ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق حربی (د 285ق] عالمی دارای خاستگاه خراسانی و اصالتاً از شهر مرو است که در بغداد رشد کرده و شاید در همان شهر نیز متولد شده است (یاقوت حموی 1355 ق، ج1 ص 113- 114). او از مشاهیری چون احمد بن حنبل، ابونعیم فضل بن دکین، مسدد بن مسرهد، ابوعبید قاسم بن سلام، ابوالولید طیالسی، علی بن جعد و ابوبکر ابن ابی شیبه از محدثان دانش آموخت (ذهبی 1405 ق، ج 13 ص 356- 357)، اما استادان او در ادب و لغت عربی به روشنی یاد نشده اند. در میان شاگردانش نیز نام کسانی چون ابومحمد ابن صاعد، ابوبکر نجاد، احمد بن جعفر قطیعی، محمد بن مخلد عطار، جعفر خلدی و ابوبحر بربهاری دیده می شود (همان اثر، ج13 ص 357).

از نظر عقیده، ابراهیم حربی در شمار عالمان اصحاب حدیث بود، عقایدی نزدیک به احمد بن حنبل داشت و مورد ستایش کسانی چون ابوالحسن دارقطنی بود که افکارش به احمد بن حنبل بسیار نزدیک بود (ابن انباری 1959م، ص 163). اهمیت ابراهیم حربی برای اصحاب حدیث به اندازه ای بود که ابن بشکوال عالم اندلسی کتابی با عنوان اخبار ابراهیم الحربی، در ستایش او نوشته بود (ذهبی 1405 ق، ج13 ص 364). در نسل های بعد نیز برخی چون محمد بن صالح قاضی آن را کتابی بی سابقه (همان اثر، ج13 ص 359) و قفطی آن را ارزشمندترین کتابی دانسته است که در نوع خود نوشته شده بود (قفطی 1374ق، ج1 ص 190).

اعتبار ابراهیم حربی نزد اصحاب حدیث موجب آن بود تا در طی سده های، غریب الحدیث وی در شرق و غرب جهان اسلام تداول داشته باشد (مثلاً نک: ابن خیر 1963م، ص 194؛ رودانی 1408ق، ص 310) و گاه به عنوان مرجعی برای تخریج احادیث مورد استناد قرار گیرد (مثلاً نک: ابن حجر 1412 ق، ج1 ص 115، 394، جم؛ عجلونی 1405 ق، ج1 ص 238؛ سیوطی 1314ق، ج5 ص 286)، ولی هرگز نه تداول آن و نه تخریج حدیثی از آن در حد آثار ابوعبید و ابن قتیبه نبود.

3- 1. گذاری بر محتوای غریب الحدیث

ابراهیم حربی عالمی با دو جنبه حدیثی و ادبی است (ابن انباری 1959 م، ص 161) و در همین راستا توانسته است مسائل زبانی و ادبی حدیث را مورد کاوش قرار دهد. ابراهیم حربی نسبت به کتب پیشین غریب الحدیث نگاهی انتقادی از دیدگاه محدثانه داشت و از جمله بر این باور بود که 125 حدیث از احادیث مطرح شده در غریب الحدیث ابوعبید اصلی نداشته اند (ابن انباری 1959م، ص 163). بر اساس روایتی، زمانی که حربی غریب الحدیث خود را تألیف کرد و خبر آن به ثعلب رسید، دچار شگفتی شد و گفت: ابراهیم را به "غریب الحدیث چه کار؟ او مردی محدث است". اما زمانی که به مجلس او درآمد کرنش کرد و گفت گمان نمی کردم بر روی زمین کسی مانند این مرد باشد (ذهبی 1405 ق، ج 13 ص 361). این حکایت با وجود مبالغه آمیز بودن، حکایت از آن دارد که برخلاف حدیث، وقوف حربی بر لغت و ادب بر ادیبان عصر او مانند ثعلب آشکار نبوده است؛ هر چند کتاب غریب الحدیث بر چنین وقوف گواهی دارد.

در میان آثار او برخی مانند اکرام الضیف، رسالة فی ان القرآن غیر مخلوق، المنسک و مهم تر از همه غریب الحدیث به چاپ رسیده اند (دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج2 ص 486؛ چاپ رساله ی فی ان القرآن....، به کوشش علی بن عبدالعزیز الشبل، ریاض، دار العاصمة، 1416ق).

بخش باقی مانده از غریب الحدیث ابراهیم حربی، تنها جلد پنجم آن است که به کوشش سلیمان بن ابراهیم العایر، در مکه، دانشگاه ام القری، 1405ق منتشر شده و همین جلد پنجم عملاً قالب سه مجلد به خود گرفته است. از همین بخش بازمانده کتاب آشکار است که مؤلف به گونه ای ابتکاری غریب الحدیث خود را به سبک کتب مسانید، به ترتیب صحابه مرتب کرده است؛ وی ذیل هر صحابی مجموعه ای احادیث را با سلسله سند نقل می کند که متضمن الفاظ غریب هستند و سپس به شرح هر حدیث می پردازد. پس از تقسیم اولیه کتاب بر اساس صحابه، تقسیمی دومی در کتاب وجود دارد که احادیث هر صحابی را بر اساس ریشه سه حرفی با لحاظ اشتقاق کبیر کنار هم آورده واز آن ها برای فهم یکدیگر کمک گرفته است. مبنای او در کنار هم آوردن ریشه های سه حرفی اشتقاق کبیر به قلب حروف است که نزد لغویان متقدم مانند خلیل بن احمد و ابومنصور ازهری هم دیده می شود.

ابن اثیر جزری در مروری که بر کتب غریب الحدیث دارد، به کتاب حربی به عنوان یکی از دو پیایند مهم کتاب ابوعبید درعرض غریب الحدیث ابن قتیبه اشاره کرده، مؤلف را فردی آگاه به فقه و حدیث و لغت و ادب، و کتاب را دارای فواید بسیار و سود فراوان دانسته است، با این حال یادآور می شود که افراط در جمع اقوال و ارائه شرح مبسوط، اصرار بر ذکر اسانید و آوردن احادیث با متن کامل - هر چند در بخش مهمی از آن ها حتی یک کلمه غریب هم نباشد - کتاب را به تطویل کشانیده و همین امر موجب متروک و مهجور شدن آن بوده است (ابن اثیر 1383ق، ج1 ص 6). وی در موضعی دیگر اشاره دارد که با وجود آنکه کتاب حربی از نوعی ترتیب برخوردار است، ولی مطول بودن آن از یک سو و دشوار فهم بودن ترتیب آن موجب شده است تا تنها با رنج و سختی بتوان حدیثی را در آن بازیافت (ابن اثیر 1383ق، ج1 ص 8) و این را باید دلیل دیگری برای مهجور شدن کتاب وی تلقی کرد.

از آنجا که تنها بخشی از کتاب حربی بر جای مانده، بخش موجود در بردارنده مسند ابن عمر به طور ناقص در حد 6 حدیث، مسند ابن عباس شامل 78 حدیث، مسند موالی از اصحاب شامل 3 حدیث، مسند اسامة بن زید شامل 9 حدیث، مسند ثوبان، عمار بن یاسر، صهیب، ابورافع، سفینة، عامر بن ربیعة، سلمان فارسی، عتبة بن غزوان، مقداد هر یک با احادیث اندک، و مسند ابن مسعود تنها در حد مدخل آن است. در بخش مربوط به احادیث ابن عباس ماده های عق/ قع، رم/ مر، جل/ لج، شعر/ عشر/ شرع/ عرش/ رعش، فرع/ عرف/ عفر/ رعف/ رفع و امثال آن بررسی شده است. چنانکه گفته شد، یکی از ویژگی های کتاب حربی، یاری گرفتن احادیث از یکدیگر برای روشن شدن معناست، اما فراتر از آن مستندات مورد استفاده توسط وی در شرح احادیث عبارتند از شواهد شعری، اقوال منقول از فصحای عرب و شروح ارائه شده توسط غریب الحدیث نویسان پیشین. به وضوح می توانست گفت کنار هم آوردن احادیث مهم ترین دستاورد کتاب حربی است و تا آنجا که به جنبه های لغوی و ادبی مربوط می شود، کتاب وی مزیت ویژه ای نسبت به کتب پیشین ندارد و بیشتر در مقام انتخاب و جمع نکات مطرح شده در کتب غریب الحدیث قبلی بوده است. از همین منظر نیز باید توجه داشت کتاب حربی از آن حیث که از برخی آثار مفقود غریب الحدیث مانند کتاب ابن اعرابی در حد قابل ملاحظه ای سود جسته، برای بازیابی داده های آن آثار متقدم می تواند منبعی قابل تکیه باشد.

شیوه محدثانه ابراهیم حربی موجب شده است تا وی به هنگام نقل اقوال از لغویان پیشین مانند کسایی و فراء و ابوعبیده و ابوعمرو شیبانی و ابوزید انصاری و اصمعی، گاه از شیوه اسناد و با استفاده از الفاظ خاص تحمل حدیث مانند " اخبرنا " استفاده کند (مثلاً نک: حربی 1405ق، ج1 ص 87، ج2 ص 762- 763) و البته در بسیاری از موارد هم به همان واژه معمول "قال" بسنده کند (مثلاً نک: همان اثر، ج1 ص 74).

ابراهیم حربی در مطالعات غریب الحدیث خود کمتر به سان لغویان پیشین ظاهر شده است؛ با این حال برخی اظهارنظرهای لغوی دارد که خاص خود اوست؛ از جمله در حدیث مالک اشتر با مضمون "کان الذی أز أم المؤمنین علی الخروج ابن الزبیر"، أز را به معنای واداشتن کسی به انجام کاری به حیله یا همراهی دانسته است (حربی 1405ق، ج3 ص 980)، یا در شرح حدیث "لا تسکن الکفور، فإن ساکن الکفور کساکن القبور"، کفور را به معنای زمینی دانسته که از مردم به دور است و کسی بر آن گذر نمی کند (ابن اثیر 1383ق، ج4 ص 189)، اما در عموم اظهار نظرهای وی درباره ی یک واژه، چنین می نماید که برداشت او بر پایه درک سیاق حدیث است و بر مبنای سماع استوار نیست. به ندرت رخ می دهد که وی مانند بحثی که درباره ی تفاوت میان نمل و ذرّ دارد، به فروق لغات و تمایزهای ظریف بین آنها توجه کرده باشد (همان اثر، ج 5 ص 120)، یا به معرّب بودن واژه ای، مانند گرفتن شدن کرانات، از فارسی توجه داده باشد (همان اثر، ج4 ص 202). آنچه در مباحث غریب الحدیث حربی قابل توجه است، نه تدقیقات لغوی، بلکه شرح حدیث به اصلاح تلفظ و شرح حدیث به انواع تفسیر است.

3- 2. شرح به اصلاح تلفظ

در خصوص شرح حدیث به اصلاح تلفظ، بخش مهمی از پیشنهادهای اصلاح تلفظ نزد او بر مبنای تصحیف نقطه است از یک حرف، مانند پیشنهاد تبدیل ت به ن درخوانش منوقة به جای متوقة (حربی 1405 ق، ج1 ص11)، تبدیل ب به ن در خوانش لجن به جای لجب (ابن اثیر 1383 ق، ج4 ص 233) و تبدیل ظ به ط در خوانش حطانی به جای حظانی (همان اثر، ج1 ص 405)؛ یا تصحیف نقطه در دو حرف از یک واژه، مانند تبدیل خ به ج و ش به س در خوانش تجرس به جای تخرش (همان اثر، ج 2 ص 22)، و تبدیل ن به ب و ع به غ در خوانش صیغ به جای صنع (همان اثر، ج3 ص 56).

در مواردی ابراهیم حربی در خوانش مشهور قائل به قلب شده است و از نمونه های آن است: بازگرداندن خوانش مشهور سفعة به سعفة در حدیث "إنه رأی جاریة فی بیت أم سلمة بها سعفة" (ابن اثیر 1383ق، ج2 ص 368)
و بازگرداندن خوانش مشهور کنارات به کرانات در حدیث "بعثتک تمحو المعازف والکنارات" (همان اثر، ج4 ص 202).
مواردی هم هست که وی کوشیده است تا خوانش مشهور را مبتنی بر تحریف لفظ بداند و حدیث را با اصلاح آن تحریف معنا کند که از آن جمله است:

تحریف یک حرف مانند حرف س به ص، مانند بازگرداندن صغصغ به سغسغ در حدیث " أما أنا فأصغصغه فی رأسی" (حربی 1405ق، ج2 ص 712)، تحریف در دو یا چند حرف مانند بازگرداندن اَرِمتَ به رَمَمت در حدیث "کیف تعرض صلاتنا علیک و قد أرمت" (همان اثر، ج 1 ص 68)، بازگرداندن شغزب به زخزب در حدیث "تترکه حتی یکون شغزبا" (همان اثر، ج1 ص 180- 181)، بازگرداندن نفخ به قدح در حدیث "نفخت فأوریت" (همان اثر، ج2 ص 783)، تحریف یک صیغه به صیغه دیگر مانند بازگرداندن ظبیب به ظبّة در حدیث "فوضعت ظبیب السیف فی بطنه" (ابن اثیر 1383 ق، ج3، ص 155).

بخش دیگر از اصلاح تلفظ نزد ابراهیم حربی، پیشنهادهای وی برای تغییر حرکات نسبت به خوانش مشهور با ارائه یک تحلیل نحوی متفاوت است؛ از جمله پیشنهاد خوانش اَرَمَّت به جای اَرِمَت در حدیث "کیف تعرض صلاتنا علیک و قد ارمت" بر این اساس که ماده ارم ناشناخته است و ماده رمّ کاملاً شناخته است وکاربرد قرآنی دارد (حربی 1405ق، ج1 ص 68)، خوانش "إنا آخذوها و شُطَّرَ مَاُلهُ" به جای "إنا آخذوها و شَط رِ مَالِهِ" بر پایه ساخت وجه مجهول از تشطیر یا تقسیم مال و نه عطف اسم "شَط ر" به ضمیر "ها" (ابن اثیر 1383ق، ج2 ص 474) و خوانش مُعرِض به جای مَعرَض در حدیث "تدعون أمیر المؤمنین و هو معرض لکم"، بر این پایه که "أعرض الشیء یعرض من بعید" به معنای "آشکار شد" نزد عرب کاربرد دارد و معنای حدیث این است که "او را می خوانید، در حالی که بر شما ظاهر است" (ابن اثیر 1383ق، ج3 ص 216). از همین سنخ، در حدیث "لیس بالکاذب من أصلح بین الناس، فقال خیرا أو نمی خیرا" اکثر محدثان آن را با تخفیف نمی خوانده اند و خوانش حربی به تشدید آن بوده است و این در حالی است که عالمان بعدی با حمایت از خوانش حربی خوانش اکثر را لحن در اعراب شمرده اند (ابن اثیر 1383ق، ج5 ص 121).

در بسیاری از موارد یاد شده از سخنان ابراهیم حربی بر می آید که اصلاح پیشنهادی او در خوانش بر مبنای دانش لغت و نحو بوده و مستند او سماع خاصی از حدیث از طریق راویان نبوده است. با وجود چهره محدثانه که از حربی می شناسیم، در این موارد او از سماع حدیثی به قیاس لغوی - نحوی عدول کرده است.

به عنوان تکلمه ای بر بحث از شرح حدیث به اصلاح تلفظ، باید به مواردی اشاره کرد که در آنها حربی ضمن پیشنهاد خوانشی اصیل به جای خوانش موجود در حدیث، خوانش موجود را نیز مقبول شمرده و حمل بر خطا نکرده است که در این صورت باید نزد او نوعی همبستگی از نوع اشتقاق کبیر بوده باشد. آنچه می تواند بر اشتقاق کبیر از نوع ابدال حروف حمل شود، قول او در تبدیل جثث و جئث در حدیث "فرفعت رأسی فإذا الملک الذی جاء نی بحراء فجثثت منه" است؛ وی در عین اینکه خوانش جثثت را تأیید کرده، مراد از آن نزد قائل راهمان جئث دانسته است (حربی 1405 ق، ج2 ص 346). اشتقاق کبیر از نوع قلب نیز نزد او مکرر دیده می شود؛ از جمله در حدیث "فأمسی المسجد من اللیلة المقبلة زاجا"،وی زاجا را صورتی از واژه جأزا گرفته و با کاربرد "جئز بالشراب جأزا إذا غص به"، آن را تفسیر کرده است (ابن اثیر 1383ق، ج2 ص 296). همچنین در حدیث "نشنشة من أخشن" مراد قائل از نشنشة را همان شنشنة، یعنی غریزه و طبیعت دانسته است (حربی 1405ق، ج2 ص 876).

3- 3. رویکرد تفسیری به حدیث

چنانکه اشاره شد، در مباحث غریب الحدیث حربی، در عرض شرح حدیث به اصلاح تلفظ، بخش دیگری از اقوال او از سنخ شرح حدیث به انواع تفسیر است. مواردی متعددی دیده می شود که وی به تفسیر حدیث بر مبنای توضیح وجه اشتقاق واژه غریب پرداخته است؛ نمونه ای از آن را می توان در توضیح او درباره ی وجه اشتقاق واژه رَیّان از ماده ریّ و کمک گرفتن از آن وجه برای فهم حدیث "إن الصیام یدخلون الجنة من باب الریان" بازجست (حربی 1405 ق، ج2 ص 778؛ ابن اثیر 1383ق، ج2 ص 291). همچنین می توان به توضیح او درباره ی "سفرا سفرا" و استنادش به قول عرب" أسفرت الإبل إذا ذهبت فی الأرض" اشاره کرد که برای تفسیر حدیث معاذ با مضمون "قرأت علی النبی (صلی الله علیه و آله وسلم) سفرا سفرا" مطرح کرده است (ابن اثیر 1383 ق، ج2 ص 372). در برخی موارد او در این باره دچار تکلف شده است؛ مثلاً در حدیث "أعوذ بک من کل شیطان مستغرب " کوشیده است تا با گرفتن ماده غرب به معنای حدّت و تندی و مستغرب به معنای "متناهی" به نوعی معنای محصل برای شیطان مستغرب دست یابد (همان اثر، ج3 ص 352).

وی در تفسیرهایش از واژگان، گاه به رسوم عرب توجه کرده است؛ از جمله می توان به سخن او درباره ی حدیث معاویة بن الحکم" إنه سأل النبی (صلی الله علیه و آله وسلم) عن الخط، فقال: کان نبی من الأنبیاء یخط، فمن وافق خطه علم مثل علمه" اشاره کرد که چنین رسمی را یاد آور می شود: خطّ آن است که سه خط رسم می کنند، سپس با یک جو یا هسته بر آن خطوط می زنند و می گویند چنین باشد و چنان باشد، و این نوعی از کهانت بوده است( حربی 1405 ق، ج2 ص 720 - 721).

تفسیر حدیث بر اساس بازگرداندن معنا به تمثیل نیز مکرر نزد ابراهیم حربی دیده می شود. گاه تمثیل منجر به کاربرد استعاری یک واژه می شود، مانند واژه طبس به معنای گرگ که در حدیث "کیف لی بالزبیر و هو رجل طبس" (حربی 1405 ق، ج1 ص 96- 97) دیده می شود و گاه ناظر به کل ترکیب جمله است. چنین تفسیری را می توان در شرح حربی بر حدیث "إن الشمس تطلع بین قرنی شیطان" (ابن اثیر 1383ق، ج2 ص475) و حدیث "إن الرجل من أهل الکتاب یتزوج المرأة وما یعلق علی یدیها الخیط، و ما یرغب واحد عن صاحبه حتی یموتا هرما" (همان اثر، ج3 ص289) مشاهده کرد.

چه تفسیر به اشتقاق و چه تفسیر بر پایه بافت فرهنگی یا تمثیل، نزد غریب الحدیث نویسان لغوی به طور گسترده دیده می شد، اما برخی از شیوه های تفسیر نزد حربی بیشتر به شخصیت محدثانه او باز می گردد. گفته شد که یکی از امتیازات برجسته در کتاب حربی، تفسیر حدیث به حدیث است. به عنوان نمونه وی در تفسیر حدیث عثمان با مضمون "إنه قال للمرأة التی ملکت أمرها فطلقت زوجها، فقالت: أنت طالق. فقال عثمان: إن الله خطأ نوء ها، ألا طلقت نفسها؟" با این قول که عبارت "إن الله خطأ نوءها" دارای وجه دعایی باشد مخالفت کرده و یادآور شده است آنچه وجه دعایی دارد در حدیث ابن عباس با این مضمون دیده می شود: "خطأ الله نوءها". بر این پایه معنا خبر است و مقصود آن است که اگر آن زن خود را طلاق می داد طلاق واقع می شد، ولی چون زوجش را طلاق داده، طلاق واقع نشده است، پس مانند کسی که در باب انواء خطا می کند و باران نمی بارد (ابن اثیر 1383ق، ج 5 ص123).

در برخی موارد، حربی با تکیه برجنبه تحققی و خارجیِ معنا، به تفسیر حدیث پرداخته است، این جنبه تحققی گاه رخدادی تاریخی است و گاه یک ویژگی جغرافیایی. نمونه رخداد تاریخی در حدیث حذیقة بن یمان با این مضمون دیده می شود: "ظعن بهم أبوبکر ظعنة رغیبة، ثم ظعن بهم عمر کذلک". حربی در توضیح واژه رغیبة به این امر تاریخی اشاره می کند که ابوبکر مردم را به سوی شام سوق داد و با آنان شام را فتح کرد، و عمر آنان را به سوی عراق سوق داد و عراق را فتح کرد (ابن اثیر 1383ق، ج2 ص 237). نمونه ویژگی جغرافیایی در تفسیر حدیث "إذا طلع النجم ارتفعت العاهة" دیده می شود که حربی می گوید: مراد در این حدیث سرزمین حجاز است، زیرا در ماه ایار درو در آن واقع می شود و میوه ها می رسند و در آن هنگام به فروش می روند، زیرا در آن هنگام به حدی می رسند که از آسیب در امان باشند (همان اثر، ج5 ص24).

اما در تفسیرهای ابراهیم حربی گاه مواردی دیده می شود که در میان غریب الحدیث نویسان کم نظیر است و آن روشن ساختن معنای یک حدیث بر این پایه است که صحابه در چه موضعی بدان تمسک کرده اند. نمونه چنین تفسیری را می توان درباره ی حدیث "خیر الذکر الخفی" دید که قول مشهور درباره ی اش آن است که ذاکر ذکر خود را پنهان دارد و از مردم بپوشاند. ولی دریافت حربی کاملاً خلاف آن است؛ وی می گوید: نزد من [خفی بودن ذکر] شهرت و انتشار خبر است، زیرا سعد بن ابی وقاص زمانی که پسرش عمر از او خواست تا خود را آشکار سازد و به دنبال خلافت باشد، در پاسخ او به این حدیث تمسک کرد" (حربی 1405 ق، ج2 ص 845).

طیف وسیعی از تفسیرهای ارائه شده توسط حربی، تفسیر حدیث صرفاً بر مبنای سیاق خودِ حدیث است، بدون آنکه یک سماع لغوی یا اطلاع بیرونی به یاری آید. به عنوان نمونه او در شرح حدیث "فقعد علی منجاف السفینة" او تصریح می کند که قول معتبری درباره ی معنای منجاف نشنیده است و سپس، صرفاً بر اساس گمانه زنی برآمده از خودِ عبارت، احتمال داده است که منجاف به معنای لبه کشتی باشد (ابن اثیر 1383ق، ج4 ص 364)، به هر حال منجاف قسمتی از کشتی است که می توان بر روی آن نشست. موارد مشابهی را هم می توان بازجست، مانند تفسیر کفور در حدیث "لا تسکن الکفور، فإن ساکن الکفور کساکن القبور" (همان اثر، ج4 ص 189)، تفسیر زام در حدیث "إنه تلا القرآن علی عبدالله بن أبی و هو زام لا یتکلم" (همان اثر، ج2 ص 314)، تفسیر عرقة در حدیث "إنه رأی فی المسجد عرقة، فقال: غطوها عنا" (ابن اثیر 1383ق، ج3 ص 221)، تفسیر عفو در حدیث "أما صفو أموالنا فلآل الزبیر، و أما عفوه فإن تیما و أسدا تشغله عنک" (همان اثر، ج3 ص 265)، تفسیر لبن در حدیث "سیهلک من أمتی أهل الکتاب و أهل اللبن، فسئل: من أهل اللبن؟ فقال: قوم یتبعون الشهوات، و یضیعون الصلوات" (همان اثر، ج4 ص 228) و تفسیر لواثین در حدیث" ویل للواثین الذین یلوثون مثل البقر" (همان اثر، ج4 ص 275). همین مثال نشان از تعدد این شیوه برخورد در غریب الحدیث حربی دارد و در بسیاری از موارد یاد شده، حربی به عبارت مختلفی اشاره دارد که مبنای سخنش گمان زنی است.

سرانجام باید به مواردی اشاره کرد که همان گونه که ابن اثیر هم اشاره کرده، حدیث اساساً عاری از هر نوع واژه یا ترکیب غریب است و حربی به طور محض فقط به تفسیر حدیث پرداخته است. به عنوان نمونه می توان به تفسیر او از حدیث زید بن حارثه اشاره کرد که می گوید: "خرج رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) [وهو] مرد فی إلی نصب من الأنصاب، فذبحنا له شاة، و جعلناها فی سفرتنا، فلقینا زید بن عمرو، فقدمنا له السفرة، فقال: لا أکل مما ذبح لغیر الله" (برای حدیث، نک: حاکم نیشابوری 1411 ق، ج3 ص 238؛ ابویعلی موصلی 1404 ق، ج13 ص 171). حربی در تفسیر "ذبحنا له شاة" یادآور می شود که ذبح برای انصاب از سوی "زید بن حارثه" می تواند دو وجه داشته باشد: نخست اینکه زید آن را بدون دستور پیامبر و خشنودی او انجام داده باشد و دوم آنکه آن را به عنوان توشه راهش ذبح کرده و وقوع آن نزد یک بت تنها تصادف باشد. این در صورتی است که نصب را بت تلقی کنیم، اما اگر سنگی باشد که کنار آن حیوان ذبح می شود که دیگر بحثی در میان نیست. در این صورت تنها زید بن عمرو تصور کرده که آن گوشت از حیوانی است که قریش برای انصاب خود ذبح می کند و از خوردن آن پرهیز کرده است" (نک: حربی 1405 ق، ج2 ص 790- 791).

گفتنی است برخی از تفسیرهای حربی از سوی عالمان بعدی مورد نقد قرار گرفته است. به عنوان نمونه در حدیث "إنا آخذوها و شطر ماله، عزمة من عزمات ربنا"، درحالی که حربی بهز بن حکیم را در روایت "وَشَطر مالِهِ" تخطئه می کند، ابوسلیان خطایی هم خوانش حربی به طور " وَشُطَّرَ مالَهُ" را بر خطا دانسته و وجهی برای آن نشناخته است (ابن اثیر 1383ق، ج2 ص 474).

همچنین در حدیث عمر با مضمون "فیم الرملان و الکشف عن المناکب و قد أطأ الله الاسلام؟" که حربی رملان بر تثنیه رمل و نه مصدر شمرده، ابن اثیر جزری از برداشت او دچار شگفتی شده است (ابن اثیر 1383ق، ج2 ص265). در خصوص حدیث معاویة بن قرة با مضمون "شر الشتاء السخین" نیز ضبط حربی از حدیث با لفظ "شر الشتاء السخیخین" و شرحی که بر اساس همین خوانش ارائه کرده (حربی 1405ق، ج3 ص 1035) از سوی ابن اثیر جزری ناشی از تحریف بعضی از راویان شمرده شده است (ابن اثیر 1383ق، ج2 ص 351).