تفسیر آیه 28 سوره قصص (ترجمه فارسی تفسیر المیزان)

قَالَ ذَٰلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ

در اين آيه شعيب (عليه السلام) پيشنهادى به موسى (عليه السلام) مى كند، و آن اينكه خود را براى هشت و يا ده سال اجير او كند، در مقابل او هم يكى از دو دختر خود را به همسرى به عقد وى درآورد، البته اين قرارداد عقد قطعى نبوده، به شهادت اينكه شعيب (عليه السلام) معين نكرده كه كدام يك از آن دو همسر وى باشند.

و از جمله (احدى ابنت ى هاتين يكى از اين دو دخترم ) برمى آيد كه دختران در آن هنگام حاضر بوده اند، و معناى جمله (على ان تاءجرنى ثمانى حجج ) اين است كه : مى خواهم يكى از اين دو دخترم رابه نكاحت درآورم، در مقابل اينكه تو هم خودت را اجير كنى براى من در مدت هشت سال، و كلمه (حجج ) جمع حجة است، كه مراد از آن يك سال است، و اينكه سال را حجه خواند به اين عنايت است كه در هر سال يك بار حج بيت الحرام انجام مى شود.

و از همين جا روشن مى گردد كه مسأله حج خانه خدا جزو شريعت ابراهيم (عليه السلام) بوده، و در نزد مردم آن دوره نيز معمول بوده است.

(فان اتممت عشرا فمن عندك ) - يعنى اگر اين هشت سال را به اختيار خودت به ده سال رساندى، كارى است كه خودت زايد بر قرارداد كرده اى، بدون اينكه ملزم بدان باشى.

(و ما اريد ان اشق عليك ) - شعيب (عليه السلام) در اين جمله خبر مى دهد از نحوه كارى كه از او مى خواهد، و مى فرمايد كه من مخدومى صالح هستم، و نمى خواهم تو در خدمتگذارى من خود را به زحمت و مشقت اندازى.

(ستجدنى ان شاء الله من الصالحين ) يعنى من از صالحين هستم، و ان شاء الله تو هم اين معنا را در من خواهى يافت، پس استثناء (ان شاء الله ) مربوط به صلاحيت او فى نفسه نيست، بلكه متعلق است به دريافت موسى.

قال ذلك بينى و بينك ايما الاجلين قضيت فلا عدوان على و الله على ما نقول و كيل (آیه 28)

ضمير در (قال ) به موسى (عليه السلام) برمى گردد، موسى در پاسخ شعيب (عليه السلام) گفت : (ذلك بينى و بينك ) يعنى اين قرارداد كه گفتى و شرطها كه كردى، و اين معاهده كه پيشنهاد نمودى ثابت باشد بين من و تو، نه من مخالفت آن كنم، و نه تو. (ايما الاجلين قضيت فلا عدوان على ) اين جمله بيان آن دو مدتى است كه در كلام شعيب آمده و معين نشده بود، بلكه به طور مردد گفت : اگر ده سال تمامش كنى خودت كرده اى، و معناى جمله مورد بحث اين است كه : من خود اختيار دارم كه هر يك از اين دو مدت را بخواهم برگزينم، خلاصه اين اختيار واگذار به من است، اگر تنها هشت سال خدمت كردم، تو حق ندارى مرا به بيشتر از آن ملزم كنى، و اگر ده سال را برگزيدم باز هم نمى توانى مرا از آن دو سال اضافى منع كنى.

(و الله على ما نقول وكيل ) خدا را در آنچه بين خود شرط و پيمان بستند، وكيل مى گيرد، كه به طور ضمنى او را گواه هم گرفته، تا در صورت تخلف و اختلاف حكم و داورى بين آن دو با او باشد، و به همين جهت نگفت خدا شاهد باشد، بلكه گفت وكيل باشد، براى اينكه شهادت و داورى هميشه با خدا هست، احتياج به شاهد گرفتن كسى ندارد، و اما وكيل شدنش وقتى است كه كسى او را وكيل خود بگيرد مانند يعقوب كه وقتى مى خواست از فرزندانش ميثاق بگيرد كه يوسف را به او برگردانند - بنا به حكايت قرآن كريم در آيه (فلما اتوه مؤ ثقهم قال ) گفت: (الله على ما نقول وكيل خداوند بر آنچه مى گويم وكيل است).