إن تنكروني‏ فأنا ابن الحسن سبط النبي المصطفى و المؤتمن

منبع: بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج‏45، ص: 33

ثم خرج ... و هو غلام صغير لم يبلغ الحلم فلما نظر الحسين إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان حتى غشي عليهما ثم استأذن الحسين في المبارزة فأبى الحسين أن يأذن له فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى أذن له فخرج و دموعه تسيل على خديه و هو يقول‏ :

إن تنكروني‏ فأنا ابن الحسن سبط النبي المصطفى و المؤتمن‏

هذا حسين كالأسير المرتهن بين أناس لا سقوا صوب المزن‏

ترجمه: (قاسم بن الحسن) براى جهاد در راه خدا به سوی میدان جنگ بیرون آمد. او كودك صغيرى بود كه بالغ شده بود. هنگامى كه امام حسين عليه السلام به او نگاه كرد و ديد براى مبارزه قيام نموده است با وى معانقه كرد و هر دو به قدرى گريستند كه غش نمودند. سپس از امام حسين عليه السلام اجازه جهاد خواست. ولى آن بزرگوار اجازه نداد. آن كودك همچنان دستها و پاهاى امام عليه السلام را ميبوسيد تا اينكه به او اجازه داد. وى در حالى كه اشكهايش بصورتش ميريخت متوجه كارزار شد و اين رجز را ميخواند:

اگر مرا نمى‏شناسيد من پسر حسن هستم كه او سبط پيامبر برگزيده و امين است. اين حسين است كه نظير شخصى اسير در بين اين مردم مى‏باشد. خدا كند اين مردم از باران رحمت خدا سيراب نشوند.

به میدان رفتن قاسم بن الحسن و شهادت آن حضرت
منبع: لهوف، سيد بن طاووس، صفحه 115

قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ فَجَعَلَ يُقَاتِلُ فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَيْلٍ الْأَزْدِيُّ عَلَى رَأْسِهِ فَفَلَقَهُ فَوَقَعَ الْغُلَامُ لِوَجْهِهِ وَ صَاحَ يَا عَمَّاهْ فَجَلَّى الْحُسَيْنُ كَمَا يُجَلِّي الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شَدَّةَ لَيْثٍ أَغْضَبَ فَضَرَبَ ابْنَ فُضَيْلٍ بِالسَّيْفِ فَاتَّقَاهَا بِالسَّاعِدِ فَأَطَنَّهُ مِنْ لَدُنِ الْمِرْفَقِ فَصَاحَ صَيْحَةً سَمِعَهُ أَهْلُ الْعَسْكَرِ وَ حَمَلَ أَهْلُ الْكُوفَةِ لِيَسْتَنْقِذُوهُ فَوَطِئَتْهُ الْخَيْلُ حَتَّى هَلَكَ. قَالَ وَ انْجَلَتِ الْغُبْرَةُ فَرَأَيْتُ الْحُسَيْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ وَهُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلَيْهِ وَ الْحُسَيْنُ يَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبُكَ‏ أَوْ يُجِيبُكَ‏ فَلَا يَنْفَعُكَ صَوْتُهُ هَذَا يَوْمٌ وَ اللَّهِ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ ثُمَّ حَمَلَ الْغُلَامَ عَلَى صَدْرِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ بَيْنَ الْقَتْلَى مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ. قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَيْنُ مَصَارِعَ فِتْيَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ ...

راوى گفت: جوانى به سوی میدان نبرد بيرون آمد كه صورتش گویى پاره ماه بود و مشغول نبرد شد. ابن فضيل ازدى با شمشير چنان بر فرقش زد كه سرش را شكافت. جوان به صورت به زمین افتاد و فرياد زد: عمو جان به دادم برس! امام حسين عليه السّلام مانند باز شكارى خود را به ميدان رساند و همچون شير خشمگين حمله‏ور شد و شمشيرى بر ابن فضيل زد كه او دست خود را سپر نمود و از مرفق جدا شد. ابن فضیل چنان فرياد زد كه همه لشكر شنيدند. مردم كوفه براى نجاتش حرکت کردند و در نتيجه بدنش زير سم اسب ها ماند و به هلاكت رسید. راوى گفت: گرد و غبار كارزار فرو نشست. ديدم امام حسين عليه السّلام بر بالين آن جوان ايستاده و جوان از شدّت درد پاى بر زمين ميسايد و امام حسين عليه السّلام ميگويد: از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كشتند. جدّ و پدرت در روز قيامت از آنان كيفر خواست خواهند نمود. پس فرمود: به خدا قسم بر عمويت دشوار است كه تو او را به يارى خود بخوانى و او دعوت تو را اجابت نكند يا اجابت كند ولى به حال تو سودى نبخشد. به خدا قسم امروز روزى است كه براى عمويت كينه جو فراوان است و ياور اندک. سپس نعش جوان را به سينه چسبانید و با خود آورد و در ميان كشتگان خانواده‏اش گذاشت. راوى گفت: حسين عليه السلام كه ديد جوانان و دوستانش همه كشته شده و روى زمين افتاده‏اند تصميم گرفت كه خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست كند. صدا زد: آيا كسى هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟ آيا خداپرستى هست كه در باره ما از خداوند بترسد؟ آيا فریادرسى هست كه به اميد پاداش خداوندى به داد ما برسد؟ آيا ياورى هست كه به اميد آنچه نزد خداست ما را يارى كند؟ زنان حرم وقتی صداى آن حضرت را شنيدند صدای خود به گريه و شیون بلند كردند.

مبارزه حر و شهادت آن بزرگوار (أنت الحر كما سمتک أمك و أنت الحر في الدنيا و أنت الحر في الآخرة)

مبارزه حر و شهادت آن بزرگوار

در «بحارالانوار» می نویسد: محمد بن ابوطالب، صاحب «المناقب»، و نیز ابن اثیر در «الکامل» در یک روایت مشابهی نقل می کنند:

حر به حضور امام حسین علیه السلام آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! من اولین کسی بودم که سر راه تو را گرفتم، اجازه فرما اولین کسی باشم که در راه تو کشته شوم، و فردای قیامت اولین کسی باشم که با جدت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مصافحه نمایم.

چرا حر گفت: اولین کسی باشم که در راه تو کشته شوم؟ در حالی که تا آن موقع عده ای از یاران امام حسین علیه السلام شهید شده بودند؟

مقصود حر این بود که: اولین مبارزی باشم که در مبارزه کشته شوم، وگرنه -چنان که گفتیم - گروهی از یاران امام حسین علیه السلام در اولین حمله کشته شده بودند.

بنابراین؛ حر اولین کسی بود که به میدان آمد و مبارز طلبید، و شروع به خواندن رجز کرد و گفت:

انی أنا الحر و مأوی الضیف

أضرب فی أعناقکم بالسیف

عن خیر من حل بأرض الخیف

أضربکم و لا أری من حیف

من حرم که صاحب کرم و مهمان نواز هستم، که گردن شماها را با شمشیر می زنم.

از جانب بهترین کسانی که در سرزمین منی وارد شده اند؛ من شما را می زنم و از چیزی باکی ندارم [1].

علامه مجلسی رحمة الله در «بحارالانوار» گوید: روایت شده است:

چون حر به یاران امام حسین علیه السلام پیوست مردی از قبیله ی تمیم به نام یزید بن سفیان گفت: سوگند به خدا! اگر موقعی که حر به سوی یاران امام حسین علیه السلام می رفت؛

می دیدم با نیزه او را از پای درمی آوردم.

در این اثنا؛ که حر مشغول جنگ بود و اسب او از ناحیه ی گوش و ابروان زخمی شده، و خونش جاری بود، حصین گفت: ای یزید! این همان حری است که آرزوی کشتن او را می کردی؟

گفت: آری! پس به سوی حر حمله کرد، حر او را مهلت نداده و از پای درآورد و به جنگ خود ادامه داد تا این که چهل نفر از شجاعان و دلیران سواره و پیاده ی دشمن را کشت. او پیوسته می جنگید تا این که اسب او را پی کردند، از اسب پیاده شد و می گفت:

انی أنا الحر و نجل الحر

أشجع من ذی لبد هزبر

و لست بالجبان عند الکر

لکننی الوقاف عند الفر

منم آزادمرد و فرزند آزادمرد؛ که دلیرتر از شیر یال دار هستم.

من در هنگام حمله بر دشمنان ترسو نیستم؛ و هنگامی جنگجویان از شدت جنگ می گریزند؛ من ثابت و استوار می ایستم (و پشت به جنگ نمی نمایم).

او پیوسته می جنگید تا این که شهید شد، خدای او را رحمت کند.

یاران امام حسین علیه السلام به سوی او شتافته بدن شریف او را برداشتند و در برابر امام حسین علیه السلام گذاشتند، هنوز رمقی در بدن داشت، امام حسین علیه السلام دست مبارکش را بر صورت او می کشید و می فرمود:

أنت الحر كما سمتک أمك و أنت الحر في الدنيا و أنت الحر في الآخرة.

تو واقعا آزادمرد و حر هستی، چنان که مادرت نامیده، و تو هم در دنیا آزادمرد و حر هستی و هم در آخرت. [2] .

شیخ صدوق رحمه الله گوید:

(حر، جنگ سختی با سپاه عمر سعد لعین نمود، بعد به زمین کربلا افتاد) در این هنگام، امام حسین علیه السلام بالای سر او آمد، خون از زخمهای او جاری بود حضرت فرمود:

بخ بخ لک یا حر! أنت حر کما سمیت فی الدنیا و الآخرة.

مرحبا مرحبا تو ای حر! تو در دنیا و آخرت حر و آزاده هستی چنان که نامیده شده ای [3].

آن گاه امام حسین علیه السلام اشعاری انشا فرمود و گفت:


لنعم الحر حر بنی ریاح

صبور عند مختلف الرماح

و نعم الحر اذ نادی حسینا

فجاد بنفسه عند الصیاح

چه بسیار خوب است حر، حر فرزند ریاحی؛ که در هنگام آمدن نیزه ها صبور و شکیباست.

چه نیکو آزادمرد است حر، هنگامی که حسین صدا زد؛ با فدای جانش ندای او را پاسخ داد [4].

شیخ مفید رحمة الله گوید: دو نفر در قتل آن بزرگوار دست داشتند که یکی ایوب بن مسرح بود، و دیگری شجاعی از سواران اهل کوفه بود. خدای آن دو را لعنت کند [5].

در «بحارالانوار» می نویسد:

پس از آن؛ راویان گفته اند: هر کدام از اصحاب امام حسین علیه السلام به طرف میدان جنگ روانه می شد با امام حسین علیه السلام خداحافظی می کرد و می گفت: سلام بر تو ای فرزند رسول خدا!

حضرت نیز به او پاسخ می داد: سلام بر تو؛ ما نیز پشت سر تو خواهیم آمد.

بعد این آیه ی شریفه را تلاوت می فرمود:

(فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا) [6] ؛

برخی از آنان به عهد خود وفا کردند و جنگیدند و شهید شدند، و برخی دیگر منتظر شهادت هستند و عهد و پیمان خود را تغییر ندادند.


پاورقی

[1] بحارالأنوار: 13 : 14 و 45.

[2] بحارالأنوار: 14 : 45.

[3] امالی الصدوق: 223 مجلس 30.

[4] بحارالأنوار: 14 : 45.

[5] بحارالأنوار: 45 : 14 و 15.

[6] سوره‏ ی احزاب آیه‏ ی 23.

پرسش‌های پرتکرار درباره شهادت حضرت زهرا (س) و پاسخ استاد یوسفی غروی

پرسش‌های پرتکرار درباره شهادت حضرت زهرا (س) و پاسخ استاد یوسفی غروی

(قسمت اول: تاریخ شهادت، چگونگی آن و زمان خطبۀ فدکیه)

1. شهادت حضرت زهرا (س) در فاطمیۀ اول است یا دوم؟

فاطمیۀ اول سیزدهم ماه جمادی الاول و فاطمیۀ دوم سوم ماه جمادی الثانی است؛ این دو فاطمیه به این دلیل است که در فاطمیۀ اول حوادث، و در فاطمیۀ دوم شهادت حضرت واقع شده و فاصلۀ بین این دو فاطمیه سه هفته است که این سه هفته زمان بستری حضرت زهرا (س) است. در فاطمیۀ اول سبب شهادت پیش آمده و در فاطمیۀ دوم شهادت واقع شده است. در مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی ایران فاطمیه دوم به رسمیت شناخته شده چون تأییدهای متعددی دارد.

ادامه نوشته