مشهورترین و پرکاربردترین phrasal verbs در زبان انگلیسی

1. پی بردن (پی به چیزی بردن): figure out
2. پشت سر گذاشتن (پشت سر چیزی را گذاشتن): get over
3. صرف‌نظر کردن (صرف‌نظر کردن از چیزی): pass up
4. به هم زدن (رابطه را به هم زدن): break up
5. خراب کردن (چیزی را خراب کردن): mess up
6. مراقبت کردن (از کسی یا چیزی مراقبت کردن): look after
7. به درد خوردن (به درد چیزی خوردن): be good for
8. بیدار شدن (از خواب بیدار شدن): wake up
9. پا پس کشیدن (از چیزی پا پس کشیدن): back down
10. به حرف آمدن (حرف زدن): speak up
11. پایین آمدن (قیمت چیزی پایین آمدن): come down
12. جلو افتادن (جلو افتادن از کسی): get ahead
13. به تعویق انداختن (چیزی را به تعویق انداختن): put off
14. فراموش کردن (چیزی را فراموش کردن): forget about
15. تحمل کردن (کسی یا چیزی را تحمل کردن): put up with
16. پشت سر کسی درآوردن (حرف زدن پشت سر کسی): talk behind someone's back
17. به هم ریختن (به‌هم ریختن از خستگی): break down
18. پشت سر هم (کاری را پشت سر هم انجام دادن): knock out
19. آرام گرفتن (آرام گرفتن بعد از عصبانیت): calm down
20. از دست دادن (عقربه‌های ساعت را از دست دادن): lose track of
21. دست برداشتن (از کاری دست برداشتن): give up
22. نگه داشتن (حرف خود را نگه داشتن): keep one's word
23. برگشتن (به محل قبلی برگشتن): turn back
24. درگیر شدن (در کاری درگیر شدن): get involved
25. به حساب آوردن (کسی یا چیزی را به حساب آوردن): take into account
26. پیدا کردن (راه خود را پیدا کردن): find one's way
27. به هم زدن نقشه (نقشه کسی را به هم زدن): throw a wrench in the works
28. رودررو شدن (با کسی رودررو شدن): stand up to
29. پا به عرصه گذاشتن (پا به عرصه سیاست گذاشتن): get into
30. فراموش کردن (چیزی را فراموش کردن): forget about (redundant, already listed)
31. حسابرسی کردن (کسی را حسابرسی کردن): hold someone accountable
32. پا پس نکشیدن (پای حرف خود نکشیدن): stand one's ground
33. خبردار شدن (از چیزی خبردار شدن): catch on
34. خسته شدن (از چیزی خسته شدن): get tired of
35. سر درآوردن (سر از کار درآوردن): figure out (redundant, already listed)
36. خواب به چشم نیامدن (خواب به چشم کسی نیامدن): lose sleep over
37. به درد خوردن (به درد چیزی خوردن): come in handy
38. پایان دادن (به چیزی پایان دادن): wrap up
39. آرام گرفتن (آرام گرفتن در خانه): settle in
40. پیشی گرفتن (از کسی پیشی گرفتن): outdo
41. سر و کله زدن (با کسی سر و کله زدن): tangle with
42. بهتر شدن (حال کسی بهتر شدن): pick up
43. خواب را به هم زدن (خواب کسی را به هم زدن): keep someone up
44. حساب کسی را خالی کردن (کسی را بیچاره کردن): break someone
45. خالی بستن (حرف مفت زدن): blow something off
46. زیر بار نرفتن (قبول نکردن چیزی): not have it
47. صاف و پوست کنده حرف زدن (با کسی صاف و پوست کنده حرف زدن): come clean
48. دست به دست هم دادن (با هم همکاری کردن): team up