وَضَرَبَ اللَه مَثَلًا قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ الله فَأَذَاقَهَا الله لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ

ترجمه مکارم: خداوند (برای آنان که کفران نعمت می‌کنند،) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزیش از هرجا می‌رسید؛ امّا به نعمتهای خدا ناسپاسی کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می‌دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید!

بررسی کلمات

قریة: قرى: جمع کردن. شهر را از آن قریه گویند ، که مردم در آن جمع شده ‏اند . اکثر استعمال در شهر است، گاهى به معناى روستا نیز آید.

رغد: (بر وزن شرف) ، وسعت عیش. منظور از آن ، فراوانى است.

آمنة: امن: ایمنى و آرامش. آمنة: ذات امن و صاحب ایمنى.

مطمئنة: اطمینان: سکون و آرامش خاطر. به نظر راغب، آن آرامش بعد از پریشانى است. قریه مطمئنة آنست که آرام باشد، اهلش در ضیق و ناآرامى نباشد که احتیاج به کوچ باشد. مطمئن از حوادث‏ طبیعى.


تفسیر اطیب البیان

و مثل‌ میزند خداوند ‌از‌ ‌برای‌ ‌اینکه‌ کفار و مشرکین‌ شهرستانی‌ ‌که‌ اهل‌ ‌آن‌ ‌در‌ کمال‌ امنیت‌ و اطمینان‌ قلبی‌ ‌از‌ دشمنان‌ خارجی‌ و آفات‌ و امراض‌ بودند و روزی‌ ‌آنها‌ بکمال‌ فراوانی‌ ‌از‌ تمام‌ اطراف‌ و امکنه‌ میآمد ‌پس‌ کفران‌ کردند بنعمت‌های‌ الهی‌ ‌پس‌ خداوند چشاند بآنها لباس‌ گرسنگی‌ و خوف‌ و ترس‌ ‌را‌ بسبب‌ آنچه‌ بودند بجا می‌آورند، اخبار ‌از‌ کافی‌ و عیاشی‌ و زید شحام‌ و ‌علی‌ ‌إبن‌ ابراهیم‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌علیه‌ السّلام‌ روایت‌ کردند ‌که‌ خلاصه‌ مفاد ‌آنها‌ اینست‌ ‌که‌ شهرستانی‌ ‌بود‌ ‌از‌ بنی‌ اسرائیل‌ ‌در‌ ‌آن‌ شهر ‌با‌ عظمت‌ سکونت‌ داشتند و فواکه‌ و حبوبات‌ بسیار فراوان‌ داشتند و ‌از‌ ‌هر‌ جهت‌ براحتی‌ و امنیت‌ زندگانی‌ میکردند ‌پس‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ فراوانی‌ کفران‌ نعمت‌های‌ الهی‌ کردند ‌حتی‌ بانان‌ ‌ما تحت‌ ‌خود‌ و بچه‌های‌ ‌خود‌ ‌را‌ پاک‌ و استنجا مینمودند و میگفتند نرم‌تر ‌از‌ سنگ‌ ‌است‌ ‌حتی‌ یک‌ کوه‌ عظیمی‌ شد ‌از‌ ‌اینکه‌ نانهای‌ آلوده‌ بنجاست‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ کفران‌ هفت‌ سال‌ قحطی‌ و خشکسالی‌ و خداوند حیوانی‌ ‌را‌ ‌که‌ کوچکتر ‌از‌ ملخ‌ ‌بود‌ مسلط کرد تمام‌ درخت‌ها و حاصلهای‌ ‌آنها‌ ‌را‌ اکل‌ نمود و ‌از‌ ‌بین‌ برد بقدری‌ محتاج‌ شدند ‌که‌ همان‌ نانهای‌ آلوده‌ ‌را‌ مصرف‌ کردند و بمیزان‌ مرتبی‌ تقسیم‌ میکردند و خوف‌ و جوع‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ متوجه‌ شد نه‌ روز راحت‌ بودند نه‌ شب‌ استراحت‌ میکردند لذا میفرماید: وَ ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلًا و ‌اینکه‌ ضرب‌ مثل‌ ‌برای‌ تنبیه‌ مؤمنین‌ و تحذیر کفار ‌است‌ ‌که‌ (شکر نعمت‌ نعمتت‌ افزون‌ کند کفر نعمت‌ ‌از‌ کفت‌ بیرون‌ کند) (قریة) قریه‌ ‌بر‌ شهرستان‌های‌ بزرگ‌ ‌هم‌ اطلاق‌ میشود و مراد اهل‌ قریه‌ ‌است‌ (کانَت‌ آمِنَةً مُطمَئِنَّةً) ‌با‌ کمال‌ امنیت‌ و اطمینان‌ خواطر و خیال‌ راحت‌ زندگی‌ میکردند یَأتِیها رِزقُها رَغَداً مِن‌ کُل‌ِّ مَکان‌ٍ تمام‌ وسائل‌ زندگی‌ بنحو تام‌ اتم‌ ‌برای‌ ‌آنها‌ ‌از‌ اطراف‌ و اماکن‌ بکمال‌ سهولت‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ فراهم‌ میشد (فَکَفَرَت‌ بِأَنعُم‌ِ اللّه‌ِ) کفران‌ نعمت‌ چند قسم‌ ‌است‌ یکی‌ آنکه‌ ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ نداند مستند بقدرت‌ ‌خود‌ و اسباب‌ ظاهریه‌ بداند دیگر آنکه‌ قدر دانی‌ نکند دیگر بی‌اعتنایی‌ کند دیگر آنکه‌ ‌در‌ ‌غیر‌ مورد صرف‌ کند و البته‌ ‌اینکه‌ کفران‌ باعث‌ زوال‌ نعمت‌ میشود و شکر منعم‌ عقلا واجب‌ ‌است‌ (فَأَذاقَهَا الله لِباس‌َ الجُوع‌ِ وَ الخَوف‌ِ) تعبیر بلباس‌ ‌برای‌ اینست‌ ‌که‌ جوع‌ و خوف‌ ‌از‌ ‌آنها‌ برداشته‌ نمی‌شد دائما گرسنه‌ و ترسان‌ بودند بِما کانُوا یَصنَعُون‌َ ‌آن‌ بی‌احتراماتی‌ ‌که‌ بنعمت‌های‌ الهی‌ میکردند امروز باید ‌اینکه‌ ‌آیه‌ ‌را‌ گوشزد ابناء نوع‌ کرد و ‌آنها‌ ‌را‌ ترسانید ‌از‌ همچه‌ پیشامدی‌ و روزگاری‌


***** آیت الله معرفت در کتاب التلخیص التمهید فراز مشخص شده از آیه فوق را ذیل مبحث استعارات و استعاره مجرده ذکر فرموده اند: متن حضرت استاد بدین شرح است:

و من الاستعارة المجرّدة قوله تعالی: فَأَذاقَهَا الله لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ استعیر اللباس لما یبدو علی الجوع الخوف من الضرّ و البؤس، و رثاثة الهیأة و انتقاع اللون و ما شابه ذلک، و کانت استعارة اللباس بالنظر إلی شمول حالة الذلّ و المسکنة لهم، لتکون الاستعارة ذات فائدة معنویة بدیعة، لا لمجرّد التوسعة فی الکلام.

قال التفتازانی: و إنما لم یقل: «طعم الجوع ...» و إن لاءم الاذاقة، فهو مفوّت لما یفیده لفظ اللباس من بیان أنّ الجوع و الخوف عمّ أثرهما جمیع البدن عموم الملابس ثم اقترنت هذه الاستعارة بما یلائم المستعار له، فقال: «فأذاقها»، و لم یقل:

«فکساها»- حتی یکون ترشیحا و هو أبلغ من التجرید- لأنّ الإدراک بالذوق یستلزم الإدراک باللمس، دون العکس، و فی الإذاقة إشعار بشدّة الإصابة و التألیم. و هذا هو السرّ فی العدول من الترشیح إلی التجرید.

شرح عبارت فوق:

«استعاره مجرده» یا «استعاره تجریدیه» این است که پس از استعاره، صفات یا کلامی آورده شود که فقط با مستعارله سازگار باشد؛ مانند: «فَأَذَاقَهَا الله لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ» (نحل: 112). در این‌جا «لباس» برای «جوع» استعاره شده، پس با چیزی متناسب مستعارٌ‌له یعنی با «اذاقه» مقرون شده است. و اگر قصد ترشیح داشت، می‌فرمود: «فکساها لباس الجوع»؛ اما تجرید در این‌جا شیواتر است؛ زیرا لفظ «اذاقه» نشان‌دهنده درد درونی است.