تفسیر آیه 82 سوره نمل (تفسیر المیزان)

وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ

و هنگامی که فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانه رستاخیز قرار گیرند)، جنبنده‌ای را از زمین برای آنها خارج می‌کنیم که با آنان تکلّم می‌کند (و می‌گوید) که مردم به آیات ما ایمان نمی‌آوردند.


اين آيات فصل سابق را تمام مى‏كند و به مساله بعث و پاره‏اى از ملحقات به آن، از قبيل امورى كه در قيامت و قبل از قيامت رخ مى‏دهد اشاره مى‏كند و سوره را با همان مطلبى ختم مى‏نمايد كه با آن آغاز شده بود و آن مساله انذار و بشارت است.
" وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ" مقتضاى سياق آيه- از اين نظر كه متصل به ما قبل است، يعنى به آياتى است كه پيرامون مشركين معاصر رسول خدا (ص) و يا خصوص مشركين مكه و قريش كه دشمن‏ترين مردم بودند با آن جناب و دعوت او بحث مى‏كرد- اين ظهور را به آيه مى‏دهد كه: ضميرهاى جمع در" عليهم" و در" لهم" و در" تكلمهم" به مشركين بر گردد، كه گفتگو درباره آنان است اما نه به خصوص آنان، بلكه به آنان از اين نظر كه به سوى اسلام دعوت مى‏شوند، پس در حقيقت مراد عموم مردم اين امتند، چون همه از نظر دعوت يكى هستند، اولشان به آخرشان ملحق است و اين گونه عنايت در كلام خداى تعالى بسيار وارد شده است.

 [مقصود از" قول" و اخراج جنبنده ‏اى از زمين كه با مردم سخن مى‏گويد]

و مراد از اينكه فرمود:" وقتى قول بر ايشان واقع مى‏شود"، تحقق مصداق قول، در ايشان و تعين ايشان در صدق قول بر آنان است (و معنايش اين است كه زمانى كه امت اسلام مصداق قول خدا قرار مى‏گيرند و قول خدا درباره آنان محقق مى‏شود) هم چنان كه در آيه بعدى هم كه مى‏فرمايد:" وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا- و به خاطر ظلمى كه كردند قول بر ايشان واقع شد"، مراد همين است، يعنى عذاب خدا بر آنان محقق گشته، مصداق آن قرار گرفتند.

پس، بنا بر اين، جمله مورد بحث در معناى" حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ" مى‏باشد، كه در كلام خداى تعالى زياد آمده. و فرق بين اين دو تعبير اين است كه در اولى، يعنى" وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ" عنايت در اين است كه نامبردگان را متعين در مصداق قول كند و در دومى يعنى" حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ" عنايت در اين است كه قول را در آنان ثابت و مستقر كند، بطورى كه زوال پذير نباشد.

و اما اينكه اين قول چيست كه بر آنان واقع مى‏شود، آنچه از كلام خداى تعالى صلاحيت دارد كه اين قول را تفسير كند آيه" سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ" «1» مى‏باشد، براى اينكه ميدانيم مراد از اين آيات كه خدا به زودى به آنان نشان مى‏دهد غير آيات آسمانى و زمينى است، كه خود آنان همواره آنها را مى‏بينند، و دائما در پيش رو و بيخ گوششان قرار دارد، بلكه مراد، بعضى از آياتى است كه جنبه خارق عادت داشته باشد و مردم از ديدن آن ناگزير به ايمان شوند و در حالى فرا رسد كه به هيچ يك از آيات آسمانى و زمينى معمولى ايمان نداشته باشند، ولى از ديدن آن آيت كه گفتيم ايمان بياورند.

از اين بيان روشن مى‏شود كه جمله" أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ- مردم قبلا به آيات ما ايمان نمى‏آوردند"، تعليل باشد براى اينكه چرا قول بر ايشان واقع مى‏شود و تقدير جمله مذكور" لان الناس ..." است و كلمه" كانوا" استقرار بدون يقين آنان را مى‏رساند و مراد از آيات، آيات مشهوده و حسى آسمان و زمين است، نه آيات خارق العاده، البته كلمه" إن" به كسر همزه نيز قرائت شده و از نظر معنا اين قرائت بهتر است از قرائت به فتحه و گفتار ما را تاييد مى‏كند كه- گفتيم- جمله" أَنَّ النَّاسَ ..." تعليل را مى‏رساند، چيزى كه هست اگر" إن" را به كسره بخوانيم خود جمله، تعليل را مى‏رساند و احتياجى به تقدير لام ندارد.

جمله" أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ" بيان آن آيتى است كه گفتيم مراد از آن، آيت خارق العاده ‏اى است كه در آيه" سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ" آن را وعده داده، و همين كه جمله مورد بحث صفت قرار گرفته براى آن آيت خارق العاده، خود دليل است بر اينكه مراد از اخراج از زمين، يا احياء و بعث بعد از مرگ است و يا امرى است نزديك بدان، (حال ببينيم كدام يك مى‏تواند باشد). و اما اينكه آن جنبنده، جنبنده‏اى باشد كه با مردم صحبت كند، از آنجا كه كلمه" دابه- جنبنده" به هر صاحب حياتى اطلاق مى‏شود كه در زمين راه مى‏رود، مى‏تواند انسان باشد و مى‏تواند حيوانى غير انسان باشد، اگر انسان باشد كه تكلم و سخن گفتنش امرى عادى است، نه خارق العاده و اگر حيوانى بى زبان باشد آن وقت حرف زدنش مانند بيرون شدنش از زمين امرى است خارق العاده.

ليكن- متاسفانه- در آيات كريمه قرآن چيزى كه بتواند اين آيت را تفسير كند و معلوم سازد كه اين جنبده ‏اى كه خدا به زودى از زمين بيرون مى‏آورد چيست؟ و چه خصوصياتى دارد؟ و صفات و نشانيهايش چيست؟ و با مردم چه تكلمى مى‏كند و چه خصوصياتى دارد؟ و چگونه از زمين بيرون مى‏آيد؟ و چه مى‏گويد؟ وجود ندارد، بلكه سياق آيه بهترين دليل است بر اينكه مقصود مبهم گويى است و جمله مزبور از كلمات مرموز قرآن است.3

و حاصل معنا اين است كه: وقتى برگشت امر مردم به اين شود- كه به زودى هم مى‏شود- كه از آيات حسى و مشهود ما يقين برايشان حاصل نشود و به عبارت ديگر استعدادشان براى ايمان آوردن به ما به كلى باطل گشته، تعقل و عبرت‏گيرى از دستشان خارج شود، در اين هنگام وقت آن مى‏رسد كه آن آيت خارق العاده كه وعده داده بوديم نشانشان دهيم، و حق را برايشان آن چنان بيان مى‏كنيم كه ديگر جز اعتراف به حق چاره‏اى برايشان نماند، پس در آن هنگام آن آيت را كه دابه و جنبنده‏اى است از زمين بيرون مى‏آوريم، تا با ايشان صحبت كند.

اين آن معنايى است كه با كمك سياق و به هدايت تدبر در آيه به دست مى‏آيد.

ولى مفسرين در معناى آن حرفهاى عجيب و غريبى زده‏اند و در معناى مفردات آيه و جمله‏هاى آن دقت‏هاى زياده از حد كرده‏اند، و همچنين در آنچه از آيه فهميده مى‏شود و در حقيقت اين جنبنده، و صفات آن و معناى سخن گفتنش و كيفيت خروج آن، و زمان خروجش و اينكه چند مرتبه از زمين بيرون مى‏آيد و در چه مكانى بيرون مى‏شود، اقوال بسيارى گفته‏اند، كه به هيچ يك آنها نمى‏توان اعتماد كرد، مگر به زور و به همين جهت از نقل آنها و بحث در پيرامونش صرف نظر كرديم، اگر كسى بخواهد بدانها اطلاع يابد بايد به تفاسير مطول مراجعه كند

ترجمه تفسير الميزان، ج‏15، ص: 568


تفسیر نمونه

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از استعجال كفار در مورد عذاب و يا تحقق رستاخيز بود و با بى صبرى انتظار وقوع آن را داشتند، و به پيامبر مى‏گفتند: چرا اين عذابها را كه به ما وعده مى‏دهى دامن ما را نمى‏گيرد؟! چرا قيامت بر پا نمى‏شود؟! در آيات مورد بحث اشاره به قسمتى از حوادثى كه در آستانه رستاخيز صورت مى‏گيرد كرده، و سرنوشت دردناك اين منكران لجوج را مجسم مى‏سازد.

مى‏گويد:" هنگامى كه فرمان عذاب فرا مى‏رسد و آنها در آستانه رستاخيز قرار مى‏گيرند، جنبنده‏اى را از زمين، براى آنان خارج مى‏كنيم كه با آنها سخن مى‏گويد، و سخنش اين است كه مردم به آيات خدا ايمان نمى‏آورند" (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ).

منظور از" وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ" صدور فرمان خدا و مجازاتى است كه به آنها قول داده شده، يا وقوع رستاخيز و حضور نشانه‏هاى آن است، نشانه‏ هايى كه با مشاهده آن هر كس خاضع و تسليم مى‏شود و يقين پيدا مى‏كند كه وعده‏هاى الهى هم حق بوده و قيامت نزديك است، و در آن حال درهاى توبه بسته مى‏شود، چرا كه ايمان در چنين شرائطى جنبه اضطرارى خواهد داشت.

البته اين دو معنى از يكديگر جدا نيست، زيرا نزديك شدن قيامت با عذاب و مجازات گنهكاران توأم است.

اما در اينكه اين" جنبنده زمينى" چيست و كيست؟ و برنامه و رسالت او چگونه است؟ قرآن به صورت سربسته بيان كرده، و گويى مى‏خواسته است به اجمال از آن بگذرد كه گاهى تاثير سخن در آن است كه مطلب هول‏انگيز را در پرده بگويند.

همين اندازه مى‏گويد: موجود متحرك و جنبنده ‏اى است كه خدا او را از زمين در آستانه رستاخيز، ظاهر مى‏سازد، او با مردم سخن مى‏گويد، و سخنش اين است كه مردم به آيات خدا ايمان نمى‏آورند.

به تعبير ديگر كار او اين است صفوف را از هم جدا مى‏كند و منكران و منافقان را از مؤمنان مشخص مى‏سازد، اين است برنامه او.

بديهى است منكران با ديدن اين صحنه به خود مى‏آيند و از گذشته تاريك خويش پشيمان مى‏شوند ولى چه سود كه راه بازگشت بسته است.

درباره جزئيات "دابة الارض" و صفات و مشخصات دقيقش در روايات اسلامى، در كتب تفسير و حديث شيعه و اهل سنت، مطالب بسيارى وارد شده است كه ما در ذيل همين آيات در بحث نكات به خواست خدا به آن اشاره خواهيم كرد.

تفسير نمونه، ج‏15، ص: 548


تبیان شیخ طوسی

و قوله «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ» قال قتادة: معناه وجب الغضب عليهم، و قال مجاهد: حق القول عليهم بأنهم لا يؤمنون. و قيل: معناه إذا وقع القول عليهم بأنهم قد صاروا الى منزلة من لا يفلح أحد منهم و لا أحد بسببهم، أخذوا حينئذ بمنادي العقاب بإظهار البراءة منهم. و قال ابن عمر، و عطية: إذا لم يأمر الناس بالمعروف و ينهوا عن المنكر تخرج الدابة. و قيل: انها تخرج من بين الصفا و المروة. و روى محمد بن كعب القرطي عن علي (عليه السلام) انه سئل عن الدابة، فقال: (اما و اللَّه ما لها ذنب و إن لها لحية)

و في هذا القول منه (ع) إشارة الى انه من ابن آدم. و قال ابن عباس: دابة من دواب اللَّه لها زغب و ريش لها أربعة قوائم. و قال ابن عمر: انها تخرج حتى يبلغ رأسها الغيم، فيراها جميع الخلق. و معنى «تكلمهم» قيل فيه قولان:

أحدهما- تكلمهم بما يسوؤهم من انهم صائرون الى النار، من الكلام بلسان الآدميين الذي يفهمونه و يعرفون معناه، فتخاطب واحداً واحداً، فتقول له: يا مؤمن يا كافر. و قيل «تكلمهم بأن الناس كانوا بآياتنا لا يوقنون»

8، 119


تفسیر آقای قرائتی