان فکری منجر به به‌وجود آمدن حوزه‌های آکادمیک و دانشمندانی شد که تلاش کردند دانشی را به وجود بیاورند که موضوع آن دانش نقد بایبل بود و خود نقد بایبل را به دو بخش نقد اعلی و نقد اسفل تقسیم کردند. در نقد اعلی مسئله اصلی هویت و انتساب متن‌های مختلف بایبل بود و اینکه آیا کتابی که به نام صحیفه اشعیا شناخته می‌شود متعلق به پیامبری به نام اشعیاست؟ نقد اسفل عبارت از نقدی بود که اصل انتساب را مورد بحث قرار نمی‌داد بلکه وارد مباحث انتقادی درون متن می‌شد. این رویه بعدها در مورد قرآن هم شبیه‌سازی شده است. وقتی مستشرقی در حوزه قرائات مطالعاتی انجام می‌دهد درگیر نقد اسفل شده است و موقعی که این بحث صورت می‌گیرد که قرآن متعلق به شبه جزیره عربستان هست یا نیست بحث را به ساحت نقد اعلی می‌برد. بنابراین سنت به وجود آمده در حوزه نقد عهدینی کاملا دست‌مایه مستشرقین برای مطالعه قرآن قرار گرفته و آنچه به عنوان رویکرد تاریخی انتقادی مشاهده می‌کنیم و ظهور و بروز آن را می‌توان در قرآن مورخان مشاهده کرد ادامه این مسیر است که چگونه می‌شود روش‌های مطالعات عهدینی را در مورد قرآن هم به کار بست و قرآن را از این منظر مورد مطالعه قرار داد.

در کتاب قرآن مورخان که سرویراستار آن امیرمعزی و گیوم دی بودند شاهد ارائه یک مجموعه وسیع از دستاوردهای چند ده نفر از دانشمندان غربی هستیم که با رویکرد تاریخی انتقادی به جنبه‌های مختلف قرآن نگاه کردند. بخش‌هایی از اثر از جنس نقد اعلی و بخش‌هایی از جنس نقد اسفل است.

تداوم رویکرد لایه‌شناسی قرآن

یکی از گونه‌های مطالعه کتاب مقدس که از قرن هجدهم مورد توجه قرار گرفت گونه‌ای از مطالعه است که به آن لایه‌شناسی گفته می‌شود یعنی متنی را مورد بررسی قرار دهیم و نشان دهیم این متن چندپارچه است و لایه‌های مختلف با هم ترکیب شدند و این متن را به وجود آوردند. نمونه بارزی از لایه‌شناسی را در مطالعه اسفار خمسه تورات مشاهده می‌کنیم که چگونه متخصصین حوزه نقد کتاب مقدس دو لایه را در متن اسفار خمسه از هم جدا کردند و گفتند این دو لایه از هم مستقل هستند که با هم ترکیب شده‌اند. پرسش‌های مشابهی در مورد کتبا اشعیا مطرح بود. در مورد قرآن هم در طول یک و نیم قرن اخیر سوالات مشابهی وجود داشت. برخی از اطلاعات موجود در کتب اسلامی مثل مباحثی که در تقسیم سوره‌های قرآن به مکی و مدنی داشتیم یا مباحثی که در مورد بحث سبب نزول داشتیم به قرآن‌پژوهان غربی کمک کرد برداشتی لایه‌شناسانه از قرآن داشته باشند و معتقد باشند قرآن از یک لایه مکی تشکیل شده و بعدا یک لایه مدنی به آن اضافه شده است.

این نگاه لایه‌شناسانه کمابیش در دوره‌های بعدی ادامه پیدا کرده است ولی در حال حاضر دغدغه قرآن‌پژوهان غربی مسئله لایه‌شناسی به معنای سنتی خودش نیست و می‌شود گفت پژوهشگران غربی احساس می‌کنند کوشش‌ها در مورد این نوع لایه‌شناسی در مورد قرآن جواب نمی‌دهد و بیشتر پرسش درباره انسجام و عدم انسجام قرآن را دنبال می‌کنند، هر دو نگاه طرفدارانی دارد.

رویکرد تاریخ انتقادی علاوه بر لایه‌شناسی بحث دیگری تحت عنوان منبع‌جویی و منشأجویی دارد یعنی ما یک متنی را مورد بررسی قرار دهیم و پیش‌متن‌های آن را به دست بیاوریم یعنی نشان دهیم این متن از چه متون قبلی استفاده کرده است. استفاده قرآن از متون قبلی برای یک مسلمان قابل تحمل و قابل باور نیست چراکه طبق باور مسلمانان، قرآن منشأ وحیانی دارد و اگر مشابهت‌هایی بین مضامین قرآن با تورات و انجیل وجود دارد به دلیل اشتراک آنها در وحی است اما یک مستشرق که به حقانیت قرآن معتقد نیست این حساسیت را ندارد و به این دلیل مشاهده می‌کنیم از قرن هجدهم مستشرقین ادعا داشتند و تلاش کردند نشان دهند پیامبر اسلام از متون پیشین یهودی و مسیحی اطلاعاتی برداشت کرده و مورد استفاده قرار داده است.

رویکرد اصحاب بازنگری

در کنار نگرش تاریخی انتقادی باید توجه دوستان را به مسیری جلب کنم که در فضای حوزه آنگلاساکسون به وجود آمد. جریانی که از پیروان آن به عنوان اصحاب بازنگری یاد می‌شود. یک ویژگی که در میان پیروان این جریان مشترک است این است که به شدت نسبت به احادیث اسلامی و اخبار تاریخی بدبین هستند و این اخبار را قابل اعتماد نمی‌دانند و آنها را در مسیر الگویی از تاریخ نجات تلقی می‌کنند و معتقدند در این اخبار صحنه‌سازی اتفاق افتاده است و نباید عبارات قرآنی را در سایه احادیث صدر اسلام فهم کرد بلکه عبارات قرآنی را باید مستقل از احادیث و اخبار فهم کرد و وقتی کسی به صورت مستقل نگاه می‌کند ممکن است پرسش‌های جدی برایش مطرح شود.

گونه دیگری از مطالعات تاریخی انتقادی گونه‌ای است که می‌شود آن را در ضمن نقد اسفل قرار دهد یعنی کسانی که مسئله‌شان انتساب نیست بلکه مسئله‌شان این است آیا در متنی که در اختیار ما هست تغییراتی به وجود آمده است یا نه.