شعر شهادت امام هادی ع (شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت)
شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
شرمنده از قدوم تو چشمان جاده بود
دشمن سواره آمد و پایت پیاده بود
آن ناخن شکسته و آن کاروانسرا
توهین به ساحت تو برایش چه ساده بود
بارانی است از غم تو چشم سامرا
با دیدن تو اشک مَلک بیاراده بود
وقتی که آسمان ز غمت سینهچاک شد
دیدی که عرش سر روی زانو نهاده بود
زهر ستم چه با جگر پاره پاره کرد؟
دیگر نفس نفس به شماره فتاده بود
شکر خدا که دشمن تو خیزران نداشت
هر چند دل، شکسته از آن بزم باده بود
آقا بیا و با دل غرق به خون بخوان
از آن سهساله که پدر از دست داده بود
جانش رسید بر لبش از طعنههای چوب
وقتی کنار طشت طلا ایستاده بود
آرام قلب خستهاش از دست رفته بود
چشم به خون نشستهاش از دست رفته بود
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۸:۴۱ ق.ظ توسط دکتر سید مهدی مصطفوی
|