اعجاز بیانی آیت الله معرفت تلخیص التمهید 2
وجوه اعجاز بیانی
آثاری که درباره ی اعجاز بیانی سامان یافته اند، یا در ضمن دیگر وجوه اعجاز، فصلی را به اعجاز بیانی اختصاص داده اند، هر کدام به فراخور مجال کتاب و دانش و توان نویسنده ی آن، گوشه هایی از اعجاز بیانی قرآن کریم را به تصویر کشیده اند. خانم بنت الشاطی به سه پدیده از اعجاز بیانی می پردازد: راز نهفته ی در حروف، راز کلمات و اسلوب های قرآنی و راز نهفته در چگونگی تعبیر. (۳۸)
صلاح خالدی با الهام از سید قطب عناصر پنج گانه ای برای بیان قرآنی یاد می کند:
۱. دقیق بودن الفاظ قرآن؛ ۲. زیبایی معناهای الفاظ آن؛ ۳. جاذبه ی موسیقایی قرآن؛ ۴. زیبایی تصویرهای قرآن؛ ۵. نظم والای قرآن. (۳۹)
مصطفی مسلم فصاحت و بلاغت قرآن، نظم قرآنی و اسلوب یگانه ی آن را مطرح می کند. (۴۰)
استاد آیت الله معرفت (رحمه الله) در جلد پنجم التمهید فی علوم القرآن که به اعجاز بیانی اختصاص دارد، وجوه ده گانه ای را برای اعجاز بیانی یاد می کند، تا آنجا که نگارنده ی این سطور که دستی در منبع شناسی نیز دارد، آگاه است، کتابی به جامعیت و گستردگی آن در اعجاز بیانی تألیف نشده است. استاد از اعجاز بیانی تعبیر دیگری نیز دارند، با عنوان « بدیع نظمه و عجیب رصفه »؛ یعنی نظم نو و چینش شگفت قرآن، که وجوه ده گانه در ذیل آن یاد می شود. (۴۱)
در آنچه پیش رو است، نمایی از این وجوه ده گانه گزارش می شود:
۱. دقت در بیان
برجستگی قرآن نسبت به دیگر سخنان، دقت خارق العاده ای است که در تعبیرات قرآنی وجود دارد؛ به گونه ای که هر چیز در جای خود قرار دارد و تمامی مناسبت های آوایی و معنایی در واژگان به کار رفته، رعایت شده و تعبیرها در اوج زیبایی است. این ساختار به قدری دقیق و حساب شده است که پیکره و قالب به هم پیوسته ای را تشکیل داده که در آن هیچ واژه ای را نه می توان برداشت و نه جای آن را تغییر داد و نه واژه ای دیگر را جایگزین آن کرد. اگر چنین کاری صورت گیرد، به رساندن مقصود و نظم سخن آسیب می رساند. این مسأله فزون بر آنکه نشانه ی اعجاز است، خود از استوارترین دلایل مصون ماندن قرآن از تحریف است. بسیاری از بزرگان ادب و بلاغت، گزینش و چینش کمالات قرآن را در حدّ اعجاز ستوده اند. از جمله بستی به گستردگی و نیکویی درباره ی این ویژگی قرآن سخن گفته است. شیخ عبدالقاهر جرجانی می گوید: ادیبان و بلیغان از دقت در چینش و گزینش کلمات قرآنی، کاملاً فریفته و مجذوب گردیدند؛ زیرا هرگز کلمه ای را نیافتند که متناسب جای خود نباشد، یا واژه ای را که در جایی بیگانه قرار گرفته باشد، یا کلمه ی دیگری شایسته تر یا مناسب تر یا سزاوارتر باشد. بلکه آن را با چنان انسجام و دقت لفظی یافتند که مایه ی حیرت صاحبان خردان و عجز همگان گردیده است.
عبدالله درّاز واژگان را به مواد اولیه ی ساختمان تشبیه می کند که هنر مهندسان و بنایان در گزینش مصالح مناسب و خوب و در چگونگی به کارگیری و شکل دهی آن ها است. آنچه در زبان قرآن تازگی دارد، آن است که به هر موضوعی که می پردازد، برترین مواد، مناسب ترین آن ها برای ادای مقصود، پوشش دهنده ترین و سازگارترین آن ها با دیگر موارد را گزینش کرده است.
دقت در انتخاب و گزینش کلمات، به دو شرط اصلی بستگی دارد که وجود آن ها در افراد عادی – عادتاً – غیر ممکن است: اول، احاطه ی کامل بر ویژگی های لغت به طور گسترده و فراگیر، که ویژگی هر کلمه ی بخصوصی را در سرتاسر لغت بداند و بتواند به درستی در جای مناسب خود به کار برد. شرط دوم، حضور ذهنی بالفعل است، تا در موقع کاربرد واژه ها آن کلمات مدّ نظر او باشند و در گزینش الفاظ، دچار حیرت و سردرگمی نشود؛ حصول این دو شرط در افراد معمولی غیر ممکن به نظر می رسد.
مبرد در تفسیر قول خداوند: لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجاً نوشته است، که « شرعه» و « منهاجاً » عطف گرفته شد؛ زیرا شرعه به معنای آغاز و شروع چیزی است، اما منهاج به قسمت عمده و گسترده آن اطلاق می شود. شاهد این مسأله آن است که عرب زمانی که کسی کاری را آغاز کند می گوید: شرع فلان فی کذا و زمانی که پارگی در لباس گستردگی یابد، می گوید: انهج البلی فی الثوب.
برای نمونه می توان مثال های بسیار دیگری از واژگان به ظاهر مترادف را یاد کرد که میان آن ها تفاوت های ظریفی وجود دارد. مانند: حمد و شکر، شح و بخل، نعت و صفت، و بلی و نعم.
قرآن در وصف زمین، پیش از آنکه باران ببارد و گیاهان از آن برآید، گاه با واژه « هامده » یعنی مرده و زمانی با کلمه « خاشعه » یعنی فروتن و فرمان بردار یاد کرده است:
– وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَهً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ.
– وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَهً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ.
برخلاف آنچه برخی می پندارد، این فقط نوعی تنوع در تعبیر نیست. بلکه با تأملی سریع در سیاق این دو، روشن می شود که در صحنه ی نخستین، جوّ رستاخیز مراد بوده و هماهنگ با آن لفظ « هامده » آمده است که زمین افسرده با آمدن باران به جنبش در آمده و آماده ی پروردن سبزه و گل شده است. ولی در صحنه ی دوم، جوّ عبادت و خشوع است. لذا هماهنگ با این جوّ «خاشعه» آمده و به « اهتزت و ربت » اکتفا شده و بیش از آن بر روییدن گل و گیاه تکیه نشده است.
گسترده ترین وجه از وجوه اعجاز بیانی که استاد آیت الله معرفت به آن پرداخته، همین وجه نخست است، ایشان افزون بر نمونه های بسیاری از تفاوت دقیق میان واژگان در لغت، و شواهد بسیاری از دقت قرآن کریم در واژه گزینی که یاد کرده اند، چند بحث لغوی و قرآنی را نیز بررسی کرده اند.
قاعده ی زیاده المبانی تستدعی زیاده المعانی که براساس آن هرچه حروف به کار رفته در یک واژه بیشتر باشد، معنای نهفته در آن واژه نیز بیشتر خواهد بود، از این دست است.
همچنین در بحث اشتراک و ترادف، به نظر استاد، اشتراک یا وضع یک واژه برای چند معنا با حکمت وضع سازگار نیست؛ زیرا لفظ نشانه ای برای معنا است تا آن ها را از هم جدا سازد. از این رو به نظر می رسد اشتراک به خاطر چندگانگی و دوری سرزمین ها به وجود آمده است. ترادف یا وضع چند واژه برای یک معنا نیز برخلاف حکمت وضع است؛ زیرا برای رساندن یک معنا، اشاره با یک لفظ کافی است، پس وجود دیگر الفاظ، بیهوده و لغو خواهد بود. در پی درمان این مشکل، این نتیجه به دست آمده که در واقع ترادفی وجود ندارد و واژگانی که گمان می رود برای یک معنا است، در حقیقت حالت ها و صفاتی است که بر آن معنا عراض می شود؛ از این رو نام ها و صفاتش گوناگون است.
در بسیاری از مواردی که گمان می رود اشتراک لفظی وجود دارد، در واقع اشتراکی نیست چون یک وضع بیشتر وجود ندارد و در دیگر موارد، به خاطر وجود مناسبتی این لفظ به کار رفته و به صورت مجازی بوده است. سپس به تدریج این استعمال غلبه پیدا کرده و حقیقت دومی را به وجود آورده است. بنابراین از قبیل وضع تعینی است نه وضع تقیینی. مانند: عین که وضع اولیه ی آن تنها برای چشم بوده است سپس در جاسوس، چشمه، و سران قوم به مناسبت و مشابهت به کار رفته است. در مقابل با وجود تفاوت هایی که در هر واژه لحاظ می شود، ترادفی وجود ندارد.
از مباحث قرآنی مطرح شده در این بخش، آیات متشابه یا آیات همانند است که بر اساس آن زمانی که یک موضوع در قرآن تکرار می شود، در هر جا با ظرافت ها و نکته های دقیقی همراه است که نشانگر اعجاز بیانی قرآن است.
آیا در قرآن واژه ای غریب و دشوار وجود دارد؟ بیشتر واژگان به کار رفته در قرآن زود فهم و پر کار بودند و در مقابل، الفاظ غریب و دشوار در آن بسیار نادر است. این در حالی است که در خطبه های فصیحان و شعرهای شاعران نامی پر از واژگان دشوار و نادر است. غریب دو گونه است: ۱. پیچیده و دور از فهم؛ ۲. واژه و سخن قبایل پراکنده و دور از مرکز. غریب در قرآن از نوع دوم است، از این رو مخلّ فصاحت آن نیست. سبک قرآن فراتر از سطح عامه است که پیش پاافتاده سخن می گویند. بنابراین به واژگان و عبارات والایی و ارزنده احاطه ی کامل دارد و کلمات زیبا و غریب در آن چشم نواز است. قرآن با کاربرد لغات تمامی قبایل، آن ها را با لغت یکدیگر آشنا کرد و یک وحدت و یکپارچگی در زبان عربی به وجود آورد. (۵۴) استاد سپس نام قبایل و واژگانی را که قرآن از آنان بر گفته است، براساس آنچه سیوطی در الاتقان از قاسم بن سلام یاد می کند، آورده است.
۲. سبک نو و شیوه ی جدید بیانی
قرآن سبکی منحصر به فرد را عرضه داشت که در هیچ یک از شیوه های سخنوری عرب نظیر آن وجود نداشت؛ نه نثر، نه شعر و نه سجع و در عین حال امتیازات تمامی این انواع ادبی را در بر داشت و از روانی نثر، زیبایی شعر، فشردگی و استواری سجع برخوردار بود. عرب آن روزگار خود به این مسأله گواهی داد. چنان که ولید بن مغیره گفت: در شگفتم از آنچه او می گوید. به خدا سوگند که سخن او نه شعر است و نه سحر و نه به یاوه های دیوانگان می ماند. گفته او سخن خدا است. ولید در پاسخ کسی که گمان کرده بود قرآن شعر است گفت: کسی از شما از من به اشعار داناتر نیست. من رجز، قصیده و اشعار جن را از همه بهتر می شناسم. آنچه او می گوید به هیچ یک از اینها شبیه نیست. عتبه بن ربیعه و انیس بن جناده که در شاعری توانا بود نیز از این مسأله در شگفت بودند که قرآن در هیچ یک از قالب های موجود نمی گنجد.
محمد عبدالله درّاز می نویسد:
” اسلوب قرآن نه نرمی سخن شهرنشینان را دارد و نه خشونت سخن بادیه نشینان. وزن مقطع ها در آن بیش از نثر و کمتر از شعر است. نثر آن نیز ویژگی های منحصر به فردی دارد. واژگان در آن گزینش شده اند و پیش پا افتاده و یا زشت نیستند، بلکه بلند مرتبه و زیبایند. جمله ها و در قرآن به گونه ای ترکیب شده اند که در کمترین کلمات معانی فراوان و گسترده ای تعبیه شده است. تعبیرها فشرده است اما وضوح آن حیرت زا است به گونه ای که کم سوادترین مردم به آسانی می تواند آن را بفهمد. در قرآن ژرفایی وجود دارد که به آن این شایستگی را بخشیده است که پایه و پیش زمینه ی علوم و ادبیات اسلامی و مذهب های فقهی و اعتقادی گردد. ” (۵۶)
استاد معرفت در ادامه ی بحث خود از سبک قرآن، درباره ی وزن و قافیه در اشعار و نیز تکلّفات سجع در روزگان قدیم سخن می گوید تا تفاوت قرآن با این اسلوب را روشن سازد و به شبهاتی که درباره این بُعد اعجاز بیانی طرح شده است، پاسخ می گوید. (۵۷)
۳. دلنشینی کلمات و روانی عبارات
با تدبّر در نظام واژگانی قرآن، مشاهده می شود که واژگان به گونه ای ترکیب شده اند که همانند یک واژه به نظر می رسند که اصوات در آن با هم سازمندند و بافت موسیقایی همخوانی را به وجود آورده اند. در این نظام، گاه حرکات یک کلمه به تنهایی دشوار و ناخوشایند است، اما زمانی که در قرآن به کار می رود، شگفت آن است که صداها و حروف پیشین زمینه ای را فراهم می سازند که آن واژه در جای خود، لطیف و دلنشین به نظر می رسد.
از باب نمونه، واژه ی «نُذُر» به سبب در پی هم آمدن دو ضمّه و خشن بودن ذال تلفظش بر زبان دشوار است، اما در بافت آیه وَلَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ (۵۸) فضای آیه به گونه ای است که تلفظ ضمّه ها آسان می شود و این به سبب قلقله ی دال در لقد… و طاء در بطشتنا و فتحه های متوالی است که در میانشان حرف مدّ فاصله افتاده و از سبکی آن کاسته است. راء « تماروا » نیز تکیه گاهی برای راء نذر شده است و غنه های به کار رفته در نون و میم انذرهم که پیش از آن طاء آمده و غنّه پیش از ذال نذر نیز بر شگفتی این توازن ها افزوده است. واژگان طولانی مانند: لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ (۵۹) که به خاطر مقطع دار بودن آسان شده است، کاربرد حروف به ظاهر زائد مانند ما در: فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ (۶۰) و به کار رفتن صیغه های خاص از برخی کلمات، در این راستا قابل مطالعه است. (۶۱)
۴. آراستگی نظم و هماهنگی نغمه ها
یکی از مهم ترین جنبه های اعجاز بیانی قرآن، نظم آهنگ واژگانی آن است. این جنبه چنان زیبا و شکوهمند است که عرب را ناچار ساخت از همان روز نخست اقرار کنند که کلام قرآن از توانایی بشر خارج است و تنها می تواند سخن خداوند باشد. تمامی کسانی که راز موسیقی و فلسفه ی روانی قرآن را درک می کنند، معتقدند که هیچ هنری نمی تواند با تناسب طبیعی الفاظ قرآن و آوای حروف آن برابری یا رقابت کند و هیچ کس نمی تواند حتی بر یک حرف آن ایراد بگیرد. دیگر اینکه قرآن از موسیقی بسیار برتر است و دارای این خصوصیت است که اصولاً موسیقی نیست.
سید قطب درباره ی نظم آهنگ قرآن می گوید: چنین نوایی در نتیجه نظام مندی ویژه و هماهنگی حروف در یک کلمه و نیز همسازی الفاظ در یک فاصله پدید آمده و از این جهت قرآن، هم ویژگی نثر و هم خصوصیات شعر را توأماً دارد؛ با این برتری که معانی و بیان در قرآن، آن را از قید و بندهای قافیه و افاعیل بی نیاز ساخته و آزادی کامل بیان را میسّر ساخته است. در همین حال از خصوصیات شعر، موسیقی درونی آن، و فاصله هایی که نوعی وزن را پدید می آورند، گرفته است.
در هنگام تلاوت قرآن، آهنگ درونی آن کاملاً حس می شود. این آهنگ در سوره های کوتاه، با فاصله های نزدیکش و به طور کلی در تصویرها و ترسیم ها بیشتر نمایان است و در سوره های بلند کمتر، اما همواره نظام آهنگ آن ملحوظ است. گفته اند: این جنبه ی از اعجاز قرآن در درجه ی نخست به احساسات مبهمی برمی گردد که در قلب خواننده یا شنونده برمی انگیزد. به عبارتی دیگر، حروف به شکل بی نظیری در کنار هم قرار می گیرند که به هنگام شنیدن، بدون وجود دستگاه های موسیقی و بدون وجود قافیه یا وزن و بحر، چنین آهنگ باشکوهی از آن به سمع می رسد. به عنوان نمونه آیاتی از سوره نجم را مرور می کنیم:
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَى * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى * مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى * أَفَتُمارُونَهُ عَلَى مَا یَرَى * وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَى * عِندَ سِدْرَهِ الْمُنتَهَى * عِندَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَى * إِذْ یَغْشَى السِّدْرَهَ مَا یَغْشَى * مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى * لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى * أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَى * أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْکَ إِذاً قِسْمَهٌ ضِیزَى. (۶۲)
این فاصله ها، وزنی تقریباً مساوی دارند، اما نه براساس نظام عروض عرب، و قافیه نیز در آن رعایت شده است و از همسازی حروف واژگان و هماهنگی کلمات در درون جمله ها یک ریتم موسیقایی پدید آمده است.
نظم آهنگ جمله در اینجا به پیروی از نظام موسیقی، نه کوتاه است و نه بلند و طولی میانه دارد و با تکیه بر حرف « روی » فضایی سلسله وار و داستان گونه یافته است. تمام این ویژگی ها، لمس شدنی است و در برخی فاصله ها بسیار نمایان تر است. مانند:
أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَى
اگر « اخری » نباشد از دست می رود و به آهنگ لطمه می خورد و اگر « ثالثه » نباشد وزن مختل می شود. همچنین در فرموده ی خداوند:
أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْکَ إِذاً قِسْمَهٌ ضِیزَى
اگر إذن نباشد آهنگ کلام که با آن قوام یافته، مختل می شود. البته این سخن بدین معنی نیست که کلمات زاید است و فقط برای پر کردن وزن و قافیه آمده است. یکی از ویژگی های هنری قرآن آن است که کلمه هم برای رساندن معنی ضروری است و هم آهنگ را قوام می بخشد و هر دوی این وظایف در یک سطح انجام می گیرند. (۶۳)
استاد معرفت بیشتر مباحث این بخش را در علوم قرآنی فارسی خود با عنوان نظم آهنگ آورده اند. موسیقی باطنی قرآن و خواندن قرآن با آواز خوش از مباحثی است که در ادامه یاد می شود. (۶۴) پس از آن به مناسبت بحثی فقهی درباره ی جواز موسیقی طرح می شود (۶۵) این بحث در علوم قرآنی چاپ مؤسسه فرهنگی تمهید (۶۶) آمده و در علوم قرآن چاپ سمت نیامده است. استاد در التمهید رساله ای از سید ماجد حسینی بحرانی از عالمان قرن دوازده با عنوان ایقاظ النائمین را منتشر کرده اند (۶۷) و در ویرایش جدید التمهید با توجه به گشوده شدن فضا و انتشار آثار مستقل فقهی درباره ی موسیقی قصد حذف آن را داشتند.
۵. نمایش معنا در آوای حروف
از شگفتی های نظم و زیبایی های سبک نوین قرآن آن است که آوای حروف واژگان آن با معنایی که در جان مخاطب جای می دهد، همساز است. گویا لفظ و معنا در رساندن مقصود بر هم پیشی می جویند و یکی بر گوش و دیگری بر دل فرود می آید. هنگامی که در مقام بزرگداشت و تکریم سخن می گوید، الفاظ زیبا و نیکو و زمانی که بیم می دهد و هراسناک سخن می گوید، واژگان سهمگین است. زمانی که می خوانیم:
إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ * تَنزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنقَعِرٍ (۶۸)
فرود آمدن عذاب و کوبش باد و برکندن اشیاء و انسان ها از زمین، در فشار آوای واژگان هنگام برخورد با گوش نمایان است:
کَلَّا إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکّاً دَکّاً وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً * وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى (۶۹)
درهم کوبیده شدن زمین و رژه ی فرشتگان به همراه غریو برخاسته، از دوزخ در شکل به هم پیوسته ی لفظی این آیات به نمایش درآمده است. (۷۰)
در ادامه ی این مبحث استاد به مناسبت درباره ی صفات حروف براساس شافیه ابن حاجب مطالبی را یاد می کنند. (۷۱)
۶ به هم پیوستگی و انسجام در ساختار قرآن
بی تردید زیبایی سخن در تناسب میان اجزای آن نهفته است. چنین تناسب زیبایی میان آیات استوار کتاب الهی نیز وجود دارد. این کتاب را می توان در یک آیه و تناسب صدر و ذیل آن لحاظ کرد یا در آیاتی که در یک نوبت و به مناسبتی ویژه نازل شده اند و یا در آیاتی که درون سوره گرد هم آمده اند و وحدتی موضوعی آنان را به یکدیگر پیوند می دهد. برخی این مناسبت را میان پایان هر سوره و سر آغاز سوره ی بعد نیز دنبال کرده اند. (۷۲)
استاد آیت الله معرفت مباحث این بخش را با تناسب میان آیات آغاز می کنند و سپس به بحث وحدت موضوعی در سوره می پردازند (۷۳) و پس از آن، از تناسب فواصل آیات با مضمون آن و فواصل آیات سخن می گویند. (۷۴) در ادامه بحث سرآغازها و پایان سوره و حسن مطلع و حسن ختام در سوره مطرح می شود به مناسبت، مباحث به حروف مقطعه و اعجاز حسابی در آن ها و مطلق اعجاز عددی کشانده می شود. (۷۵) استاد تناسب میان سوره ها را نمی پذیرند. (۷۶) از میان این مباحث، در علوم قرآنی فارسی، بحث وحدت موضوعی سوره با تناسب هنری میان آیات آورده نشده است. (۷۷) به عنوان نمونه تناسب از تناسب فاصله با مضمون آیه در سخن خداوند در سوره ی مائده به: وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ (۷۸) می توان یاد کرد که سه بار تکرار شده است و در بار نخست به فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ ختم شده است؛ زیرا مورد این آیه، اصول اعتقادی و نشانه های توحید است و هرکس با آن به مخالفت برخیزد به آیات الهی کفر ورزیده است. در مرتبه ی دوم به فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ختم شده است؛ زیرا سخن درباره ی داوری به حق است و کسی که از حدود الهی در این باره درگذرد، ستم کرده است و سومین بار به فَأُوْلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ پایان یافته است؛ زیرا مورد آیه درباره عمل به شریعت الهی و وظایف مقرّر دین است و هر کس از آن تخلف کند، فاسق است. (۷۹)
۷. تشبیه های نیکو و تصویرهای زیبای قرآن
تشبیه تصویرگری، معنا در پوشش نگارین از خیال است و به هر اندازه که تشبیه در رساندن مقصود کارسازتر باشد، زیبایی آن افزون تر خواند بود. دقت و لطافت تعبیر، خوبی و کمال آن را نیز فراتر می برد. حکایت تشبیهات قرآنی چنین است و این در حالی است که بزرگان ادب، گام هایشان در وادی تشبیه لغزیده است و با استفاده ی بیشتر از تشبیه، کارشان دشوارتر شده و خطایشان بیشتر گشته است. در تشبیه سه ویژگی مبالغه، روشنی و ایجاز نهفته است. تشبیه انواعی دارد و اغراضی را دنبال می کند که در علوم بلاغت برشمرده اند.
از نمونه تشبیهات منحصر به فرد قرآن، تشبیه شب به لباس است:
وَجَعَلْنَا الَّیْلَ لِبَاساً (۸۰)
شب همچون پوششی افراد را از یکدیگر نهان می دارد و فرصتی برای گریز و کمین و آنچه هست که خواسته شود، پنهان باشد.
همچنین قرآن، زن و مرد را به پوشش یکدیگر تشبیه کرده است:
هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ (۸۱)
همان گونه که لباس زینت انسان است و نادیدنی های اندام او را می پوشاند و او را از گزند سرما و گرما مصون می داد، همسر انسان نیز زینت بخش زندگی او و پوشش زشتی های او است و همسر خود را از بدی ها و آلودگی ها نگاه می دارد. (۸۲)
در ادامه ی بحث تشبیهات قرآن، استاد آیت الله معرفت (رحمه الله) بحث تصویر هنری در قرآن را مطرح می کنند و درباره ی تمثیل در قرآن سخن می گویند. (۸۳) ایشان از این مباحث در « امثال قرآن » ذیل عنوان « انواع تمثیل در قرآن » یاد کرده اند. (۸۴)
۸. استعاره های نیکو و زیبا خیالی های قرآن
استعاره گونه ای مجاز است که در آن رابطه ی معنای حقیقی با معنای مجازی، شباهت میان آن دو است. به پیروی از تشبیهی که در نفس صورت می گیرد، لفظی که برای مشبه به وضع شده است در مشبه به کار می رود. از استعاره با انواع مختلف آن به طور گسترده در قرآن کریم استفاده شده است. قرآن آفاقی جدید از معنا را در برابر چشمان عرب گشود و توان خارق العاده ای در بهره برداری از لغت برای ترسیم معانی را به نمایش گذاشت که اعراب تا آن روز نظیر آن را به خاطر نداشتند و این خود، بُعدی از ابعاد اعجاز بیانی را تشکیل می دهد.
قرآن در توصیف فرا آمدن آب، آن را به سرکشی انسان تشبیه می کند:
إِنَّا لَمَّا طَغَا الْمَاءُ حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَهِ. (۸۵)
در داستان موسی، غضب او را به انسانی پرخروش تشبیه می کند که آرام می گیرد و ساکت می شود:
وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَى الْغَضَبُ. (۸۶)
لهیب دوزخ را به خشم انسان تشبیه می کند که از شدّت عصبانیت خونش به جوش آمده و نزدیک است بند از بندش بگسلد:
إِذَا أُلْقُوا فِیهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِیقاً وَهِیَ تَفُورُ * تَکَادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ (۸۷). (۸۸)
۹. کنایه ها و تعریض ها زیبای قرآن
کنایه پوشیده و در پرده سخن گفتن است و به جای تصریح به چیزی، استفاده از معادلی که لازمه ی آن است. تعریض گوشه زدن و انتقال به مقصود از طریق مفهوم سخن است. در قرآن کریم، کنایه ها و تعریض های زیبایی در اغراض گوناگون مورد استفاده قرار گرفته است.
خداوند متعال در مقام تهدید می فرماید:
قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً (۸۹)
یعنی اگر به بهانه گرمای هوا، جهاد را ترک گویند، آتش جهنم نصیبشان خواهد شد که حرارتش بسیار سوزناک تر است.
در مقام مذمت می فرماید:
إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ (۹۰)
این گوشه زدن به کافران است که همانند بهایم اند و پند نمی گیرند.
قرآن در آنجا که واژگانی است که تصریح به آن ها زشت است، از کنایه هایی زیبا استفاده می کند؛ از جمله همبستر شدن با زنان از تعبیراتی چون لمس کردن، نزدیکی و به خلوت رفتن یاد می کند. (۹۱)
۱۰. نکته های تازه و زیبای بدیعی
بسیاری از لطایف علم بدیع، زیبایی لفظی صرف نیست، بلکه قدر و منزلت سخن را بالا می برد و خود استوانه ای از استوانه های بلاغت و پایه ای از پایه های فصاحت است. قرآن کریم از ظرافت ها و زیبایی های بدیعی پر است که بُعدی از ابعاد اعجاز بیانی آن است.
التفات، ایجاز، تخلص و اقتضاب، تتمیم، استخدام و مذهب کلامی، انواعی است که استاد معرفت گاه به تفصیل از آن ها در ذیل آن عنوان سخن می گویند. در ادامه ی مذهب کلامی به مناسبت به بحث استدلال در قرآن وارد می شوند. (۹۲)
در پایان جلد پنجم التمهید دو متن درباره ی اعجاز قرآن آمده است: ۱. بخشی از کتاب الطراز یحیی بن زید علوی تحت عنوان: فصاحت قرآن در کفّه ی ترازو. این بحث به طور فشرده تمامی جوانب بلاغت و فنون بدیع در قرآن را در بر دارد. ( استاد در ویرایش جدید التمهید، به دلیل در اختیار قرار گرفتن کتاب الطراز، قصد حذف این بخش را داشتند. (۹۳) ) ۲. رساله ای از زمخشری درباره ی اعجاز سوره ی کوثر. (۹۴)
استاد وجوه ده گانه ای را که در جلد پنجم آورده اند در علوم قرآنی خود در پنج وجه خلاصه کرده اند و وجه پنجم آن، نکته ها و ظرافت ها نام دارم که جایگزین چهار وجه آخری است که در التمهید آمده است. البته نمونه هایی که یاد می کنند تنها به بحث تشبیه اختصاص دارد. (۹۵)
د. صرفه یا نظریه ای در برابر اعجاز بیانی
صرفه یکی از وجوه پیشنهادی در اعجاز قرآن است، اما در واقع گونه ای روی گردانی از معجزه بودن قرآن و خارق العاده بودن سبک بیانی آن است. وجوه مطرح شده از سوی مشهور عالمان، اعجاز را در ذات خود قرآن می دانست، اما صرفه گویان اعجاز را به امری بیرونی برمی گردانند، یعنی خداوند کسانی را که بخواهند برای قرآن مثل آوری کنند از این کار باز می دارد.
صرف دیدگاهی است که امروزه مردود شناخته شده است و کسانی که اعجاز قرآن را تصدیق می کنند، آن را به امتیازات نهفته در خود این کتاب کریم می دانند که آن را از دسترس بشر دور نگه داشته است. اما این دیدگاه از نظر تاریخی اهمیت دارد و در درون خود شبهاتی را نسبت به اعجاز بیانی قرآن در بردارد که به طرح چنین دیدگاهی منجر شد. این شبهات که گاه در خارج از این دیدگاه نیز طرح می شوند، نیازمند پاسخ است. نظریه صرفه پیامدهای ناگواری نیز در پی داشته است. از جمله آنکه به امر پژوهش در زمینه ی بلاغت و اعجاز قرآن آسیب رسانده است. از این رو استاد آیت الله معرفت به تفصیل و متناسب با حال و هوای کتاب، به تحقیق در جوانب گوناگون بحث صرفه پرداخته اند تا اثبات کنند این نظر نادرست است و اعجاز قرآن در ذات و امتیازات این کتاب کریم نهفته است.
حقیقت مذهب صرفه
نظرات در تفسیر مذهب صرفه و مقصود گویندگان آن مختلف است. براساس گفته ی امیر یحیی بن حمزه علوی سخن اهل صرف سه تفسیر می تواند داشته باشد:
۱. خداوند انگیزه ی کسانی که اراده ی معارضه با قرآن را داشته اند، سلب کرده است؛ با وجود آنکه چنین انگیزه ای در آنان باید قوی باشد.
۲. خداوند علومی را که برای برابری با قرآن و همانند آن آوردن لازم است، ستانده است. ستاندن این علوم به دو گونه می تواند باشد: این علوم وجود داشته و خداوند آن را از آنان گرفته است و یا از روز نخست، چنین دانشی در اختیار بشر قرار نگرفته است.
۳. آنان، یعنی کسانی که قصد مقابله ی با قرآن را دارند، توانایی لازم را دارند؛ اما خداوند به طور قهری و جبری مانع کار آنان می شوند و آنان را از این کار بازمی دارد. (۹۶)
تنها وجه معقول از این تفاسیر، تفسیر دوم است که سلب علوم باشد؛ آن هم به این معنا که ذاتاً چنین علوم و امکاناتی در اختیار بشر نیست که بتواند با قرآن به مقابله برخیزد. آیت الله معرفت (رحمه الله) معتقدند با توجه به جایگاه علمی گویندگان نظریه ی صرفه، احتمال دارد که همین معنا مراد آنان باشد؛ به ویژه در مورد سید مرتضی. کسانی مانند ابن میثم بحرانی و تفتازانی همین معنا را به سید مرتضی نسبت داده اند. (۹۷)
قائلان به صرفه و دلایل آنان
ابواسحاق نظام، جاحظ، ابن حزم ظاهری، ابن سنان حفاجی و شریف مرتضی، از جمله معتقدان به صرفه هستند که فشرده ی سخن و دلایل آنان چنین است: (۹۸)
۱. نظّام مبدع این نظریه می گوید در نثر و نظم عرب، سخنان فصیحی که شبیه به قرآن باشد وجود دارد. خفاجی و سید مرتضی نیز به این مطلب تصریح کرده اند. آنان به این آیه استناد کرده اند که در حکایت سخن عرب می گوید:
لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا (۹۹)
یعنی اگر می خواستیم ما نیز همانند این را می گفتیم. پس عرب در خود می دید که سخنی در سبک و ساختار قرآن بیاورد، اما خداوند مانع کار آنان شد.
۲. ابن حزم اندلس بین اعجاز و جبر، پیوند برقرار کرده و معتقد است اگر منع خارجی نباشد، هیچ امتیاز ذاتی در قرآن وجود ندارد. وی استناد می کند که آیات قرآن مراتب بلاغتش متفاوت است. او آیه قصاص را مثال می زنند. گاه قرآن نام هایی را پیاپی ردیف می کند. در این کار چیز خارق العاده ای وجود ندارد، پس نمی توان اعجاز قرآن را بلاغت آن دانست. همین طور در قرآن، حکایت سخنان دیگران وجود دارد. زمانی که آن ها این سخنان را می گفتند، معجزه نبود، اما پس از آنکه قرآن آن را نقل کرد، به معجزه تبدیل شد و دیگران از گفتن مثل آن بازداشته شدند. ابن حزم همین برهان را در اعجاز قرآن کافی می داند.
۳. سید مرتضی و همفکران او استناد کرده اند که تفاوت بارزی میان سوره های کوتاه و سخنان برگزیده ی عرب وجود ندارد؛ وگرنه در تشخیص تفاوت آن ها نیازی به مراجعه به کارشناسان فن نبود و هر کسی می توانست این تفاوت را دریابد. او همین طور معتقد است نظم، قابل افزونی و برتری نیست.
۴. خفاجی به هم پیوستگی کلمات در جمله را همانند به هم پیوستگی حروف یک کلمه می داند که تألیف قرآن و تألیف سخنان فصیح عرب هر دو می تواند در یک رتبه باشد. برخی دلیل آورده اند که عرب ها قادر به گفتن جمله ها و ترکیب های کوتاه مانند «الحمدلله» و «رب العالمین» بودند، پس سزا است که ترکیب ها و جمله های طولانی تر را نیز بتوانند بیاورند.
۵. صحابه گاه در آیه ای از قرآن دچار تردید می شدند و همین طور در سوره های کوتاه، مانند معوذتین که ابن مسعود آن را از قرآن نمی دانست. پس اگر نظم و بلاغت در گواهی بر قرآنی بودن کفایت می کرد، این توقف و تردید دلیلی نداشت.
6.سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ (۱۰۰)
قائلان به صرفه آیه را چنین تفسیر کرده اند که خداوند کسانی را که بخواهند با قرآن هماوردی کرده و آن را باطل سازند، از این کار باز می دارد و آیه را مستند قول خود قرار داده اند.
پاسخ دلایل قائلان به صرفه
آنچه یاد شد، دلایلی بود که صرفه گویان به آن استناد کرده بودند، اما این دلایل برای اختیار چنین رأیی ناکافی است. استاد آیت الله معرفت معتقدند دلیل اصلی باید چیز دیگری باشد که در پس این دلایل ظاهری نهفته است. به ویژه آنکه گویندگان این نظر، همه از بزرگان اهل تمیزند و به گزافه سخن نمی گویند. اینان با کسانی رو به رو شدند که اعجاز را در جانب لفظ و سبک و ساختار منحصر می دانستند و به معنا توجهی نمی کردند. بعد لفظی گرچه مهم است، اما به گونه ای نیست که بتواند سخنی را از حالت عادی خارج سازد و برای دیگر سخنوران آوردن مثل آن ناممکن باشد. در ادبیات عرب و دیگر زبان های پیشرفته، قطعه های زیبایی از نظم و نثر یافت می شود که واقعاً موجب شگفتی است.
اعجاز بیانی قرآن در سبک عالی و نظم زیبا و آرایه های لفظی منحصر نیست. این همه جزئی از زیبایی و شکوه قرآن است و در پس این قالب زیبا، سببی قوی تر وجود دارد که همان معنای بلند و روح جانفزای قرآن است. چنین ترکیبی در دیگر سخنان کمیاب، بلکه نایاب است.
حال که این مسأله را دانستیم، دلایل ظاهری آنان را تک تک نقد و بررسی می کنیم:
۱. در پاسخ ادعایی که می گفت در سخنان عرب همانند قرآن موجود است؛ استاد می نویسد: در کلام عرب هیچ سخنی که مشابه قرآن باشد وجود ندارد. اکنون که دانستیم تابندگی قرآن برخاسته از به هم پیوستگی زیبای لفظ و شکوه معنا و نیز تازگی صورت و بزرگی محتوا می باشد، در سخنان عرب ها کجا مانند قرآن یافت می شود؟ سنجشی گذرا میان آیات کریمه ی قرآن با سخنان عرب، تفاوت فاحش میان آن دو را به خوبی روشن می کند.
حکایت قرآنی لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا که مورد استناد قائلان صرف بود، در شأن نضر بن حارث است که با شیطنت و دروغ قصد دور کردن مردم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشت. او سخنان اهل حیره و داستان پادشاهان ایران را به عربستان منتقل می کرد و با بازگفتن آن ها، قصد مقابله ی با قرآن را داشت. آیات ۷ تا ۲۰ سوره ی قلم را نیز در شأن او دانسته اند. وی در روز بدر اسیر شد و به سزای عمل خود رسید. آیا سزا است که سخن چنین کسی پذیرفته شود و مورد استناد قرار گیرد؟ (۱۰۲)
۲. ابن حزم تصور کرده بود که شمردن نام ها، کار عجیب و خارق العاده ای نیست. در ردّ این سخن همین بس که « اطراد » یکی از هنرهای بدیعی شمرده می شود؛ بدین معنی که شاعر یا گوینده ای در نظم و نثر خود، نام هایی را به صورت روان و منظم ردیف کند. این امر از نشانه های توان و تسلط شاعر شمرده می شود و در ادبیات نمونه های بسیار دارد. گاه شاعران فصیح در آن دچار تکلّف شده اند.
ابن حزم سخن شگفت دیگری داشت که قرآن با نقل سخن دیگران، گفتن دوباره آن را ناممکن ساخته است. بی تردید قرآن کریم سخن دیگران را نقل به معنی می کند، به ویژه آنچه را غیرعرب زبانان گفته اند و گاه یک قضیه را با عبارت های گوناگون بیان می کند که در هر کدام حکمت و امتیازی ویژه نهفته است. بنابراین نظم و تألیف این سخنان از کلام خداوند متعال است و حکمش مانند دیگر آیات کریمه ی قرآن است. (۱۰۳)
۳. در پاسخ سید مرتضی که رجوع به کارشناسان را در تشخیص تفاوت میان سوره های کوتاه و کلام عرب، دلیل بر نبود تفاوتی بارز میان آن دو می دانست، استاد توضیح می دهد که معجزه باید به گونه ای انجام گیرد تا کارشناسان همان دوره به خوبی تشخیص دهند که آنچه ارائه شده، بیرون از توان بشریت است و هیچ گونه ظاهرسازی و رویه کاری در کار نیست. معجزه ی اسلام و معجزات پیامبران را تنها انسان های با درایت و کارشناسان فن تشخیص می دهند؛ همان گونه که ساحران فرعون حقّانیت عصای موسی را دریافتند. از این رو قرآن کریم که ظریف ترین و پیشرفته ترین معجزات است را افراد ویژه ی اهل فن قادر به تشخیص آن هستند و ما زمانی که به قضاوت کسانی که در سخن سنجی و سخن شناسی یگانه ی آن دوران شناخته می شدند همانند ولید بن مغیره رجوع می کنیم، اعتراف آنان به برتری بی چون و چرای قرآن و اعتراف به عجز و ناامیدی از مقابله ی با آن را به روشنی می بینیم.
این مسأله که نظم قابل تفاضل نیست، سخنی نادرست است و خلاف آ معروف است؛ از این رو شاعران را با یکدیگر می سنجیدند و شعر برخی را بر برخی دیگر ترجیح می دادند. (۱۰۴)
۴. این دلیل که هرکس قادر بر مفردات باشد، بر کلیات آن نیز قادر است، سخنی ناروا است. تفتازانی چنین پاسخ داده است که حکم جمله با حکم اجزای آن متفاوت است و اگر نکته ای که گفتید صحیح باشد، باید تمامی آحاد عرب قادر باشند همانند قصاید امرؤالقیس و دیگر شاعران، بیاورند. (۱۰۵)
۵. تردید صحابه در برخی از آیه ها و سوره ها به دلیل رعایت احتیاط در به حساب آوردن سخنی جزء قرآن بود. افزون بر این، اعجاز در تمامی مراتب و در تمامی آیات، چیزی نیست که بر همگان آشکار باشد. (۱۰۶)
۶. آیه ی سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ را که مستند صرفه قرار گرفته بود، مفسران به طور عموم به گونه ی دیگری تفسیر کرده اند و مقصود آیه را دفع شبهه ای ایراد شده ی مستکبرانی دانسته اند که با هدف تباه ساختن آیات بینات الهی شبهاتی را القا می کنند. ولی خداوند با عنایت خود، دلایل خود را به گونه ای روشن و مستحکم می سازد که راه هرگونه شبهه را بسته و از هرگونه تباهی جلوگیری می کند.
استدلال هایی از عالمان بر بطلان مذهب صرفه
عالمانی از گذشته و حال به شیوه های گوناگون برهانی، خطابی و جدلی به باطل ساختن نظریه ی صرفه پرداخته اند. از جمله ی این کسانند: شیخ طوسی، امام یحیی بن زید علوی، عبدالقاهر جرجانی، علامه کاشف الغطاء، تفتازانی، هبة الله شهرستانی و مصطفی صادق رافعی. خلاصه ی برخی از دلایلی که در سخن آنان در ردّ نظریه ی صرفه آمده، چنین است:
۱. مذهب صرفه با ظاهر تحدّی قرآن مخالفت دارد. ظاهر تحدّی قرآن بر اساس مباهات و بالیدن به امتیازات و برتری های آن است، اما مذهب صرفه این مسأله را نفی می کند و اعجاز را به قهری بیرونی نسبت می دهد. انجام کاری که دیگری به طور جبری از انجام آن بازداشته شده است، چه افتخاری می تواند داشته باشد؟
۲. عرب آن روزگار از دگرگونی و تحوّلی که در خودشان رخ داده بود، باید تعجب می کردند: تا دیروز توانایی انجام چنین کاری را داشتند؛ اما امروزه خود را ناتوان می یابند! ولی وقتی به آنان رجوع می کنیم، می بینیم از عظمت قرآن و زیبایی سبک و بلندای معنای آن شگفت زده بودند.
راهنمای آزمون ارشد و دکتری رشته علوم قرآن و حدیث+مطالب آموزنده قرآنی و حدیثی+علایق شخصی