چهل روز کنار سنگ سرد؛ نامه‌های پست‌نشده و عشق بی‌پایان یک زن

🔹شهید محمدعلی حسین‌پور ثابت پس از بازگشت از دوره آموزشی، با وجود تلاش آمریکایی‌ها برای نگه‌داشتنش، به کشور آمد و هم‌زمان با آغاز جنگ، زندگی مشترکش را در مراسمی ساده آغاز کرد. او در تهران مأموریت‌های ترابری و پشتیبانی را بر عهده داشت؛ نیرو و تجهیزات به جبهه می‌برد و مجروحان را به تهران و مشهد منتقل می‌کرد.

🔹همسر شهید محمدعلی حسین‌پور می‌گوید: «قصه شیدایی من اما همین‌جا تمام نشد و به حیرانی بیشتری رسید. محمدعلی را در خاک سرد گورستان سرخس به امانت گذاشتند. فردای همان روز و در مزار همسرم، خودم را داخل تابوت دراز کردم و حاضر به بیرون آمدن نبودم. تا چهل روز کارم این بود که سرم را روی سنگ سرد مزار مجنونم بگذارم، شاید سینوزیت بگیرم و بعد بتوانم کنار قبر محمدعلی برای همیشه آرام بگیرم.»

🔹سعید پسر شهید می‌گوید: «چند نامه پست‌نشده برایت دارم، بابا جان! سال‌هاست که نیستی و چقدر دلتنگ حضورت هستم. من تازه متولد شده بودم که تو به شهادت رسیدی و حالا چقدر دلتنگ دیدن چهره خندانت، در آغوش گرفتنت، بازی کردن با تو و نشستن پای نصایح و درس‌های پدرانه‌ات هستم.»