به نام خدا

گُزیده‌ای از اخلاق نیکوی رسول‌خدا (ص) به مناسبت عید سعید مبعث - «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ أُسوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب/۲۱)

- وفادارترين مردم به عهد و پيمان بود.

- عزيزترين افراد نزد او کسی بود که خيرش بيشتر به ديگران می‌رسيد.

- بردباری‌اش همواره بر خشم او سبقت می‌گرفت.

- هيچ خصلتی نزد او منفورتر از دروغ‌گويی نبود.

- از همهٔ مردم متواضع‌تر و ساكت‌تر بود.

- هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می‌رفت.

- در راه رفتن قدم‌ها را بر زمين نمی‌کشيد.

- هرکه را می‌ديد، در سلام کردن پیشی می‌گرفت.

- با دست اشاره می‌کرد، نه با چشم و ابرو.

- سکوتش طولانی بود و تا نياز نمی‌شد سخن نمی‌گفت.

- هرگاه با کسی هم‌صحبت می‌شد، به سخنان او خوب گوش می‌داد.

- چون با کسی سخن می‌گفت، کاملاً برمی‌گشت و رو به او می‌نشست.

- هنگام ورود به مجلسی، در آخر و نزديکِ در می‌نشست، نه در صدر مجلس.

- در مجلس، جای خاصی را به خود اختصاص نمی‌داد.

- هرگز در حضور مردم تکيه نمی‌زد.

- اگر از کسی خطای می‌دید، آن را نقل نمی‌کرد.

- هرگز با کسی جدل نمی‌کرد.

- سخن کسی را قطع نمی‌کرد، مگر آن‌که حرف باطل بگويد.

- چون سخن نادرستی از کسی می‌شنيد نمی‌فرمود: «چرا فلانی چنين گفت»، بلکه می‌فرمود: «چرا با برخی مردمان چنين می‌گويند؟»

- با فقیران زياد همنشین بود و با آنان هم‌غذا می‌شد.

- دعوت بندگان و غلامان را می‌پذيرفت.

- هديه را قبول می‌کرد، اگرچه به اندازهٔ يک جرعه شير بود.

- بيش از همه صلهٔ رحم به جا می‌آورد.

- هرکه عذر می‌آورد، عذر او را قبول می‌کرد.

- کسی را حقير نمی‌شمرد.

- هرگز به کسی دشنام نداد و يا کسی را با لقب‌های بد نمی‌خواند.

- هرگز عيب مردم را جست‌وجو نمی‌کرد.

- از بيماران عيادت می‌کرد، اگرچه در دور افتاده‌ترين نقطهٔ مدينه بود.

- سراغ اصحاب خود را می‌گرفت و همواره جويای حال آنان می‌شد.

- دوستانش را با بهترين نام‌هايشان صدا می‌زد.

- با دوستانش در کارها بسيار مشورت می‌کرد و بر آن تأکيد می‌فرمود.

- در جمع يارانش دايره‌وار می‌نشست و اگر غريبه‌ای بر آنان وارد می‌شد، نمی‌توانست تشخيص دهد که پيامبر کدام‌يک از ايشان است.

- هرگاه چيزی به فقير می‌بخشيد، به دست خودش می‌داد و به کسی حواله نمی‌کرد.

- اگر در حال نماز بود و کسی پيش او می‌آمد، نمازش را کوتاه می‌کرد.

- اگر در نماز بود و کودکی گريه می‌کرد، نمازش را کوتاه می‌کرد.

- هرگاه کسی از او حاجتی می‌خواست، اگر مقدور بود، روا می‌فرمود و گرنه با سخنی خوش یا وعده‌ای نيکو، او را راضی می‌کرد.

- هرگز جواب رد به درخواست کسی نداد، مگر آن‌که برای گناه باشد.

- پيران را بسيار گرامی می‌داشت و با کودکان بسيار مهربان بود.

- غريبان را خيلی مراعات می‌کرد.

- با نيکی به بدان، دل آنان را به دست می‌آورد و مجذوب خود می‌کرد.

- همواره خندان بود.

- مزاح می‌کرد اما به بهانهٔ مزاح و خنداندن، حرف باطل نمی‌زد.

- نام بد را تغيير می‌داد و به جای آن نام نيک می‌گذاشت.

- برای خدا آن‌چنان به خشم می‌آمد که ديگر کسی او را نمی‌شناخت.

- هرگز برای خودش انتقام نگرفت، مگر آن‌که حريم حق شکسته شود.

- در خوراک و پوشاک، چيزی زيادتر از خدمت‌کارانش نداشت.

- کفش و لباس را، خودش وصله می‌کرد.

- با دست خودش شير می‌دوشيد و پای شترش را خودش می‌بست.

- هر مَرکبی مهيا بود، سوار می‌شد و برايش فرقی نمی‌کرد.

- چون جامهٔ نوی می‌پوشيد، جامهٔ قبلی خود را به فقيری می‌بخشيد.

- ژوليده‌مویی را ناپسند می‌دانست.

- هميشه خوشبو بود.

- هميشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک می‌زد.

- نور چشم او در نماز بود و آسايش و آرامش خود را در نماز می‌يافت.

- از همهٔ مردم خوش‌روتر بود.

- هرگز نعمتی را نکوهش نکرد.

- اندکی نعمت را بزرگ می‌شمرد.

- هرگز از از غذايی بد نگفت و هنگام غذا هرچه حاضر می‌کردند می‌خورد.

- بر سر غذا از همه زودتر حاضر می‌شد و از همه ديرتر دست می‌کشيد.

- تا گرسنه نمی‌شد غذا ميل نمی‌کرد و قبل از سير شدن منصرف می‌شد.

- معده‌اش هيچ‌گاه دو غذا را در خود جمع نکرد.

- تا آن‌جا که امکان داشت تنها غذا نمی‌خورد.

- از دوشيزگان پرده‌نشين باحياتر بود.

- با صداى بلند نمی‌خندید.

- در امور خانه به خانوادهٔ خود خدمت مى‌كرد.