تفسیر آیه 3 سوره جن (آیت الله جوادی آملی)

أَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا

و همانا بسیار بلند مرتبه است شأن و اقتدار پروردگار ما، او همجفت و فرزندی هرگز نگرفته (و از این آلایش های جسمانی پاک و مبرا) است.

و [این حقایق را اعتراف و اقرار می کنیم:] اینکه برتر و بلند است عظمت پروردگارمان، و او هرگز برای خود همسری و فرزندی نگرفته است (ترجمه انصاریان)


بررسی لغات آیه شریفه:

«أَنَّهُ»: عطف بر (إِنَّا سَمِعْنَا) با تقدیر فعل مناسب همچون (نَعْلَمُ) است: فَقَالُوا وَ نَعْلَمُ أَنَّهُ تَعَالی. یا این که عطف بر ضمیر (ه) است: فَآمَنَّا بِأَنَّهُ. «جَدُّ»: جلال و عظمت. فاعل فعل (تَعالی) است.


تفسیر آیت الله جوادی آملی

فرمود: ﴿وَ أَنَّهُ تَعالى‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً﴾، اينها بررسي که از عصاره تفسير حضرت کردند، گفتند خدا شريک ندارد، «جَدّ»؛ يعنی عظمت. اينکه پدر پدر را می گويند جدّ، چون عالی است. اصلا معنای جدّ همان علوّ و عظمت و جلال و شکوه است. اگر جدّ را به معنی بخت معنا کردند، به معنای سعادت معنا کردند، اينها لازمه معناست، اگر پدرِ پدر را می گويند جدّ، برای اينکه او بالاست. علوّ و عظمت معنای جدّ است. جدِّ خدا زياد است؛ يعنی عظمت و شکوه او زياد است: ﴿تَعالى‏ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً﴾، اين منزه از آن است که همسر داشته باشد و فرزند داشته باشد.


تفسیر اطیب البیان

وَ أَنَّه‌ُ تَعالی‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً

و ‌اینکه‌ ‌که‌ خدای‌ متعال‌ بزرگ‌ پروردگار ‌ما ‌است‌ نگرفته‌ ‌است‌ صاحبه‌ ‌که‌ عیال‌ و زوجه‌ ‌باشد‌ و نه‌ ولد ‌که‌ فرزند ‌باشد‌.

وَ أَنَّه‌ُ تَعالی‌ ‌از‌ ماده‌ «علو و رفعت‌ و بزرگواری‌» ‌است‌ و قریب‌ المعنی‌ ‌است‌ ‌با‌ عظمت‌ و كبریایی‌ می‌گویی‌: ‌هو‌ العلی‌ الاعلی‌ و یكی‌ ‌از‌ اسماء الحسنی‌ العلی‌ العظیم‌ ‌است‌ و تعبیر ‌با‌ ‌علی‌ ‌من‌ ‌کل‌ شی‌ء ‌از‌ ضیق‌ عبارت‌ ‌است‌ زیرا ‌علی‌ ‌از‌ اسماء ذات‌ ‌است‌ ‌غیر‌محدود و ‌کل‌ شی‌ء محدود ‌است‌ و گفتیم‌ نسبت‌ محدود بغیر محدود ‌اگر‌ مثل‌ قطره‌ بدریا بگویی‌ غلط گفته‌ای‌ زیرا دریا ‌هم‌ محدود ‌است‌، و خداوند متعال‌ ‌اینکه‌ اسم‌ ‌را‌ انتخاب‌ فرمود ‌برای‌ امیرالمؤمنین‌ ‌علیه‌ الصلاة و ‌السلام‌ موقعی‌ ‌که‌ حضرت‌ ابی‌ طالب‌ و فاطمه‌ بنت‌ اسد ‌در‌ پیشگاه‌ احدیت‌ عرض‌ كردند:

يا رب  هذا  الغسق  الدجي                 و   القمر  المنبلج   المضي

بين  لنا  من  أمرك  الخفي                  ماذا ترى في اسم ذا الصبي

ای خداوند تاريکی و آفتاب و ماه! از آن امر و الطاف خفی خود بر ما روشن نما که ما اسم اين کودک را چه بگذاريم.

قال فسمع صوت هاتف يقول:

يا  أهل بيت المصطفى النبي                  خصصتم     بالولد    الزكي

إن  اسمه من  شامخ  العلي                  عليّ    اشتق    من   العلي


معانی کلمات آیه

«أَنَّهُ»: عطف بر (إِنَّا سَمِعْنَا) با تقدیر فعل مناسب همچون (نَعْلَمُ) است: فَقَالُوا وَ نَعْلَمُ أَنَّهُ تَعَالی. یا این که عطف بر ضمیر (ه) است: فَآمَنَّا بِأَنَّهُ. «جَدُّ»: جلال و عظمت. فاعل فعل (تَعالی) است.


تفسیر المیزان علامه طباطبایی
مفسرين كلمه (جد) را به عظمت و بعضى به بهره معنا كرده اند. و آيه شريفه در معناى تاكيدى است براى جمله (و لن نشرك بربنا احدا)

وجوه مختلف درباره قرائت انّ به فتح همزه در (و انّه تعالى جدّ ربّنا...) و آيات بعد از آن كه حكايت سخنان جنّيان است بعد از ايمان آوردنشان و قرائت مشهور، كلمه (انه ) را به فتحه همزه خوانده، و بعضى آن را و آيات بعدش را كه دوازده آيه است به كسر همره خوانده اند، و درست هم همين است، چون سياق ظهور در اين دارد كه آيات حكايت كلام جن است.

و اما قرائت به فتحه وجه روشنى ندارد، بعضى ها آن را توجيه كرده اند به اينكه جمله (وانه...) عطف است بر ضمير مجرور در جمله (امنا به ) و تقدير كلام (امنا به و بانه تعالى جد ربنا...) است، مى خواهد از جنيان خبر دهد به اينكه نسبت به نفى صاحب و ولد براى خدا كه بت پرستان بدان معتقدند ايمان دارند.

ليكن اين توجيه بر اساس عقيده نحويين كوفى درست در مى آيد، كه عطف بر ضمير متصل مجرور را جائز دانسته اند، و اما بنا بر مذهب بصريها كه آن را جائز نمى دانند، بعضى از قبيل فراء و زجاج و زمخشرى - به طورى كه از ايشان حكايت شده - گفته اند كه: كلمه و (انه) عطف است بر محل جار و مجرور، و محل جار و مجرور (امنا) به نصب است، چون اين جمله در معناى (تصديق داريم آن را) مى باشد كه كلمه آن را مفعول ايمان به معناى تصديق است، و تقدير كلام (و صدقنا انه تعالى جد ربنا...) مى باشد. ولى خواننده خود مى داند كه اين توجيه، توجيه درستى نيست.

بعضى ديگر اين قرائت را توجيه كرده اند به اينكه : در جمله عطف شده حرف جرى در تقدير است، و چنين تقديرى در دو حرف (ان ) و (ان ) شايع است، و تقدير كلام (امنا به و بانه تعالى جد ربنا...) مى باشد.

يك اشكال به همه اين وجوه وارد است، چه آن وجهى كه مى گفت جمله و (انه...) عطف به ضمير مجرور است، و چه آن كه مى گفت عطف به محل آن است، و چه آن كه مى گفت حرف جرى در جمله معطوف در تقدير است. و آن اشكال اين است كه با اين سه وجه تنها مى توان دو آيه (و انه تعالى جد ربنا...)، و (و انه كان يقول سفيهنا على الله ) را توجيه كرد، و اما براى بقيه آياتى كه كلمه (ان) در اول آن آمده، مانند آيه (و انا ظننا ان لن تقول...)، و آيه (و انه كان رجال من الانس...)، و آيه (و انا لمس نا السماء...)، قطعا چاره ساز نيست، چون معنا ندارد جان بگويند ما ايمان آورديم و يا تصديق كرديم كه گمان كرديم انس و جن عليه خدا حرف زشت نخواهند گفت. و باز معنا ندارد گفته باشند ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه رجالى از انس همواره به رجالى از جن پناه مى بردند، و يا گفته باشند: ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه ما به آسمان نزديك شديم، و ديديم كه چنين و چنان بود.

پس با آن سه توجيه هيچ دردى دوا نمى شود، تنها چاره در همان است كه بعضى از مفسرين ابراز داشته اند، و آن اين است كه اگر دو آيه اول با تقدير گرفتن ايمان و يا تصديق توجيه شد، قهرا بايد هر يك از بقيه آيات را با تقدير گرفتن فعلى كه متناسب با مفاد آن باشد توجيه نمود.

بعضى ديگر از مفسرين مفتوح بودن كلمه (انه) در آيه مورد بحث را اينطور توجيه كرده اند كه اين آيه و همه آياتى كه كلمه (ان) در آغاز آن آمده عطف است بر جمله (انه استمع نفر...)، و فساد اين توجيه بر كسى پوشيده نيست، براى اينكه در اين صورت بايد بگوييم همه آيات در مقام خبر دادن از مطالبى است كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) وحى شده، كه جنى ها چنين و چنان گفتند: (قل اوحى الى انه استمع...) به مردم بگو كه به من وحى شده كه چند نفر از جنيان به صداى تلاوت قرآن گوش ‍ دادند، و نزد قوم خود رفته گفتند كه: چنين و چنان شده و نيز به من وحى شده كه (انه جد ربنا) كه او پروردگار عظيم ما است، و نيز به من وحى شده كه بعضى از سفيهان ما عليه خدا حرفهاى بدى مى گفتند.

آن وقت اين سؤال پيش مى آيد كه كلمه (انه) و (انهم) و (انا) اگر جزو كلام جنيان نبوده، و قرآن آن را زياد كرده كه اين يك زيادى مخل است، و نظم كلام را بر هم مى زند، و اگر جزو كلمات خود جنيان است، كه قرآن حكايتش كرده، آن وقت مجموع (ان) و ما بعد آن كلام تامى نخواهد بود، و بايد چيزى در تقدير گرفته شود تا حكايت آن صحيح باشد، و اگر چيزى در تقدير نگيريم عطف شدنش بر جمله (انه استمع...) دردى را دوا نمى كند. دقت فرماييد و از اين نكته غفلت نورزيد.


تفسیر نور (محسن قرائتی)

وَ أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً «3» وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً «4» وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «5»  ترجمه: واينكه او، پروردگار عظيم متعالى ما، نه همسرى گرفته و نه فرزندى و اينكه سفيهان ما درباره خداوند سخنى ناحق مى‌گفتند. و ما گمان مى‌كرديم كه هرگز جن و انس بر خداوند دروغ نمى‌بندند.

نکته ها

كلمه‌ «جَدُّ» به معناى عظمت است و اگر در مورد پدربزرگ به كار مى‌رود ناشى از بزرگى و عظمتى است كه در خانواده براى او قائل مى‌شوند.

«شطط» به معناى سخن ظالمانه و دور از حق است. و مراد از «سَفِيهُنا» يا گروه بى‌خردان و يا شخص ابليس است كه از جن بود و به خداوند اعتراض كرد و از حق دور شد.

پیام ها
1- اولين گام در رشد، خداشناسى است. يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ- أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا ...

2- جن نيز مى‌داند كه خداوند همسر و فرزند ندارد. «مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً»

3- همسر و فرزند داشتن دور از شأن يكتايى و بى نيازى خداست. «تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً»

4- سخن ناحق گفتن نشانه سفاهت است. «يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً»

5- جنّ از افكار و عقايد انسان‌ها آگاه است. «وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»


تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)

وَ أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً

وَ أَنَّهُ تَعالى‌: و بدرستى كه بلند و برتر است، جَدُّ رَبِّنا: عظمت و جلال پروردگار ما، از مجانست مخلوقات و مشابهت ممكنات در ذات و صفات، و بزرگ است سلطنت و غناى او، مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً: فرانگرفت هيچ مصاحبى، چنانكه بنى مسيح گويند، و نه فرزندى را چنانچه يهود و نصارى گويند.

حضرت صادق عليه السّلام فرمايد: نيست براى خدا جد كه به معنى بخت و دولت است، زيرا از صفات ممكنات است. بلكه به جهالت خود اين را بر او اطلاق كردند. و حق تعالى به همان طريق كه گفته‌اند، براى پيغمبر حكايت فرمايد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)

بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً «1» يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً «2» وَ أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً «3» وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً «4» وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «5» وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً «6» وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً «7» وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً «8» وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً «9» وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً «10»

ترجمه‌

بگو وحى شد بمن كه گوش دادند گروهى كمتر از ده نفر از جنّ پس گفتند همانا ما شنيديم قرآنى را كه شگفت آور است‌
هدايت ميكند بصلاح و صواب پس ايمان آورديم بآن و شريك قرار نميدهيم براى پروردگارمان كسى را
و بآن كه برتر و بالاتر است مقام عظمت پروردگار ما نگرفت همسرى و نه فرزندى‌
و بدرستيكه ميگفت نادان ما بر خدا سخنى دور از صواب‌
و بدرستيكه ما گمان كرديم كه هرگز نميگويند انس و جن بر خدا دروغى را
و بدرستيكه بودند مردانى از انس پناه ميبردند به مردانى از جن پس افزودند آنها را سر كشى‌ و بدرستيكه آنها گمان كردند همچنانكه گمان كرديد كه هرگز بر نمى‌انگيزد خدا كسى را

و بدرستيكه ما نزديك شديم بآسمان پس يافتيم آنرا كه پر شده از نگهبانانى سخت و تيرهاى آتشى‌

و بدرستيكه ما مى‌نشستيم از آن در نشيمنها براى شنيدن پس هر كه گوش دهد اكنون مييابد براى خود تير آتشين را مترصد سوزاندن‌

و بدرستيكه‌ما نميدانيم آيا بدى خواسته شده براى كسانى كه در زمينند يا خواسته است براى آنان پروردگارشان خير و صلاح را.

تفسير

شأن نزول اين سوره شريفه در سوره احقاف ذيل آيه و اذ صرفنا اليك نفرا من الجنّ و آيات بعد گذشت و اجمال آن اين است كه در خارج از مكّه معظمه يك شب كه حضرت ختمى مرتبت مشغول بتلاوت قرآن بود جماعتى از جنّيان كه عدد آنها از ده نفر كمتر بود گوش دادند و ايمان آوردند و رفتند قوم خودشان را دعوت باسلام نمودند و بعدا خدمت پيغمبر خاتم رسيدند و قبول اسلام كردند و شرائع دين را از آنحضرت آموختند و اين سوره نازل شد تا آخر و خداوند قول آنها را حكايت فرمود و بعدا هم خدمت حضرت ميرسيدند و احكام اسلام را از امير المؤمنين عليه السّلام ميآموختند و آنها مؤمن و كافر و ناصب و يهود و نصارى و مجوس دارند و اجسام آنها لطيف و خفيف است و اشكال و صور اصليّه آنها مخالف با صور انسان و ملائكه است و قدرت دارند كه خود را بأشكال مختلفه در آورند و در اجسام نفوذ نمايند و خود را بزرگ و كوچك كنند و خصوصيّات احوال آنها زياد است كه مجال ذكر آن نيست اجمالا آنكه موجوداتى هستند از انظار مخفى و داراى عقل و شعور و ادراك و مكلّف بتكاليفى و پيغمبر خاتم مبعوث بر آنها هم بوده و خداوند به پيغمبر خود ميفرمايد بگو وحى شد از جانب خداوند بمن كه استماع نمودند و گوش دادند قرائت تو را جمعى از طائفه جنّ پس گفتند ما شنيديم قرآنى را كه عجب آور بود چون نه نظم بود و نه نثر و در نهايت فصاحت و بلاغت بود بطوريكه كسى قادر براتيان بمثل آن نيست و از جهات عديده معلوم ميشد كلام خدا است و هدايت ميكند مردم را بحق و صواب و صلاح خودشان پس ايمان آورديم بآن و ديگر براى خداوند يگانه شريك قرار نميدهيم احديرا هرگز و معتقد شديم كه خداوند بلند و رفيع است مقام عظمت و جلال او از شريك چون جدّ بمعناى عظمت و جلال استعمال شده ولى مستفاد از اخبار ائمه اطهار آنستكه جدّ بمعناى بخت است و مناسب با مقام ربوبى نيست و جنّيان از روى نادانى سخنى گفتند و خداوند آنرا نقل فرموده ولى براى خود نپسنديده است و دانستيم كه او همسر و اولاد ندارد و نيز معتقد شديم كه كسيكه ميگويد خدا شريك و فرزند دارد از ما اجنّه يا شيطان كه گفته‌اند مراد از سفيه او است بى‌خرد و نادانى است كه سخنى ناحق و ناروا گفته و اينكه تاكنون ما پيروى از آن سفيه مينموديم براى اين بود كه گمان نميكرديم كسى از انس و جنّ افترا بخدا به بندد و تقليد ميكرديم تا وقتى كه يقين پيدا كرديم كه خدا شريك و همسر و اولاد ندارد تا اينجا مسلّما كلام جنّيان است و از اينجا تا دو آيه محتمل است كلام آنها باشد كه با يكديگر صحبت ميداشتند و محتمل است كلام مستقلّى از خدا و در هر حال جزء وحى الهى است كه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شده و لذا قرائت مشهوره و أنّه بفتح است و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه بعد نقل نموده كه بعضى از مردم ميرفتند نزد كاهنى كه شيطان باو وحى مينمود و ميگفتند بگو بشيطانت فلانى بتو پناه آورده و بنابر اين مراد آنستكه سابقا بعضى از مردان انسى پناه ميبردند بمردان جنّى پس موجب مزيد نخوت و سركشى جنّيان شد و قمّى ره رهقا را بخسرانا تفسير فرموده و نقل نموده كه جنّيان نازل ميشدند بر جماعتى از مردمان و خبر ميدادند بآنها اخباري را كه شنيده بودند از آسمان پيش از ولادت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كهانت كاهنان از اين راه بود و بنى آدم مانند شما جنّيان يا جنّيان مانند شما بنى آدم گمان كردند كه خدا ديگر پيغمبرى نميفرستد يا گمان كردند كه احدى از مردگانرا مبعوث نميفرمايد براى حساب و جزاء و هر دو احتمال باطل است چون پيغمبر آخر الزّمان آمده و ميگويد خدا مردم را مبعوث ميفرمايد در روز قيامت باز سخن جنّيان است كه ميگويند ما با آسمان تماس گرفتيم يعنى نزديك بآن شديم پس ديديم اوضاع آسمان ديگر گون شده حرّاس و پاسبانان قوى الهى و تيرهاى آتشين آنجا را پر كرده و كاملا مراقبت مينمايند كه ما وارد نشويم ما سابقا در اطراف آسمان جاى‌هائى خالى از نگهبان براى خودمان تهيّه نموده بوديم كه بنشينيم و مترصّد اخبار سماوى باشيم و آنرا بشنويم و بيائيم بكاهنان خبر دهيم ولى الآن طورى شده كه اگر كسى بخواهد بسخنان ملائكه گوش دهد فورا شهاب ثاقب كه تير آتشين الهى است و مترصّد او ميباشد ميسوزاندش و شرح اين قسمت در سوره حجر و الصّافات گذشت و دراحتجاج از امام صادق عليه السّلام حديثى در اين باب نقل نموده كه خلاصه‌اش آنستكه شياطين قبل از اين در آسمان راه پيدا ميكردند و بعضى از اخبار سماوى را به استراق سمع اخذ و براى كاهنان نقل مينمودند و گاهى هم از خودشان بر آن اضافه ميكردند و حق و باطل مخلوط ميشد و چون خدا خواست چيزى شبيه بوحى در زمين نباشد از اخبار سماوى تا مردم در شبهه نيفتند و حجّت بر آنها تمام گردد منع فرمود آنرا بنجومى كه رجومند براى شياطين و كهانت منقطع گرديد و نيز جنّيان گويند ما نميدانيم خدا از اين تغيير وضع آسمان چه اراده كرده نسبت باهل زمين ميخواهد روابط زمين را از آسمان قطع كند چون پيغمبر خاتم آمده و مردم ايمان باو نياورده‌اند يا ميخواهد وحى منحصر باو باشد و كلام حق با باطل مخلوط نگردد و مردم بتوسط او مورد رحمت شوند و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه اين تغيير وضع آسمان براى آمدن پيغمبر خاتم شده و نميدانيم مراد خدا از فرستادن او آنستكه مردم را عذاب كند بسبب مخالفت با او يا هدايت و رحمت نمايد آنان را بمتابعت و اطاعت او و اللّه اعلم.


اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)

وَ أَنَّه‌ُ تَعالي‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً

و ‌اينکه‌ ‌که‌ خدای متعال‌ بزرگ‌ پروردگار ‌ما ‌است‌ نگرفته‌ ‌است‌ صاحبه‌ ‌که‌ عيال‌ و زوجه‌ ‌باشد‌ و نه‌ ولد ‌که‌ فرزند ‌باشد‌.

وَ أَنَّه‌ُ تَعالي‌ ‌از‌ ماده‌ علو و رفعت‌ و بزرگواری ‌است‌ و قريب‌ المعني‌ ‌است‌ ‌با‌ عظمت‌ و كبريايي‌ مي‌گويي‌:

‌هو‌ العلي‌ الاعلي‌ و يكي‌ ‌از‌ اسماء الحسني‌ العلي‌ العظيم‌ ‌است‌ و تعبير ‌با‌ ‌علي‌ ‌من‌ ‌کل‌ شي‌ء ‌از‌ ضيق‌ عبارت‌ ‌است‌ زيرا ‌علي‌ ‌از‌ اسماء ذات‌ ‌است‌ ‌غير‌ محدود و ‌کل‌ شي‌ء محدود ‌است‌ و گفتيم‌ نسبت‌ محدود بغير محدود ‌اگر‌ مثل‌ قطره‌ بدريا بگويي‌ غلط گفته‌اي‌ زيرا دريا ‌هم‌ محدود ‌است‌، و خداوند متعال‌ ‌اينکه‌ اسم‌ ‌را‌ انتخاب‌ فرمود ‌براي‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ الصلاة و ‌السلام‌ موقعي‌ ‌که‌ حضرت‌ ابي‌ طالب‌ و فاطمه‌ بنت‌ اسد ‌در‌ پيشگاه‌ احديت‌ عرض‌ كردند: يا ‌ رب‌ ‌ يا ‌ ذا الغسق‌ الدجي‌


برگزیده تفسیر نمونه

بعد از ابراز ایمان و نفی هرگونه شرک سخنان خود را در باره صفات خدا چنین ادامه دادند: «و بلند است مقام با عظمت پروردگار ما (از شباهت به مخلوقین، و از هرگونه عیب و نقص) و او هرگز برای خود همسر و فرزندی انتخاب نکرده است» (و انه تعالی جد ربنا ما اتخذ صاحبة و لا ولدا).


تفسير تبيان شيخ طوسي