تفسیر آیه 2 سوره یونس (اكان للناس عجبا ان اوحينا الى رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذين آمنوا ان)
تفسیر آیه 2 سوره یونس (اكان للناس عجبا ان اوحينا الى رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذين آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الكافرون ان هذا لساحر مبين)
ترجمه مهدی فولادوند
آيا براى مردم شگفتآور است كه به مردى از خودشان وحى كرديم كه: مردم را بيم ده و به كسانى كه ايمان آوردهاند مژده ده كه براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نيک است؟ كافران گفتند: «اين [مرد] قطعاً افسونگرى آشكار است».
اكان للناس عجبا ان اوحينا الى رجل منهم...
استفهام در اين آيه شريفه انكارى است و مى خواهد تعجب كفار را از وحى كردن خداى تعالى به يک نفر از افراد آنان را تخطئه كند، و بفرمايد: هيچ جاى تعجب نيست كه خداى تعالى معارفى را كه دعوت قرآنى مشتمل بر آن است به فردى از افراد شما وحى كند.
وحى مشتمل است بر انذار همه مردم و تبشير مؤمنين و بيان معناى: (قدم صدق)
(ان انذر الناس...) - اين جمله، آن چيزى را كه به آنجناب وحى كرده بود تفسير مى كند، و مى فهماند اينكه گفتيم (اوحينا الى رجل منهم)، منظورمان از آن چيزى كه وحى كرديم انذار و تبشير است. پس آن وحى نسبت به عموم مردم انذار، و نسبت به خصوص كسانى كه از ميان عموم ايمان آورده اند بشارت است. پس، به هر حال اين كتاب در بعضى از احتمالات و تقادير به ضرر مردم است و آن احتمال عبارت است از اينكه مردم نسبت به آن كفر بورزند و از دستوراتش عصيان كنند، و در بعضى از تقادير به نفع مردم است، و آن عبارت است از اينكه مردم به آن ايمان آورده دستوراتش را اطاعت كنند.
حال ببينيم آن بشارت چيست؟
در آيه شريفه، جمله (بشرالذين آمنوا) با جمله (ان لهم قدم صدق عند ربهم - اينكه مؤمنين نزد پروردگارشان قدم صدقى دارند) تفسير شده، و منظور از (قدم صدق) مقام و منزلت صادق و واقعى است، همچنانكه آيه: (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر) به آن اشاره نموده و مى فهماند كه مؤمنين مجلسى صدق نزد مالك مقتدر آسمانها و زمين دارند، چون ايمان آنجا كه باعث قرب و منزلت نزد خداى تعالى مى شود، قهرا صدق در ايمان باعث صدق در آن مقام و منزلت نيز هست، پس مؤمنين همانطور كه ايمانشان صادق است، منزلتشان نيز صادق است.
بنابراين، اگر در آيه شريفه منزلت صدق و يا به عبارت ديگر، مقام صدق را قدم صدق خوانده، از باب كنايه است، و چون اشغال مكان معمولا و عادتا بوسيله قدم صورت مى گيرد بدين مناسبت كلمه (قدم) در مكان - اگر مورد از موارد مادى باشد - و در مقام و منزلت - اگر مورد از امور معنوى باشد - است عمال مى شود، و در آيه نيز به همين مناسبت استعمال شده، و سپس كلمه (قدم) را به كلمه (صدق) اضافه كرد، به اين عنايت كه قدم، قدم صاحب صدق، و صدق، صدق صاحب قدم است، كسى است كه در كارش صادق است، يعنى قدمش قدم كسى است كه صادق است، و يا خود قدمش صادق است، چون خودش صادق است.
البته، در اين ميان معنائى ديگر براى اين جمله هست، و آن اين است كه منظور از صدق، طبيعت صدق باشد، گويا صدق خودش قدمى دارد، همچنانكه كذب هم براى خود قدمى دارد، و قدمى كه داراى صدق است آن قدمى است كه در راه هدف استوار مى ماند و نمى لغزد، ولى قدم كذب آن قدمى است كه از راه منحرف مى شود.
(قال الكافرون ان هذا لساحر مبين) بعضى از اهل قرائت جمله مورد بحث را ان هذا لسحر مبين) قرائت كرده اند، كه در اين صورت معنايش چنين مى شود: (اين قرآن سحرى است آشكار)، ليكن برگشت هر دو قرائت به يك معنا است، چون اگر كفار، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) را ساحر مى خواندند، به خاطر اين بود كه قرآن كريم را سحر مى ناميدند.
اين جمله بمنزله تعليلى است براى جمله : (اكان للناس عجبا)، و با اين جمله تعجب كفار را مجسم مى سازد، و آن اينكه، وقتى آياتى را كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم) بر آنان تلاوت مى كرد مى شنيدند آن را كلامى غير از نوع كلام خودشان مى يافتند، كلامى خارق العاده، كلامى كه دلها را مجذوب مى كرد و جانها را شيفته خود مى ساخت، لذا آن كلام را (سحر) و صاحب آن كلام را (ساحرى آشكار) مى خواندند.